سرمای شدید و گاهی استخوان سوز در روز های پایانی پائیر که بیشتر خود را در بلندی های آذربایجان نشان می دهد یاد آور قیام بزرگ مردم در 21 آذر است که در آن آذربایجان یک پارچه به پا خواست تا مبارزه خود را برای آزادی و رهایی از ستم، غارت، ارتجاع و خائنین به میهن و مردم به پیش ببرد و مسیر پیشرفت و ترقی که از سوی استبداد و ارتجاع مسدود شده بود، صاف و هموار سازد، در این راستا فرقه دمکرات آذربایجان که خود را وارث جنبش های پیشین در آذربایجان می دانست از سوی روشنفکران، هنرمندان، نویسندگان، ملی گرایان ترک آذربایجان و... تشکیل شد، البته زمینه تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان از سال ها پیش با مشروطه خواهی، جنبش خیابانی و تحرک های گوناگون اجتماعی آماده شده بود که با استبداد رضاخانی گرفتار سرکوب وقفه شده و با کناره گیری وی از قدرت باردیگر جان تازه ای گرفت، ولی این بار نیز با میراث داران همان استبداد که با تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی در مرکز و همکاری با ارتجاع داخلی و خارجی قدرتمند شده بود و خود را باز یافته بود روبرو شد.
با کناره گیری رضا شاه از قدرت شادی و نشاط از یک سو و جنب
و جوش سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از سوی دیگر آذربایجان را به سرعت فرا گرفت،
هنرمندان در مراکز هنری، نویسندگان در مطبوعات و فعالین سیاسی و اجتماعی با زبان
مادری خود به هنر نمایی، تجزیه و تحلیل مسائل روز و همزمان سازمان دهی سیاسی و
صنفی خود را آغاز کردند که از همان نخست با سنگ اندازی مرکز نشینان روبرو شدند ولی
مصمم بودند و از پای ننشستند و با همه سختی ها بکار خود ادامه دادند، در این مدت
انجمن ها، سازمان ها و جمعیت های گوناگونی تشکیل شد تا از دل آنها فرقه دمکرات آذربایجان
بیرون آمد و مورد استقبال مردم قرار گرفت.
نخست کمیته ایالتی حزب توده ایران در مدت کوتاهی بعد از
تهران در تبریز تشکیل شد، در این کمیته افرادی که از منطقه قفقاز ( مهاجرین ) آمده
بودند شرکت داشتند، آنان تجربه سازماندهی و آموخته هایی از سوسیال دمکرات های
روسیه را داشتند که به هنگام کار در معادن نفت و حوزه های دیگر آموخته بودند در
نتیجه کمیته ایالتی آذربایجان به سرعت شکل گرفت و در شهر های گوناگون دفاتر و
شعبات حزبی یکی بعد از دیگری افتتاح شد ولی نتوانست بدرون توده های مردم بویژه
دهقانان و فرودستان نفوذ کند، زیرا کمیته ایالتی بیشتر مجری سیاست های کمیته مرکزی
در تهران بود، اغلب مسئولان حزبی که از تهران می آمدند بدون توجه به خواسته های
ملی در آذربایجان به زبان فارسی سخن می گفتند ( سخرانی های خلیل ملکی در کمیته
ایالتی و میتینگ های حزبی ) که گاهی همراه با تحقیر بود، در نتیجه کمیته ایالتی در
سازماندهی کارگران تا اندازه ای موفق بود ولی بدون توجه به شرایط اقتصادی و ساختار
اجتماعی در سازماندهی دهقانان و روستائیان که بیش از 80 درصد جمعیت آذربایجان را
تشکیل می دادند، نا موفق بود، در این میان باید یادآور شد که برخی از مهاجرین و
توده های مردمی آشنایی چندانی با زبان فارسی نداشتند و خواهان آموزش تشکیلاتی و
سیاسی به زبان ترکی بودند.
در این دوره تشکل دیگری بنام « سازمان زحمتکشان » شکل گرفت
که بیشتر اعضای آن محلی و یا از مهاجرین بودند و در مدت کوتاهی این سازمان تعداد
اعضای خود را به بیش از 10 هزار رساند و کلوب های خود را افتتاح کرد، سازمان برای
جلب بیشتر مردم بویزه فرودستان جامعه تلاش می کرد با زبان آنان سخن می گفت و شعار
هایی مطرح می کرد ( رهایی از استبداد، پایان دادن به ستم ارباب و ژاندارم، اخراج
ماموران خائن و رشوه خوار و... ) که خواست توده های مردم بود، سیاست درهای باز و
توده گرایی باعث شد که تعدادی از عوامل حکومت مرکزی با هدف مشخص به درون آن نفوذ
کردند و با انحراف از شعار های نخستین شرایط و زمینه های انحلال آن را فراهم
کردند.
تشکل دیگری در آذربایجان بنام « جمعیت آذربایجان » فعالیت
می کرد که در آن افراد با تجربه و روشنفکر از طبقات متوسط و گاهی محتاط در فعالیت
های سیاسی بیشتر بودند، این جمعیت همواره ارتجاع حاکم بر تهران را گوشزد می کرد و
مبارزه با آن را به شعار اصلی خود تبدیل کرده بود، جمعیت ارگان خود را با نام آذربایجان
به دو زبان فارسی و ترکی منتشر می کرد و تعدادی از شاعران و مقاله نویسان را گرد
هم آورده بود، انتشار روزنامه به زبان ترکی باعث شده بود که گاهی یک نفر آن را با
صدای بلند می خواند و مردم پیرامون آن جمع شده و با دقت به آن گوش می کردند که این
خود نشانگر آن بود که چقدر مردم تشنه خواندن و نوشتن به زبان مادری خود بودند،
گسترش این جمعیت به خشم تهران افزود در نتیجه استبداد و ارتجاع حاکم بر تهران
همراه با عوامل داخلی و خارجی خود، نخست با انتشار روزنامه به شیوه های گوناگون (
مانع از توزیع ) مخالفت کردند سپس با تشکیل هسته های سیاسی در داخل و پیرامون
جمعیت به مبارزه پنهان و آشکار پرداختند.
در حالی که سازمان ها و انجمن های مردم نهاد به فعالیت خود
زیر فشار و اختناق مرکز ادامه می دادند، تبلیغات دروغین طرفداران فاشیسم هیتلری با
بزرگنمایی اذامه داشت و می گفتند عنقریب است که نیرو های هیتلر اتحاد شوروی را
شکست داده به سوسیالیزم پایان خواهند داد، در نتیجه تعدادی هم تحت تاثیر این
تبلیغات دروغین به آلمان و هیتلر گرایش پیدا کرده سازمان « ایران بیدار » را تشکیل
دادند، آنان آریائیزم را نقطه مشترک خود با هیتلر می دانستند که توانستند تعدادی
از جوانان ناآگاه و ماجراجو را پیرامون خود جمع کنند، از گروه از سوی مخالفین
سوسیالیزم و کشور شوراها به شیوه های گوناگون و بصورت پنهان و آشکار حمایت می شد
ولی شرایط در آذربایجان بگونه ای بود که قادر به گسترش فکری و تشکیلاتی نبودند،
آنان روزنامه ای بنام « فریاد » داشتند که به نظر می رسد از سوی آلمان حمایت می
شدند، از آن رو با کمترین پیروزی آلمان ها ذوق زده به خیابان می ریختند، سپس عقب
می کشیدند در مقابل این سازمان « جمعیت ضد فاشیست » متشکل از افراد سیاسی با گرایش
های دمکراتیک تشکیل شد، جمعیت ضد فاشیست با روزنامه خود بنام « یوموروق » فعالیت
گسترده ای در شهر ها داشت و با حزب توده ایران در تشکیل میتینگ ها همکاری می کرد
ولی هنوز حزب جایگاه واقعی خود را در بین توده های مردم بویژه روستائیان و
فرودستان پیدا نکرده بود و همواره از آن رنج می برد و برای جبران آن این بار «
کانون دمکراسی » را تشکیل داد، کانون محل تجمع روشنفکران و خاستگاه طبقاتی میانی
داشتند، افراد کانون با مهاجرین رفتار نامناسبی داشتند، آنها را بی دین و لامذهب
می خواندند، از استخدام و یا فعالیت های اقتصادی آنان به شیوه های گوناگون جلوگیری
می کردند و یا به کارهایی می گماردند که با تخصص و توانایی آنان همخوانی و همسویی
نداشت، هرچند کانون با مرکز حزب هماهنگ نبود و مخالفت هایی با آن داشت ولی با گذشت
زمان به حزب پیوست.
این بار « جبهه آزادی » تشکیل شد که بیشتر مدیران مطبوعات،
اشخاص سرشناس آذربایجان ( میرزا علی شبستری، جبار باغچه بان ) درآن شرکت داشتند،
نشریه جبهه آزادی « زبان » نام داشت و با زبان گزنده به ارتجاع و مرکزگرایان می
تاخت، باغچه بان زیر عنوان « قیام آذربایجان قیام ایران است » در این نشریه می
نویسد: مرتجعین و خائنین می خواهند اجاق آزادی را کور، میدان تاخت و تاز یک مشت
دزد و غارتگر را فراهم کنند، ما بدینوسیله نسبت به مرتجعین و خائنین از هر صنف و
طبقه و مقام اظهار نفرت می کنیم و این قیام و مجلس ملی آن را به عموم ایرانیان
تبریک می گوئیم ( آبانماه 1324، شماره دهم، سال دوم ) با اینکه هدف جبهه نفوذ در
طبقات اجتماعی و اقشار مختلف جامعه بود ولی نفرات آن اندیشه و افکار منسجمی
نداشتند که بتوانند آن را به پیش ببرند، در نتیجه بیشتر در خط حزب توده ایران قرار
گرفتند که هر روز رادیکال تر می شد و تاثیر خود را در رفتار و گفتار نفرات حزبی
نشان می داد، حادثه لیقوان و کشته شدن « حاج احتشام » سالخورده که به دنبال سخنرانی رادمنش در مجلس شورای ملی (
خون در مقابل خون و مشت در مقابل مشت ) انجام گرفت، خوانین را به شدت نگران و وحشت
زده کرد.و آنان را به ارتجاع تهران و منطقه نزدیک تر کرد، در نتیجه تبلیغات وسیع و
گسترده ای بر علیه حزب، مهاجرین و افراد سرشناس آن ( غلام یحیی دانشیان و ... )
آغاز شد، در منطقه لیقوان نفرات مسلح حاج احتشام، سه نفر از روستائیان را که
نافرمانی کرده بودند وحشیانه به قتل رسانده بودند تا دیگر روستانشینان درس عبرت
گیرند.
حزب توده ایران با همه تلاش خود نتوانست جایگاه واقعی خود
را در آذربایجان پیدا کند، کمیته مرکزی و مرکز نشینان به آذربایجان از دریچه کمیته
ایالتی نگاه می کردند و به ظرفیت ها، تجربه فعالیت های اجتماعی و خواسته های ملی
آذربایجان به ویژه زبان ترکی توجهی نداشتند، در حالیکه آذربایجان با جمعیت انبوه و
آشنا به مسائل اجتماعی و سیاسی همردیف تهران و شریک سیاسی بود و همین رفتار مرکز و
خود بینی آن باعث جدایی و دلسردی آذربایجان بود، در نتیجه آذربایجان نیازمند تشکلی
بود که هم فراگیر باشد و هم بتواند توده های مردمی بویژه تهیدستان روستایی را
دریابد، زخم های دوران رضا شاه را از نظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی التیام بخشد و
غرور ملی آنان را بازسازی و به آنها بازگرداند.در این میان اوضاع اقتصادی
آذربایجان هم به شدت تیره و تار بود، اگر مردم تهیدست پیشتر ها نان بخور نمیری
پیدا می کردند حالا با گرسنگی دست به گریبان بودند که سیاست گذاری های مرکز یکی از
عوامل مهم آن بود.
با آغاز جنگ و ورود متفقین به کشور ثبات سیاسی بهم خورده، دولت
های کوتاه مدت تشکیل می شدند، فروغی نخست وزیر و وزیر دارایی وی به یک باره ارزش
پول ملی را به سرعت پائین آوردند ( ارزش یک لیره استرلینگ از 68 ریال به 140 ریال
افزایش یافت ) و همراه با آن صدور کالا های کشاورزی و خوراکی آزاد شد، در نتیجه با
ارزان شدن مواد غذایی بویژه گندم، اولین واکنش آن در اقتصاد افزایش قیمت ها و حجم
نقدینگی بود که قدرت خرید توده های تهیدست را کاهش می داد و همزمان نیرو های
انگلیس و تجار سود جو با همکاری بزرگ مالکان با احتکار به صدور مواد غذایی که با
ارز خارجی ارزان شده بود از بنادر جنوب ادامه می دادند، در نتیجه در مدت کوتاهی
فحطی و بیماری در کشور گسترش یافت و در آذربایجان بیشتر از جاهای دیگر نمایان شد.
آذربایجان که روزی سبد غذایی کشور را پر و تامین می کرد در معرض قحطی و گرسنگی
قرار گرفت، در نتیجه خشم مردم به دولت و مرکز نشینان افزایش یافت.پیشه وری که از
مدت پیش ساکن تبریز شده از عملکرد حزب توده ایران در رابطه با مسائل ملی مایوس شده
بود و خود را کاندیدای مجلس ( دوره 14 ) کرده بود،برای تبلیغات انتخاباتی به مناطق
مختلف آذربایجان سفر می کرد، در نتیجه از نزدیک شاهد فقر و گرسنگی روستائیان از یک
طرف و خواسته های ملی روشنفکران از طرف دیگر بود که باید، راه برون رفتی از آن
بحران عمیق پیدا می کردند، در نتیجه با رد اعتبارنامه اش در مجلس که فرصت خوبی به
دست آورده بود بار دیگر به تبریز برگشت و ارتباط خود را با فعالان اجتماعی و سیاسی
بویژه افراد جبهه آزادی افزایش داد، در گفتگو و مشاورت با آنان به این نتیجه رسید
که آذربایجان نیازمند یک تشکل فراگیر است که بتواند خواسته های مردم آذربایجان را
برآورده کند، در این راستا فرقه دمکرات آذربایجان فعالیت غیر علنی خود را در 10
مرداد سال 1324 آغاز کرد و پیشه وری بیانیه 12 شهریور را به زبان ترکی و فارسی نوشت
و آن را به امضاء 46 نفر از شخصیت های برجسته آذربایجان که از اقشار، طبقات و گروه
های گوناگون بودند رساند، بنابرین سند مهم و تاریخی 12 شهریور زائیده زمان، منعکس
کننده اراده مردم، سند ماندگار و ضرورت تاریخی بود که در 12 شهریور ( 3 سپتامبر
1945 ) انتشار یافت و زمینه تشکیل فرقه دمکرات آذربایجان را فراهم کرد، بیانیه در
15 هزار نسخه در یکی از چاپخانه های تبریز به چاپ رسید و پیشه وری در همه مدت چاپ
آن در چاپخانه حضور داشت و به کارگران کمک می کرد و روحیه می داد و برای مدت
کوتاهی هم در همان جا بخواب و استراحت کوتاه مدت پرداخته بود که کارگران چاپخانه
شاهد آن بودند. د
در پی آن صادق پادگان که ریاست کمیته ایالتی حزب توده ایران
را به عهده داشت به فرقه پیوست که خوشآیند برخی از اعضای کمیته مرکزی حزب در تهران
نبود، خلیل ملکی، جودت، امیرخیزی، آرداشس و اسپهانی خواهان فراخواندن صادق پادگان
به دادگاه حزبی در تهران شدند و بیشترین مخالفت را با فرقه خلیل ملکی می کرد و با
صدای بلند می گفت: آذربایجان جزئی از ایران است ولی صادق پادگان بر این باور بود
که حزب نتوانست پایگاه محکمی در آذربایجان پیدا کند زیرا روانشناسی توده های مردم
آذربایجان را درک نکرد..... ادامه دارد
زیر نویس: با فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی برخی از جاه
طلبان و خود شیفتگان به جعل و تحریف تاریخ پرداختند، خود را کاشف تاریخ و کوچه های
تاریک آن خواندند که با توانایی و دانایی ، همراه با ابتکار و تکبر همه منابع مخفی
شوروی را زیرو رو کردند و به منابعی دست یافتند که تا آن روز کسی از آنها خبر
نداشته است، یکی از آن افراد « حسن جمیلی » است که با تاریخ سازی خود با شعور مردم
آذربایجان جنوبی بازی کرده است. جمیلی در کتاب تحریف شده خود با عنوان آذربایجان
جنوبی بین تهران، باکو و مسکو بین سال های 1939 تا 1945 می نویسد: به نقل قول از
نوروزاف، ما چمدانی را به دستور باقروف به آتاکیشی اف رساندیم و بعد از آن
اساسنامه فرقه ( بیانیه 12 شهریور ) منتشر شد، باید از حسنلی پرسید شما و دیگر
افراد نامبرده از کجا می دانستید که محتوای چمدان چیست؟ حسنلی با این گفتار بی
پایه و اساس می خواست جایگاهی برای خود پیدا کند تا در کلاس های خانه آزادی آمریکا
و یا جامعه باز جورج سروس شانس شرکت داشته باشد که به نظر می رسد اندکی هم در آن
موفق شده است، زیرا رادیو فردا که از سوی آمریکا تغذیه می شود بمناسبت 70 مین سال
فرقه دمکرات آذربایجان ساسله برنامه هایی را پیش برد و در اولین فرصت به سراغ حسن
جمیلی رفت تا تحریفات و توهمات وی را پیرامون فرقه منتشر نماید، جمیلی با درس گیری
از دمکراسی، ملی گرایی و جامعه باز جورج سروس خود را به رهبری جبهه خلق نزدیک کرد
تا بتواند نام پیشه وری را از کوچه ای در باکو حذف کند و ساختمان فرقه را که
زحمتکشان آذربایجان جنوبی با امکانات اتدک مالی خود برپا کرده بودند اشغال
کند.....
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.se.
.
.
No comments:
Post a Comment