داریوش اقبالی! دریاچه ی ارومیه مادرمکان مردم آذربایجان، خود این مردم و زبانشان یک و همان اند همه در معرض نابودی مطلق!
آخ این چه تنهایی است…
داریوش اقبالی! دریاچه ی ارومیه مادرمکان مردم آذربایجان، خود این مردم و زبانشان یک و همان اند همه در معرض نابودی مطلق!
آخ این چه تنهایی است…
روز سه شنبه 19 جولای ( 28 تیرماه 1401 ) سران سه کشور منطقه ولادمیر پوتین از فدراسیون
«استراتژی پاسیفیستی» در زمینه ی محیط زیست بر گفتمان پسا-۱۳۹۰ آذربایجان مسلط شده و اکتیویسم و مقاومت جسورانه را در زمینه ی بحران های فزاینده ی اقلیمی و خاصه «احیای دریاچه» به انحاء مختلف نهی و حتی منع کرده است. بحث از هیچ نوع مقاومت جدی و سیاست دفاع تعرضی (حتی نوع حداقلی آن) در میان نبوده است. سخنگویان این «سیاست» عملاً تاکتیک مرگ تدریجی ولی محتوم دریاچه-آذربایجان را در پیش گرفتهاند و هنوز هم با حرارت روی آن پای فشاری میکنند و معتقد هستند که هر تاکتیک و هر حرکتی که بخواهد مسئله ی دریاچه را «سیاسی-امنیتی» کند همه را متضرر خواهد کرد و به نتیجه هم نخواهد رسید
عکسیم سویا دوشدو -
سولاردا آخدئم…
آرازدا چیمنده سن لاپ اوشاقدئن…
آرازا اُخشامئر بو چایئن رنگی،
آه، صمد بهرهنگی، صمد بهرهنگی !
«تبعیدی فقط آن کس نیست که از زادبوم خویش تارانده شده باشد. تبعیدی میتواند از زبان، فرهنگ و هویتِ خویش نیز تبعید گردد. آنکس که شعر، داستان، هنر، فکر و اندیشهاش در کشور خودی امکان چاپ و نشر نداشته باشد، نیز تبعیدی است. این نشریه میکوشد تا زبان تبعیدیان باشد. تبعید را نه به مرزهای جغرافیایی، و تعریف کلاسیک آن، بلکه در انطباق با جهان معاصر میشناسد»
27-مین شماره «آوای تبعید» مجموعهای است در ادبیات و فرهنگ. بخش ویژه این شماره از «آوای تبعید»؛ «در بیدارباش واژگان؛ شعر در برابر سانسور» در ایران امروز است که به کوشش علی صبوری تهیه شده است. این «ویژهنامه» خوانندگان را با بخشی از شعر که امکان نشر عمومی ندارد، آشنا میکند.
جمهوری اسلامی ایران از روز های نخست که قدرت سیاسی را در دست گرفت تلاش ورزیده تا خود را با ثبات نشان دهد و در روز های معینی با تشویق و یا تهدید مردم را به خیابان ها بریزد تا به اصطلاح پایگاه مردمی خود را به رخ مردم بکشد ولی این سیاست و این تلاش از مدت ها پیش رنگ باخته دیگر کارآیی خود را از دست داده است، دیگر سخن از انتخابات پر شور با شرکت گسترده مردم در کار نیست، هر روز که می گذرد از پایگاه مردمی رژیم کاسته می شود و سیاست ویرانگرش در سیاست خارجی ( انزوای کامل )، اقتصاد ( بن بست، سردرگم ) و مدیریت جامعه که بی کفایت ترین، نادان ترین و منزوی ترین افراد بر آن حاکم شدند را به نمایش می گذارد. این شرایط محصول بیش از چهار دهه حاکمیت ارتجاع، تاریک اندیشی و بی خردی گروهی است که برای ادامه حاکمیت خود همه اندیشه های مترقی، احزاب سیاسی و نهاد های صنفی را نابود کردند تا مردمی مطیع و تابع بوجود آورند و یا بپرورند،
گروههایی از معترضان که به زبان ملی خود شعار میدهند (در ورزشگاه سهند تبریز شعار”آزادلیق، عدالت، میللی حوکومت”/آزادی عدالت حکومت ملی سر داده شد)، بر چیزی بیش از گرسنگی تأکید میکنند، بر حق حاکمیت ملی خود اصرار دارند و روشن است که قصد ندارند جمهوری اسلامی را سرنگون کنند تا در خلاء قدرت ناشی از نبود این رژیم، حق حاکمیت خود را به یک نظام استبدادی فاسد و دزدسالار نالایق و غیردمکراتیک طرفدار حاکمیت مونیستی یا تک ملیتی و تک زبانی دیگر (مثلاً سلطنت) بسپارند
خصلت اساسی حرکتهای اعتراضی و خیزشها در ایران چیست؟ تأکید بر وجود کدام نابهنجاری آینده را بهنجار میکند؟ مقاله، نابهنجاری را تبعیض و نابرابری میداند و انگیزهی اساسی حرکتها را در خواست برابری و ارج نهادن به کرامت انسان و شهروند میبیند.
در این نوشته به یکی از جنبه های پرمناقشه بحران اوکرائین پرداخته می شود که به نظر می رسد از گره های اصلی درک و یا عدم درک درست از بحران اوکرائین است. آیا "اقدام پیشگیرانه" روسیه در بهم زدن طرح های ناتو، نقض حاکمیت اوکرائین است؟ بعبارت دیگر، روسیه چه باید می کرد، تا به نقض حاکمیت اوکرائین که رسانه های جریان اصلی غرب یک زبان آنرا "حمله تحریک نشده" (Unprovoked Attack) می نامند، متهم نمی شد. آیا اقدام پیشگیرانه روسیه، به سبب "دیوانگی پوتین"، و یا تمایلات توسعه طلبانه روسیه برای احیای امپراتوری تزاری است، یا بالعکس، عکس العملی دفاعی و ناگزیر در مقابل توسعه مداوم ناتو به شرق؟ به جنبه های دیگر بحران اوکرائین در نوشته های آینده خواهیم پرداخت.
قحطی و گرسنگی هر چند تاریخ دیرینه ای در ایران دارد ولی بارز ترین آنها به دوران ناصری بر می گردد که شاید برای نخستین بار زنان وارد صحنه سیاسی کشور شدند و در مسیر راه « ناصرالدین شاه » قرار گرفتند که از شکار بر می گشت. بیش از 6 هزار زن در آنروز با مالیدن گل به سر و صورت خود ( اول ماه مه 1861 ) تا کاخ شاه پیش رفتند و مانع از عبور شاه شدند، تلاش فراشان و محافظان شاه برای پراکنده کردن آنان به جایی نرسید تا جائیکه زنان خشمگین و گرسنه شاهزاده ناصرالدین را که وزیر جنگ هم بود از اسب پائین کشیدند و کتک زدند.
26-مین شماره «آوای تبعید» مجموعهای است در ادبیات و فرهنگ. نخستین بخش آن به داستان اختصای دارد که در آن داستانهایی از رضا بهزادی، احمد خلفانی، نسرین رنجبر ایرانی، حسن زرهی، منظر عقدایی، عزت گوشهگیر و حسین نوشآذر آمده است. برگردان دو داستان از خوان کارلوس اونتی با برگردان کوشیار پارسی و یک داستان از اونوره بالزاک با برگردان بهروز عارفی این بخش را کامل میکند.
مایکل ایگناتیف در مقالهای دربارهی عید پاک در آبزرور در سال ۱۹۹۰ چنین نوشته که «جوامع سکولار هرگز در ارائهی جایگزین برای مناسک مذهبی موفق نبودهاند.»[۱] او خاطرنشان کرد که انقلاب فرانسه «شاید رعایا را به شهروند تبدیل کرده باشد، ممکن است شعار آزادی، برابری و برادری را در نعل درگاه هر مدرسه حک کرده و صومعهها را به تاراج برده باشد، اما جز چهاردهم ژوئیه [۱-۱] هرگز خدشهای بر تقویم قدیم مسیحی نزد.» موضوع کنونی من شاید تنها صدمهی انکارناپذیر جنبشی سکولار به تقویم مسیحی یا هر تقویم رسمی دیگری باشد، روزی تعطیل که نه در یک یا دو کشور، بلکه در سال ۱۹۹۰ رسماً در ۱۰۷ کشور برقرار شد.
چند روزی است که سال پر تلاطم، پر التهاب و پرتنش 1400 که آخرین سال قرن 14 خورشیدی بود به پایان رسید و سال 1401 با قرن جدیدی آغاز شد. قرن گذشته با کودتای رضا شاه همراه با دوستان اش آغاز شد و سال های نخست آن با سختی های فراوان گذشت ولی بعد ها تحولات و دگرگونی های ژرفی در ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور رخ داد، برخی نهاد های مردمی، آموزشی و فرهنگی نوینی شکل گرفت، ولی استبداد حاکم مانع از شکوفایی آنها شد، جنگ دوم و جایگزینی محمد رضا به جای پدر برای مدت کوتاهی دست بلند استبداد را اندکی کوتاه تر کرد و جنبش های ملی و منطقه ای وارد میدان در کشور سیاست شدند تا زمینه ساز دمکراسی در میهن شوند ولی این بار دست استبداد از آستین کودتاگران بیرون آمد که از سوی نیرو های خارجی ( ایالات متحده آمریکا و بریتانیای کبیر ) حمایت مالی و فکری می شدند.
رضا براهنی، شاعر، نویسنده، متفکر برجسته و بنیانگذار نقد ادبی در ایران از میان مان رفت
براهنی، در هر زمینه کار ادبی که بدان پرداخت، راه دیگر و مسیری نو گشود. هم بر شعر و ادبیات کهن ایران و هم برجریانات ادبی کلاسیک و مدرن غرب تسلط داشت. این ویژگی خاص او، وسعت دیدگاهها و افق ادبی او را چنان گشوده بود که او را ازهم قطاران معاصر خود متمایز، و غبطه آنان را برمی انگیخت. نقد تند و بی پروایش سبب دشمنی ها می شد. او می گفت، نقد ادبی در ایران "دشمن ساز" است. چرا که جامعه ی ایران عقب مانده است و تاب نقد و انتقاد را بر نمی کشد. از این رو، هر نقدی در این حوزه دشمنی و کینه توزی علیه او را بر می افروخت. او معتقد بود که دشمنی ها با او در جامعه ادبی ایران ریشه در حسادت دارد، ترک بودن و آذربایجانی بودن هم مزید برعلت.
رضا براهنی در تمام آثارش و از جمله در «رازهای سرزمین من» میخواهد خواننده تفکر پیدا کند، برانگیخته شود!
سال تحصيلى ۴۴-۴۵ بود. محصل کلاس هشتم دبيرستان سعدى تبريز بودم. معلم زبان انگليسى مان، عظيم پور بود. وى در ضمن معلم «املا فارسى» ما نيز بود. عظيم پور در آدينه مهد آزادى که صمد بهرنگى و رفقايش درمى آوردند، چيزهائى مينوشت و ترجمه هائى ميکرد. تا آنجا که يادم است، مقاله «آشنائى من با کتاب» ماکسيم گورکى را در آدينه، وى ترجمه ميکرد.
عظيم پور در ساعات «املا فارسى» که هفته اى يک ساعت داشتيم، برخلاف معلمان ديگر اين درس که معمولا از گلستان سعدى و کليله دمنه و يا از کتاب فارسى ديکته ميگفتند، از جنگهاى ادبى و مقدمه کتابها قطعه هايى را جدا ميکرد و ديکته ميگفت. قطعاتى از زندگى لافونتن، گاندى، تاگور، ابراهام لينکلن تا مقدمه فارسى «سازيمين سؤزو» و پاييز تبريز.
۱-در آخر ژانویه و در آستانه تدارک تجاوز
نظامی خطرناک پوتین به اوکراین، عدهای از ارشدترین
ژنرالهای بازنشسته روس، در بیانیهای علنی بنام «خطاب به ریاست فدراسیون روسیه و
شهروندان» نسبت به عواقب چنین حملهای هشدار داده و نوشته بودند:
امروز بشریت دربرابر خطر وقوع جنگ قرار دارد، و جنگ بطور اجتنابناپذیری به از بین رفتن زندگیها، ویرانی، رنج تودههایهای وسیعی از مردم، به از بین رفتن زندگی عادی انسانها و سیستمهای حیاتی دولتها و مردم میانجامد.
حملۀ نظامی روسیه به اوکرائین هم اکنون در حال پشت سر گذاشتن سومین هفتۀ خود می باشد. جهان در کمال ناباوری شاهد اشغال یک کشور مستقل و لیکن نو پا از سوی یک قدرت بزرگ نظامی چون روسیه شده است. با نگاهی کوتاه به صحنۀ درگیریها و بررسی مطالبات دولتهای روسیه و اوکرائین درمی یابیم که دورنمای روشنی نمی توان از اتمام سریع بحران حداقل در شرایط کنونی انتظار داشت. در کنار واقعیتهای میدانی هم چنین ما شاهد جنگ دیگری در عرصه های اقتصادی، سیاسی و مهمتر از همه اطلاعاتی نیز می باشیم که اهداف اصلی آن فلج کردن سیستم اقتصادی روسیه، ایزوله کردن آن کشور از صحنۀ بین المللی و تلاش در جهت تسخیر وجدان افکار عمومی جهان در رابطه با حوادث اوکرائین می باشد.
از مدت ها پیش سخن از آغاز حمله نظامی روسیه به اوکراین بر زبان ها جاری بود و مردم نگران از آغاز جنگ دیگری در این منطقه پر آشوب بودند، هرچند هزاران سرباز روس در نزدیکی مرز اوکراین در حال آماده باش و منتظر فرمان حمله روز شماری می کردند، مقامات سیاسی فدراسیون روسیه حمله نظامی را توهم می نامیدند و آن را انکار می کردند ولی در نهایت در ساعت های بامدادی روز 24 فوریه فرمان حمله صادر شد و نیرو های روسیه از چند محور وارد خاک اوکراین شدند و جنگ خونین آغاز شد، ولی پیشرفت و پیش روی نیرو های روس بسیار کند تر از حد تصور بود که برخی آن را تاکتیک نظامی روس ها و برخی دیگر مقاومت اوکراینی ها تفسیر می کنند و با ادامه آن در خاک اوکراین میلیون ها انسان در این فصل سرما از خانه و کاشانه خود مجبور به فرار شدند که بیش از یک و نیم میلیون از آنان به کشور های همسایه و اروپا پناهنده شدند.
می دانم که این نوشته ی من به مذاق بعضی از فعالین ملی آذربایجان خوش نخواهد آمد ولی چه باک. در چند روز اخیر حقیقتا جنگ طلبی بعضی از این فعالان ملی مرا شوکه کرده است. این دوستان تمامی فعالیت های مربوط به مبارزه ی ملی - دموکراتیک مان را تعطیل کرده و به عنوان کاسه ی داغ تر از آش صبح تا شب مشغول موضوعات مربوط به جنگ اوکرائین هستند. در حالیکه جنگ در کشور اوکرائین به عنوان مائده ای آسمانی به کمک شوونیست های فارس آمد و در یک ضرب دستاوردهای "کمپین منو فارسی" را به باد داد و بخشی از فعالین ملی آذربایجانی نیز ندانسته به آنها کمک کردند.
حمله ی روسیه به یک کشور مستقل محکوم است و هیچ گونه توجیهی ندارد. حمله ی ارتش روسیه به اوکرائین جنایتکارانه است و باید متوقف شود.
مدتی است تلویزیون کانال یک به مدیریت « شهرام همایون » از خبرنگاران کهنه کار و تیزبین، برنامه ای را تحت عنوان « چه باید کرد » پیش می برد و در این برنامه از افراد گوناگون از داخل و خارج کشور دعوت می کند که دیدگاه های خود را در مدتی بسیار کوتاه بدون سانسور و محدودیت بر زبان آورند و در معرض قضاوت مردم قرار دهند. در این برنامه که به ابتکار و شناخت ایشان از جامعه کنونی ایران پیش می رود یک نو آوری هم در برنامه های تلویزیونی برون مرزی به چشم می خورد و آن مشارکت تعدادی از فعالین اجتماعی و سیاسی واحد های گوناگون ملی در ایران است که همراه با آموزه های سیاسی، تمرین مشارکت سیاسی، می تواند زمینه شناخت ایرانیان از یکدیگر را فراهم آورد، زیرا بدون شناخت و مشارکت همگانی در تعیین سرنوشت سیاسی و اجتماعی، برون رفت از چمبره استبداد از نوع سلطنتی و ولایتی متصور نیست، ولی در این میان افرادی هستند که تحت تاثیر ولایت و یا خدایگان، خود را قیم، راهنما، شاید هم منتخب و برتر از مردم می دانند که در آن سرزمین وسیع زندگی می کنند.
حرف درویشان بدزدد مرد دون تا بخواند بر سلیمی زآن فسون
کار مردان روشنی و گرمی
است کار دونان حیله و بی شرمی
است
چون بسی ابليس آدم روی
هست پس بهر دستی نباید داد دست
قلعه ویران کرد و از کافر
ستد بعد از آن بر ساختش صد برج وسد
مولوی.مثنوی ، دفتر اول
لئو تولستوی در اشاره به وضع فلاکتبار مردم روسيه زمان خود نوشته بود: آه ای مام میهن، تو چه ثروتمند و چه فقیری. اکنون ایران به قرینهای از نگاه تلخ تولستوی به جامعه روسیه آنروز با ابعادی غمانگیزتر تبدیل شده است. کشوری با منابع و ثروتهای عظیم و غرق در فقری جانکاه، با حاکمیتی بیچشمانداز بقا که لاشخوار وار برجان بیرمق مردم چنگ میاندازد و جامعهای گرفتار در غرقابی بیخاکریز امید، ولی نگران از واهمه بدیلی بر این حکومت فاجعه!
هر زبانی خواه ملی باشد، یا مشترک، یا منفرد، طبعاً و قبلاً یک زبان مادری است برای کسی که در آن زبان متولد شده است، یعنی هیچ زبان غیرمادری وجود ندارد. چون هیچکس بیمادر متولد نمیشود و آن مادر هم خود، زبانی دارد. بنابر این زبان مادری، زبان مردمی است که بدان زبان با دنیا آشنا میشوند. این مردم، خود نیز در زمانهای دور در تاریخ ریشه در اقوامی داشتهاند که بدان متکلم بودهاند و از طریق آنان به وراّث طبیعی و تاریخیشان رسیده که در زمان ما دیگر قوم و قبیله نام ندارند و ملتهای امروزی را تمثیل میکنند. همه زبانهای موجود فعلی نیز بی استثناء، تاریخی دارند که بدون آن نمیتوانستهاند وجود داشته باشند.