با اعزام اولین گروه از رهبران فرقه دمکرات آذربایجان در مهاجرت به مسکو برای ادامه تحصیل که در سال های بعد با اعزام گروه های دیگر ادامه یافت، تغییراتی در رهبری فرقه پیش آمد و « چشم آذر »، « میررحیم ولایی » و « رحیم قاضی » جایگزین رهبران پیشین شدند و در اولین فرصت برای برون رفت از سایه رهبری سابق به تشکیل نخستین کنفرانس فرقه دمکرات آذربایجان در باکو اقدام کردند. پروسه انتخاب نماینده برای شرکت در کنفرانس از پائین به بالا بود به این ترتیب که حوزه ها خود نمایندگان خود را انتخاب می کردند و با اعتبارنامه به کنفرانس می فرستادند، نخستین کنفرانس فرقه در سال 1954 گشایش یافت و رهبری فرقه ( چشم آذر ) فعالیت های فرقه و رخداد های درون تشکیلاتی را به کنفرانس ارائه کرد و در پایان قطعنامه کنفرانس به تصویب شرکت کنندگان رسید و با انتخابات آزاد، چشم آذر بعنوان صدر، رحیم قاضی معاون صدر، ولایی، آگاهی و آذراوغلو برای هیئت اجرایی گزینش شدند، این گروه بیشتر از گذشته به مسائل معیشتی، بهداشتی بویژه تحصیل جوانان در دانشگاه ها، آموزشگاه های فنی و حرفه ای توجه داشتند و به تولید کنندگان در حوزه کشاورزی ( کالخوز ها، ساوخوز ها ) اهمیت می دادند تا آنان از موقعیت بهتری بهره مند شوند و تولیدات خود را با تلاش بیشتر افزایش دهند، ولی تنش در بین نفرات مطرح فرقه همچنان ادامه داشت و گاهی با کدورت و گلایه همراه بود، زیرا برخی دلتنگ و نگران خانواده خود در جنوب بودند و گاهی مدت ها طول می کشید که نامه ای دریافت کنند، در این میان افرادی هم بودند که به فکر انشعاب از همان روز های نخست تشکیل فرقه در مهاجرت بودند و گروهی بنام « مالادایا گواردیا » ( گارد جوان ) تشکیل دادند، ولی بعد ها با اخراج « پناهیان » از کمیته مرکزی فرقه این گروه هم به تاریخ پیوست..
یکی از مهمترین رخداد های این کنفرانس شرکت دکتر « رضا
رادمنش » دبیر اول حزب توده ایران و دکتر « حسین جودت » عضو هیئت اجرایی کمیته
مرکزی حزب، بعنوان مهمان در این کنفرانس بود که به نظر می رسد حامل پیامی در دل
بودند و شاید هم در دیدار های دوستانه آن را بر زبان می آوردند تا شرایط را برای
نزدیکی با حزب فراهم آورند، زیرا نفرات فرقه در 9 سال گذشته تجربه زیادی از مهاجرت
به دست آورده بودند، در حالیکه نفرات حزب در مهاجرت بطور پراکنده از هم می زیستند و
هنوز جایگاه و ثبات لازم را برای زندگی در مهاجرت بدست نیآورده بودند هرچند
خاستگاه اجتماعی و طبقاتی نفرات فرقه با حزب متفاوت بود که این خود یکی از عوامل
مهم در ناسازگاری حزبی ها بویژه نظامی ها در کشور میزبان بود.
از مدت ها پیش نامه نگاری بین حزب تود ه ایران با فرقه
دمکرات آذربایجان در راستای همکاری بیشتر ادامه داشت و به نظر می رسد رضا رادمنش
دبیر اول، و جودت عضو هیئت سیاسی حزب برای تجسس، ارزیابی و چگونگی فعالیت نفرات
فرقه که از موقعیت نسبتا خوب مالی و اجتماعی برخوردار بودند به باکو آمده در
کنفرانس شرکت کرده بودند و همزمان نظر سنجی می کردند، زیرا نفرات فرقه از رفتار
برخی از اعضای کمیته مرکزی حزب خشنود نبودند و یاد آور می شدند که « فریدون کشاورز
» در اولین پرسش: که شما چه رابطه ای با فرقه دمکرات آذربایجان دارید؟ گفته بود
حزب توده ایران با فرقه دمکرات آذربایجان رابطه ای ندارد، کمیته ایالتی حزب ما قبل
از انفصال خود از حزب به فرقه دمکرات
آذربایجان پیوست. البته یک فرد مطابق نظامنامه حزبی نمی تواند در دو حزب عضو باشد
( برخی از اعضای کمیته مرکزی اصرار داشتند که کمیته ایالتی آذربایجان به کمیته
تفتیش سپرده شود ) ( مصاحبه دکتر کشاورز در ایران ما ، شماره 459، به تاریخ 18
آذرماه 1324 )
دکتر کشاورز مطلب دیگری از اعلامیه حزب را می خواند و می
گوید: خاتمه مسئله آذربایجان چنان که در اعلامیه کمیته مرکزی اشعار شده است به
نحوی که انجام شده بهتر از عکس آن بوده، زیرا هیچ ایرانی وطنپرستی میل نداشته و
ندارد که ایران صحنه ی یک جنگ داخلی و برادر کشی یا احیانا وسیله و بهانه ی ایجاد
اختلاف بین دول بزرگ جهان شود ( ارس بجای ایران 11 دیماه 1325 به نقل از گذشته چراغ
راه آینده است ) نمی توان گفت که دکتر کشاورز از کشتار بیرحانه ارتش در آذربایجان
بی خبر بوده است، از آن گذشته از کدام جنگ داخلی و برادر کشی سخن می رود؟ کسی از
آذربایجان به مناطق دیگر ایران حمله نکرده بود و فرقه خواهان خود مختاری و حق
تعیین سرنوشت در آذربایجان بود، بزرگنمایی و فرافکنی همراه با ایجاد ترس و واهمه
در این جا ضرورت نداشت که دکتر کشاورز به آن اصرار دارد. بدنبال آن هیئت اجرائیه
موقت حزب توده ایران متشکل از ( رضا رادمنش، فریدون کشاورز، فروتن، کیانوری، طبری،
یزدی، بهرامی، نوشین، قاسمی، بقراطی ) خطاب به مردم ایران طی بیانیه ای نوشتند که
در بخشی از آن آمده است: حزب توده ایران دارای نقائص بزرگ بود که نتوانست مردم را
متوجه حسن نیت و صداقت خود کند، علاقه ی او به آزادی و اصلاح، او را به یک
جانبداری متعصبانه از جنبش آذربایجان وا داشت و حال آنکه فقط در صورت فاش ساختن
جنبه های مثبت و منفی این جنبش حزب توده ایران می توانست صداقت خود را نشان دهد (
نامه مردم، شماره یک ، 15 دیماه 1325 ) در این جا باید یادآور شد که برخی از
رهبران حزب آگاهی و آشنایی چندانی با مردم آذربایجان و با دشواری های اقتصادی و
فرهنگی آن نداشتند، اولین دولت بعد از سوم شهریور 20 را « فروغی » تشکیل داد و
فروغی در یک اقدام غیر منتظره ارزش ریال را در مقابل استرلینگ انگلیس به شدت کاهش
داد ( ارزش استرلینگ از 68 ریال به 1400 ریال افزایش یافت ) در نتیجه غلات
آذربایجان برای صدور با سودآوری بیشتر برای بزرگ مالکان به جنوب منتقل شد، قحطی و
گرسنگی آذربایجان را فرا گرفت، پیدا کردن نان در تبریز و دیگر شهر های آذربایجان
به یک بحران عمیق اجتماعی تبدیل شد تعداد زیادی از تهیدستان آذربایجان از گرسنگی
جان باختند، رویگردانی مردم از تهران به سرعت افزایش یافت و به همین دلیل هم
پایگاه اجتماعی فرقه و فدائیان را دهقانان تهیدست تشکیل می دادند، برخی از سران
حزب شاهزاده قاجار و برخی دیگر بروکرات بلند پایه و برخی هم از طبقه متوسط رو به
بالا بودند و شاید هم با گرسنگی در ستیز و درگیر نبودند، در نتیجه شرایط سخت و
دشوار زندگی را در آذربایجان درک و یا احساس نمی کردند، و یا بر این باور بودند که
نباید در جنبش اجتماعی و مترقی ایران تفرقه افکند تا این جنبش در حال شکوفایی و
پویایی ترک بر ندارد، در حالی که زندگی در آذربایجان قابل تحمل نبود، حتا کارگران
و زحمتکشان آذربایجان که برای بدست آوردن لقمه نانی به دوردست ها مهاجرت کرده
بودند با بیکاری و گرانی روبرو شده قادر به ارسال اندکی از مزد خود به خانواده
محتاج در آذربایجان نبودند، و سران فرقه با ارزیابی همه جانبه ی این شرایط اجتماعی
و اقتصادی به ضرورت تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان پی بردند ( افرادی مثل جمیل حسنلی
، عباس جوادی، تورج اتابکی و دیگران هنوز در توهم توطئه گرفتارند، برخی از آنان
برای نام و نشان و برخی دیگر برای پول و ثروت تاریخ سازی می کنند تا بگونه ای
تلقین کنند که فرقه دمکرات آذربایجان ساخته و پرداخته استالین و باقروف بود ) فرقه
زائیده زمان و ضرورت تاریخ و شرایط اجتماعی بود:
حزب توده ایران و
فرقه دمکرات آذربایجان در نوع سازماندهی مشترکاتی داشتند که هر دو از پائین به
بالا بودند، انتخابات از حوزه های کوچک سازمانی شروع می شد تا به کمیته های ایالتی
و مرکزی می رسید و همین ساختار دلیل پایداری آنها تا کنون بوده است. یعنی بنوعی
دمکراسی در درون آنها رعایت می شد، ولی خاستگاه طبقاتی و اجتماعی آن دو یکسان
نبود، در نتیجه پروژه و برنامه ها ی یکسانی را پیش نمی بردند. حزب به سرعت حوزه
های خود را در استان ها، شهرستان ها و مراکز کارگری تشکیل داد و فرقه از روستا ها
آغاز کرد و به سرعت در اکثر روستاهای آذربایجان ریشه دواند و مورد حمایت مردم قرار
گرفت تا جائیکه یک رابطه عاطفی بین مردم تهیدست، دهقانان و جوانان روستایی که مورد
تحقیر قرار می گرفتند با فرقه برقرار شد و این رابطه با همه سنگ اندازی ها، دروغ
پردازی ها و تهمت های ناروا همچنان ادامه یافت، در مقابل احزابی که بفرموده و یا
از سوی اشخاص پر نفوذ تشکیل می شدند و هم اکنون هم سازمان دهی می شوند بعد از مدتی
تاریخ مصرف، کارآیی و عمر آنها با تغییر شرایط به پایان می رسد ( حزب دمکرات قوام،
سومکا فروهر...و حزب مردم، ایران نوین و رستاخیز شاه ساخته، حزب جمهوری اسلامی
بهشتی و شرکاء، سازندگی رفسنجانی، جبهه اصلاحات خاتمی، ایرانیان خرازی و دیگران )
زیرا این احزاب پایگاه اجتماعی مشخصی برای همه مردم ندارند با افراد و گروه های
خاصی در صحنه سیاسی ظاهر می شوند و با اجرای مسیون خود به تاریخ می پیوندند، از آن
رو سنت حزب گرایی تا کنون در ایران به صورت پایدار پا نگرفته است.
حزب توده ایران خود را میراثدار حزب کمونیست ایران معرفی می
کرد و می گفت که همان راه حزب کمونیست را ادامه خواهد داد، جامعه را تحلیل طبقاتی
می کرد و به مبارزه طبقاتی باور داشت، از این رو بیشترین سازماندهی خود را در
مناطق کارگری بویژه مناطق جنوب نفتی پیش می برد و تلاش می کرد که در بین روشنفکران
هم نفوذ کند که می توان گفت که در هر دو مورد موفق عمل کرد و جایگاه خود را تقویت
کرد، ( یرواند آبراهامیان به مناسبت 80 مین سال تاسیس حزب توده ایران می گوید: بین
سال های 1320 تا 1332 بیشترین نویسنده های مطرح مانند بزرگ علوی،هدایت، چوبک،
نیما، مینوی، شاملو،خانلری، گلستان، آل احمد، اپریم، طبری، نفیسی، ملکی، توللی،
بهار، نادرپور، توسلی، به آذین، دریابندری، دولت آبادی، نوشین، نادرپور، مسکوب،
اخوان، افغانی، افراشته، رهنما، کیوان عضو حزب بودند سایت زمانه ) هرچند اکثریت
مطلق بنیانگزاران حزب کمونیست از ترک های آذربایجان بودند ولی موسسین حزب توده
ایران بیشتر از جوانان فارس و یا فارسگرا تشکیل شده بود که خاستگاه طبقاتی و
اجتماعی برجسته و بالایی داشتند و برخی از آنها تحصیل کرده اروپای غربی بودند که
خود را مارکسیست می خواندند، در حالی که برخی از بنیانگزاران موثر فرقه دمکرات
آذربایجان از فعالین حزب کمونیست ایران ( پیشه وری، علی شبستری، سلام اله
جاوید،جعفر کاویان )، تحصیل کرده روسیه بودند و آگاهی زیادی به سازماندهی از پائین
داشتند، ولی همین گروه به همراه دیگران فرقه دمکرات آذربایجان را، ادامه دهنده ی
راه ستارخان، شیخ محمد خیابانی و جنبش های مردمی آذربایجان می دانستند و در این
راستا از نام حزب دمکرات « خیابانی » استفاده کردند، پیشه وری در سلسله مقلاتی در
روزنامه « آژیر » در سال 1323 نوشت: جنبش طبقاتی در ایران ناکام می ماند زیرا
بسیاری از کارگران ایران پرولتاریا نیستند و باید از لغت طبقاتی پرهیز و به هویت
ملی توجه کرد، در بخشی از مقاله « سرنوشت من » 30 سال مبارزه قلمی، فکری و عملی به
تصدیق دوست و دشمن به من اجازه می دهد که زیر لوای ستارخان ها و خیابانی ها با
همراه سایر فدائیان حقیقی آذربایجان به تهران بیآیم و در مجلس شورای ملی برای ملت
ایران و ساکنین آذربایجان کار بکنم و از منافع توده رنجبر ایران مدافعه نمایم و در
معرفی فرقه دمکرات آذربایجان هم می گفت: فرقه ما فرقه ای است ملی، بدون در نظر
گرفتن طبقات، عموم مردم را به زیر پرچم خود فرا می خواند... ما در فکر مبارزه
طبقاتی نیستیم، فرقه ما به تمام معنا فرقه ای است متشکل از همگان که به کار و فعالیت
ما باور دارند... هدف ما مبارزه با استبداد و ارتجاع است و زیر بار قیومیت ملت
دیگری نخواهیم رفت ( آذربایجان شماره 5، به تاریخ 26 شهریور 1324 زیر عنوان مقاله
گوج بیرلیکته دیر ) انعکاس این گفتار در بیانیه 12 شهریور و برنامه 20 ماده ای
حکومت ملی آذربایجان مشاهده می شود.، حزب توده ایران در مقابل به ایرانیت، هویت
ایرانی و به تک زبانی آنهم فارسی اهمیت می داد، مردم را به شاهنامه خوانی، برگزاری
جشن مهرگان و جنبش های ایرانی مانند مزدکیان و غیره فرا می خواند و به زبان های
دیگر اهمیت چندانی نمی داد و گاهی با آنها مخالفت می کرد، حتا برخی خواهان سرعت
بخشیدن به ملت سازی واحد و حذف زبان های دیگر بویژه ترکی از آذربایجان بودند.
دوران مهاجرت شرایط را تغییر داده بود، مخالفین تشکیل فرقه
دمکرات آذربایجان مانند عبدالصمد کامبخش، ایرج اسکندری، رضا رادمنش، فریدون کشاورز
و رضا روستا حالا خواهان وحدت با فرقه بودند، نخست کامبخش سپس رادمنش راهی باکو
شدند تا زمینه آن را فراهم آورند، مخالفت با این وحدت در هر دو سازمان نمایان و
آشکار بود، ولی مخالفت سران فرقه برای وحدت بیش از حزب بود، زیرا فرقه بحران های
نخستین مهاجرت را از سر گذرانده و از حجم اختلاف ها تا اندازه ای کاسته شده بود و
همزمان نفرات فرقه جایگاه خود را در جامعه شوروی پیدا کرده بودند و موقعیت مالی
فرقه هم رو به بهبود بود، بنابرین سران فرقه نیازی به این وحدت نمادین و ظاهری از
خود نشان نمی داند، زیرا آن را غیر ضروری می دانستند ولی تلاش سران حزب برای وحدت
روز افزون بود، که گاهی مقامات شوروی هم مداخله می کردند تا وحدت صورت گیرد، حزبی
ها همواره می گفتند و تکرار می کردند که در یک کشور نباید حزب مارکسیست بر اساس
اقوام و ملل تقسیم شود و نیرو ها پراکنده شوند، یک کشور باید یک حزب واحد، یک
مرکزیت واحد و یک رهبری واحد داشته باشد و نباید از آن عدول کرد، در حالی که رهبری
فرقه می گفت: فرقه در آذربایجان پایگاه دارد، حکومت تشکیل داده است و کار های مهم
و ماندگاری در مدت کوتاهی انجام داده و
باید آن را پاس داشت. در این میان با آمدن نفرات حزبی به شوروی اختلاف زبانی فارسی
و ترکی در بین مهاجرین نه تنها در جمهوری سوسیالیستی آذربایجان بلکه در جمهوری های
دیگر هم اوج گرفته بود و برخی از نظامیان فرقه در شرایط نوین تمایل به این وحدت
داشتند و بر این باور بودند که با وحدت دو سازمان سیاسی از جایگاه بهتری در آینده
برخوردار خواهند بود و در این راستا نامه نگاری های اسکندری به رهبری حزب کمونیست
شوروی و نفرات حزبی از مناطق مختلف شوروی به حزب توده ایران همچنان ادامه داشت، تا
جائیکه فشار از مسکو برای وحدت هر روز بیشتر می شد ولی مقامات آذربایجان بویژه «
حیدر علی اوف » که موقعیت بهتری در حزب کمونیست آذربایجان داشت از فرقه حمایت می
کرد.
رهبری فرقه در مقابل فشار های روز افزون برای وحدت پیشنهاد
دیگری مطرح کردند و طی نامه ای به رهبری حزب توده ایران نوشتند: میان حزب توده
ایران، فرقه دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان جبهه واحدی تشکیل شود و در
مبارزه علیه رژیم شاه هماهنگی ایجاد شود. اما رهبری حزب مسئله وحدت کامل را بمیان
کشید و استدلال کرد که حزب و فرقه هر دو
حزب طبقه کارگر هستند بنابرین سازمان طبقه کارگر در کشور کثیرالمله نمی تواند بر
مبنای مشخصات ملی تقسیم شود، در ایران باید حزب واحد طبقه کارگر احیا شود و فرقه
دمکرات آذربایجان در سازمان حزب توده ایران ادغام شود ( امیر علی لاهرودی، یادمانده
ها و ملاحضه ها، ص 121 ) این بینش با اهداف و اساسنامه فرقه دمکرات آذربایجان در
تضاد بود، زیرا فرقه جامعه آذربایجان را بر اساس طبقه ارزیابی نمی کرد و بیشتر از
طبقه کارگر صنعتی به جنبش دهقانی نزدیک تر می دید، ولی زندگی طولانی مدت در شوروی
گرایش به چب و مبارزه طبقاتی را در بین نفرات فرقه افزایش داده بود.
از یک سو حزب توده ایران و از سوی دیگر مقامات حزبی اتحاد
شوروی و جنبش جهانی کمونیستی فشار و تلاش برای اتحاد را افزایش می دادند تا جائیکه
راه گریزی برای فرقه باقی نمی ماند و این روند مخالفین فرقه را به وجد می آورد که
شاهد پایان فرقه خواهند بود. دیگر تماس های چند نفری و نامه نگاری های پی در پی
جای خود را به دیدار سران دو سازمان برای وحدت می داد.در این راستا هیئت نمایندگی
دو طرف در سپتامبر 1957 اولین دیدار خود را برگزار کردند که در آن هیئت نمایندگی
دو طرف به توافق رسیدند که برای مبارزه با امپریالیسم و مرتجعین داخلی در ایران،
نیاز به نیروی واحد و متحد دارند ( خاطرات غلام یحیی دانشیان، ص 176 ) البته برخی
از نفرات حزب خواهان انحلال فرقه دمکرات آذربایجان بودند و با نام و ساختار آن
مخالفت می کردند که شاید این خواسته در گفتار دکتر فریدون کشاورز در تهران مستتر و
پنهان است، به هر رو یک سند راهبردی و اقدام مشترک برای مواقع و ضرورت های تاریخی
و مقطعی در مبارزه با استبداد رژیم می توانست اتحاد واقعی را بین حزب توده ایران،
فرقه دمکرات آذربایجان و حزب دمکرات کردستان برقرار سازد، ولی هدف نهایی برخی از
سران حزب نابودی کامل فرقه بود که می خواستند زمینه آن را با پلنوم وسیع چهارم
فراهم آورند... ادامه دارد
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.se.
No comments:
Post a Comment