Sep 19, 2014

نه ، هر مخالفتی با اسرائیل بمعنی ضد سامی( یهودی) بودن نیست

جودیت باتلر - ترجمه هدایت سلطانزاده

Judith Butler
نظرات ضد اسرائیلی در بین محافل روشنفکری مترقی ، بطرز فزاینده ای با استقبال روبروست . آدم های جدی و صاحب اندیشه ، از اقدام علیه اسرائیل طرفداری می کنند که اگرچه نه نیت آنان ، لیکن این انتقادها عملا ضد-سامی(یهودی) هستند.

لورنس سامرز ( Lawrence Summers) ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۲


وقتی رئیس دانشگاه هاروارد اعلام کرد که انتقاد از اسرائیل در این زمان  و فراخوان دادن به دانشگاهیان که  بااسرائیل قطع رابطه کنند ، « اقداماتی است که نه درانگیزه و نیت خود ، بلکه در عمل اقدامی ضد سامی است » ، او تعریف تازه ای از نیت و اقدام ضد سامی بعمل آورد که در بهترین حالت می توان گفت که یک تعریف بحث بر انگیز و تعارض آمیز است. اتهام متقابل این است که  سامرز با چنین اظهار نظری ، ضربه ای جدی به آزادی (اندیشه) آکادمیک زده است هرچند که نیت ایشان آن نبوده است.
اگرچه او تاکید داشت که قصد او از این اظهارات ، اعمال سانسور نیست و او طرفدار اینست که سیاست اسرائیل « آزادانه و بشیوه ای مدنی » مورد بحث و گفتگو قرار گیرد ، سخنان وی تاثیر مایوس کننده ای بر گفتمان سیاسی داشته است. از جمله اقداماتی که  سامرز آنها را ضدسامی می نامد ، میتوان از بایکوت اسرائیل توسط اروپائی ها و تظاهرات ضد گلوبالیزاسیون  که در آنها اسرائیل را مورد انتقاد قرار میدهند و جمع آوری پول برای سازمان هائی نام برد که  به گفته وی « منشاء سیاست های مشکوکی هستند». آنچه که بیشتر دغدغه خاطر او شده است ، اینست که درست در محل ریاست او ، اعضای دانشگاه آم.آی.ةی(MIT) و هاروارد به جمع آوری شکایت نامه در مخالفت با اشغال فلسطین توسط اسرائیل و رفتار آن با فلسطینی ها اقدام کرده بودند. سامرز می پرسد که «چرا دربین همه ملت ها ، انگشت روی اسرائیل برای قطع رابطه گذاشته اند» و این تصور را بوجود می آورد »  که انگشت نما  کردن اسرائیل» دلیل بارزی بر نیات ضدسامی است. هرچند او ادعا می کند که پاره ای از « سیسات های خارجی و دفاعی» اسرائیل را «میتوان و باید بطور جدی مورد چالش قرار داد» ، ناروشن است  که چگونه میتوان چنین چالشی کرد و متهم به ضد اسرائیلی  بودن نشد و یا اینکه  ، موضوع اشغال را که جزو مبارزه برای تحریم و قطع رابطه با اسرائیل است ، بطور جدی مطرح نکرد.بنظر میرسد که فراخوان به قطع رابطه با اسرائیل چیزی مشروعا متفاوت از « چالش شدید» است ولی سامرز هیچ معیاری بدست نمی دهد که بین این چالش شدید و کسانی که نیروی «موثر» ضد سامی هستند داوری داشت .
سامرز حق دارد که از ضد سامی گرائی رو به رشد نگران باشد و هر انسان مترقی باید در هر جائی  با ضد سامی گرائی که شاهد بود ، به مخالفت برخیزد. ولی ما اکنون به نقطه ای رسیده ایم که نمی توان بطور مشروعی یهودیان را تنها قربانی نامید.هیچ اخلاق سیاسی اجازه نمی دهد که با این فرض شروع کنیم که یهودیان ،باید  انحصار قربانی بودن را داشته باشند.کلمه « قربانی» واژه ایست که باسرعت قابل انتقال به موارد دیگر است : در ظرف یک دقیقه ، این کلمه را می توان بهمان نسبت  در مورد یک یهودی قربانی یک بمب گذار انتحاری در یک اتوبوس  برد که در مورد یک کودک فلسطینی که توسط  آتش گلوله اسرائیل به قتل رسیده است. حوزه مناسبات عمومی نیازمند اینست که هردونوع این این خشونت ها بنام عدالت و موکدا مورد چالش قرار گیرند.
اگر ما چنین فکر کنیم که انتقاد از خشونت اسرائیل و یا دعوت به اعمال فشار اقتصادی علیه دولت اسرائیل و چالش علیه سیاست های آن بمعنی « ضد سامی گرائی عملی » است ، از ترس اینکه مبادا جزو ضد سامی گرا ها بحساب آورده شویم ، نخواهیم توانست صدای اعتراض خود را بلند کنیم. برای یک یهودی ، چیزی بد تر و تحمل ناپذیر تر  از آن نیست که اورا از نظر سیاسی و اخلاقی ،  با یک انگ ضد سامی مشخص سازند. چهار چوبی  که اکثر یهودیان مترقی در آن عمل میکنند ، آنان را در برابر این سوال قرار می دهد: آیا ماباید ساکت باشیم ( و باین ترتیب بطور نامشروعی با یک قدرت خشن همدستی داشته باشیم ) و یااینکه باید صدای اعتراض خود را بلند کنیم ( و در زمره کسانی قرار گیریم که به هر اقدام ممکنی برای متوقف کردن خشونت مبادرت ورزیده اند) حتی اگر سخن گفتن  متضمن خطری برایمان باشد؟ انتقاد یهودی از اسرائیل ، غالبا در برابر رنج گذشته و فعلی یهودیان بی معنی جلوه داده میشود ، با اینهمه ، اخلاق چنین انتقادی  خودمبتنی بر تجربه رنج است باین امید که شاید رنج انسانی متوقف شود.
سامرز از اتهام« ضد سامی » برای پس راندن انتقاد عمومی از اسرائیل استفاده می کند ، اگرچه او سعی میکند که علنا از اعمال سانسور آشکار و صریح فاصله گرفته باشد.  بعنوان مثال او می نویسد :« تنها پادزهر در برابر ایده های خطرناک ، طرفداری شدید از آلترناتیو های دیگر است ».ولی چگونه می توان قویا از این ایده طرفداری کرد که اشغال سرزمین های فلسطین توسط اسرائیل ، عملی بیرحمانه است و طرفداری از حق تعیین سرنوشت فلسطینی ها امری ضروری و خوبست ، درحالیکه این صدا های اعتراض را مهر اتهام ضد سامی گرائی میزنند؟
برای فهمیدن ادعای سامرز ، ما باید معنی ضد سامی بودن عملی را دریابیم ، عملی که با یک نوع سخن گفتن مرتبط است. این بمعنی بیان یک اظهار نظر و یا استنباط خاصی از یک نظر است ، حتی اگر نیت آگاهانه ای در بیان این نظرات وجود نداشته باشد. از نظر سامرز ، دیگران این اظهار نظرات را ضدسامی تلقی خواهند کرد و یا در متن معینی ضد سامی فهمیده خواهند شد. در کدام متن است که انتقاد از اسرائیل را باید ضد سامی در نظر گرفت؟
شاید سامرز میخواهد بگوید که در یک فضای آکوستیک فقط می توان از اسرائیل انتقاد بعمل آورد ، و گرنه  هرگونه  انتقاد از خانه سازی  برای مهاجر نشین ها در ساحل غربی اردن ، بستن دانشگاه های «بیرزیت» و بیت اللحمم و یا تخریب خانه ها در رام الله و جنین و کشتن بی شمار کودکان و غیر نظامیان ، و یا   هرگونه انتقاد از این اعمال ، بمعنی نشان دادن نفرت از یهودیان خواهد بود. فرض میکنیم که شنونده ای ، قصد و نیتی را بیک سخن ران نسبت میدهد: فرد مذکور بطور علنی از اشغال سرزمین های فلسطینی توسط اسرائیل انتقاد بعمل می آورد . آیا این بمعنی بیان نفرت از یهودیان و یا باد زدن به آتش ضد یهودی خواهد بود؟ آیا می توان چنین نسبتی را به وی داد؟ در آنصورت به هر انتقادی ، معنی پنهانی نسبت داده خواهد شد که ربطی به نیت علنا بیان شده یک منتقد نخواهد داشت. یعنی اینکه انتقاد از اسرائیل فقط پوشش یا  پرده استتاری است  برای عمل  تبعیض آمیز ضد یهودی ! بعبارتی دیگر ، تنها راه فهمیدن ضد سامی گرائی «عملی» ، فرض ضدسامی گرائی بر اساس « قصد و نیت» کافی خواهد بود. بنابراین ، یک سخنران در انتقاد خود بطور نهفته ای ضد سامی است که شنونده مفروضی جز آن برداشت دیگری نخواهد کرد!
ممکن است که سامرز ، چیز دیگری درذهن خود داشته باشد ، یعنی اینکه انتقاد از اسرائیل ، مورد بهره برداری کسانی قرار گیرد که نه فقط خواهان نابودی اسرائیل هستند، بلکه  ممکن است که در پی  بی ارزش و خفیف شمردن یهوذیان بطور اعم باشند.می توان گفت که همواره چنین خطری وجود دارد. ولی گفتن اینکه انتقاد از اسرائیل فقط  وفقط  معنی ضد یهودی میدهد، بمعنی این خواهد بود که هر شنونده انتقادی ، جز این تفسیر ویژه ، چیز دیگری دریافت نخواهد کرد. گفته میشود که انتقاد از اسرائیل ، مورد سوء استفاده کسانی قرار خواهد گرفت که نیات ضد سامی دارند و بهمین دلیل نباید از اسرائیل بطور علنی انتقاد کرد . در اینجا باز لازم به یاد آوری است  که وقتی این انتقاد عملا بار ضد سامی خواهد داشت که چنین انتقادی در بین ضد سامی ها انجام گرفته باشد. اگر هم چنین اعتقادی وجود داشته باشد که انتقاد از اسرائیل ، عمدتا بصورت ضدسامی فهمیده خواهد شد ( چه از طرف یهمودیان ، چه از طرف ضدسامی ها و یا کسانی که باین دو گروه تعلق ندارند ) در آنصورت ما مسولیت اینرا خواهیم داشت که شرایط رساندن انتقاد خود بگوش مردم را طوری تنظیم کنیم که بین انتقاد از اسرائیل و نفرت از یهودی ، تفکیکی انجام گرفته باشد.
سامرز چنین اظهار نظری را بعنوان رئیس موسسه ای بعمل  آورد که سمبل اعتبار آکادمیک در آمریکاست ، هرچند که او گفت که او نه بعنوان رئیس دانشگاه ، بلکه بعنوان « عضوی از جامعه ما» این نظر را بیان می کند. سخنان او در مطبوعات برد وسیعی داشت ، زیرا او از اقتدار پست ریاست خود بر هاروارد استفاده میکرد.اگر رئیس دانشگاه هاروارد به مردم چنین القاء میکند که انتقاد از اسرائیل ، عملا یک انتقاد ضد سامی خواهد بود ، در واقع میگوید که انتقاد از اسرائیل باید آنچنان محدود باشد که عملا نتوان انتقادی از آن کرد. اگر هم کسی از اسرائیل انتقادی کرد ، باید سخنان اورا ضدسامی و دامن زدن به نفرت تلقی کرد.
در اینجا مهم است که بین سخنرانی ضد سامی که فضای دشمنانه و تهدید کننده ای برای دانشجویان یهودی بوجود می آورد ـ یعنی سخنرانی  نژاد پرستانه ای که مدیر دانشگاه وظیفه دارد که با آن مخالفت کرده و ممانعت کند ـ و سخنرانی ایکه  علیه  سیاست های یک دولت و یا عده ای از دولت هاست و برای یک دانشجو بدلیل دفاع خود او از آن دولت مشخص چندان خوش آیند نباشد ،  قائل به تفکیک شد.مخالفت با سیاست های یک دولت ، یک مباحثه سیاسی است ، و اگر ما بگوئیم که مورد اسرائیل با بقیه فرق می کند ، در آنصورت ما باید یک ادعای سیاسی را از دیگر ادعاهای سیاسی  در مباحثات خود دربین مردم متمایز سازیم . بنابراین ما بد ترین شکل « عملی» سانسورا پذیرفته ایم.
نکته اینست که نه فقط از تمایز سامرز بین ضد سامی گرائی عملی و قصد ضد سامی گرائی  نمی توان دفاع کرد ، بلکه فورمول بندی  او چنان شرایطی را بوجود می آورد که پاره ای از اظهار نطرات علنی عملا  چیزی  جز بیان نفرت فهمیده نخواهد شد ، هرچند که قصد گوینده آن نبوده باشد.ئامرز نمی گوید که هرچیزی که  اسرائیل بنام دفاع از خود انجام می دهد مشروع است و نباید مورد سوال قرار گیرد.من نمی دانم که سامرز ، همه سیاست های اسرائیل را قبول دارد یانه.بگذارید برای پیشبرد بحث خود ، فرض کنیم که او همه اعمال دولت اسرائیل را قبول ندارد.همچنین من نمیدانم سامرز در مورد تخریب خانه های فلسطینی ها و کشتن کودکان در جنین که پارسال توجه سازمان ملل را  بخود جلب کرد  ، چه نظری دارد . وقتی سازمان سازمان ملل خواست  بعنوان نقض حقوق بشر در این مورد تحقیق بعمل آورد ، دولت اسرائیل اجازه ورود نداد.اگر او به اعمال اعتراض دارد ، و این اعمال جزو موضوعات « سیاست خارجی » است و او اگر او اعتقاد دارد که این سیاست هارا باید« قویا مورد چالش قرار داد» بنا به فور بندی خود ، نباید عدم تایید آنهارا بیان کند ، چون بنا به اعتقاد او ، در حکم ضد سامیگرائی عملی و استناط ضد سامی گرائی خواهد بود.و اگر او معتقد است عدم تایید سیاست های اسرائیل را میتوان بیان کرد ، او نمیگوید این عدم تاییر ا به چه شکلی میتوان بیان کرد که مشمول ادعای ضدسامی قرار نگرفته باشد.
منطق سامرز چنین القاء میکند که اعتراضات عمومی نباید مانع پاره ای از سیاست های اسرائیل گردد ، زیرا ترس این وجود دارد که هر گونه اعتراضی اگر نه فی نفسه  ، معادل ضد سامی باشد. باعتقاد من باید مخلف هرگونه ضد سامی گرائی بود ، ولی ما در اینجا  دچار یک ابهام در مورد شکلی که ضد سامی بودن ممکن است بخود گیرد. درواقع اگر اتهام ضدسامی بودن بمعنی دفاع از اسرائیل بهر بهائی باشد ، در آنصورت قدرت این اتهام در بکارگیری علیه کسانی که علیه یهودیان قائل به تبعیض هستند  ـ یعنی کسانی به سیناگوگ ها در اروپا حمله می کنند ، یا پرچم نازی ها را بلند می کنند و یا از سازمان های ضد سامی حمایت بعمل می آورند  ـ اساسا رقیق و کم توان خواهد بود.بسیاری از منتقدین اسرائیل ، ادعای ضد سامی بودن را دیگر بعنوان بهانه و « شیپوری» برای  اعمال سانسور برای آزادی بیان سیاسی نلدیده میگیرند.
سامرز بما نمی گوید چرا مبارزات تبلیغاتی برای تحریم و یا دیگر اشکال اعتراضات عمومی ، بار ضد سامی دارد.بنا به گفته او ، بعضی از اشکال ضد سامی گرائی  ذاتا مسبوق به گذشته هستند ،  و بمعنی این است
که نه چیزی باید گفت و نه کاری باید کرد ، زیرا دیگران آز آنها استباط ضد سامی خواهند کرد. ولی اگر این افراد در برداشت خود دچار خطا شده باشندچی؟ اگر ما شکلی از ضدسامی گرائی را عطف به ماسبق تعریف بکنیم چه امکانی برای اعتراض مشروع علیه یک دولت ، چه توسط مردم خود آن دولت و چه برای دیگران ، باقی میماند؟ اگر ما بگوئیم که هر وقت کسی کلمه « اسرائیل» را بکار برد ، منظور او همانا « یهودیان» هستند ، در واقع ما پیشا پیش از قلم انداخته ایم که منظور واقعا «دولت اسرائیل» است.  از سوی دیگر اگر ما تمایزی بین  ضد سامی گرائی واشکال اعتراضات علیه دولت اسرائیل (  و یا مهاجر نشین های دست راستی که بعضی وقت ها مستقل از دولت عمل می کنند ) قائل به فرق باشیم و بپذیریم که بعضی وقت ها این دست راستی ها بشکل ناراحت کننده ای دست دردست دولت اسرائیل دارند ، در آنصورت ما به این نتجه خواهیم رسید که دنیای یهودیت ، خود را با دولت اسرائیل یکی نمی شمارد.بعبارتی دیگر ، احتمال یک جنبش صلح آمیز یهودیان ، اساسا وابسته باین خواهد بود که ما  در انتقاد سازنده  خود ، از دولت  اسرائیل فاصله گرفته باشیم ( که میتواند یک نوع سرمایه گذاری برای مباحثات آتی ما باشد).
اظهارات سامرز بطور ضمنی چنین القاء میکند که انتقاد از اسرائیل باین دلیل «ضد اسرائیلی» است که حق حیات اسرائیل را زیرسوال میبرد.بااینهمه انتقاد از اسرائيل چالشی در برابر موجودیت اسرائيل نیست .چنین استنتاجی لازمه اش وجود شرایطی است که نقد اسرائیل را به نفی موجودیت آن ربط دهد. اگر کسی تصور کند فقط اسرائیل است که هویت دائمی یهودیان را زنده نگهمیدارد یا اینکه همه یهودیان حس بقای دائمی خود را بامجموعه  سیاست های فعلی ویا سنتی دولت اسرائیل گره زده باشند . آنوقت میتوان  چالش درمورد حق حیات اسرائیل را حق بقای مردم یهود یکی دانست. میتوان در مقابل گفت که انتقاد
از سیاست های دولت اسرائیل بهتر و بیشتر بقای مردم یهود را تضمین میکند تا انتقاد نکردن از از آنها. چراکه انتقاد از سیاست های اسرائیل وقتی برابر با بقای یهودیان شمرده خواهد شد که فکر کنیم که انتقاد مشروع از آن موجب تغییر در روش های آن نخواهد بود و یا اینکه یک دولت بسیار دموکراتیک اسرائیل برای یهودیان چیز بدی خواهد بود.همچنین این بمعنی این خواهد بود که انتقاد جزو ارزش های یهودیان نبوده است که بروشنی سنت های مباحثه در مورد تلموز ، بلکه تمامی منابع مذهبی و فرهنگی را که بخشی از زندگی یهودیان در طول قرن ها بوده نا دیده می انگارد.
ما  با یهودیانی که هویت خود را با کلمه  اسرائیل و یا دولت اسرائیل یکی نمیدانند ، چه باید بکنیم؟یا حتی با یهودیانی که هویت خود را با دولت اسرائیل یکی میدانند ولی پاره ای از سیاست های آنرا تایید نمی کنند چه رفتاری باید داشت؟ در این رابطه ، یهودیان در طیف های مختلفی قرار دارند : کسانی هستند که در مورد اشغال سرزمین های فلسطینی ها ، شک و تردید های خود را با نق زدن بیان میکنند ،.کسانی هستند که بطرز قاطعی با پدیده اشغال جسورانه مخالفت می ورزند ولی همچنان در چهارچوب صهیونیسم قرار دارند ودسته  ای دیگر، صهیونیسم را کنار گذاشته اند.یهودیان ممکن است به طیف های مختلفی از این نظرات تعلق داشته باشند.برخی ممگن است که نظرات خودرا با خانواده یا دوستان خود مطرح سازند  وپاره ای نیز ممکن است اعتراض را حود را علنا بیان کرده وبا واکنش خشم آلود یهودیان دیگر روبرو شوند.با توجه باین جهت گیری های فکری مختلف ، آیا معادل شمردن یهودیان با اسرائیل یک عمل مشکوکی بنظر نخواهد آمد؟ گفتن اینکه قلب همه یهودیان برای اسرائیل می طپد ، سخن نادرستی است. بعضی از یهودیان شاید شیفته ساندویج با ذرت یا بعضی از داستان های تلموذ ، مراسم مذهبی و خطاطی و خاطرات مادر بزرگ یا نحوه ادای تئاتر در زبان یدیش باشند. دیگران ممکن است که به مبارزات تاریخی و فرهنگی  در اروپای شرقی و هولوکوست  و یا اشکال مختلف جنبش کارگری ، حقوق مدنی و عدالت اجتماعی علاقه نشان دهند  که همگی علائق سکولاربوده و استقلال نسبی از مساله اسرائیل دارند.

این نوشته قبلا و در زمان حمله اسرائیل به غزه نوشته شده بود و اخیرا و در جریان حمله اخیر به غزه ، دومرتبه توسط LRBمنتشر گردید ومتن فوق  ترجمه خلاصه شده ای از نوشته جودیت باتلر ، استاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه برکلی آمریکا است.

No comments: