May 16, 2020

در حاشیه ی اعدام‌ فیسبوکی من توسط آقای مهران بهاری

س. سیداوالی

اندر لجن‌ مالی رهبر حکومت ملی آذربایجان سید جعفر پیشه وری!...
چند روز قبل نوشته ی منصفانه و فاضلانه ی «بیست چهار آوریل و چراغی که به خانه هم رواست» را به قلم آقای محمد بابائی در فیسبوک خواندم.
همچون بیشتر نوشته های آقای بابائی، از خواندن این نوشته هم لذت بردم و من نیز همراه با تعداد زیادی از فعالین ملی آذربایجانی و ترک در بحثی که آقای بابائی شروع کرده بود، شرکت کرده و کامنتی نوشتم.
در میان کامنت گذاران متعدد که مسئله را از جنبه های مختلفی بررسی کرده بودند، دو سه کامنت نیز به قلم آقای مهران بهاری توجهم را جلب کرد.
در کنار کامنت هائی که در رابطه با کشتار آذربایجانی ها توسط ارمنی ها در حوادث جیلولوق، روشنی بر تاریکی های این بخش از تاریخ آذربایجان می افکند، آقای مهران بهاری بی هیچ دلیلی به سید جعفر پیشه وری تاخته و نوشته بود:
"آندرانیک داشناک نبود، حتی مخالف حزب داشناک بود. وی بیشتر طرفدار و عامل روسیه بود، یعنی شخصیتی مانند پیشه وری."
اینکه آندرانیک داشناک بود یا نه و چقدر در کشتار آذربایجانیهای بی گناه دست داشته، موضوع این نوشته نیست. مسئله ی من ربط دادن این موضوع به سید جعفر پیشه وری و لجن مالی این شخصیت ملی محبوب توسط آقای مهران بهاری است.

اتهام زنی بر علیه شخصیت‌های ملی و مخدوش کردن ‌تاریخ حرکت ‌ملی آذربایجان به نفع کیست؟...
بعد از خواندن کامنت آقای بهاری طبیعتا من هم در مقابل این عمل زشت او ساکت نمانده و در جوابش نوشتم:
[جناب باهارلی هر طوری شده باید زهرش را بریزد، (او می نویسد):
"
گفته می شود آندرانیک داشناک نبود، حتی مخالف حزب داشناک بود. وی بیشتر طرفدار و عامل روسیه بود، یعنی شخصیتی مانند پیشه وری."
من در حال ثبت کردن لقبها، انگها، افتراها و اتهاماتی که سازمان‌ امنیت رژیم شاه، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، شاهپرستان، جاعلین‌ تاریخ و شوونیست های فارس و فارسگرا به رهبر بزرگمان سید جعفر پیشه وری نچسبانده اند ولی آقای مهران باهارلی کار نیمه تمام آنها را به انجام‌ می رساند، هستم:
بعد از اتهام "مامور چکا"، اینک پیشه وری همچون آندرانیک داشناک ارمنی عامل روس؟؟!!...
با داشتن دوستانی همچون جناب بهارلی، ملت آذربایجان و ترکهای ایران احتیاج به دشمن دیگری دارند؟...]
قبل از پرداختن به دشنام نامه ای که آقای بهاری در جواب من نوشت، لازم است نکته ای را یادآور بشوم:
از چند سال قبل و با شروع فعالیت جریان‌ مهران بهاری‌ و گسترش مخالفت ها با آنها در داخل حرکت ملی آذربایجان، من‌ آگاهانه و به شکلی کاملا‌ عمدی هیچگاه نه در تائید و یا نفی این‌ جریان نه مطلبی نوشتم‌ و‌ نه موضعی گرفتم.
چرا که اعتقاد داشتم و دارم که، حرکت‌ ملی آذربایجان و ترکهای ایران به عنوان یک جنبش توده ای از احزاب، سازمانها، دوایر، نظرات و دیدگاههای مختلفی تشکیل شده که جریان مهران بهاری نیز با تمامی مواضع متضاد و بعضا تخریب گرایانه اش، می تواند در گوشه ای از این‌جنبش توده ای جای بگیرد.
تضاد افکار و نظریات مختلف، مادر پیشرفت و یافته های جدید است. در مقابل دشمنی که در نود سال اخیر تمامی امکانات‌ کشور را قبضه کرده و با بسیج همه ی این‌ امکانات و حتی نیروهائی از صفوف خودی، ملت آذربایجان را در ایران از مواضعش سنگر به سنگر عقب رانده و با نقشه ای دقیق و هوشیارانه در آسیمیلاسیون ملتمان موفقیت های بسیاری بدست آورده، جنگهای حیدری و نعمتی کمکی به گسترش آگاهی ملی نخواهد کرد.
مگر در جبهه ی مقابل، همه در تمامی موارد مربوط به ایران، ایران بزرگ، ایران باستان و امر زحمتکشان هم فکر و هم عقیده هستند؟  اینها در خیلی موارد گوشت همدیگر را می درند و می جوند، ولی وقتی مسئله ی کوبیدن جنبش ملی آذربایجان، عرب، کرد و بلوچ پیش می آید، به عنوان ید واحده عمل می کنند.
دوستانی که مرا می شناسند، می دانند که من همیشه فعالین‌ ملی مان را از اینگونه تهمت زنی ها و جنائی کردن دیالوگ درون جنبشی بر حذر و منع کرده ام. این‌ امر با شخص معینی در ارتباط نیست، بلکه یک پرنسیب است. این نوع حرکات دشمن شادکن در خدمت حرکت ملی مان - که با خون دل هزاران هزار دلاور از جان گذشته به اینجا رسیده است - نمی تواند باشد.
وظیفه ی یک فعال ملی مسئول آذربایجانی و ترک ‌ایران نه پولاریزاسیون مصنوعی، بلکه یافتن‌ مشترکات در مبارزه با دشمن‌ تا دندان‌ مسلح‌ است.
به رسمیت شناختن دیدگاههای متفاوت و حق نقد نظرات و دیدگاههای یک ‌دیگر، پرنسیبی است که باید دیگر در جنبش ملی مان به امری پیش پا افتاده بدل شود.
متاسفانه جریان‌ مهران بهاری که در ابتدا، فعالیت آن بیشتر در اطراف نشان دادن گوشه های تاریک تاریخ آذربایجان و ترکهای ایران، جمعیت، نفوس و جغرافیای ترک ایران متمرکز بود، رفته رفته بدل به جریانی شد که گویا رسالت اصلی آن مبارزه با آذربایجان و آذربایجانچیلیق می باشد.
این جریان که در ابتدای فعالیت اش مورد توجه بخشی از فعالین ترک و آذربایجانی ایران بود، با ادامه ی مواضع متضاد و بعضا تخریبی اش در رابطه با حرکت ملی آذربایجان و کشورهای دوست حرکت ملی، کم کم به حاشیه ی جنبش  ملی رانده شده و بخشا از یادها رفت.
من آن روزها بخاطر نگاه و اسناد «تازه ای»  که جریان‌ مهران بهاری هر از چندی در چهارچوب حرکت ملی مان مطرح می کرد، به مواضع بعضا به غایت تخریبی اش آگاهانه چشم‌ بسته و در هیچ‌ کدام از پلمیک‌هائی که بخشا جنبه ی خشن و چندش آوری بخود می گرفت، شرکت‌ نکردم. فقط یک بار موقعی که آقای بهاری با تعریف از امام جمعه ی سابق شهر ارومیه، سید جعفر پیشه وری را خائن نامید، به او اعتراض کرده و نوشتم: " ملا حسنی خادم و سید جعفر پیشه وری خائن؟؟!!... آقای مهران بهاری بدنبال چیست؟..."
ولی متاسفانه تخریبات جریان بهاری ادامه یافت و این جمع که در گذشته خدماتی هر چند محدود در نشان دادن ‌گوشه های تاریک تاریخ ترکهای ایران داشت، کار را به جائی رساند که به هر چیزی که نامی از "آذربایجان" داشت، تحت لوای "آزربایجانگرایان استالینیست، آزربایجانگرایان پان ایرانیست، تورکهای چپ ایرانی و ..." حمله کرده و به لجن مالی شخصیت های حرکت ملی و تاریخ معاصر آن پرداخت.

"نقد" با "تخریب" و "لجن‌ مالی" یکی نیست!...
همینجا به صراحت اعلام می کنم که من مشکلی با نقد شخصیت های حرکت ملی مان ندارم.
حقیقت در انحصار هیچکس نیست. هر جریان فکری و عملی و هر دیدگاه و شخصیتی قابل نقد است. شک در مقوله هائی که برای اذهان‌ تنبل جزو بدیهیات به حساب میآید، مقدمه ی قدم‌ گذاشتن‌ در وادی ناشناخته ها است. بدون‌ چنین‌ جسارتی راه پیشرفت و تکامل مسدود است.
زندگی و عملکرد هر شخصیتی هر چند محترم و بزرگ را می توان زیر ذره بین نقد قرار داد. این‌ شخصیت می تواند بنیان‌گذار ترکیه ی نوین مصطفی کمال آتاترک باشد. این شخصیت می تواند پایه گذار اصلی جمهوری آذربایجان محمد امین رسول زاده باشد. این شخصیت‌ می تواند حتی رهبر محبوب ملت آذربایجان سید جعفر پیشه وری باشد.
کسی نمی گوید که پیشه وری را نقد نکنید. پیشه وری نه جزو معصومین و نه اولیاالله است که نقد کردنش گناه کبیره محسوب بشود.
پیشه وری کسی است که به نوشته ی خودش از مستخدمی مدرسه به وزارت حکومت ملی آذربایجان رسیده بود و خود را کوچکتر از آن می دانست که دهان مخالفین اش را ببندد.
فقط " نقد" را با "تخریب" و "لجن‌ مالی" یکی انگاشتن، امکان هر گونه "دیالوگ‌ مدنی" را از بین می برد.

"گفته می شود"، فاکت و سند محسوب نمی شود!...
آقای مهران بهاری در جواب اعتراض من می نویسد:
"راجع به ادعای من و اسناد و مدارک تائید کننده ی آنها سوال کنید عامل روسیه بودن پیشه وری، داشناک نبودن آندرانیک، .... افترا و انگ و ادعا و تفسیر نیست، فاکتهای قطعی و حقیقت تاریخی موثق به اسناد و مدارک است. جهالت و خودفریبی و وارونه نمایی شما و أمثال شما واقعیتهای تاریخی را عوض نمی کند."
آقای مهران بهاری!.. "گفته می شود"، فاکت و سند است؟...
شما که تهمت زدن‌ به دیگران را حق انحصاری خود می دانید و اگر کسی اعتراضی به طرز برخوردتان بکند، باید منتظر بارانی از تهمت ها و افتراها باشد، می توانید دیگران را به "جهالت و خودفریبی و وارونه نمایی" متهم نمائید؟
آقای بهاری در جوابیه اش، به خود چهره ی «حسین ‌مظلوم» را گرفته و می نویسد: که (من) بحث را از موضوع مطرح کرده ام، ( بحث را) به شخص من منحرف کردن، و ردیف کردن نام من و سازمان امنیت رژیم شاه و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مصداق ترور شخصیت است".
در حالیکه من در نوشته ام به شخص مهران بهاری نپرداخته بودم. من‌ نوشته ام و باز هم تکرار می کنم: اتهاماتی که شما به پیشه وری می زنید حتی در طبله ی عطاری هیچ یک از مخالفین و دشمان او یافت نمی شود.
آقای بهاری!... در هیچ یک از بازجوئی های سید جعفر پیشه وری توسط ضد اطلاعات شهربانی رضا شاهی به مامور چکا بودن پیشه وری بر نمی خوریم. اکثریت فعالین سیاسی از چپ و راست یا در باره ی سید جعفر پبشه وری سکوت عمدی کرده اند، یا به احترام از او و فعالیت هایش یاد کرده اند. غیر از تاریخ سازان شاهنشاهی و اسلامیان خلف آنها تنها کسی که با پیشه وری برخورد شخصی آن ‌چنانی کرده است، آرداشش  آوانسیان است. دشمنی های اردشیر آوانسیان با سید جعفر پیشه وری هم خود داستانی جداگانه است که پرداختن به آن جایش اینجا نیست.
می توان با حکومت‌ ملی آذربایجان‌ مخالف بود.‌ می توان زندگی و عملکرد سید جعفر پیشه وری را نپسندید.
شما پیشه وری و حرکت ملی آذربایجانچیلیق را نقد کنید. تا بحال در این باره دهها صفحه نوشته اید. دهها صفحه ی دیگر هم ‌بنویسید. ولی اتهام زنی به پیشه وری و لجن مالی رهبر حرکت ملی ما بر اساس " گفته می شود"، در شان یک "دیالوگ مدنی" نیست.
آقای مهران بهاری که خواهان "دیالوگ مدنی" و "انتقاد سازنده» است، در جوابش مرا جزو "پست فطرتهای استالینیست و همان خائنین و مزدوران و خودفروخته گان ... تروریستهای بی اخلاق ( که) سزاوار کوچکترین احترام و رفتار مدنی نیستند" نامیده و در ادامه می نویسد: "بی هیچ شبهه و تردیدی من شخص شما را هم از همان نحله می دانم."
با پوزش از خوانندگان محترم، نقل این جملات فقط و فقط برای نشان دادن ادبیات و فرهنگ کسی است که از مخالفین نظری اش ( من هنوز هم از کلمه ی «مخالف» به جای «دشمن» استفاده می کنم) خواهان "دیالوگ مدنی و انتقاد سازنده" است.
آقای بهاری!... من با شخص شما کاری ندارم. من دهها نفر از فعالین ملی حرکتمان را نه شخصا، بلکه غیابی و بر اساس فعالیت ها و نوشته هایشان می شناسم. قضاوت و شناخت من از آن عزیزان نیز بر این اساس است. هیچ کدام از ماها صاحب حقی انحصاری نیستیم. تکرار می کنم من مخالف نقد نیستم ولی در برابر اتهام زنی به شخصیت های تاریخی حرکت ملی مان بخصوص سید جعفر پیشه وری که به حق افتخار آذربایجان و ترکهای ایران است، ساکت نخواهم ماند. همانگونه که ‌به موقع اش حق فراهتی نامی را که در خاطراتش به رهبر ملی آذربایجان بی احترامی کرده بود، کف دستش گذاشتم‌.
اینکه می نویسید "راجع به ادعای من و اسناد و مدارک تائید کننده ی آنها سوال کنید"، من صداقتی در آن نمی بینم.
شما به نوشته ی مفصل آقای علیرضا اردبیلی در نقد مواضع تان نه تنها جوابی ندادید، بلکه فقط مثل بچه ها حالت قهر گرفتید. چرا؟ فعالین ‌ملی آذربایجان و ترک ایرانی را هم شان‌  خودتان نمی دانید و یا جوابی غیر از اشتلم و درشت گوئی ندارید؟...
آقای بهاری!... من ‌علاقه ای به این نوع "دیالوگ ها " ندارم. این نوع برخوردها نیروئی را که باید صرف آگاهی بخشی، بسیج ملت آذربایجان ‌و ترکهای ایران بشود، در راهی که جا به هیچ وادی ئی نمی برد، به هدر می دهد.
شما بهتر است عوض اتهام زنی و به کار بردن شیوه های غیر اخلاقی بر علیه فعالین ملی و شخصیت های مورد احترام حرکتمان، به روشنگری در باره ی تاریخ ترکهای ایران ادامه دهید. کاری که در اوایل فعالیت تان آنرا نسبتا خوب انجام می دادید.
می خواستم نوشته را همینجا به پایان ببرم. ولی اشاره به چند نکته را خالی از فایده ندیدم.

دشمن اصلی و مسئله ی فرعی!...
آقای بهاری می نویسد:
"این نحله ی مزدور و خائن و خودفروش، در یک سال گذشته دشمن اصلی مردم تورک ساکن در ایران و هموار کننده و خادم دشمنان فرعی یعنی پان ایرانیسم و داشناکها و پ ک ک و ... بوده و اکنون نیز است."
در یک سال گذشته چه اتفاق بخصوصی افتاده که آقای مهران بهاری از آن خبردار و ما بی خبر ماندیم؟
غیر از اینکه چندین فعال ملی- مدنی ما از زن و مرد به زندان رفته اند. صدها نفر در درگیری مابین ‌مردم گرسنه و جلادان رژیم کشته شده اند. البته اینها مسائلی نیستند که برای آقای بهاری اهمیتی داشته باشند.
 می نویسید:
"بعد از این به جای پرداختن به دشمن و مساله ی فرعی، بسیار صریحتر و متمرکزتر به تعفن این دشمنان اصلی یعنی آزربایجانگرایان استالینیست، آزربایجانگرایان پان ایرانیست، تورکهای چپ ایرانی و .... چرندیاتشان مانند ملت آزربایجان و خادم نشان دادن مزدوران و خائنین توسط آنها خواهم پرداخت."
به قول ترکهای ترکیه، آقای بهاری حرفهائی را که از دهانتان در می آید،گوشهایتان می شنود؟
«دشمن اصلی» کیست و « مسئله ی فرعی» کدام است؟
آیا ما برای بازی یک گل دو گل وارد این میدان پر بلا شده ایم؟
دشمن اصلی ما شوونیزم فارس است که دیروز در هیئت رژیم پهلویهای پدر و پسر و امروزه در  لباس اسلامیان حاکم کمر به نابودی ملت، هویت و زبان ما بسته است. دشمن اصلی شما کیست؟
مسئله ی اصلی ما تعیین سرنوشت ملتمان بدست خودمان و انداختن یوغی است که در نود سال اخیر شوونیزم فارس بر گردن ملتمان گذاشته شده است. مسئله ی اصلی شما کدام است؟
آقای بهاری!... دشمنان ما می خواهند که با تکه پاره کردن آذربایجان کم کم ایده ی دو آذربایجان و این سو و آن سوی ارس را از موضوعیت بیاندازند. مسئله ی اصلی ما حفظ موجودیت آذربایجان به عنوان باستیون اصلی مبارزه ی ملی ما در ایران است. مسئله ی اصلی شما چیست؟
شما پروژه ی «تورک ائلی» تان را پیش ببرید. من یکی مخالفتی با آن ندارم. گیرم که کمتر کسی این نظر را که پروژه ی ملی ترک ها در ایران بدون آذربایجان به جائی برسد، جدی می گیرد. بفرمائید آنرا تبلیغ بکنید. ولی با شیوه های مدنی و دیالوگ درون جنبشی.
آقای مهران بهاری!...
من کاری با دیگران و اینکه در باره ی شما چه می گویند، ندارم. من شما را به عنوان یک فعال ملی ترک ایرانی خطاب می کنم و می گویم: شما با ما هستید، یا علیه ما؟...
اگر خودتان را جزوی از حرکت ملی آذربایجانیها و ترکهای ایران می دانید، از دشمنی با تاریخ و شخصیت های ملی مان دست بردارید. اگر می خواهید شما را جدی بگیرند، حکومت ملی آذربایجان و افکار و فعالیت های سید جعفر پیشه وری را نه تخریب و تحریف، بلکه نقد بکنید.


* این مطلب را چند روز قبل نوشتم. برای انتشار آن چند روزی این دست، آن دست کردم. فکر می کردم در این روزهای کرونائی که کمپینی برای آزادی زندانیان سیاسی آذربایجان توسط فعالین‌ ملی زحمت کش مان ‌در جریان است و هنوز هم چندین نفر از فرزندان مبارز ملتمان از جمله آقایان عباس لسانی، لطیف حسنی، توحید امیر امینی و محمد عبدالمحمدزاده در زندان و در معرض خطر مبتلا شدن به این بیماری مهلک هستند، نوشتن در باره ی آقای مهران بهاری و آنهم به زبان فارسی مناسب و درست به نظر نمی آید. ولی بعضا به مصداق «تا وقتی که تنور هنوز گرم ‌است باید نان را چسباند» نمی توان چندان هم منتظر ماند.
مطلب را علیرغم ‌میلم به ‌فارسی نوشتم، چونکه در شخص مهران بهاری هم ‌علیرغم ادعاهایش، رغبتی به ترکی خوانی و ترکی نویسی نمی بینم.

No comments: