کتاب روند شکلگیری قانون اساسی کبک و کانادا نوشتهی دکتر فریدون بابایی خامنه، استاد بازنشستهی دانشگاه مونترآل را خواندم.
این
کتاب با ۱۳۵ صفحه و ۲۲ فصل با پینوشت و جدولها و پیوستهایی برای
مراجعه به جزئیات نوشتهی کتاب، توسط نشریه هفته مونترآل منتشر شده است.
کتابی است خواندنی، نه تنها برای فارسیدانهای ساکن کانادا در ایالات مختلف آن، بلکه برای کسانیکه خارج از کانادا زندگی میکنند، و بی توجه به وقایع آن نیز آموزنده و جالب است.
دکتر
بابایی تاریخ کشف کانادا را که اکنون چندسالی کوتاهتر از پانصد سال میشود و در
ایران مقارن با روی کار آمدن سلسهی صفوی و هم عصر با جنگ چالدران بین یکصدهزار
عثمانی و سیهزار قزلباش است، با ژاک کارتیه شروع کرده و به قرن بیست یکم میلادی
میرسد.
اساس
این کتاب بر روی توضیح قانون اساسی کانادا و تغییرات آن در سالهای بعد از تدوین
گذاشته شده و لاجرم عوامل مؤثر در شکلگیری و تغییرات آنرا نیز بیان میکند.
مطالعه
کتاب فوق، و مطالب مندرج در آن، خواننده را متوجه میکند که درواقع مشغول خواندن
تاریخ موجَز، و سیاسی کانادا، و دست به دست شدن آن در حوالی جنگهای استقلال ایالات
متحده آمریکا و پس از آن، از فرانسه به انگلیس و شکل گیری امپریالیزم انگلیسی در
سراسر گیتی است که خود اهالی امپراتوری آنرا چنان تعبیر میکردندکه گویا خورشید
هیچگاه به پرچم امپراتوری مزبور غروب نمیکند.
و
این امپریالیزم طبیعی بود که در رقابت با فرانسه به سبب ضعف اقتصادی و مآلاً نظامی
دولت اخیر، پیروز بیرون بیاید؛ و در این میان اگر کبک در تحلیل امپریالیستی از هضم
رابع نگذشته است به دو دلیل بوده :
اولاً
داشتن زبانی مستقل و پویا، که خود زبان دیپلماسی بینالمللی است و در ثانی و در
اوایل کار، مذهب کاتولیک که، متفاوت بود از آنچه پس از اعراض پادشاه انگلیس از
کلیسای مسیحی در اثر مخالفت پاپ با طلاق دادن زن وی، کلیسای مستقل سلطنتی خود را
میداشت که پادشاه انگلیس خود رئیس آن نیز بود بمعنی شاه و کشیش همزمان [یعنی چیزی
شبیه مرشد کامل سلسلهی صفوی] و برای تماس با «خدای تبارک تعالی» خط مستقیمی از
دربار انگلیس با باریتعالی ایجاد شده بود و نیازی به میانجیگری پاپ نداشت.
در
فصول کتاب، پس از شکست نظامی فرانسه، و تسلط انگلیس به کانادا بطور کلی و به کِبِک
بطور اخص، شاهد مانورهای سیاسی و دیپلماتیک وست مینستر برای بلع کبک نه تنها از
طریق انتظامی و اقتصادی، بلکه اسیمیلاسیون زبانی هم هستیم. در اینجا اگر مسأله
تمامیت ارضی، مانند برخی جاها، به این شکل و بدین نام هم مطرح نباشد اصل مطلب آن
تمامیت، یعنی تسلط و قدرت که، مطرح هست.
فرانسه
که از نظر اقتصادی و نظامی توان ادامه جنگ در هزاران کیلومتر دورتر از خاک اصلی
خود با امپریالیزم رو به رشدانگلیس را نداشت، برای جبران مافات، در داستان انقلاب
آمریکا و جنگهای استقلال با انگلیس، ژنرال لافایت را برای کمک به سیزده ایالت
استقلال طلب بدانجا فرستاد. و سپستر نیز این آنگلوساکسونها نبودند که مجسمه آزادي نیویورک را ابداع کردند بلکه رقیب سابق آنان این تدارک را دید.
از
آنجائیکه موضوع کبک و موقعیت آن در کانادا یکی از موارد جالب و آموزنده برای
کشورهایی که مسائل مشابهی دارند میباشد، آشنایی با آن، و اطلاع از چند و چون آن، و
راههای پیموده و آزموده در آنجا برای درس گرفتن لازم و ضروری است
دکتر
بابایی در کتاب مذکور، بقول خودش سعی کرده بیطرفانه به قضایای کانادا و کبک نگاه
کند، و بنابر این وقایع را آنطور که واقع شدهاند ذکر و توصیف کرده و هیچ تفسیری
از خود ارائه نکرده است. تا مبادا متهم به چیزی بشود؟. از جانب کی؟
-
نگاه مرا تعقیب کنید !-
وی
اما خواننده را آزاد گذاشته که توجه به همین توصیفات و شرح وقایع، هر تفسیری را
بسته به جهان بینی خود از آنها داشته باشد.
اولین
چیزی که در مورد روابط کبک و کانادا، یعنی درواقع نظر فرانسوی زبانان کبک نسبت به
پارلمان انگلیس و بالطبع سلطنت آنجا جلب توجه میکند فقدان یک اتفاق نظر، در همگی
یا اکثریتی مابین خود آنان است.
خود
این کبکیها، چنانکه خارج از انتظار نمیتوانسته باشد، بسته به موضع طبقاتی و جهانبینی
خویش، در جناحهای مخالف هم قرار داشتهاند. اختلاف مذهب نقش کم اهمیتتری داشته
است چنانکه کلیسای کاتولیک آنجا، در اغلب موارد از قدرت موجود، یعنی آنگلوساکسون
جانبداری کرده است.
پس
تنها عامل باقیماندهی مقاومت در برابر آسیمیلاسیون تام، زبان بوده است.
از
اسناد نامبرده در کتاب مستفاد میشود که دوپاره بودن در جامعه فرانسه زبان کبک تا
جایی پیشرفته است که آقای پییر الیوت ترودو، که در دو نوبت و به مدت پانزده سال
نخست وزیر فدرال کانادا بوده و خود اصالتاً فرانسوی و زاده کبک و مدفون در
همانجاست در مقام مقایسه با وضع سیاسی ایران پس از جنگ جهانی دوم، نقش قوام
السلطنه در قضایای حکومت ملی آذربایجان و جمهوری مهاباد کردستان را بازی کرده است
یعنی به سادگی سر مردم شیره مالیده است. در حالیکه قوام السلطنه نه آذربایجانی بود
و نه کورد، اما ترودو کبکی بوده است و بر علیه کبک مستقل.
عمل
ترودو و اشخاص مشابه وی در رد همکاری و مشارکت اقتصادی با کبک در صورت برندهشدن
رفراندوم استقلال ، و نیز اظهارات شرکتهای کانادایی و آمریکایی در مخالفت با جواب
آری به سوآل رفراندوم عبرت انگیز است.
در
رفراندومهای کبک معمولاً از نقش منفی مهاجرین به کانادا که در صد بسیار بالایی از
آنها در رد استقلال کبک (تا ۹۵٪) رأی دادهاند بزرگنمایی میشود. بزرگنمایی بدین سبب میگویم که
اکثریت اشخاصی که داوطلب مهاجرت به کانادا میشوند در سنین جوانی هستند. ولی آنان
شباهت چندانی به جوانان سالهای شصت قرن بیستم ندارند. آنچه در درجه اول برای آنان
مهم است داشتن یک موقعیت اجتماعی و درآمد متناسب با آن، و شاید بالاتر، و تملک یک
مسکن است. اکثراً خالی الذهن سیاسی قابل فهم، چرا که پس از آن فروپاشی کذایی،
جهان، ایدهآل همهگیر برای آیندهای بهتر پیش رو ندارد.
و
چون اکثر آنان آشنایی کم و بیش لازمی با زبان امپریالیزم مسلط زمانه یعنی آمریکا
دارند تصور میکنند به خود کفایی زبانی و فرهنگی رسیدهاند و بنابراین مبارزه مرگ و
زندگی کبکیها برای زبان خودشان، یعنی زبان فرانسه در کبک، برای آنان هیچ معنا و
مفهومی ندارد و احتمالاً حتی ممکن است آنرا مانعی در راه پیشرفت خود برای آیندهای مشعشع محسوب بکنند.
بنابراین
به جای مذمت چنین گروهی ناهمگون، و غیر قابل تکیه،کِبِکیها باید همّ خود را برای
بوجود آوردن اکثریتی غیرقابل تردید از خود کبکیها به کار گیرند. یعنی ابتدا خود
کبکیها از قبیل طرفداران ترودو، و «اصلاح طلبان» کبکی را جلب کنند. زیرا محاسبه
روی موفقترین مهاجرین نیز اشتباه در محاسبه خواهد بود.
تاکجا
میشود مانقورت آیتماتوفی را براه راست هدایت کرد بستگی به استقامت راهنما و صلابت
ماده خاکستری سوژهی مزبور دارد. بنابراین باید، نه تنها به کبکیها، بلکه به
اسکاتلندیها و کاتالانها و دیگران و دیگران خسته نباشید گفت.
کِبِک
خوش شانسترین آنهاست.
با
قدردانی از دکتر بابایی در تدوین این کتاب که، بدون آن، نوشتهی حاضر علت وجودی
نمیداشت، امید است که خواندن آن سبب روشن شدن ذهن خیلی از ماها نسبت به فدرالیسم و
تمامیت ارضی و سلطه و قدرت باشد.
No comments:
Post a Comment