روز جهانی زبان مادری
د. لطیف
ای زبان ترکی ای فر و شکوه جاودان
با تو شیرین میشود کامم گشایم چون زبان
طبع تو شیرین تر از شکر خوش آید چون بکام
خوشتر از طبع ات ندیدم انگبین روح و جان
با تو خوش باشد همی تاریخ و هم آیین ما
ای تو میراث نیاکان ثروتی لعلی گران
جان بگیرد هر نفس در کالبد با روح تو
چون نسیم صبحگاهان نشئتی بر خان و مان
می درخشی چون شفق از ماورای عصرها
لوح تاریخ کهن داری و آثاری چه سان
در تو میباشد که پیدا چون تمدن های دور
تابش خورشید تابانی همی از خاوران
ترکی ای روح و روان شیرین زبان مادری
بر زبان آرم چو نامت شهد میگردد بیان
سر کشد با نام تو مفهوم و معنا تا فلک
همچو خورشید دمانی در مدار کهکشان
ژرفتر از تو کجا یابم جهان حکمتی
درک مفهومی که گسترده در اعماق زمان
یادگاری از هزاران سال هستی و کهن
چون گشائی رمز حکمت سحر میگردد جهان
خوش زبان قهرمانان تحفه ای بر این دیار
از کور اوغلو تا نبی و هاجر و ستارخان
جان حکمت روح معنا گشته ای چون سالها
لعل دریای هنر باشی چو اسرار نهان
مظهر دانش و زیبائی و سحری در کلام
با تو زیبائی گشاید چهره چون صبح دمان
ملک تست تبریز و تهران تا فراسو های دور
مهد تاریخ و تمدن قلب آذربایجان
ریشه در اعماق تاریخت نهادی چون سهند
شد فراتر از سومرها گلگمیش ات داستان
خوش ترنم داری از عشق و محبت در موغام
از هزاران نسلها آید که نامت در میان
یادگاری از نیاکان مهد فرهنگ و ادب
با تو روح زندگی چهره نماید جاودان
روح معنا ذوق جان داری و هم آزاده گی
تابناکی چون شفق آغوش گرمی مهربان
با تو چون معنای هستی جان بگیرد زندگی
تحفه عشقی ز خلقت از زبان مادران
لب گشاید چون به آوای کلامت موسیقی
لعل یاقوت و غزل چون کوهها گردد روان
قدر ترکی را بداریم پاس ما چون گوهری
ثروتی باشد که فرهنگ غنی و بیکران.
14.02.2013
ای زبان ترکی ای فر و شکوه جاودان
با تو شیرین میشود کامم گشایم چون زبان
طبع تو شیرین تر از شکر خوش آید چون بکام
خوشتر از طبع ات ندیدم انگبین روح و جان
با تو خوش باشد همی تاریخ و هم آیین ما
ای تو میراث نیاکان ثروتی لعلی گران
جان بگیرد هر نفس در کالبد با روح تو
چون نسیم صبحگاهان نشئتی بر خان و مان
می درخشی چون شفق از ماورای عصرها
لوح تاریخ کهن داری و آثاری چه سان
در تو میباشد که پیدا چون تمدن های دور
تابش خورشید تابانی همی از خاوران
ترکی ای روح و روان شیرین زبان مادری
بر زبان آرم چو نامت شهد میگردد بیان
سر کشد با نام تو مفهوم و معنا تا فلک
همچو خورشید دمانی در مدار کهکشان
ژرفتر از تو کجا یابم جهان حکمتی
درک مفهومی که گسترده در اعماق زمان
یادگاری از هزاران سال هستی و کهن
چون گشائی رمز حکمت سحر میگردد جهان
خوش زبان قهرمانان تحفه ای بر این دیار
از کور اوغلو تا نبی و هاجر و ستارخان
جان حکمت روح معنا گشته ای چون سالها
لعل دریای هنر باشی چو اسرار نهان
مظهر دانش و زیبائی و سحری در کلام
با تو زیبائی گشاید چهره چون صبح دمان
ملک تست تبریز و تهران تا فراسو های دور
مهد تاریخ و تمدن قلب آذربایجان
ریشه در اعماق تاریخت نهادی چون سهند
شد فراتر از سومرها گلگمیش ات داستان
خوش ترنم داری از عشق و محبت در موغام
از هزاران نسلها آید که نامت در میان
یادگاری از نیاکان مهد فرهنگ و ادب
با تو روح زندگی چهره نماید جاودان
روح معنا ذوق جان داری و هم آزاده گی
تابناکی چون شفق آغوش گرمی مهربان
با تو چون معنای هستی جان بگیرد زندگی
تحفه عشقی ز خلقت از زبان مادران
لب گشاید چون به آوای کلامت موسیقی
لعل یاقوت و غزل چون کوهها گردد روان
قدر ترکی را بداریم پاس ما چون گوهری
ثروتی باشد که فرهنگ غنی و بیکران.
14.02.2013
No comments:
Post a Comment