غلامحسین فرنود
آذربایجان - پرویز حبیب پور |
همیشه
نقاش بوده. نقاشی، زندگی او محسوب میشده.این همیشه، در مورد پرویز حبیبپور چنان
شمولی دارد که حتی یک دقیقه هم گسستگی نشان نمیدهد. پیوسته و مدام. بنابراین دورانهای
اسارت او هم همه آزادی بوده است. ازاین لحاظ من او را یک هنرمند واقعی دیدهام. هنرمندی
که هیچوقت از کمبود امکانات ننالیده، از قدر ناشناسی مردم گلایهای نداشته، از
فقر مضمون هم دچار تنگنا نشده.
– یک استثنا بوده؟
– لطقا مزاح را کنار بگذارید. چون اینگونه مزاحها پرویز حبیبپور را به سرعت از کوره به در میبرد.
ناز و نیاز و کرشمههای رایج همواره هدف تیرهای طنزآگین او بوده.
همچنان که ترانههای شبه دردنمای دوران گذشته، با لحنی طنزدار در آسیاب فکر و ذوق
او آرد میشد، خمیر میشد و نان فانتزی دوران دو هزار و پانصد ساله از آن در میآمد.
یادم است آن ترانه پر از درد بی درمان و آکنده از کرشمهی افیونی آن خواننده که
پرویز در لحظات جدی آفرینش از رادیو میشنید و قاطی خواننده، اما در خلاف جهت و
سرشت کار او میخواند:– یک استثنا بوده؟
– لطقا مزاح را کنار بگذارید. چون اینگونه مزاحها پرویز حبیبپور را به سرعت از کوره به در میبرد.
– نمیآد. دیگه… بارون نمیآد …نمیآد … التماس نکن، نمیآد. جان پدر و مادرت نمیآد…نمیآد…والله نمیآد…بالله نمیآد… مردیم از خوشی… نمیآد … دیگه بارون نمیآد… هوا ابریه…اما بارون نمیآد…
تکرا تا آن حد که ابتذال کاملا نخ نما شود و داد حتی سرسپردهترین فرد هم درآید. آن وقت بود که پرویز رسالت در رسالت خود را به جا میآورد و با اعتراض آن فرد جان به لبامده «خب»ی میگفت. اعلام خاتمهی هنرنمایی میکرد: چه کنیم خوشی دارد ما را میکشد. واقعا چه هنرمندان مردمی در این مرز و بوم عمل میآیند و رادیو و تلوزیون و سینما فوری شکارشان میکند و میاندازد به جان هنر و مردم هنر دوست ما.
باری خیال گوشه و کنایه زدن به کار و زندگی صاف و یکدست پرویز حبیبپور را از سرتان دور کنید. او از مرزهای تعیین شده حریم خود با غیرت و هوشیاری دور از انتظار حراست میکند. نظامهای اجتماعی نتوانستهاند ارزشهای کار و خلاقیت و آرمانی او را به هم بریزند.
پرویز حبیبپور، استثنا نبوده است. هنرمند استثنایی هم نبوده، اگر شائبه و مدل استثنایی به هنر و زندگی او چسبیده کار مردمی بوده که نتوانستهاند چارچوب و اساسنامه هنرمند واقعی را در سطح جهانی برای خود مشخص کنند و از وضع موجود به اصطلاح هنرمندان آب و نان دار و تبلیغ شده زمانه، حکم گرفتهاند که از سر تعارف و ریا، خلوت و حریم پرویز حبیبپور را هدف تهاجم قرار دهند.
این گزارش نه ادای دین است و نه کار روزنامه نویسانه. دیدار سادهای است با بهانهی چاپ تابلویی که پرویز حبیبپور، «آذربایجان»اش نامیده. آذربایجان با سبک و کار نقاشان قهوه خانهای قرار بود دیوار یکی از مراکز ویژهی فرهنگی را اشغال کند که به دلیل وسواس شدید هنرمند، خلقت آن دیر انجامید و به وقت تعیین شدهی سفارش دهنده آماده ارائه نشد.
پرویز حبیبپور نه اظهار تاسفی میکند و نه سفارش دهنده را به دلیل تعجیل لایق ملامت میداند. اگر شرایط چاپ و آمادگی خاص دستاندرکاران نشریه عصر آزادی نبود، این گزارش و لذت تماشای عموم در خطهی آذربایجان نصیب شما نمیشد. بیش از یکسال است که من این کار شوق انگیز را سرو سامان دادهام و مترصد یک فرصت تاریخی بودهام. از نقاشی پرویز حبیبپور چیزی نگفتهام. عکس چند تابلوی او، رازهایی را بر ملا میکند. رازهای سرزمین هنر پرویز حبیبپور بهاندازه رازهای تاریخی آذربایجان قدمت و تنوع و طراوت و حماسه دارد. من نزدیک چهار دهه هست که راهرو و تماشگر و حتی دمخور صاحب این رازها بودهام، بر خود بالیدهام و از موهبت والایی که سرنوشت مهربان حوالهام کرده، لذت بردهام و شکرگزاری کردهام. لای پرانتز بگویم که من از سال ۱۳۴۴ به بعد سرنوشت زندگی خود را هیچوقت – چه در زبان و چه در قلم – با صفت غدّار زخمینساختهام. شاکر بودهام از سرنوشت خود که مرا به جمع شریفان این آب و خاک را داده. از این لحاظ از تمام کسانی که قرار است در غیاب من از من سخن بگویند تقاضا دارم اشک تآسف و تحسر خرج نکنند و یقین بدانند که من به برکت مجالست و همآموزی با تمام شریفان کشور خود، فردی کاملا خوشبخت بودهام و خوشبخت زیستهام. وصیتی است که در یک گزارش هنری امکان تدوین یافتهام و معتقدم که هیچ وقت پشیمانی سراغم نخواهدامد. پرویز حبیبپور با دوستی و نقاشیهای خود این درس را یه من آموخته. هنرمندان واقعی معلم هستند. تابلوی آذربایجان، بهاندازه فرصتهای یک نمایشگاه، تماشاگر عموم داشته
– حتی دو سه خریدار هم داشت
– چرا نفروختید؟
– اول قصد داشتم بفروشم که یکهو تصمیم گرفتم نفروشم.
– برای خودتان نگه دارید؟
– نه. در اختیار عموم قرار دهم. زندانی یک خانه و یک قشر نباشد. آذربایجان را بیشتر از هر جای دیگر لایق میدانم.
تشکر نمیکنم تا هدف طنزهای یاد شده نباشم. سکوت میکنم و درخیال به میان خانوادهی او میروم. همسرش منیر زمانی را میبینم. کرمانی است و درس حساب داری خوانده؛ اما حالا با اسرار ملیحی ترکی حرف میزند. دوست دارد مانند خود پرویز آذربایجانی باشد. پرویز هم در انزلی به دنیا آمده و بیش از همه آذربایجانیهای منطقی و نجیب به آذربایجان عشق میورزد. نمیگوید ولی با هنر داد میزند. گوشی که این داد را نشنود باید به حال زارش گریهها سر داد.
تابلوی آذربایجان تمام تاریخاین سرزمین پر از راز را نشان میدهد. تماشا کنید و از من انتظار راحت الحلقوم کردن یک اثر ساده و زیبا را نداشته باشید. از شمس تبریزی و شهریار و عاشیق مدد بخواهید. من در جمع چهار نفری خانواده پرویز حبیبپور دخترش یاخشی و پسرش دنیز را میبینم. در تهران و در میان یک خانواده هنری آذربایجانی هستیم. قدری هم دور تر میرویم از یاخشی و دنیز خبری نیست. پرویز و منیر سر سفرهی عقد هستند. عاقد از منیر میزان مهریه و شرایط را میپرسد:
-یک کاسه آب خزر و یک شاخه نبات
-همین؟
– بله آب و نبات و روشنایی
– از پول رایج یا سکه و شرایط دیگر چه میخواهید؟
– میخواهم زندگی کنم خیال داد و ستد ندارم آقا
تابلوی این بخش از زندگی پرویز حبیبپور را من به صورت مستقل ندیدهام. تمام تابلوهای او شیرینی و زیبایی را از آن بخش گرفتهاند. من هماهنگی نادر زندگی و هنر را در کارنامهی پرویز حبیبپور به وضوح درک کردهام و شیفتگی خاصم به آن باعث شده درجهی احترام به هنر را بالا ببرم.
هنر، افشاگر است حتی هنر برای هنر هم از آن بی بهره نیست. افشاگری هنر را باید آموخت. نقاشیهای پرویز حبیبپور قدرت افشاگری فوق العادهای دارند. من علاقه مند هستم خودم به افشاگریهای او پی ببرم و تمام تماشاگران او را بهاین کار دعوت کنم. هیچ کدام از حوادث بزرگ و کوچک اجتماع ما از دایره افشاگری پرویز حبیبپور سالم نگذشنهاند. من تمام حوادث چند دههی اخیر اجتماع خود را در تابلوهای او یافتهام.
گفتم که نقاشی، کار همیشگی پرویز حبیبپور بوده. زندگی و آثار او یکی از موضوعات زندهی پژوهشهای هنری است که صبوری کنجکاو. عاشق اصالت میطلبد. پرویز در تمام سبکهای نقاشی دنیا کار کرده. کاریکاتور هم کشیده. کتاب آموزشی هم ترجمه کرده. همیشه کار و همیشه آموختن، راز اصلی زندگی پرویز حبیبپور است که باید دریافت.
گفتگو از سبک کار پرویز حبیبپور و تابلوهای او فرصتی دیگر میخواهد که بدست خواهد آمد. فعلا به تماشای تابلوی «آذربایجان» میپردازیم.
پرویز حبیبپور از ناتورالیسم بازاری سخت پرهیز میکند. مدرنیسم را هم در صورتی سبک کار قرار میدهد که طبیعت موضوع و هدف ابلاغ پیام مصرانه از او بخواهد.
پرویز حبیبپور کاریکاتور هم میکشد. در نشریات پایتخت به ویژه در چیستا نمونه کاریکاتورهای او را میتوان دید.
آنچه برای پرویز حبیبپور اهمیت حیاتی دارد، حفظ ارتباط با زندگی اجتماعی و طرفداری از جریانهای اصیل فرهنگی و هنری است. در فرصتهای دیگری که مناسبتها برای ما پیش خواهد آورد، از تابلوهای او به تدریج سود خواهیم جست و دیدگاه زیبائی آفرینانهی او را درک خواهیم کرد.این گزارش مقدمه آشنایی است.
*: این نوشته
پیش از این در شماره ۲۵-۲۶ فصلنامه آذری منتشر
شده است.
http://ishiq.net/?p=16625
No comments:
Post a Comment