ملیحه س. تایرل
نویسندگان آذربایجانی [...] وضع اسفناک خود را در برابر حاکمیت شوروی با جنبشهای افریقایی و آسیایی، یکسان تلقی کردند. این واکنش جدید ادبی، انقلابی از آگاهی را برانگیخت: تشکیل ذهن ملیگرایی آذربایجانی در تقابل با ذهنیت شوروی.
ایدئولوژی سیاسی و واکنش در برابر آن
در دههی 1960 سیاستهای جهانی و تغییرات صورتگرفته در استراتژی سیاسی شوروی تأثیر عمیقی بر ادبیات این دوره داشت. این تغییرات، مسیر را برای تشدید همپوشی موضوعات ایئولوژیکی و ضد ایدئولوژیکی ملیگرایی در ادبیات آذربایجانی هموار ساخت. نقطهی عطف بزرگی پس از جنگ جهانی دوم، برای ملیگرایی در آذربایجان بهویژه در اواخر دههی 1950 و اواسط دههی 1960 پیدا شد. اتحاد شوروی پس از جنگ جهانی دوم بهعنوان یکی از دو ابرقدرت ظاهر شد، در حالی که از آرمانهای جنبشهای ملیگرایانهی افریقایی – آسیایی دههی 1960 علیه آنچه تبلیغات شوروی [ستیزانهی] امپریالیسم و استعمار غرب نام نهادهبود، جانبداری میکرد. سیاست حکومت همانند گذشته ادبیات را در خدمت موضوعات ایدئولوژیکی میخواست، یعنی بدبختی ملتهای کوچکی که علیه تأثیرات امپریالیسم بینالمللی مبارزه میکنند. استراتژی شوروی برانگیختن خشم و عصبانیت عمومی علیه امپریالیسم غربی و کسب پیروزی برای اتحاد شوروی به منزلهی منجی ملتهای کوچک تحت ستم بود.
نویسندگان آذربایجانی بر عکس سیاست دولتی، این پیام را تبدیل به یک موضوع درونی و داخلی کردند. بدین معنا که آنها وضع اسفناک خود را در برابر حاکمیت شوروی با جنبشهای افریقایی و آسیایی، یکسان تلقی کردند. این واکنش جدید ادبی، انقلابی از آگاهی را برانگیخت: تشکیل ذهن ملیگرایی آذربایجانی در تقابل با ذهنیت شوروی. آذربایجانیها یک بار دیگر موفق شدهبودند آرمانهای خود را به ایدئولوژی شوروی ربط دهند؛ و در عمل روشن شد که نتایج این عمل برای مقامات شوروی نابودکننده است. ایدئولوژی شوروی در نتیجهی پذیرش آرمان ملیگرایانهی جنبشهای افریقایی – آسیایی، بر عکس، برای اولین بار در تاریخ، کاملاً ناخواسته شروع به تقویت ادبیات ملیگرایانهی آذربایجانی کرد. با توجه به ذوب شدن فشارهای ادبی در دورهی خروشچف و امکان دستیابی به کشورهای افریقایی – آسیایی، بهویژه کشورهایی که تحت حمایت شوروی بودند، نویسندگان آذربایجانی استفاده از موضوعات و مسایل آفریقایی – آسیایی را آغاز کردند تا بتوانند به بحث دربارهی بیعدالتیها بپردازند؛ بیعدالتیهایی که بهخود آنها روا داشته شدهبود و البته تمام این بحثها را تحت عنوان افریقایی – آسیایی انجام دادند. بدون تردید، این کار تجربهای ارزشمند در استفاده از امکانات کمونیستی برای اهداف ملیگرایانه بود.
