May 16, 2013

دوران ملی‌گرایی: ادبیات آذربایجانی در دهه‌ی 1960‏

ملیحه س. تایرل

نویسندگان آذربایجانی [...] وضع اسفناک خود را در برابر حاکمیت شوروی با جنبش‌های افریقایی و ‏آسیایی، یکسان تلقی کردند. این واکنش جدید ادبی، انقلابی از آگاهی را برانگیخت: تشکیل ذهن ‏ملی‌گرایی آذربایجانی در تقابل با ذهنیت شوروی.‏


ایدئولوژی سیاسی و واکنش در برابر آن

در دهه‌ی 1960 سیاست‌های جهانی و تغییرات صورت‌گرفته در استراتژی سیاسی شوروی تأثیر ‏عمیقی بر ادبیات این دوره داشت. این تغییرات، مسیر را برای تشدید هم‌پوشی موضوعات ‏ایئولوژیکی و ضد ایدئولوژیکی ملی‌گرایی در ادبیات آذربایجانی هموار ساخت. نقطه‌ی عطف بزرگی ‏پس از جنگ جهانی دوم، برای ملی‌گرایی در آذربایجان به‌ویژه در اواخر دهه‌ی 1950 و اواسط دهه‌ی ‏‏1960 پیدا شد. اتحاد شوروی پس از جنگ جهانی دوم به‌عنوان یکی از دو ابرقدرت ظاهر شد، در ‏حالی که از آرمان‌های جنبش‌های ملی‌گرایانه‌ی افریقایی – آسیایی دهه‌ی 1960 علیه آن‌چه ‏تبلیغات شوروی [ستیزانه‌ی] امپریالیسم و استعمار غرب نام نهاده‌بود، جانبداری می‌کرد. سیاست ‏حکومت همانند گذشته ادبیات را در خدمت موضوعات ایدئولوژیکی می‌خواست، یعنی بدبختی ‏ملت‌های کوچکی که علیه تأثیرات امپریالیسم بین‌المللی مبارزه می‌کنند. استراتژی شوروی ‏برانگیختن خشم و عصبانیت عمومی علیه امپریالیسم غربی و کسب پیروزی برای اتحاد شوروی به ‏منزله‌ی منجی ملت‌های کوچک تحت ستم بود.‏

نویسندگان آذربایجانی بر عکس سیاست دولتی، این پیام را تبدیل به یک موضوع درونی و داخلی ‏کردند. بدین معنا که آن‌ها وضع اسفناک خود را در برابر حاکمیت شوروی با جنبش‌های افریقایی و ‏آسیایی، یکسان تلقی کردند. این واکنش جدید ادبی، انقلابی از آگاهی را برانگیخت: تشکیل ذهن ‏ملی‌گرایی آذربایجانی در تقابل با ذهنیت شوروی. آذربایجانی‌ها یک بار دیگر موفق شده‌بودند ‏آرمان‌های خود را به ایدئولوژی شوروی ربط دهند؛ و در عمل روشن شد که نتایج این عمل برای ‏مقامات شوروی نابودکننده است. ایدئولوژی شوروی در نتیجه‌ی پذیرش آرمان ملی‌گرایانه‌ی ‏جنبش‌های افریقایی – آسیایی، بر عکس، برای اولین بار در تاریخ، کاملاً ناخواسته شروع به تقویت ‏ادبیات ملی‌گرایانه‌ی آذربایجانی کرد. با توجه به ذوب شدن فشارهای ادبی در دوره‌ی خروشچف و ‏امکان دستیابی به کشورهای افریقایی – آسیایی، به‌ویژه کشورهایی که تحت حمایت شوروی ‏بودند، نویسندگان آذربایجانی استفاده از موضوعات و مسایل آفریقایی – آسیایی را آغاز کردند تا ‏بتوانند به بحث درباره‌ی بی‌عدالتی‌ها بپردازند؛ بی‌عدالتی‌هایی که به‌خود آن‌ها روا داشته شده‌بود و ‏البته تمام این بحث‌ها را تحت عنوان افریقایی – آسیایی انجام دادند. بدون تردید، این کار تجربه‌ای ‏ارزشمند در استفاده از امکانات کمونیستی برای اهداف ملی‌گرایانه بود.‏

شاعر آذربایجانی صمد وورغون پس از شرکت در کنفرانس کشورهای مشترک‌المنافع در سال 1949 ‏در لندن به عنوان عضوی از هیئت نمایندگی شوروی، سرودن شعر طولانی خود به‌نام "آرزوهای یک ‏سیاهپوست" [زنجی‌نین آرزولاری] (1952-1949) را آغاز کرد که امروزه شعری معروف شده‌است. ‏وورغون در این نمایش‌نامه‌ی منظوم، فلسفه‌ی خود از انسان‌گرایی را به آرمان «جنبش حقوق ‏مدنی» شخصیت افریقایی – امریکایی پیوند می‌زند. در این نمایش‌نامه، نویسنده و سیاه امریکایی ‏به‌معنای دقیق کلمه تبدیل به یک فرد واحد می‌شوند. نویسنده در این شعر از زبان شخصیت ‏امریکایی سیاهپوست صحبت می‌کند. این شخصیت فاقد نام است، و در عوض نماد تمام ‏انسان‌هایی است که که از حقوق خود محروم شده‌اند چه در امریکای شمالی چه در اروپا، آسیا و ‏یا افریقا. این شخصیت داستان همانند سراینده‌ی شعر، یک شاعر و هنرمند است. دکور صحنه، ‏محتوا و همچنین ظلم و تعدی، همه در یک صحنه‌ی محلی ادغام شده‌اند، به‌گونه‌ای که تشخیص ‏احساسات نویسنده از سایر شخصیت‌های نمایش یا تمییز آذربایجان از ایالات متحده غیر ممکن ‏است. در واقع، نویسنده اظهار می‌دارد که احساسات این شخصیت همانند و مشابه احساسات ‏خود اوست. بدین ترتیب، نویسنده آرمان‌های انسان‌گرایانه و ملی خود را از طریق دقت در دخل و ‏تصرف موضوعی که به تأیید ایدئولوژی دولتی رسیده است، ابراز می‌دارد.‏

وورغون تنها هنرمندی نبود که از این روش استفاده می‌کرد. در سال 1963 شاعره‌ی آذربایجانی ‏میروارید دیلبازی (مروارید دلبازی) شعر بلند خود به‌نام دختر الجزایری (الجزیره‌لی قیز) را درباره‌ی ‏جمیله، یکی از زنان قهرمان جنبش آزادی‌خواهی الجزایر سرود. شاعره‌ی ما در ابتدای شعر از این‌که ‏شخصاً جمیله را نمی‌شناسد، اظهار تأسف عمیق می‌کند. اما اضافه می‌کند که افکار و عقاید او ‏مشابه افکار و عقاید جمیله است و این‌که با الهام گرفتن از دنیای عرب‌ها و با گوش کردن به ‏ناله‌های تلخ آن‌ها موفق شده‌است افکار غمناک خود را به علامت همدردی و همدلی ابراز دارد. ‏مروارید دلبازی نیز همانند وورغون، جمیله را شخصیتی نمادین و جهانی ترسیم می‌کند و در نتیجه، ‏توصیف محیط و موقعیت فیزیکی او، مبهم است (یعنی ممکن است هم به آذربایجان مرتبط باشد و ‏هم به الجزیره).‏

در سال 1963-1962 شاعر نامدار معاصر آذربایجانی، بختیار وهاب‌زاده، شعر مفصلی درباره‌ی الجزایر ‏سرود با نام راه‌ها – فرزندان پسر [پسران] (یول‌لار – اوغول‌لار). در نگاه اول به‌نظر می‌رسد که انگار ‏شاعر، الجزایر را توصیف می‌کند ولی بررسی دقیق‌تر نشان می‌دهد که شعر توصیفی از آذربایجان ‏است. این شعر اصولاً آرمان‌ها و مبارزات آذربایجانی‌ها برای آزادی از چنگ اربابان روسی را گرامی ‏می‌دارد و از آن تجلیل می‌کند. البته به تعبیری، تحقق این شعر آرزواندیشی است. اندکی بعد، در ‏سال 1965 شاعر دیگر آذربایجانی به‌نام سؤهراب طاهیر (سهراب طاهر)، شعری سرود به‌نام ‏زنجیرهای گسسته (قیریلان زنجیرلر) که در آن کنار گذاشته‌شدن یا «ذوب شدن» آذربایجان را توصیف ‏می‌کند. ثابیت رحمان (ثابت رحمان) کمدی‌نویس برجسته‌ی آذربایجانی دهه‌ی 1970-1960 باز هم ‏یک گام دیگر هم فراتر رفت. رحمان در تمام کمدی‌هایش که به طعنه، عناوین «خوشایندی» را برای ‏محتوای «ناخوشایند» برگزیده‌بود، مقامات شوروی را به‌دست مردم عادی آزار و شکنجه می‌دهد.‏

خلق چنین ادبیات چندلایه‌ای به قلم نویسندگان تثبیت‌شده (مثلاً دارندگان مدال‌های افتخار) پس از ‏جنگ جهانی دوم به‌شدت رو به افزایش گذاشت.‏

[تکه‌ای از کتاب "ابعاد پنهان ادبیات آذربایجانی در دوره‌ی شوروی، 1990 – 1920"، نوشته‌ی ملیحه ‏‏س. تایرل، ترجمه‌ی دکتر اسماعیل فقیه، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، 1391]‏

No comments: