Oct 12, 2015

«من مامانتم...»

سوتلانا آلکسیه‌ویچ برنده نوبل ادبیات سال 2015 برگردان: شیوا فرهمند راد


از کتاب «آخرین شاهدان (یکصد قصه‌ی غیر کودکانه)»

[ترجمه از سوئدی و روسی به موازات هم]

تامارا پارخیموویچ، هفت‌ساله، اکنون منشی و ماشین‌نویس

تمام جنگ به مادرم فکر می‌کردم. او یکی از همان اولین روزها از دستم رفت...

ما خوابیده‌بودیم که اردوگاه پیشاهنگی ما را بمباران کردند. از چادرها بیرون پریده‌بودیم، این‌طرف و آن‌طرف می‌دویدیم و جیغ می‌زدیم: «مامان! مامان!» یک خانم معلم شانه‌های مرا گرفت و تکانم داد که آرام بگیرم، اما من جیغ می‌زدم: «مامان! مامان من کجاست؟» تا این‌که او بغلم کرد و گفت: «من مامانتم».