Oct 23, 2020

سیاست یک با‌م و دو هوای بخشی از ایرانیها، حمایت شرمگینانه از اشغال قره باغ است!...

س. حاتملوی

همانگونه که این روزها مد شده است، هر کسی که روزی روزگاری در عالم سیاست دستی از دور و نزدیک بر آتش داشته، حتما می خواهد در رابطه با قره باغ و مناسبات آذربایجان و ارمنستان مطلبی هر چند کوتاه نوشته و‌ اظهار نظری نماید. 
از این جمع مذکور، اخیرا مطلب کوتاهی در باره ی قره باغ از آقای "مرتضی نگاهی" خواندم، که مرا به نوشتن این مطلب واداشت.
از نوشته های آقای مرتضی نگاهی - که‌ کتاب "یاشاسین آشکارلیق" او حدیث سفرش به جمهوری آذربایجان در بحبوحه ی فروپاشی اتحاد شوروی می باشد - می توان فهمید که او هنوز مسائل مربوط به جمهوری آذربایجان و قره باغ را تعقیب می کند. قبل از هر چیزی باید بنویسم که صرف نظر از یکی به نعل و یکی به میخ زدن، نوشته ی آقای "مرتضی نگاهی" در صفحه ی فیسبوک‌ اش از سر خیرخواهی  است.
آقای نگاهی در این‌ نوشته ابتدا به کشتار و آواره کردن آذربایجانیهای قره باغ توسط ارمنی ها اشاره کرده و هدف  آنها را به درستی ایجاد ارمنستان بزرگ‌ دانسته است. ولی در آخر برای ایجاد موازنه مابین دوستان ترک، فارس و ارمنی اش، با گریزی به  صحرای کربلا، چند تائی فحش هم به علییف، اردوغان و پوتین داده و در خاتمه برای هر دو ملت اشک ریخته است.

متاسفانه از این‌ نوع نوشته های دو پهلو و چند پهلو می توان امروزه به وفور در دنیای مجازی پیدا کرد. مطالبی که حتی وقتی از سر خیرخواهی (همچون مورد آقای نگاهی) نوشته می شوند، جز به کار‌ گیج کردن خواننده و لوث کردن مناقشه ی خونین  قره باغ نمی آیند.‌

آقای نگاهی در ابتدای نوشته اش می نویسد:
"
مردم ارمنی قره باغ علیه جمهوری آذربایجان شورش کردند و آذربایجانی‌ها را یا کشتند یا بیرون راندند. شهر شوشا خون گریست. پایتخت موسیقی آذربایجان! "
بعد در انتهای نوشته شان مرقوم‌ می فرمایند:
"
قربانیان هم بی شک مردم ارمنی و آذربایجانی هستند که سالیان سال همزیستی رفیقانه‌ای با هم داشتند."

می توان از آقای نگاهی پرسید:           

بالاخره این‌ چه نوع "همزیستی رفیقانه " ای است که ارمنی قره باغی برای کشتن آذربایجانی قره باغی، از کشورهای دیگر ارمنی وارد می کند؟
گفتم‌ که نگاه آقای نگاهی به این‌ فاجعه، نگاهی خیرخواهانه است. لذا جناب نگاهی برای کم‌ کردن از بار گناه ارمنی قره باغی که همسایه ی آذربایجانی اش را یا  کشته و یا از خانه و‌ کاشانه اش تارانده است، می نویسد:
بیشتر این "ارمنی های وارداتی داشناک بودند " که این فجایع را آفریدند.

من خیلی دلم‌ می خواهد که با نگاه خیرخواهانه ی آقای نگاهی همدلی داشته و همراهی نمایم، ولی سئوالی زبانم را می سوزاند:
مگر این "ارمنی های وارداتی داشناک" را چه کسانی به قره باغ دعوت کردند؟
مگر نه این‌ است که چون‌ برای کشتن و تاراندن آذربایجانیها زور ارمنی های قره باغ به تنهائی نمی رسید،  آنها برای کمک، ارمنی های داشناک‌ را از کشورهای دیگر به قره باغ "وارد" نمودند؟...

آقای نگاهی!... معنی این یک بام‌ و دو‌ هوا چیست؟...
بالاخره در این تکه خاک‌ نفرین شده که قبلا آذربایجانی و ارمنی هر دو در آنجا زندگی می کردند، یکی دیگری را کشته و یا از خانه و‌ کاشانه اش تارانده است.
ظاهرا همه ی ما قبول داریم که قبل از شروع این جنگ، آذربایجانی و ارمنی هر دو در قره باغ زندگی می کردند. حالا اصلا من مثل آقای نگاهی وارد این بحث هم‌ نمی شوم که آذربایجانیها قبل از ارمنی ها آنجا زندگی می کردند و ارمنی ها خیلی سالها بعد به قره باغ آمده اند. نه!... من‌ اصلا فرض را بر این‌ می گذارم‌ که هر دوی اینها در یک روز ساکن‌ این‌ خاکها شده و قبل از شروع جنگ‌، هر دو به صورت مسالمت آمیز در آنجا با‌ هم‌ زندگی می کردند.
خوب حالا‌ که در قره باغ تحت سلطه ی ارمنی ها یک‌ نفر آذربایجانی وجود ندارد و به قول آقای نگاهی، ارمنی ها " آذربایجانی‌ها را یا کشتند یا بیرون راندند"، چرا‌ نمی توانیم این جنایت علیه بشریت را بدون لکنت زبان‌ محکوم بکنیم؟...

می دانم که کسانی مثل آقای نگاهی محذوریت های خودشان را دارند.
می دانم‌ که در بین ایرانیهائی که نه به دلایل اخلاقی، بلکه به دلایل کاملا سیاسی از سیاست های اشغالگرانه ی ارمنی  ها دفاع می کنند، صحبت از حق آذربایجانیها برای آزادی سرزمین‌های اشغال شده شان، فورا تعبیر به "جنگ‌ طلبی" و "پان ترکیزم" می شود.
طبیعتا صاحب این قلم هم باید پیه اتهام جنگ طلبی را به تنش بمالد.
گیرم‌ که کدام‌ انسان شرافتمندی می تواند از جنگ مابین آذربایجانیها و ارمنی ها و کشته شده ن زنها، بچه ها، پیرها و معلولین خوشحال باشد؟... حال اینها چه آذربایجانی باشند، چه ارمنی.

با همه ی این تفاصیل، من با این بخش از نگاه خیرخواهانه ی آقای نگاهی به مناقشه ی قره باغ همدلی دارم، آنجا‌ که اشاره می‌کند دو همسایه ی آذربایجانی و ارمنی که سالها کنار هم زندگی کرده و در غم و شادی همدیگر شریک بوده اند، مشکل بتوانند به روی همدیگر اسلحه بکشند‌.
ولی وقتی که به هر دلیلی این‌ اتفاق افتاده و یک‌ نفر ارمنی همسایه ی آذربایجانی اش را یا کشته و یا از خانه اش بیرون کرده است، چشم بستن بر این فاجعه و یا قلب واقعیت به بهانه های واهی و بچه‌گانه، ریاکاری و فرصت طلبی نیست؟...
کاری که امروزه نه‌ تنها حاکمیت جمهوری اسلامی بلکه بخشی از اپوزیسیون نیز به آن‌ مبادرت می ورزند.
امروزه بخشی از ایرانیها برای طرفداری شرمگینانه از سیاست اشغالگرانه ی ارمنی ها، بی شرمانه جای ظالم و‌ مظلوم را عوض می کنند.