شاعر آذربایجانی صمد وورغون پس از شرکت در کنفرانس کشورهای مشترکالمنافع در سال 1949 در لندن به عنوان عضوی از هیئت نمایندگی شوروی، سرودن شعر طولانی خود بهنام "آرزوهای یک سیاهپوست" [زنجینین آرزولاری] (1952-1949) را آغاز کرد که امروزه شعری معروف شدهاست. وورغون در این نمایشنامهی منظوم، فلسفهی خود از انسانگرایی را به آرمان «جنبش حقوق مدنی» شخصیت افریقایی – امریکایی پیوند میزند. در این نمایشنامه، نویسنده و سیاه امریکایی بهمعنای دقیق کلمه تبدیل به یک فرد واحد میشوند. نویسنده در این شعر از زبان شخصیت امریکایی سیاهپوست صحبت میکند. این شخصیت فاقد نام است، و در عوض نماد تمام انسانهایی است که که از حقوق خود محروم شدهاند چه در امریکای شمالی چه در اروپا، آسیا و یا افریقا. این شخصیت داستان همانند سرایندهی شعر، یک شاعر و هنرمند است. دکور صحنه، محتوا و همچنین ظلم و تعدی، همه در یک صحنهی محلی ادغام شدهاند، بهگونهای که تشخیص احساسات نویسنده از سایر شخصیتهای نمایش یا تمییز آذربایجان از ایالات متحده غیر ممکن است. در واقع، نویسنده اظهار میدارد که احساسات این شخصیت همانند و مشابه احساسات خود اوست. بدین ترتیب، نویسنده آرمانهای انسانگرایانه و ملی خود را از طریق دقت در دخل و تصرف موضوعی که به تأیید ایدئولوژی دولتی رسیده است، ابراز میدارد.
وورغون تنها هنرمندی نبود که از این روش استفاده میکرد. در سال 1963 شاعرهی آذربایجانی میروارید دیلبازی (مروارید دلبازی) شعر بلند خود بهنام دختر الجزایری (الجزیرهلی قیز) را دربارهی جمیله، یکی از زنان قهرمان جنبش آزادیخواهی الجزایر سرود. شاعرهی ما در ابتدای شعر از اینکه شخصاً جمیله را نمیشناسد، اظهار تأسف عمیق میکند. اما اضافه میکند که افکار و عقاید او مشابه افکار و عقاید جمیله است و اینکه با الهام گرفتن از دنیای عربها و با گوش کردن به نالههای تلخ آنها موفق شدهاست افکار غمناک خود را به علامت همدردی و همدلی ابراز دارد. مروارید دلبازی نیز همانند وورغون، جمیله را شخصیتی نمادین و جهانی ترسیم میکند و در نتیجه، توصیف محیط و موقعیت فیزیکی او، مبهم است (یعنی ممکن است هم به آذربایجان مرتبط باشد و هم به الجزیره).
در سال 1963-1962 شاعر نامدار معاصر آذربایجانی، بختیار وهابزاده، شعر مفصلی دربارهی الجزایر سرود با نام راهها – فرزندان پسر [پسران] (یوللار – اوغوللار). در نگاه اول بهنظر میرسد که انگار شاعر، الجزایر را توصیف میکند ولی بررسی دقیقتر نشان میدهد که شعر توصیفی از آذربایجان است. این شعر اصولاً آرمانها و مبارزات آذربایجانیها برای آزادی از چنگ اربابان روسی را گرامی میدارد و از آن تجلیل میکند. البته به تعبیری، تحقق این شعر آرزواندیشی است. اندکی بعد، در سال 1965 شاعر دیگر آذربایجانی بهنام سؤهراب طاهیر (سهراب طاهر)، شعری سرود بهنام زنجیرهای گسسته (قیریلان زنجیرلر) که در آن کنار گذاشتهشدن یا «ذوب شدن» آذربایجان را توصیف میکند. ثابیت رحمان (ثابت رحمان) کمدینویس برجستهی آذربایجانی دههی 1970-1960 باز هم یک گام دیگر هم فراتر رفت. رحمان در تمام کمدیهایش که به طعنه، عناوین «خوشایندی» را برای محتوای «ناخوشایند» برگزیدهبود، مقامات شوروی را بهدست مردم عادی آزار و شکنجه میدهد.
خلق چنین ادبیات چندلایهای به قلم نویسندگان تثبیتشده (مثلاً دارندگان مدالهای افتخار) پس از جنگ جهانی دوم بهشدت رو به افزایش گذاشت.
[تکهای از کتاب "ابعاد پنهان ادبیات آذربایجانی در دورهی شوروی، 1990 – 1920"، نوشتهی ملیحه س. تایرل، ترجمهی دکتر اسماعیل فقیه، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، 1391]
نویسندگان آذربایجانی [...] وضع اسفناک خود را در برابر حاکمیت شوروی با جنبشهای افریقایی و آسیایی، یکسان تلقی کردند. این واکنش جدید ادبی، انقلابی از آگاهی را برانگیخت: تشکیل ذهن ملیگرایی آذربایجانی در تقابل با ذهنیت شوروی.
ایدئولوژی سیاسی و واکنش در برابر آن
در دههی 1960 سیاستهای جهانی و تغییرات صورتگرفته در استراتژی سیاسی شوروی تأثیر عمیقی بر ادبیات این دوره داشت. این تغییرات، مسیر را برای تشدید همپوشی موضوعات ایئولوژیکی و ضد ایدئولوژیکی ملیگرایی در ادبیات آذربایجانی هموار ساخت. نقطهی عطف بزرگی پس از جنگ جهانی دوم، برای ملیگرایی در آذربایجان بهویژه در اواخر دههی 1950 و اواسط دههی 1960 پیدا شد. اتحاد شوروی پس از جنگ جهانی دوم بهعنوان یکی از دو ابرقدرت ظاهر شد، در حالی که از آرمانهای جنبشهای ملیگرایانهی افریقایی – آسیایی دههی 1960 علیه آنچه تبلیغات شوروی [ستیزانهی] امپریالیسم و استعمار غرب نام نهادهبود، جانبداری میکرد. سیاست حکومت همانند گذشته ادبیات را در خدمت موضوعات ایدئولوژیکی میخواست، یعنی بدبختی ملتهای کوچکی که علیه تأثیرات امپریالیسم بینالمللی مبارزه میکنند. استراتژی شوروی برانگیختن خشم و عصبانیت عمومی علیه امپریالیسم غربی و کسب پیروزی برای اتحاد شوروی به منزلهی منجی ملتهای کوچک تحت ستم بود.
نویسندگان آذربایجانی بر عکس سیاست دولتی، این پیام را تبدیل به یک موضوع درونی و داخلی کردند. بدین معنا که آنها وضع اسفناک خود را در برابر حاکمیت شوروی با جنبشهای افریقایی و آسیایی، یکسان تلقی کردند. این واکنش جدید ادبی، انقلابی از آگاهی را برانگیخت: تشکیل ذهن ملیگرایی آذربایجانی در تقابل با ذهنیت شوروی. آذربایجانیها یک بار دیگر موفق شدهبودند آرمانهای خود را به ایدئولوژی شوروی ربط دهند؛ و در عمل روشن شد که نتایج این عمل برای مقامات شوروی نابودکننده است. ایدئولوژی شوروی در نتیجهی پذیرش آرمان ملیگرایانهی جنبشهای افریقایی – آسیایی، بر عکس، برای اولین بار در تاریخ، کاملاً ناخواسته شروع به تقویت ادبیات ملیگرایانهی آذربایجانی کرد. با توجه به ذوب شدن فشارهای ادبی در دورهی خروشچف و امکان دستیابی به کشورهای افریقایی – آسیایی، بهویژه کشورهایی که تحت حمایت شوروی بودند، نویسندگان آذربایجانی استفاده از موضوعات و مسایل آفریقایی – آسیایی را آغاز کردند تا بتوانند به بحث دربارهی بیعدالتیها بپردازند؛ بیعدالتیهایی که بهخود آنها روا داشته شدهبود و البته تمام این بحثها را تحت عنوان افریقایی – آسیایی انجام دادند. بدون تردید، این کار تجربهای ارزشمند در استفاده از امکانات کمونیستی برای اهداف ملیگرایانه بود.
شاعر آذربایجانی صمد وورغون پس از شرکت در کنفرانس کشورهای مشترکالمنافع در سال 1949 در لندن به عنوان عضوی از هیئت نمایندگی شوروی، سرودن شعر طولانی خود بهنام "آرزوهای یک سیاهپوست" [زنجینین آرزولاری] (1952-1949) را آغاز کرد که امروزه شعری معروف شدهاست. وورغون در این نمایشنامهی منظوم، فلسفهی خود از انسانگرایی را به آرمان «جنبش حقوق مدنی» شخصیت افریقایی – امریکایی پیوند میزند. در این نمایشنامه، نویسنده و سیاه امریکایی بهمعنای دقیق کلمه تبدیل به یک فرد واحد میشوند. نویسنده در این شعر از زبان شخصیت امریکایی سیاهپوست صحبت میکند. این شخصیت فاقد نام است، و در عوض نماد تمام انسانهایی است که که از حقوق خود محروم شدهاند چه در امریکای شمالی چه در اروپا، آسیا و یا افریقا. این شخصیت داستان همانند سرایندهی شعر، یک شاعر و هنرمند است. دکور صحنه، محتوا و همچنین ظلم و تعدی، همه در یک صحنهی محلی ادغام شدهاند، بهگونهای که تشخیص احساسات نویسنده از سایر شخصیتهای نمایش یا تمییز آذربایجان از ایالات متحده غیر ممکن است. در واقع، نویسنده اظهار میدارد که احساسات این شخصیت همانند و مشابه احساسات خود اوست. بدین ترتیب، نویسنده آرمانهای انسانگرایانه و ملی خود را از طریق دقت در دخل و تصرف موضوعی که به تأیید ایدئولوژی دولتی رسیده است، ابراز میدارد.
وورغون تنها هنرمندی نبود که از این روش استفاده میکرد. در سال 1963 شاعرهی آذربایجانی میروارید دیلبازی (مروارید دلبازی) شعر بلند خود بهنام دختر الجزایری (الجزیرهلی قیز) را دربارهی جمیله، یکی از زنان قهرمان جنبش آزادیخواهی الجزایر سرود. شاعرهی ما در ابتدای شعر از اینکه شخصاً جمیله را نمیشناسد، اظهار تأسف عمیق میکند. اما اضافه میکند که افکار و عقاید او مشابه افکار و عقاید جمیله است و اینکه با الهام گرفتن از دنیای عربها و با گوش کردن به نالههای تلخ آنها موفق شدهاست افکار غمناک خود را به علامت همدردی و همدلی ابراز دارد. مروارید دلبازی نیز همانند وورغون، جمیله را شخصیتی نمادین و جهانی ترسیم میکند و در نتیجه، توصیف محیط و موقعیت فیزیکی او، مبهم است (یعنی ممکن است هم به آذربایجان مرتبط باشد و هم به الجزیره).
در سال 1963-1962 شاعر نامدار معاصر آذربایجانی، بختیار وهابزاده، شعر مفصلی دربارهی الجزایر سرود با نام راهها – فرزندان پسر [پسران] (یوللار – اوغوللار). در نگاه اول بهنظر میرسد که انگار شاعر، الجزایر را توصیف میکند ولی بررسی دقیقتر نشان میدهد که شعر توصیفی از آذربایجان است. این شعر اصولاً آرمانها و مبارزات آذربایجانیها برای آزادی از چنگ اربابان روسی را گرامی میدارد و از آن تجلیل میکند. البته به تعبیری، تحقق این شعر آرزواندیشی است. اندکی بعد، در سال 1965 شاعر دیگر آذربایجانی بهنام سؤهراب طاهیر (سهراب طاهر)، شعری سرود بهنام زنجیرهای گسسته (قیریلان زنجیرلر) که در آن کنار گذاشتهشدن یا «ذوب شدن» آذربایجان را توصیف میکند. ثابیت رحمان (ثابت رحمان) کمدینویس برجستهی آذربایجانی دههی 1970-1960 باز هم یک گام دیگر هم فراتر رفت. رحمان در تمام کمدیهایش که به طعنه، عناوین «خوشایندی» را برای محتوای «ناخوشایند» برگزیدهبود، مقامات شوروی را بهدست مردم عادی آزار و شکنجه میدهد.
خلق چنین ادبیات چندلایهای به قلم نویسندگان تثبیتشده (مثلاً دارندگان مدالهای افتخار) پس از جنگ جهانی دوم بهشدت رو به افزایش گذاشت.
[تکهای از کتاب "ابعاد پنهان ادبیات آذربایجانی در دورهی شوروی، 1990 – 1920"، نوشتهی ملیحه س. تایرل، ترجمهی دکتر اسماعیل فقیه، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، 1391]
No comments:
Post a Comment