گفتگوی اشپیگل با هرفرید مونکلر - ترجمه: حسین انورحقیقی
سربازان غارتگر - 1647 - سباستیان ورانکس |
مونکلر، 66 ساله، در دانشگاه هومبولت برلین تئوری
سیاست و تاریخ ایده ها را تدریس می کند. وی با کارهایش در باره نیکولو ماکیاولی،
استراتژیست قدرت از فلورانس معروف شد. این روزها کار سترگی از او درباره جنگ سی ساله
در سالهای 1618 تا 1648 ، که طی آن کاتولیکها و پروتستان ها در بر سر حکمرانی مذهب
در آلمان باهم به شدت میجنگیدند، منتشر شده است.[1]
مونکلر: من به عنوان کارشناس علوم سیاسی از این فرض حرکت میکنم
که گذشته میتواند به درک حال کمک کند. هرچند از جنگ سی ساله زمانی دراز سپری شده
است، ولی امروزه بسیاری از ویژهگیهای آن خود را در چهره تازه ای نشان میدهند.
دوره جنگ های کلاسیک میان دولت ها قطعا سپری شده است. ولی با اینهمه جنگ از بین
نرفته است، تنها شکل آن دیگرگون شدهاست. وقتی شما جنگهای نامتقارن مثل سوریه و
لیبی را بررسی میکنید، نمیتوانید اینهمانی هایی را با جنگ سی ساله نبینید.
اشپیگل: بی پایانی یکی از ویژهگیهای جنگهای کنونی است. در جنگ سی ساله هم که کاتولیک ها و پروتستان ها رو در روی یکدیگر
بودند، پایانی در کار نبود با اینکه مدتها بود که دوسوی درگیر دیگر چیزی برای
بدست آوردن نداشتند.
مونکلر: هرجنگی به نوعی مصرف بیش از اندازهء از منابع مادی، مالی
و انسانی است. تا زمانی که مساله بر سر منافع است مبنای تصمیمات، نوعی محاسبه سود
و زیان میباشد. اینکه طرفین به جنگ ادامه میدهند بستگی به این دارد که چه چشمداشتی
از صلح دارند. ولی زمانی که مساله بر سر ارزشهای والا است، که همچون مذهب
تجزیه ناپذیر هستند، این محاسبه تغییر میکند. به جای محاسبه سود و زیان نوعی بیشرطی
نمایان میشود که هر نوع سازشی را چون خیانت به هدف میبیند.
اشپیگل: آیا دراینجا یکی از علل خشونت بیاندازه، که نشانگر جنگ
سی ساله است، نهفته نیست؟
مونکلر: بخشا کاملا چنین است. دلیل نابودی و پاک نمودن ماگدبورگ
از روی زمین، که در آنجا بعد از حمله به شهر 20000 تن از سپاهیان کاتولیک زیر
فرماندهی یوهان فون تیلی Johan von Tilly سلاخی شدند، را همچنین باید در شور و حرارت مذهبی جست. هرگاه
مساله بر سر درگیریهای ایدوئولوژیک
باشد مثل همیشه شوق کشتن و خشم ایمان دست به
دست هم میدهند.
اشپیگل: جنگ سی ساله همچون کابوس و شوک ازلی
Urtrauma در خاطره
جمعی آلمانیها نقش بسته است. در آنزمان شمار مردم از 16 میلیون به 10 میلیون کاهش مییابد.
چرا این درگیری چنین فاجعه بار است؟
مونکلر: آنچه که ما در جنگ سی ساله
شاهدش هستیم برآورده شدن پیشگویی یوحنا است در باره ظهور چهار سوار آخرالزمانی: بیدادگری،
جنگ، طاعون و گرسنگی. بیش از همه شیوع بیماریهای واگیر و همگانی در پی کاروان نظامیان است که موجبات
نابودی روستا ها و از بین رفتن بخشهای وسیعی از زمین های کشاورزی را فراهم می کند.
از سوی دیگر تجاوزات همگانی و تودهای در اینجا نقش بزرگی ایفا میکند. همه لشکریان
از فرماندهان گرفته تا سربازان به سفلیس مبتلا هستند.
اشپیگل: شانس زنده ماندن به عنوان سرباز تا چه اندازه بود؟
مونکلر: وقتی که دو لشکر با یکدیگر می جنگیدند معمولا یک پنجم
سربازان به خاک میافتادند. ولی شمار جنگهایی از این دست چندان زیاد نبود. در
مقابل شمار کسانی که در جنگهای کوچک، یعنی شبیخونها، سلاخی ها و درگیریهای مشابه
کشته میشدند بسیار بیش از اینها بود.
اشپیگل: یعنی اگر سرباز بودی بهتر بود تا یک فرد غیر نظامی؟
مونکلر: اگر شما مرد جوانی بودید عاقلانه بود که در ارتش اسم می نوشتید
تا بر سر زمین کشاورزی می ماندید. چنین چیزی در باره زنانی نیز صدق میکرد که
مردانشان را از دست داده بودند. برای آنان تا حدودی مفید بود که به مثابه
فروشندگان دوره گرد و یا تنفروشان همراه لشکر جابجا شوند. سربازان تنها 50 درصد
لشکر را تشکیل میدادند بقیه خدمات و پیشتیبانی دور و بر آن بود.
اشپیگل: شما زایش پدیده جنگسالاران Warlords را در جنگ سی ساله میبینید؟
مونکلر: میتوان در اینجا اولین نمونه های
فرماندهان Condottiere مزدورهای جنگی را دید که به جنگ چون گونه ای از تجارت
مینگرد. برخی از فرماندهان مزدوران انگیزه مذهبی داشتند. مثلا ژنرال تیللی Tilly نمونه یک کاتولیک با ایمان است. او را راهب زرهپوش
مینامیدند. ولی او در این میان استثناء بود. کسانی
چون ارنست فون مانسفلد Ernst
von Mansfeld ، یکی از اشخاص
بطور ویژه خبیث، فقط به خاطر
پول میجنگیدند. نباید فراموش کرد که آنزمان دولتها دارای ارتش ثابت نبودند که در
سربازخانه ها ساکن باشند و در صورت لزوم چنانکه معروف است از «گام صلح به گام جنگی
جابجا شوند». آنها به عنوان فرماندهان جنگی ابتدا باید مزدوران را گرد میآوردند تا به جنگ بروند.
اشپیگل: به نظرمیرسد تامین مالی جنگ یکی از مشغله های اصلی طرفهای
درگیر تا پایان آن بوده باشد.
مونکلر: دولتی کردن ارتش پدیده ای است که بعداز بستن قرارداد
صلح 1648 توسعه پیدا کرده و تا اندازه زیادی به دوام صلح یاری رسانده است.
پیش از آن همواره موقعیتی پیش می آمد که فرمانده جنگی پولش تمام شده و بدهکار مزدوران خود بشود. نتیجه آن فروپاشی لشکر بود و فرو
ریختن سربازان بر سر روستاها، که با زور و قلدری درپی بدست آوردن چیزهایی بودند که
از راه مبادله عادی کالا با پول برایشان میسر نبود.
اشپیگل: و زمانی که چیزی برای گرفتن نبود؟
مونکلر: ابتدا شدت خشونت
افزایش مییافت. باگذشت زمان اما از سپاهیان منظم تنها باندهای تبهکاری بر جای می ماند
که با آتش زدن و کشتار از روستا ها و شهرها می گذشتند. در نهایت به علت محدود
نماندن جنگ به محلی مشخص همه جا ویران میشد.
اشپیگل: در واقع نیروی مخرب جنگهای نامنظم از این خشونت
پراکنده، آنگونه که شما آنرا مینامید، سرچشمه میگیرد؟
مونکلر: به طور طبیعی در یک کشور ارزش افزوده وجود دارد که حاکمان
آنرا از آن خود کرده و برای معشوقه ها، نمایشها و قصرهای خود خرج میکنند. زمان
جنگ این ارزش افزوده خرج جنگ میشود. این البته تاسف آور است و فرهنگ از آن آسیب
میبیند بااین همه از نظر اجتماعی به طور نسبی قابل تحمل است. بعد از هرجنگی
دوباره نوعی باز تقسیم ارزشها صورت میگیرد. کشته ها، بعد از آنکه لباسشان کنده شده
و غارت گشته اند، به مثابه کود به زیر گاوآهن سپرده میشوند. آنگاه که سوئدی ها
جنازه پادشاهشان را پس از جنگ لوتسن Lützen در میدان جنگ بازیافتند تنها
پیراهنی برتن داشت. کشاورزان شبانه همه چیزش را برده
بودند. سخن معروفی است که میگویند گاوی را که باید دوشید نباید سر برید. دقیقا یک
چنین تامین مالی جنگ است که در جنگ سی ساله به هم می ریزد.
اشپیگل: آنوقت وآلنشتین Walenstein کسی
است که ارتش دایمی را کشف میکند؟
مونکلر: ایده پرنبوغ وآلنشتین در آن است که تامین هزینه جنگ از
مازاد ارزش را چنان سازمان دهد که همگان به یکسان درآن سهیم باشند. در دراز مدت
بار آن کمتر است تا جمع آوری آن با شیوه های راهزنانه و قلدرمابانه، که هرآن میتواند
به سرعت تبدیل به اعمال خشونت شود هرگاه که خراجگذار در وضعیتی نباشد که از عهده
پرداخت آنچه که از او خواسته میشود برآید.
اشپیگل: آیا والنشتین یک سالارجنگ Warlord بود؟
مونکلر: بدون شک. او یک نجیب زاده بدهکار بوهمیایی Böhemien بود، که ثروت خود را از راه باز
تقسیم اموال شورشیان بوهمی بدست آورده بود. بعدها او به قیصر پیشنهاد میکند که
برایش ارتشی را از پیش تامین
مالی کند که بتواند علیه پروتستانها لشکر بکشد. استعداد سازماندهی والنشتین
فوقالعاده بود. وقتی که اوضاعش خوب بود بیش از 100000 سرباز زیر فرمان داشت. هیچ
کس تا آنزمان باور نداشت که بتوان چنین ارتشی را سازمان داد تا چه رسد به اینکه
آنرا تامین مالی نمود. بیخود نیست که او یک کارشناس امور بانکی را در کنارش داشت،
هانس دو ویته Hans de Witte که یک کالوینیست Calvinist بود. این
در ضمن نشانگر کارکرد آرام کننده پول نیز هست که به سادگی از مرزهای مذهب گذر میکند.
اشپیگل: مشابه وآلنشتین و دو ویته را امروز کجا می شود پیدا کرد؟
مونکلر: هنگامیکه به تامین مالی شبکه های تروریستی دقیق می شوید به چنین کارکشته های جا بجایی مالی برمیخورید.
القاعده بدون برخورداری از توان جمع آوری مخفیانه پول و جابجایی آن نمی توانست پا
بگیرد. این مسئله درباره داعش نیز صادق است که در برهه ای از زمان حتی اداره مالیاتی
خود را نیز برپا کرده بود.
اشپیگل: آیا این برداشت ما درست است که شما جنگ سی ساله را چون
نمایه ای برای درک جنگهای کنونی شمال آفریقا، خاورمیانه و یا خاورنزدیک میدانید؟
مونکلر: بعد از صلح وستفالی از سال 1648 سیستمی تثبیت شد که
برمبنای آن دولتها تنها صاحب اختیار جنگ بوده و درگیریهای قهرآمیز توسط
تکنولوژیهای نظامی حلوفصل بشوند. هر که دارای بهترین تفنگ، توپ و یا بعدها راکت
هست برتری با اوست. زمانی که دولتها دیگر آقای جنگ نباشند، جنگ ها دوباره ارزان
خواهند شد. آستانه شروع جنگ پایین خواهد بود. دیگر کسی برای آغاز جنگ نیازمند سه
نوع سلاح نیست. کافی است شما 100 هزار دلار جمع کنید و چندصد کلاشینکف دست دو
بخرید و بوسیله آن روزگار مردم را سیاه کنید.
اشپیگل: پس جای یک قدرت جهانی نظمدهنده خالی است؟
مونکلر: تا زمانیکه آمریکا و شوروی بر مناطق زیر نفوذ خویش
کنترل داشتند چیزی شبیه پلیس جهانی وجود داشت. با پایان جنگ سرد ساختارهای
پراکندهای بوجود آمدند که به بازیگران غیر صاحب ملک میدان دادند. جنگها از مراکز
مرفه و پیشرفته به حاشیه ها منتقل شدند به آنجائیکه مواد خام بود. دولت اسلامی
داعش بدون دسترسی به نفت هرگز توان سازماندهی خود را نمیداشت.
اشپیگل: جنگ سی ساله هم در نهایت زمانی پایان یافت. چه درسی میتوان
از معاهده صلح مونستر Münster و اوزنابروک Osnabrück برای پایان بخشیدن به جنگ های کنونی گرفت.
مونکلر: طرفهای درگیر در جنگ در سال 1648 خسته شده بودند. پیش از
همه اسپانیا که دائم پول در این جنگ پومپاژ میکرد تا به پیروزی امر کاتولیسیسم
یاری رساند. شکست پرتقال و قیام کاتالونها در سال 1648 به آن منجر شد که اسپانیا با
مسائل داخلی خویش درگیر شود. طبیعتا پدران روحانی اعترافگیر یزوئیتی مایل بودند
که جنگ تا پیروزی کامل تنها کلیسای روحانی ادامه یابد. و اما در غیاب سکه های
طلایی قدیمی از مادرید قیصر وین هم مجبور بود راه عقلانیت سیاسی در پیش گیرد. در مورد جنگ هایی مثل سوریه این بدین معناست تا زمانی که
منابع کافی موجود باشد که از خارج به آنجا سرازیر شود امیدی به پایان جنگ
نیست.
اشپیگل: پس از برقراری صلح، نسلی که تمام عمرش جز قتل و کشتار
ندیده چکار میکند؟
مونکلر: به کشتار ادامه میدهد. پژوهش های بسیاری در باره این
سوال هست که چه اتفاقی بعد از یک جنگ داخلی می افتد. نتیجه این است که آمار مرگ و
میر آنگونه که انتظار داریم اساسا کاهش نمی یابد. عمل کشتار با جنایات قهری
جایگزین میشود. این را شما میتوانید در آفریقای جنوبی ببینید و یا در برخی از
کشورهای آمریکای مرکزی. یا برای نمونه سودان را در نظر بگیرید که زمانی صلح
برقرار شد ولی البته نیم بند، چرا که هیچگاه تامین مالی آن به شکل پایدار ادامه
نیافت.
اشپیگل: توصیه شما در این باره چیست؟
مونکلر:
شما باید آگاه باشید که وقتی از بیرون در چنین درگیریی مداخله می کنید چه
چیزی انتظارتان را میکشد. یک جواب برای بازگرداندن سربازان به سر زندگی خود میتواند
این باشد که ما عاملین خشونت را با پول خود به بازنشستگان اتحادیه اروپا تبدیل
کنیم. و یا اینکه تصمیم دیگری می گیریم مبنی براینکه بگذاریم آنها آنقدر همدیگر را
بکشند که در پایان کسی از آنان باقی نماند. آنوقت باید هزینه سیل پناهندگان جنگ را
به عهده بگیریم. البته اینها محاسبات حساسی هستند. ولی شما بدون ابنکه سناریوهای
مختلف را بسازید و بازی کنید نمی توانید تصمیمات مناسب یگیرید. هیچکاری نکردن هم
نوعی تصمیم است که گاهی اوقات پر هزینه تر است.
اشپیگل: پس چنین احساس می شود که شما طرفدار اخلاق بیش ازاندازه
در سیاست نیستید؟
مونکلر: در جنگ سیساله الزام اخلاقی بر وفاداری بی قیدوشرط به
مذهب غلبه میکند. اگر بخواهیم درسی از این جنگ بگیریم این است که توانایی در سازش
بدین معنی است که شما از برحق بودن برخی خواسته ها دست بردارید. تا زمانی که شما
به برحق بودن خویش پامی فشارید امکان صلح نیست.
اشپیگل: آیا این مسئله در باره درخواستهای انساندوستانه هم
صادق است؟
مونکلر: وقتی جنگهای تازه را از نظر میگذرانیم
متاسفانه باید اقرارکنیم که کمکهای انسان دوستانه از غرب در افزایش توانائی
عملیات جنگی سهم کمی نداشته است. پارتیزانها در سودان جنوبی و یا
آفریقای مرکزی با چه وسیله ای در منطقه جابجا می شوند؟ با پبکآپ های تویوتا که یک
امگ MG و یا موشکانداز در آن مونتاژ کرده اند. و چه کسی پول این پیکآپ ها
را پرداخت کرده است؟ مردمان نیکدل سازمانهای کمک رسانی که به حق تعیین سرنوشت
خلق ها باور دارند.
اشپیگل: پس لازم است که اخلاق را کاملا کنار بگذاریم؟ آیا این
درسی است که شما از مطالعه جنگ سی ساله گرفته اید؟
مونکلر: من بر این نظر نیستم که چشم بر اخلاق بپوشیم. من فقط
بدان فرا میخوانم که اخلاق را در زیر مجموعه تفکر استراتژیک قراردهیم. در آلمان
خیلی ها چنین فکر میکنند که اگر در خط اصول اخلاقی حرکت کنید همه چیز خودبخود خوب
خواهد شد. اینکه همین اخلاق در سیاست نتایج مخالف ببار میآورد با کمال میل نادیده
گرفته میشود.
اشپیگل: آقای مونکلر برای این گفتگو از شما تشکر میکنیم.
اشپیگل شماره 44 سال 2017
Mordlust und
Glaubensfuror
Der Spiegel
44/2017
[1] هرفرید مونکلر: "جنگ سیساله. فاجعه
اروپایی، شوک روحی آلمانیها 1618-1648
No comments:
Post a Comment