غیر از مدیای داخل کشور از جمله "روزنامه ی شرق" - که در بی شرمی، بی حیائی و آذربایجان ستیزی گوی سبقت از کیهان شریعتمداری ربوده است - در خارج از کشور نیز تنور آذربایجان ستیزی و دفاع از سیاستهای اشغالگرانه ی ارمنستان گرم‌ است. در این رادیو - تلویزیونها و سایت ها برای پیش برد این سیاست، استفاده از کسانی که خود را آذربایجانی می نامند، سر قفلی دارد.
من‌ اخیرا در سایتهای مهاجرتی دو تا نوشته
از دو نفر که خود را  آذربایجانی می نامند، در مورد قره باغ و سیاست های دولت های آذربایجان و ترکیه و همچنین آذربایجانیهای ایرانی که اخیرا علیه سیاست‌ اشغالگرانه ی ارمنی ها صدای اعتراض خود را بلند کرده اند، خواندم.
باز خدا رفتگان آقای نگاهی را بیامرزد. آقای مرتضی نگاهی اصل جنایت کشتن و تاراندن آذربایجانیها را از قره باغ و هفت منطقه ی دیگر آذربایجان را قبول دارد و حتی تلویحا این عمل را محکوم هم می‌کند.
این دو‌ نفر که خود را آذربایجانی می نامند، در نوشته هایشان، یک‌ چیزی هم از آذربایجانیهای  هر دو سوی رودخانه ی ارس طلبکار هستند.
بهانه ی هر دوی اینها نیز یک‌ چیز است: چرا در تظاهرات اخیر تبریز ( به گفته ی خودشان تعداد انگشت شماری) شعار مرگ بر ارمنی داده اند. گویا مثلا در تظاهرات ارمنی ها در ایروان شعار مرگ بر ترک و آذربایجانی سر داده نمی شود و یا پرچم های آذربایجان و ترکیه به آتش کشیده نمی شوند.
البته حمایت ترکیه و اسرائیل از جمهوری آذربایجان‌ هم‌ جنایتی است که این دو  نمی توانند آنرا به حاکمیت جمهوری آذربایجان ببخشند.
انگار کمک‌ گرفتن ارمنستان از آمریکا و روسیه "مباح" است، ولی کمک‌ گرفتن آذربایجان از ترکیه و اسرائیل "حرام" محسوب می شود. 
جالب اینجاست‌ که این دو پیرمرد، که موهای خودشان را نه در آسیاب، بلکه در عالم‌ سیاست سفید کرده اند و هر زمان و موقعی، مربوط و نامربوط در مورد هر مسئله ی سیاسی نخود هر آشی می شوند، در سی سال اخیر کلمه ای در باره ی درد و رنج یک‌ میلیون آواره ی آذربایجانی که در حسرت بازگشت به خاکهای آبا و اجدادی شان پیر شده اند، ننوشته اند.
حال که آذربایجانیها بعد از سی سال مذاکرات بی نتیجه ناچارا به زور اسلحه می خواهند خاکهای اَشغال شده شان را آزاد بکنند، ناگهان به یاد همسایه ی ارمنی شان‌ و رنج هایش افتاده‌اند. انگار‌ که خون آواره ی مثلا فلسطینی رنگین تر از خون آواره ی آذربایجانی است.
هر کس نوشته های اخیر این دو وتران سیاست در ایران را بخواند، فکر می کند که آذربایجانیها در حال تیز کردن خنجرهایشان بوده و بزودی کشت و‌ کشتار ارامنه توسط آذربایجانیها در ایران شروع خواهد شد.
این دو در نوشته هایشان چنان‌ اتمسفر و فضائی بوجود آورده اند، انگار در تبریز مردم هر روز ارمنی ها را سر چهار راهها به چهار میخ می کشند.
در حالیکه امروزه بخاطر وجود انترنت، هر گاه در شهر تبریز از دماغ یک‌ نفر ارمنی قطره ای خون بیاید، در عرض یک ساعت تمام دنیا از آن خبردار می شود.

آذربایجانی توسط ارمنی کشته شده، آذربایجانی توسط ارمنی از خاکهای آبا و اجدادی اش رانده شده، آذربایجانی تحقیر شده، به ناموس و شرف آذربایجانی تجاوز شده، ولی در تیتر نوشته ی یکی از این دو‌ نفر - که لولهنگ ادعاهایش هم‌ حسابی آب بر می دارد- باید "تبریز شرم بکند"؟؟!!...
تبریز باید از کدام عملش شرم بکند؟...
از اینکه خود را در غم باکو شریک‌ می داند؟...
از اینکه درد یک‌ میلیون آواره ی آذربایجانی را درد خودش می داند؟...
از اینکه طرف حق ایستاده است؟...
از چه چیزی باید شرم بکند؟...
چرا صاحب آن قلم که تبریز قهرمان را چنین به لجن‌ می کشد، خود شرم‌ نمی کند.؟...
تبریزی که نه یکبار، بلکه بارها فرزندانش را برای حقوق شهروندی دیگر ایرانیها به قربانگاه فرستاده است.
آخر معنی این نان قرض دادن به ارمنی ها چیست؟... منظور از این نوشتار و‌ پروپاگاندای ارزان چیست؟...

آن یکی دیگر که خود را آذربایجانی می داند، تا جوان بود کوچکتر از مسلسل کلاشینکوف را اصلا اسلحه به حساب نمی آورد و در جوانی سالهای مدید دیگران را به عنوان ریویزیونیست، رفورمیست و‌ پاسیویست مسخره کرده است، حالا سر پیری با شعار "مرگ بر اسلحه" دهها فحش به "آذربایجانی جنگ طلب" داده و برای نشان دادن صلح طلبی و نوع دوستی ارمنی ها، نوحه ی علی اصغر می خواند که گویا در دهشان همسایه ی ارمنی شان چرخ خیاطی مامانش را تعمیر می کرده است.
آخر این لاطائلات و هذیان گوئی چه معنی دارد؟....
مرگ بر هر اسلحه ای؟... یا فقط مرگ بر اسلحه ای که آذربایجانی برای آزادی خاکهایش بدست‌ گرفته است؟...

از این‌ وارونه نمودن واقعیت چه آبی برای صلح مابین ارمنی و‌ آذربایجانی گرم‌ می شود؟...
غیر از این‌ است که بعد از خواندن این مطالب، ارمنی در اشغال خاک آذربایجانی خودش را محق خواهد دانست؟...
غیر از این است که این آقایان با نوشته ها و ادعاهای کذبشان، ارمنی ها را به اشغال خاکهای همسایه هایشان جری تر می سازند؟...
آیا این خود جنگ طلبی و‌ مخالفت با صلح و مذاکره نیست؟...

من‌ نمی فهمم سر پیری این ریاکاری و دودوزه بازی چه‌ معنائی دارد؟...
آیا شماها از صمیم قلب به این‌ نوشته هایتان باور دارید؟...

معلوم‌ است که ادامه ی این‌ جنگ و‌ کشته شدن انسانها از هر دو طرف دل هر انسان شرافتمندی را به درد می آورد. هر کدام از آن‌ جوانان برنا که بر خاک‌ می افتند، عزیز یک‌ خانواده، نان آور یک عایله‌ و دردانه ی مادر و‌ پدری هستند.
معلوم‌ است‌ که راه حل صلح آمیز هزار بار از هر جنگی - حتی جنگ آزادی بخش - بهتر است.
ولی شما‌ که ماشالله در عالم سیاست مو را از ماست بیرون می کشید، چرا نیم نگاهی به قطع نامه های سازمان‌ ملل نمی اندازید. حتی - هر چند تعدادشان انگشت شمار باشد- هستند ارمنی هائی که گوش به ندای وجدانشان داده و سیاستهای ارمنستان و ارمنی های قره باغ را سرچشمه ی همه ی پلیدی ها و این‌ جنگ‌ می دانند.
پس شما را چه می شود؟...
معلوم‌ است‌ که کسی شما را به حمایت از آذربایجان‌ مجبور نمی کند، ولی پا روی حقیقت گذاشتن و دفاع از اشغالگری را چه می توان‌ نامید؟...

من از هیچ کسی توقع ندارم که به نفع جمهوری آذربایجان‌ موضع بگیرد. هر کسی باید بر اساس شعور و وجدان‌ خودش تصمیم بگیرد. می توان‌ اصلا بی طرف بود‌. ولی حمایت از اشغال و محق جلوه دادن سیاست زمین سوخته، کشتن هزاران هزار انسان بی گناه و آواره کردن  یک‌ میلیون‌ انسان بی دفاع را چه می توان نامید؟...

 

No comments: