Jun 13, 2013

به بهانه پنجاهمین سالمرگ «ناظم حکمت»‏‎

احد واحدی

اشعار زندان ناظم، در تاریکی ظلمانی ترین شبهای سرد و یخبندان زمستان، بهار زیبا و ‏باطراوت و افقهای روشنِ نور و امید را و در دردناکترین و جانفرساترین دوره مبارزه و مقاومت، ‏ظفر و پیروزی را نوید می دهد.‏


روز سوم ژوئن، مصادف است با پنجاهمین سالمرگ «ناظم حکمت» شاعر نامدار مردم ‏ترکیه. 50 سال پیش در چنین روزی ناظم در مسکو و دور از وطن خود با قلبی بیمار و مملو ‏از غم جدایی ها، حسرتها و دردهای گوناگون چشم بر این جهان فروبست.‏

ناظم حکمت در طی 61 سال زندگی خود، حوادث زیادی را از سر گذراند؛ او تقریباً دو سوم ‏حیات خود را در زندان و یا در غربت سپری کرد؛ بهترین اشعار و نوشته های خود را به دو ‏موضوع مبارزه و وطن اختصاص داد. ناظم یکی از تأثیرگذارترین شاعران و نویسندگان زمانه ‏خود بود. هنوز هم ناظم در عرصه شعر، خود یک مرحله را تشکیل می دهد که نه او را ‏پیشکسوتی هست و نه در شکل و شمایل خودش، ادامه دهنده ای! ناظم در این عرصه با ‏استفاده از امکانات موجود در شعر دیوان، آن را به مرحله تازه ای ارتقاء داد. وی با استفاده ‏از شعر مدرن که به شکل فرانسوی و روسی اش آشنایی داشت، نه در تقلید آن در زبان ‏ترکی بلکه در تطبیق آن با شرایط ویژه این زبان و بخصوص با استفاده از ضرب آهنگهای ‏شعر عروض و استفاده بجا از وزن و حتی قافیه، شعر ترکی را به قله ای غیر قابل دسترس ‏رسانید. استفاده به جای ناظم از عنصر زبان به صورتی است که، اشعار ناظم به زبانهای ‏دیگر تقریباً ترجمه پذیر نیستند. ترجمه هایی هم که تا بحال از اشعار ناظم به دیگر زبانها ‏‏(از جمله به زبان فارسی) شده است، بجز استثناهایی، این مشکل را دارند. می شود ‏گفت، اشعاری که حتی به وفور به فارسی ترجمه شده اند، ضمن حفظ محتوای بسیار ‏قوی، عاطفی و شعریت نهفته در آن، فاقد آن ریزه کاریهای ماهرانه ناظم در استفاده ظریف ‏از زبان ترکی هستند. بجاست تأکید شود که این مسئله نشان دهنده ترجمه های بد از ‏اشعار ناظم نیست بعبارت دیگر نمی خواهم با این گفته خود آب پاکی روی دست مترجمین ‏خوب و زحمتکش اشعار ناظم ریخته باشم، بلکه این، نشانگر توانایی زبان ترکی مورد ‏استفاده ناظم و به کار بردن بجا و درست واژه ها در قد و قواره لازم در اشعار خود می ‏باشد. این مهم خصوصا" به خاطر تنیده شدن این واژه ها در شکل ردیف یا قافیه حتی ‏در اشعار نوی ناظم تقریبا" در شکل اورژینال اش قابل ترجمه نیستند. لازم به یادآوریست که ‏اکثر مترجمین ناظم به این مشکل اذعان دارند ولی تأکید می کنند که ناظم از آن شاعرانی ‏است که باید بطور مداوم ترجمه شوند و مرتبا" از صافی بگذرند تا گوهر شعری نهفته در ‏اشعارشان هرچه شفاف تر عرضه شود.‏

دو حادثه مهم در زندگی ادبی ناظم نقش بسیار بااهمیت و با ارزشی را ایفاء کرده است:‏

یکی راهپیمایی از استانبول تا «اینه بولو» برای شرکت در مجادله ملی در عنفوان جوانی که ‏چهره حقیقی آنادولی را برای وی آشکار ساخت و برای اولین مرتبه با فقر و نداری مردم از ‏نزدیک آشنا شد (البته این سفر دنباله داشت و ناظم از بولو راهی گرجستان و سپس ‏مسکو شد و در همین سفر طولانی بود که با مشکلات ابتدایی اولین کشور سوسیالیستی ‏جهان، آنهم در آغاز کار یعنی مدت کوتاهی بعد از جنگ جهانی اول آشنا شد.)‏

و دیگری اینکه ناظم طی چندین فقره دستگیری و حشر و نشر با دیگر زندانیان، با روحیه ‏مردم عادی، با فرهنگ دیرینه و زبان سلیس و غنی آنان و از همه مهمتر با داستان زندگی ‏آنها از نزدیک آشنا شد. 13 سال حبس در زندانهای مختلف خیلی چیزها را از ناظم گرفت ‏ولی در عوض بعضی چیزها را نیز به وی داد. زندگی در زندان سبب آشنا شدن بلاواسطه ‏وی با زندگی واقعی مردم نقاط مختلف ترکیه و شنیدن مستقیم داستانهای زندگی این ‏انسانها و شناختن خصوصیات اخلاقی آنها و یافتن فضای جدید برای به پرواز درآوردن پرنده ‏خیال وی بود.‏

ناظم در زندان بطور مداوم شعر می گفت؛ «اورهان کمال» نویسنده سرشناس که سه سال ‏و نیم با ناظم هم بند بوده است، ناظم حکمت را به ماشین شعر تشبیه کرده است. خود ‏ناظم در نامه ای به کمال طاهر می نویسد:‏

‏«کمال!... اگر خودم را وِل کنم روزی 100 مصرع شعر می نویسم. ولی جلوی خودم را ‏می گیرم...» ‏
هر حادثه ای که ناظم در زندان حتی از همبندان خود می شنید، بلافاصله در روحیه وی اثر ‏می گذاشت و او را به پشت ماشین تحریر قراضه خود می کشاند. «بالابان» نقاش معروف ‏که ناظم در زندان به وی نقاشی یاد داد، در خاطرات خود می نویسد:‏

‏«ناظم وارد هرکدام از سلولهای زندان می شد، به سخنان زندانیان گوش می داد. ‏سپس از آنها یادداشتی بر می داشت؛ وقتی وارد سلول خود می شد، ساعتها ‏شعر می گفت و تایپ می کرد.»‏
‏ کتاب شعر حیرت انگیز 440 صفحه ای «مناظر انسانی سرزمین من» در اکثر موارد بازتاب ‏چنین حکایت هایی از دیگر هم زنجیران خود او بود.‏

ناظم در این اثر ماندگار خود، از تمامی ژانرهای ادبی مانند شعر، رمان و نماشنامه توأما" ‏استفاده کرده است. انسان وقتی مناظر انسانی سرزمین من را ورق می زند، پی می برد ‏که چگونه شاعر می تواند با زبان شعر آنچنان عجین شود که هر حادثه اجتماعی و عاطفی ‏را بویژه در ایده آل ترین شکل خود با مهارت و استادی آنهم به شکل شعر بازگوید. زبان در ‏دست ناظم، مانند مومی است که می تواند به آن، شکل های گوناگونی بدهد بطوریکه در ‏هر شعر زیبای خود، واژه را چنان در جای مناسب خود می گذارد که هر تغییری درآن ‏نامیسر و یا نامطلوب می شود.‏

شعرهایی که ناظم در زندان سروده است، هرکدام سرودی از آزاده گی و آزادی خواهی، ‏مقاومت و پایداری، محبت و انساندوستی می باشند. در عین حال محتوای این اشعار نشان ‏می دهند که ناظم از چه روحیه بالا و قدرت مقاومتی در دوره حبسهای طولانی خود ‏برخوردار بوده است.‏

اشعار زندان ناظم، در تاریکی ظلمانی ترین شبهای سرد و یخبندان زمستان، بهار زیبا و ‏باطراوت و افقهای روشنِ نور و امید را و در دردناکترین و جانفرساترین دوره مبارزه و مقاومت، ‏ظفر و پیروزی را نوید می دهد. این شعرها در دل انسان دربند و اسیر، امید و ایمان به ‏پیروزی را بیدار و جسارت مبارزه با نابسامانیها را تقویت کرده و وی را از میان دریای پر ‏تلاطم و طوفانی به سوی ساحل امن و آسایش رهنمون می شود.‏

بغیر از زندان که به شعرهای ناظم مضمونی پربار و زیبا بخشیده است، غربت موضوع دیگر ‏اشعار ناظم است؛ شرایط زندگی و مبارزه در آن ایام بسیار نامناسب و دولت ترکیه در پی ‏دوختن پاپوش برای ناظم بود. در آن روزگار ناظم بعنوان سمبل چپ و شاعری که اندیشه ‏های سوسیالیستی داشت و در راه آرمانهایش مبارزه می کرد، شناخته می شد. رژیم ‏متوجه محبوبیت وی و تأثیر کلام ناظم در بین اقشار زحمتکش جامعه بود. ابتدا خواست ‏ناظم را به خدمت خود درآورد، موفق نشد. سپس با روی آوردن به شیوه های ناجوانمردانه ‏خواست با اتهامات واهی وی را گرفتار و راهی زندانهای طویل المدت خود بکند. رژیم دست ‏راستی و ضد دموکراتیک ترکیه آن روزگار از هر فرصتی برای تخطئه فعالیتهای حتی ادبی ‏ناظم استفاده کرده و می خواست بهر قیمتی او را سر جای خود بنشاند. اولین مهاجرت ‏ناظم اگر سبب اش ادامه ماجرای شرکت در مجادله ملی و سرآوردن از جامعه شوروی بود، ‏دومین مهاجرتش فرار از حکم حبس 15 ساله ای بود که غیابا" نصیبش شده بود. آخرین ‏مهاجرت ناظم بعد از حبس 13 ساله ای که دقیقا" با همان اتهامات واهی یاد شده کشیده ‏بود، توطئه بردن وی به خدمت سربازی در سن 49 سالگی بود که احتمال سر به نیست ‏کردن اش وجود داشت. این مهاجرت نیز بدین صورت و با توطئه رژیم، نصیب ناظم شده بود ‏که 13 سال یعنی تا هنگام مرگ ناظم طول کشید و ناظم نتوانست بار دیگر وطن خود را ‏ببیند. سالهای طولانی زندگی در غربت، برای وی حسرت وطن را در بر داشت که خود ‏انگیزه بزرگی برای سرودن شعرهایی با مضمون نوستالوژی وطنی بود.‏

ناظم خود در شعری می گوید:‏

‏«بعضی ها با انواع ماهی ها آشنا هستند ‏ من با انواع جدایی ها را بعضی ها اسم ستاره ها را از حفظ می دانند من انواع حسرت ها را»‏
ناظم در شعر «وطن من» حسرت دوری از وطن را چنین زمزمه می کند:‏

‏«نه کلاهی برایم مانده است، که کار آنجا باشد، و نه کفشی که راههای ترا در نوردیده باشد.‏ آخرین جلیقه دوخت تو خیلی وقت است که در تنم پاره شد ...‏ تو امروز تنها در سپیدی موهایم در سکته قلبی ام، ‏ و در خطوط پیشانی ام هستی وطن من! وطن من! وطن من!»‏
شعرهای حسرتبار ناظم در موضوع غربت، تنها به خاطر دوری ساده از وطن گفته نشده، ‏زیرا افزون بر آن، دوری از وطن و غم غربت برای ناظم به معنای جدایی از فرزندش ممد و ‏همسرش منور نیز بود.‏

‏«در ساحل روبرو است کشورم ‏ صدا می کنم از وارنا می شنوی؟ ‏ ممد، ممد؟ دریای سیاه بی وقفه می خروشد حسرتی دیوانه، حسرتی سرکش!‏ ترا صدا می زنم پسرم می شنوی؟ ‏ ممد، ممد؟»‏
شعرهای عاشقانه، بخش دیگری از خلاقیتهای ناظم را در بر میگیرد. این اشعار در شرایط ‏گوناگونی مانند زندان، مهاجرت و زندگی ساده مبارزاتی سروده شده است که دنیای زیبای ‏عاطفی ناظم را به شکل ساده، موجز و قوی نشان می دهد. بعضی از این شعرها مانند ‏‏«دیو چشم آبی» خود در ادبیات ترک تبدیل به قله ای دست نیافتنی شده اند. ناظم در این ‏شعرها عمیقترین احساسات خود را برای محبوب خود بیان کرده است. بغیر از عاشقانه ‏هایی که مربوط به شرایط ویژه و یا شخص خاصی است و یا به طور عمومی در موضوع ‏عشق و محبت سروده شده، شعرهای عاشقانه ناظم برای زنش پیرایه که از 20 سال ‏زندگی مشترک آنها، 13 سالش را ناظم در زندان گذرانده بود، فصل درخشانی را تشکیل ‏می دهد. نامه ها و شعرهایی که درد هجران و شادی زایدالوصف اشتیاق را دیوارهای ‏ضخیم زندان چند برابر برجسته تر و خشن تر نشان می دهد، گنجینه بزرگ و بی مانندی را ‏در ادبیات ترک تشکیل می دهند.‏

در صحبت از شعر ناظم باید یادآوری کرد که شعر وی هم در زبان، هم در شکل و هم ‏درمضمون تازه هست. بدین معنی که:‏

زبان مورد استفاده ناظم زبان کوچه و بازار است. برای اولین مرتبه ناظم زبان مردمی را وارد ‏ادبیات ترکیه کرد؛ پیش از آن زبان ترکی عثمانی که ملغمه ای از لغات فارسی و عربی بود، ‏زبان شعر و ادبیات را تشکیل می داد و تقریبا" در انحصار دربار عثمانی یا شاعرانی که شعر ‏دیوانی می سرودند،قرار داشت و کوچکترین نقشی در زندگی روزمره مردم عادی نداشت. ‏ناظم با زبانی که بشکل بسیار ساده از طرف مردم مورد استفاده قرار می گرفت، شعرهای ‏خود را نوشت، یعنی در اصل زنجیر بززگی را که به پای ادبیات سنگینی می کرد پاره کرده و ‏شعر را از دربار به میان مردم کشاند. البته تسلط به این زبان و استفاده درست از آن را باید ‏ویژه استعداد و توانایی خود ناظم به حساب آورد. همانگونه که یادآوری شد زبان مانند ‏مومیست که ناظم قادرست شکل دلخواه و برازنده ای را به آن داده و در جای مناسبش ‏استفاده کند.‏

در باره شکل می توان گفت که، در سایه تسلط ناظم به شعر دیوان و به عبارتی شناخت ‏کامل وی از ظرافتهای شعر عروض، شعرهای اولیه ناظم با داشتن وزن درونی و قافیه های ‏متناسب، ماهیتی ریتمیک و لیریک داشتند. اولین مشخصه این اشعار، هجائی بودن آنها ‏بود که در کل با زبان ترکی همزادست. در ضمن ناظم شعر خود را به هیچ وجه محدود به ‏هیچ شکل مشخصی نکرده و از اشکال گوناگون شعر در سروده های خود استفاده کرده ‏است. ناظم در باره شکل شعر سخن نغزی دارد که به تکرارش می ارزد:‏

‏«شخصاً خودم شکل را به گونه ای می خواهم به مضمون پیوند دهم که، شکل یک بار دیگر ‏بتواند مضمون را توضیح دهد بدون آنکه خودش مشخص شود. مانند جوراب ظریفی که پای ‏زنی را چند مرتبه بیشتر زیبا نشان می دهد بی آنکه خود معلوم باشد. این آن شکلی ‏هست که امروز پسند منست، فردا می توانم اشکال گوناگونی را ترجیح دهم.»‏
درهرصورت شکلی که ناظم در اشعار خود به کار می برد متناسب با زبان و مضمونی هست ‏که با دوره شعر دیوان و زبان عثمانی متفاوت است. بنظر ناظم شعر می تواند با وزن یا ‏بدون وزن، با قافیه یا بدون قافیه، فریادگونه یا زمزمه کنان نوشته شود؛ مهم ترین ویژه گی ‏آن منتاسب بودن شکل با مضمونست.‏

درباره مضمون اشعار ناظم بطور ساده می شود گفت که زندگی واقعی منبع اصلی الهام ‏ناظم هست؛ شعر برای او نقش مشغولیت «فوق برنامه» را نداشت. او در شعرهای خودش ‏زندگی کرده است. تمام هیجانها، اضطرابها و طپشهای زندگی واقعی در شعر ناظم نیز ‏پژواک خود را داشته است.‏

در شعر ناظم محور اصلی انسان است؛ او در شعر خود از هرآنچه مربوط به انسان است، ‏سخن به میان می آورد: از عشق، شادی، غم، کدر، زندگی، مرگ، امید، آرزو، صلح. خودش ‏در این مورد کلام زیبایی بدین مضمون دارد:‏

‏«هر چیزی که مخصوص انسان باشد، میخواهم ویژه شعر من هم باشد. می خواهم ‏خواننده در من یا در ما، انعکاس تمام آرزوهایش را بیابد.»‏
شعر برای ناظم زندگی است، ناظم در شعرهای خود به تمامی زیسته است. هر حادثه ای ‏حتی کوچک که جوشش احساسات را در ناظم سبب شده است در کمترین مدت تبدیل به ‏یک شعر بسیار زیبایی گشته است که بشکل ظریف و شاعرانه ای غم و حسرتی را، ‏شادی و نشاطی را، روحیه مقاومت و پایداری را در خود منعکس می کند.‏

‏ سروده های ناظم به قدری دقیق و ملهم از واقعیات هستند که می توان از آنها بیوگرافی ‏ناظم را درآورد! «ذکریا سرتل» دوست دیرینه و همکار ناظم در «ماه مصّور» در کتاب «دیو ‏چشم آبی» چنین می نویسد:‏

‏«بنظر من می توان زندگی ناظم حکمت را از طریق شعرهای زیبای وی ردیابی کرد! ناظم ‏تمامی حوادث زندگی خود را در اشعار خود منعکس می کند. حادثه ای شخصی یا ‏اجتماعی وجود ندارند که نتوان آنها را در اشعار ناظم پیدا کرد. بدین سبب از اولین تا آخرین ‏شعرش ... می توان معین کرد که بخاطر چه چیز، چه وقت و تحت چه تأثراتی آنها را نوشته ‏است... در اشعار وی همیشه ردّ پای تاریخ و شرایط زندگی، افکار و آرمانهای آن موقع اش ‏موجودست. اگر بتوانیم این ردّ پا را بیابیم، هم ناظم و هم شعرهایش را بهتر فهمیده و هم ‏می توانیم به دنیای تخیل و تفکر وی وارد شویم.»‏
ناظم بجز شاعری در عرصه نویسندگی نیز از استعداد سرشاری برخوردار بود. دو رمان وی ‏به نامهای «خون سخن نمی گوید» و «برادر زندگی زیباست» از کارهای زیبای وی هستند ‏که بعنوان پایه و اساس رمان نویسی نوین ترکیه محسوب می شوند. در این کتابها ناظم ‏بخشی از زندگی مخفی و مبارزاتی خود را به تصویر کشیده است. این رمانها از یک فضای ‏عاطفی نزدیک به واقعیات برخوردارند که ترنم گر سرنوشت انسانهایی هستند که با ذوب ‏کردن شمع وجودشان، دنیای روشنی را نوید می دهند. رئالیسم سوسیالیستی نهفته در ‏آنها در انسان حس مبارزه برای سعادت و آسایش نوع بشر را تقویت می کند.‏

ناظم نمایش نامه های زیادی نوشته است؛ نمایش نامه هایی چون «جمجمه»، «مرد ‏فراموش شده»، «افسانه یک عشق»، «شیرین و فرهاد»، «یوسف و زلیخا».... که مدتهای ‏طولانی در تئاترهای استانبول، آنکارا و ازمیر اجرا شده است همچنین در دوره اقامت خود در ‏شوروی نیز نمایش نامه هایی چون «آیا ایوان ایوانویچ وجود داشت؟» نوشته که در مسکو، ‏باکو، پراک و دیگر شهرهای کشورهای سوسیالیستی ماهها در صحنه بوده است. این ‏تئاترها اکثرا" با اقبال عمومی مواجهه بوده و هنگام حضور مستقیم ناظم در زمان اجرا، ‏شدیدا" از طرف تماشاگران تشویق می شده است. بازیگران نمایش نامه های ناظم در ‏ترکیه مشهورترین هنرمندان تئاتر و سینمای آن زمان ترکیه بودند. حتی اکثر موارد، زمانی ‏که ناظم دوره 13 ساله زندان خود را می گذرانید، از طرف این دوستان هنرمند خود، ‏سفارش نوشتن نماش نامه یا سناریوی فیلم دریافت می کرد و آنها را در زندان می نوشت ‏که در بعضی موارد به نام ناظم و در بیشتر موارد با نامهای مستعار روی صحنه برده می ‏شدند.‏

خلاقیت ناظم در انسان، وقتی اسیر است، حس مبارزه برای آزادی، وقتی غریب است، ‏حس دوست داشتن وطن، وقت کشیدن درد هجران، شوق وصال و هنگام برخورد با ‏نابسامانیهای اجتماعی، حس مبارزه در راه برابری و عدالت اجتماعی را بیدار کرده و آینده ‏زیبایی را نوید می دهد.‏

‏50 سال از مرگ ناظم می گذرد، هنوز یخ بعضی از مرتجعین آب نشده است. ولی انبوه ‏بزرگ مردم حقیقت ناظم را کشف کرده اند. آنها دیگر می دانند که در حق ناظم چه ستم ‏وحشتناکی روا شده است. آنها متوجه هستند که ناظم از نظر ادبی و مبارزاتی گوهر بی ‏بدیلی بوده است. آنها می دانند ناظم به تنهایی سالهای طولانی پاسپورت فرهنگی مردم ‏ترکیه بوده است. انگار ناظم خود دوباره زنده شده است و گوشهای مردم برای ناشنیده ‏های وی تیز است و گفته های او را می بلعند. تنها تیراژ و عنوان کتابهایی که از ناظم و ‏درباره ناظم در سالهای اخیر در ترکیه منتشر شده است، درستی این ادعا را نشان می ‏دهد! ‏


کلن ـ ژوئن 2013

No comments: