Nov 9, 2021

آیا بحران در روابط ایران و آذربایجان پایان یافته است؟

م. ائینالی 

اوج گیری تنش در روابط ایران و جمهوری آذربایجان طی ماه گذشته و بدنبال آن مانور نظامی ایران در مرزهای شمالی کشور بطور جدَی افکار عمومی آذربایجان و ایران را بخود جلب کرد. تنش فوق هم زمان موج جدیدی از تبلیغات رسانه های ایران و اپوزیسیون خارج از کشور آن علیه آذربایجان و ترکیه در ارگانهای رسمی و فضای مجازی براه انداخت که به جهاتی یاد آور حساسیت به ماجرای شعر خوانی یک بیتی اردوغان در رابطه با رود ارس بود. در همین رابطه بازنشر مصاحبۀ چهار سال پیش یک نماینده پارلمان آذربایجان در مورد سیاستهای ایران علیه آذربایجان به روشنی نشان داد که محافلی در ایران با اهداف خاصی قصد دارند تا تنش در روابط دو کشور را دامن زده و بیشتر از آن احساسات مردم ایران را علیه آذربایجان و ترکیه شعله ور سازند.

روشن است که جمهوری آذربایجان در 30 سال اخیر، و بعد از رهایی از انقیاد روسیه، دچار مشکلات فراوان بوده که مهمترین آن اشغال 20 درصد از اراضی آن کشور توسط ارمنستان بوده است. هر چند آذربایجان بعد از گذشت 30 سال، و حتی با پیروزی در جنگ 44 روزه، هنوز موفق به برپائی حاکمیت کامل بر اراضی خود نشده لیکن همواره آزاد سازی کامل سرزمینهای اشغالی را در صدر برنامه های خود داشته است. به همین دلیل نیز از یک سو به تقویت بنیۀ نظامی و اقتصادی خود پرداخته و از سوی دیگر به همکاری های منطقه ای برای مقابله با تهدیدات دائمی روی آورده است.

 یکی از نتایج این همکاریهای منطقه ای مانور نظامی مشترک آذربایجان، ترکیه و پاکستان بود که هدف اساسی آن فشار آوردن به ارمنستان و روسیه در راستای احترام به اجرای مفاد "قرارداد" و یا توافقنامۀ سه جانبه مسکو در سال 2020 مبنی بر ایجاد کُریدور به نخجوان از مجرای منطقۀ "زنگه زور" بود که ارمنستان در اجرای آن همچنان مقاومت نشان می دهد. این در حالی است که آذربایجان به اجبار و تحت فشار روسیه، بلافاصله بعد امضای توافقنامه مسکو، مجبور به تمکین برای ایجاد "دالان لاچین" شده و فراتر از آن کنترل آنرا نیز به نیروهای روسیه واگذار کرده است. مانور نظامی سه کشور در اصل تأکیدی بر درخواست دائمی و تغییر ناپذیر آذربایجان مبنی بر تحقق اعمال حاکمیت خود بر آن بخش از اراضی خود بوده است که هم اکنون تحت هژمونی ارتش روسیه و ارمنستان قرار دارد. از سوی دیگر این مانور نظامی اخطاری به روسیه در جهت جلوگیری از حملات و شبیخونهای جسته و گریخته نیروهای ارمنستان به مناطق آزاد شده و تحت کنترل آذربایجان بود که امنیت آن طبق قرارداد سه جانبه مسکو به روسیه، از مجرای استقرار "نیروهای حافظ صلح"، آن کشور واگذار شده است بود. با اینکه مانور نظامی مشترک سه کشور یاد شده بدور از مرزهای ایران و در مناطق اطراف قراباغ صورت گرفت اما به دلایل نامعلوم از طرف ایران به عنوان اقدامی علیه آن کشور تعبیر و یا سعی در تبلیغ آن شد و این درحالی بود که هیچگونه تحول و یا مشکل خاصی با آذربایجان و یا حداقل در روابط ایران با ترکیه و پاکستان روی نداده بود!

اما جرقۀ اصلی ماجرا هنگامی زده شد که نیروهای مسلح ایران اقدام به مانور نظامی در مرزهای خود با آذربایجان کرده و همزمان مقامات رسمی و رسانه های گروهی آن کشور نیز بصورت هماهنگ به تهدید و تحقیر جمهوری آذربایجان و تُرکیه و رهبران آن پرداختند. این امر منجر به عکس العمل آذربایجان شده و الهام علی یف طی مصاحبه ای رنجش کشور خود از اجرای مانور نظامی در مرزهای آذربایجان و زبان تهدید ایران را مورد انتقاد قرار داد. انتقاد الهام علی یف اقدامی موجَه بنظر می آمد چرا که ایران در طول نزدیک به 30 سال اخیر، و هنگامی که اراضی آذربایجان در اشغال ارمنستان بود، هرگز اقدام به مانور نظامی در آن مناطق نکرده و بنوعی به اشغال سرزمینهای آذربایجان نیز اعتراضی از خود نشان نداده بود. الهام علیف هم چنین در مصاحبه خود اعلام کرد که کامیونهای ایرانی بدون اجازه دولت مرکزی وارد بخشی از حریم آذربایجان شده اند. در ادامه او با بیان اینکه تحرکات غیر قانونی ایران ابتدا به صورت شفاهی و سپس طی یادداشت اعتراضی به مقامات ایران تذکر داده شده است ولی از آنجا که آن کشور تغییری در رفتار خود نداده دولت آذربایجان مجبور به اظهار سفیر ایران در باکو به وزارت خارجه شده است. اظهارات علی یف خطاب به جمهوری اسلامی ایران در اصل نخستین اظهارات تند وی در طول دهه های اخیر بود.

نکته قابل تأمل و بسیار مهم در این رابطه علاوه بر تردَد غیرقانونی کامیونهای ایرانی این موضوع نیز بود که بر روی کامیونهای ارسالی از ایران و بارنامه های تجاری آنها نام جمهوری خود خوانده "آرتاساخ" درج شده و تعدادی از کامیونها ایرانی نیز پلاکهای ثبتی جمهوری ارمنستان را روی پلاکهای ایرانی خود نصب کرده بودند! روشن است که این موضوع تردد کامیونهای ایرانی را بیشتر از آنچه مربوط به یک رابطۀ سادۀ تجاری و یا احیاناً "اشتباه" و یا "سواستفاده" راننده گان کامیونها جلوه دهد به یک موضوع کاملاً سیاسی و هدف دار تبدیل میکرد. بدین معنی که ایران علاوه بر تجارت غیر قانونی از مجرای اراضی یک کشور ثالث مرتکب جرم سنگین تر دیگری نیز مبنی بر اقدام به ایجاد روابط با یک "جمهوری" جعلی و خود خوانده در داخل آذربایجان (قاراباغ) نیز شده است! این امر بر خلاف موضع گیری رسمی ایران مبنی بر برسمیت شناختن تمامیت ارضی آذربایجان، احترام به مرزهای سیاسی آن، موضع گیری ایران مبنی بر بی طرفی در جنگ ارمنستان با آذربایجان و یا عدم حمایت از گروهها و دستجات مسلَح با هدف برهم زدن ثبات داخلی کشورها می باشد! توسل به این نوع رابطۀ غیر قانونی در عرف حقوق بین الملل جرم محسوب شده و می تواند حتی منتهی به بکارگیری نیروی نظامی در جهت برقراری حاکمیت بر سرحدات کشورها بیانجامد.

در اینجا این توضیح لازم است که "جمهوری آرتاساخ" محصول اقدام مسکو در اوایل دهۀ 90 در قراباغ بود که هدف آن تحت فشار قرار دادن آذربایجان از مجرای ادعاهای ارضی ارمنستان به منظور جلوگیری از چشم انداز دوری آذربایجان از دایرۀ نفوذ روسیه بوده است. به بیان دیگر تخاصمات مابین دو جمهوری قفقاز بر سر قاراباغ در طول بیش از سه دهۀ اخیر را در اصل باید ابزار پنهانی روسیه در جهت تضمین تداوم حضور آن کشور در منطقه و کنترل آن بحساب آورد. اما تحرکات ایران در رابطه با قراباغ هنگامی بیشتر معنی دار می شود که جمهوری "آرتاساخ" نه تنها توسط روسیه بلکه حتی توسط خود ارمنستان نیز به رسمیت شناخته نشده است و گذشته از آن روسیه به عنوان معمار اصلی بحران قراباغ در روابط خود با جمهوری خود خوانده روش بسیار محتاطانه تری نسبت به ایران طی سی سال گذشته از خود نشان داده است.

در این میان اقدامات جمهوری اسلامی ایران، علاوه بر رنجش و عکس الملل دولت آذربایجان، به حساسیَت و اعتراض بسیاری از آذربایجانیهای دو سوی رود ارس نیز منتهی شد. بطوریکه باید اذعان داشت که هم اکنون در افکار عمومی آذربایجان ایدۀ اینکه دولت ایران در تمامی طول بحران 30 سالۀ قراباغ همواره در کنار ارمنستان قرار گرفته بود به امری کاملاً جا افتاده تبدیل شده است. از سوی دیگر انتشار اسناد تصویری از انتقال سلاحهای روسی از طریق خاک ایران به ارمنستان، طی جنگ 44 روزه، باقی مانده شبهه های موجود در این رابطه را نیز رفع و مسئلۀ رفتار جانبدارانه ایران را بیشتر از پیش افشاء نمود. هر چند دولت ایران در نتیجۀ اعتراض مقامات جمهوری آذربایجان و مردم دو سوی ارس هم اکنون مجبور به عقب نشینی از مواضع قبلی خود شده و اخیراً نیز با صدور بیانه ای از مجرای وزارت راه و شهرسازی (سازمان راه داری و حمل و نقل جاده ای) ورود کامیونهای ایرانی به قراباغ را ممنوع اعلام کرده است لیکن در همان بیانیه نیز با بکار بردن جملات دو پهلو ("ملاحضات تردد به منطقه مورد مناقشه قره باغ") آگاهانه وضعیت حقوقی قراباغ را نیز (بر خلاف اظهارات رسمی) زیر سئوال برده است! جالبتر نیز اینکه اخیراً وزیر خارجۀ ایران (امیر عبداللهیان) تحقیر و هتاکی مقامات و رسانه های رسمی ایران علیه آذربایجان را نیز "سوء تفاهم" قلمداد کرده است!

این امر نشان می دهد که جمهوری اسلامی ایران نه از ته دل و یا احیاناً برای رعایت قوانین بین المللی و یا احترام به تمامیت ارضی همسایۀ شمالی خود بلکه احیاناً به دلیل صدمات اقتصادی که در نتیجۀ افزایش تنش با جمهوری آذربایجان متوجه تجارت خارجی آن کشور شده، یعنی بسته شدن بخش مهمی از راههای تجارت به اروپا و خصوصاً روسیه، و جلوگیری از تحریک بیشتر اهالی آذربایجان ایران تن به عقب نشینی موقت داده است. تأکید بر این امر لازم است که یکی از دلایل اصلی عقب نشینی ایران را به حق میباید در عکس العمل و موضع گیری گسترده آذربایجانیهای جنوبی در طول بحران اخیر دانست. در این میان انتشار تصاویر تُرکان ایران در اونیفرم نیروهای مسلح کشور با علائم و شعائر ملی گرائی و گسترده گی حضور آنها در فضای مجازی در مخالفت با سیاستهای تهدید آمیز ایران، آن هم درست در بهبوحۀ مانور نظامی، اخطاری به جمهوری اسلامی بود. پیغام روشن تحرکات فوق نشان از آن داشت که، در صورت ادامۀ ماجراجوئی، دولت ایران نمی تواند کاملاً بر همراهی تُرکان آن کشور و یا حتی بدنۀ نیروی های مسلح خود بر علیه جمهوری آذربایجان حساب باز کند!

نیازی به اثبات نیست که ایران در شرایط کنونی و در حالی که با بحرانهای داخلی، تحریمهای خارجی و درگیریهای منطقه ای (در سوریه، عراق، لبنان، یمن و ...) دست و پنجه نرم می کند قدرت و توانایی لازم برای دخالت نظامی گسترده در یک کشور ثالث را ندارد. از سوی دیگر ایران بخوبی می داند که جمهوری آذربایجان امروز آذربایجان ضعیف سالهای آغازین دهۀ 90 نبوده و همانگونه که در جنگ 44 روزه نیز نشان داد قابلیت دفاع از خود را دارا و در صورت درگیری نظامی نیز در میدان نبرد تنها نخواهد بود. گذشته از آن نشانه های محکمی نیز در دست است که مهمترین متحد ایران یعنی ارمنستان و حتی روسیه نیز مایل نیستند وارد ماجراجوئی ها و یا تحریکات ایران برعلیه آذربایجان و یا ترکیه شده و فعلاً به صلاح خود می دانند تا با همسایگان خود از در دوستی و آشتی در آیند.

در اینجا باید بدون تعارف و رعایت ملاحضات سیاسی باید اذعان داشت که سیاستهای ایران، در پروسۀ بعد از استقلال آذربایجان، در مجموع نشان داده است که دستگاه دولتی ایران مایل نیست که جمهوری آذربایجان به یک کشور قدرتمند تبدیل شده و یا رفاه، صلح و آسایش در آن کشور برقرار شود! نباید کتمان کرد که ایران خواستار یک آذربایجان ضعیف و درگیر در بحرانهای داخلی و یا تنشهای خارجی می باشد تا بتواند براحتی در آن کشور نفوذ کرده و آن کشور را تحت کنترل در آورد. تحقق یک آذربایجان مرفه، پیشرفته و یا دموکراتیک از دیدگاه رهبران ایران (صرف نظر از جناحهای قدرت) قبل از هر چیز می تواند پروژه های انبساط گرایانه جمهوری اسلامی ایران را، که هم اکنون تحت پوشش شیعه گری در چندین کشور جریان دارد، به خطر انداخته و تمایلات آذربایجانیهای ایران را بسوی آذربایجان شمالی جلب و دوری آنها از تهران را تشویق کند. بی جهت نیز نیست که ایران هرگز صمیمانه خواستار صلح ما بین ارمنستان و آذربایجان نبوده و مایل نیز نبوده است که مسئلۀ قراباغ بصورت عادلانه و یا منطبق بر موازین و قوانین بین المللی حل و فصل شود. از سوی دیگر تُرک ستیزی و آذربایجان ستیزی جزو لاینفک ساختار ایدئولوژیک دستگاه دولت، بوروکراسی حاکم و دستگاه امنیتی ایران بوده که متأسفانه در افکار بخش مهمَی از مردم ایران نیز رسوخ کرده و بنوعی نهادینه شده است. با حرکت از این قرائت میتوان زمینه ها و یا علت اساسی مراودات تجاری، و حمایت سیاسی و نظامی ایران از ارمنستان و مانور نظامی اخیر آن کشور در مرزها را نیز توضیح داد.

روشن است که بعد از جنگ 44 روزه توازن نیروها در قفقاز جنوبی برهم خورده و ایران بنوعی از معادلات سیاسی آن منطقۀ به حاشیه رانده شده است. علاوه بر آن روسیه مجبور شده است تا بر خلاف میل خود شکستن حاکمیت مطلق خود در قفقاز جنوبی را پذیرفته، و هر چند بصورت محدود، به حضور ترکیه در آن منطقه رضایت داده و یا در عمل بدان تمکین نماید. گذشته از آن حمایت بدون شرط ترکیه از آذربایجان در جنگ با ارمنستان نزدیکی بی سابقۀ باکو و آنکارا را بدنبال داشته است که بنوبۀ خود موجبات نارضایتی مراکز قدرتی در ایران را فراهم آورده است که همواره موجودیت خود را در ضدیت با عنصر تُرک و عرب تعریف کرده اند. تحرکات اخیر ایران و خصوصاً توسل آن به تهدید نظامی نشان داد که همان محافل با بحران آفرینی و توسل به زبان تهدید بدنبال جلوگیری از تحقق کریدور "زنگه زور" بوده و از نزدیکی باکو و آنکارا خشمگین می باشند. روشن است که نگرانی اصلی ایران علاوه بر صلح ما بین ارمنستان و آذربایجان بیشتر راه یابی ترکیه به قفقاز و احتمال برقراری رابطه فیزیکی آن کشور به دریای خزر، آسیای مرکزی و کشورهای تُرک زبان بوده است. یعنی موردی که جلوگیری از آن بعد از فروپاشی اتحاد شوروی به سیاست رسمی دولت ایران تبدیل شده و اساس فلسفۀ آن نیز همواره دغدغۀ روسیه و کشورهای اروپائی در دو قرن اخیر بوده است. تبعید 100 هزار نفری جمعیت آذربایجانی منطقه "زنگه زور" (در ارمنستان کنونی) به آسیای مرکزی طی سالهای 1947/1948 و حضور نیروهای روسیه در قراباغ و دالان "لاچین" و احتمال کنترل کریدور "زنگه زور" در آینده توسط آن کشور نیز در اصل ادامۀ همان سیاست تاریخی در جهت کنترل گلوگاههای ارتباط استراتژیک با هدف نظارت بر تحرکات ترکیه می باشد.

اما در کنار موارد ذکر شده حوادث قفقاز برای ایران از نقطه نظر آینده پروژه های انرژی و تجاری آن کشور نیز قابل اهمیت و توضیح میباشد. در این رابطه می دانیم که یکی از پروژه های احداث خط لولۀ گاز از کشورهای آسیاسی مرکزی (خصوصاً ترکمنستان) و انتقال آن به اروپا از مجرای دریای خزر و آذربایجان به ترکیه هم اکنون مورد بحث و بررسی می باشد. اما ایران به اصرار مایل است این خط لوله از طریق اراضی آن کشور به دریای عمان وصل شود. همین امر در رابطه با پروژۀ "یک راه و یک کمربند" چین نیز از کانال آسیای مرکزی و قفقاز به ترکیه نیز مطرح می باشد که ایران عبور آن از اراضی خود را تشویق و فعالانه مشغول چیدن سنگفرشهای تحقق آن است. شاید یکی از علل امضای قرار داد 25 ساله ایران با چین و یا عضویت ایران در گروه شانگهای نیز برای فراهم آوردن زمینه های تحقق همین پروژه بوده باشد. از سوی دیگر یکی از دلایل مخالفت ایران با کریدور "زنگه زور" تحقق پروژۀ کریدور جنوب و شمال نیز می باشد که دریای عمان را از مجرای ایران، ارمنستان و گرجستان به سواحل دریای سیاه متصل می کند. تحقق کریدور "زنگه زور" (و احیاناً بسته شدن مرز ایران با ارمنستان) و یا ایجاد آرامش در منطقه میتواند جذابیت اجرای پروژه های بین المللی انرژی و تجارت از مجرای یک قفقاز با ثبات را تشویق کند. اما همین امر در عین حال می تواند تحقق اهداف تجاری و طرحهای انرژی ایران را نیز با ناکامی روبرو ساخته و نه تنها دایرۀ نفوذ آن کشور در منطقه را محدود سازد بلکه شریانهای تجارت ایران به اروپا (و قسماً روسیه) را در دستان آذربایجان و ترکیه متمرکز گرداند.

گذشته از آن یکی از علل علاقۀ ایران به ادامۀ وضعیت سابق (قبل از جنگ 44 روزه) هم چنین کوشش آن کشور برای خارج شدن از انزوای اقتصادی و دور زدن تحریمها بوده است. بی جهت نیست که الهام علی یف اخیرأ طی مصاحبه ای از تجارت مواد مخدر توسط ایران از مجرای مناطق اشغالی سخن به میان آورده و ایران را متهم به قاچاق هروئین کرد. این امر بطور غیر مستقیم از سوی برخی از مقامات ارمنستان نیز تأئید لیکن بنوعی مسئولیت آن به گردن مقامات محلی در قراباغ انداخته شد. پاشینیان نیز خود بارها از "مافیای قراباغ" یاد کرده است که نشان می دهد رهبران ارمنستان در جریان موضوع قاچاق گسترده در مناطق اشغالی می باشند. یادآوری این امر دور از موضوع نیست که "محسن رضائی" نیز در یک ویدئو از اینکه "عوامل قاچاق مواد مخدر در داخل دولت ایران میباشند" سخنان افشاء کننده ای داشته و محمود احمدی نژاد نیز سابقاً از "برادران قاچاقچی" یاد کرده بود. طبیعتاً آزاد سازی بخش بزرگی از مناطق اشغالی از یک سو به معنای پایان یافتن تجارت غیر قانونی در آن منطقه بوده و از سوی دیگر منجر به مسدود شدن یکی از شریانهای اقتصاد غیر رسمی ایران شده است. گذشته از آن هم اکنون روشن شده است که دهها شرکت ایرانی طی 30 سال اخیر با اجازه رسمی دولت ایران نه تنها در تاراج منابع طبیعی مناطق اشغالی بلکه در غارت اموال رانده شده گان آذربایجانی نیز شرکت فعال داشته اند. بنابراین آزادسازی مناطق اشغالی و برقراری نظم و امنیت خود می تواند نشانگر پایان فعالیتهای غیر قانونی شرکتهای ایرانی در آن مناطق و تحمل ضرر های هنگفت مالی نیز تلقی گردد.

تحولات اخیر در قفقاز جنوبی از سوی دیگر نتایج سیاسی از نقطه نظر پروژه های انبساط گرایانۀ ایران مبنی بر صدور شیعه گری افراطی نیز داشته است. هم اکنون حکومت الهام علی یف (با تمام نواقض و کاستیهای خود) با پیروزی در جنگ 44 روزه رغبت و حرمت مردم خود را فراهم آورده و نه تنها مشروعیت حکومتی بلکه حمایت آنها را نیز کسب کرده است. همین موضوع فرصتی بوجود آورده است تا حکومت وی با اتکا به پشتوانۀ مردمی بطور مؤثر و گسترده دست به تصفیه و اخراج مسیونرهای جمهوری اسلامی ایران (از جمله نماینده خامنه ای) از آذربایجان زده و با بستن برخی مساجد، کانال تلویزیونی سحر، نشریات و سایتهای مذهبی و دستگیری عناصر پروش یافته قم و مشهد از تحریکات و تبلیغات شیعه گری افراطی ایران در آن کشور نیز جلوگیری کند. اقداماتی که جامعۀ سکولار آذربایجان و روشنفکران آن همواره و در طول دهه های اخیر خواستار آن بوده ولی حکومت آذربایجان به دلیل ملاحضات سیاسی قادر به انجام آن نبوده است.

متقابلاً ایران نیز با بسیج ستون پنجم خود در داخل و خارج فعالیتها و تبلیغات گسترده ای را علیه آذربایجان و ترکیه آغاز کرده است. یکی از مهمترین حربه های تبلیغاتی ایران در این رابطه خریدهای تسلیحاتی آذربایجان از اسرائیل و ایجاد روابط دیپلماتیک با آن کشور بوده است. اما روشن نیست که چرا خود ایران (در جنگ با عراق و در ماجرای "ایران گیت") به خریدهای هنگفت تسلیحاتی از اسرائیل دست زده ولی این امر واکنش اعتراضی مقامات و یا رسانه های ایران را فراهم نکرده است در حالی که تهیه سلاح از اسرائیل توسط آذربایجان برای آزاد سازی اراضی اشغالی خود ناگهان برای ایران مشکل ساز شده است؟ از سوی دیگر معلوم نیست که چرا رابطۀ ارمنستان با اسرائیل (و حتی باز کردن سفارت آن کشور در بیت المقدس) مورد اعتراض ایران قرار نمی گیرد اما برقراری رابطۀ دیپلماتیک با اسرائیل توسط حکومت آذربایجان مورد شماتت و تهدید آن کشور واقع می شود؟ طبیعتاً آذربایجان به عنوان یک کشور مستقل حق دارد با هر کشوری که صلاح  بداند رابطۀ سیاسی و دیپلماتیک برقرار ساخته و یا از هر کشوری که بخواهد نیازهای تسلیحاتی خود را تأمین نماید. ورود و یا دخالت یک کشور ثالث به اموری از این دست در عرف حقوق بین المللی به معنای دخالت در امور داخلی کشورها محسوب می شود.

روشن است که استفاده از اینگونه حربه های تبلیغاتی نشان می دهد که مراکز متعدَد قدرت در ایران بدنبال دادن آدرس غلط به مردم خود در نتیجۀ سیر تحولات نگران کننده داخل ایران می باشند. اما این امر هم چنین نشان می دهد که ترکش حوادث شرق دریای مدیترانه و شمال سوریه بازتاب خود را در معادلات قفقاز و سیاست داخلی ایران نیز یافته است که شرح آن به مقاله ای دیگر واگذار می شود. با این قرائت می توان نتیجه گرفت که هر چند تنش، در روابط ایران با آذربایجان، هم اکنون فروکش کرده است ولی علل اساسی ظهور بحران همچنان پا برجا بوده و می تواند دوباره شعله ور شود.

 

م. ائینالی

08-11-2021

 

No comments: