یووال نواح حراری Yuval Noah Harari ، 41 ساله، تاریخدان اسرائیلی بر این باور است که انسان به واسطه تکنولوژی
های نوین بزودی به مرحله دیگر تکامل قدم خواهد گذاشت. هومو دئوس Homo Deus که به توانمندیهای خدایگونه مجهز است هومو ساپینها (انسان کنونی) را
کنار خواهد زد.
برای گفتگو در باره کتاب تازه
یووال نواح حراری هیچ جایی بهتر از اینجا، یعنی «سیلیکون ولی» (م: ناحیهای معروف
در کالیفرنیا که شرکت های نرمافزری و تکنولوژیهای مدرن در آنجا متمرکز هستند) که گویا آینده در آن کشف می شود، نیست.
اخیرا
مارک ساکربورگ، رئیس فیسبوک و ویزیونر تکنیک در بیانیهای بالا بلند جهانبینی
خود را مطرح کرد، که این طرح تاثیر بیانکار آخرین کتاب حراری به نام "تاریخ
کوتاه بشریت" را در خود داشت. این اثر در سال 2014 در ردیف پرفروشترین
کتابها در جهان قرارگرفت و تاریخدان جوان اسرائیلی را مشهور ساخت. حراری، که در
دانشگاه عبری اورشلیم تدریس میکند، در این کتاب سرگذشت پیروزمند انسان را از
سپیدهدم تکامل تا به امروز نشان میدهد. شاید ساکربورگ هنوز کتاب جدید حراری را
نخوانده باشد زیرا نویسنده در ، "هومو دئوس – تاریخ فردا" تصویر سیاهی از
قرن 21 ام مطرح میکند که در آن خیالپردازیهای ایدآلیستی در باره بهینهسازی
تکنیکی اجتماع، که در سیلیکونولی بر رویشان کار میشود، در نهایت به ایجاد
"ابر انسان" جدید و پایان احتمالی هومو ساپینها منجر میشود.
حراری اکنون در سفر کتابخوانی
کتاب جدیدش در آمریکا بسر میبرد. او با سری آشکارا بزرگ و موی کمپشت و هیکل
بالابلند و باریک خود کمی شبیه به انسانی از یک مرحله تکاملی بالاتر، انسانی با مغزی
بازهم بزرگتر است. برای مصاحبه ما را به خانه شخصی یکی از دوستانش در پالوآلتو که
در آن از حق مهمان برخوردار است، دعوت کرده است. ایتچیک Itzik همسر و دستیار
بینهایت جذاب او از ما با بادام و کاپوچینو پذیرایی میکند. تعداد زیادی از گربههای
صاحبخانه در اتاق پذیرایی ولو هستند.
اشپیگل: آقای حراری کتاب تازه شما "هومو
دئوس" یک هیولاست.
حراری: از چه نظر؟
اشپیگل: نخست حجم آن که 500 صفحه است. دوم گستره
تاریخی آن که تاریخ بشریت را از دوران سنگی تا آینده در بر میگیرد. سوم تزها و
مفاهیم هیولاوش آن است. خواندن برخی از آنها مو بر تن آدم سیخ می کند.
حراری: البته این تا حدودی از روی قصد بود. اگر
هیچ نوع نگرانییی به شما دست نمیداد لابد
یک جای کار ایراد میداشت.
اشپیگل: شما میگویید که آدمیزاد در قرن 21 ام نگاهاش
را به هدفهای تازهای معطوف خواهد کرد زیرا وی کنترل سه دشمن بزرگ خود یعنی جنگ،
بیماریها و گرسنگی را در دستگرفته است.
حراری: بله من اینگونه میبینیم.
اشپیگل: با اجازه شما باید بگوییم که این یک تصویر خیلی
دلبخواهی از اوضاع هست، وقتی که اخبار کنونی را از نظر بگذرانیم. پس جنگ سوریه
چیست؟ یا جنگ یمن و سودان؟ پس سرطان و مالاریا چی؟ پس تذکر سازمان ملل در باره
اینکه امروزه از هر 9 نفر یکی از گرسنگی رنج میبرد را چگونه باید دید؟
حراری: من نمیگویم که ما بر همه این مسائل کاملا چیره
شده ایم. من فقط میگویم که خشونت و زور، بیماری و گرسنگی در درازنای هزارهها
برای همه بشریت جزو مسائل روزمره و مبرم بوده است. هیچ یک از کسانی که 300 یا 3000
و یا 30000 سال پیش میزیسته میتوانسته این فکر به ذهناش برسد که سال بعدی بدون
جنگ، اپیدمی و یا گرسنگی بگذرد. در حالیکه دقیقا همین امروزه برای بخش بزرگی از
بشریت طبیعی است. برای اولین بار در تاریخ بشریت خیلی ها از پرخوری میمیرند و نه
از گرسنگی. سه میلیون نفر در سال 2010 جانشان را در اثر اضافهوزن از دست دادند.
این بیش از مجموع کسانی است که در اثر گرسنگی، جنگ، اعمال خشونت و یا ترور کشته
شدهاند. برای یک آمریکایی و یا اروپایی امروزی کوکاکولا
تهدید بسیار بزرگتری است تا القاعده.
اشپیگل: جمله خوبی است! شما استعداد خوبی برای چنین
عبارات گیرایی دارید. در جایی دیگر شما تروریسم را، که به نظرتان بیش از حد به
تهدید آن بها دادهمی شود، با عبارت "پشه در دکان چینی فروشی" مینامید.
حراری: هیچ پشهای قادر نیست دکان چینی فروشی را به
همبریزد حتی نمیتواند فنجانی را تکان دهد. پس کارش چیست؟ او سراغ فیلی میرود،
داخل گوشش می شود، دیوانهاش میکند تا اینکه فیل به جوش میآید و دکان چینیفروشی
را به هم میریزد. در بیست سال گذشته چنین چیزی را شاهد بودهایم. القاعده هیچگاه
بهتنهایی نمیتوانست ثبات عراق را برهم زند پس خشم آمریکاییها را بر انگیخت تا آنها
عراق را داغان کردند و در ویرانههایش دوباره گروههای تروریستی به نشوونما
پرداختند.
اشپیگل: آیا چنین تشبیهی در باره شیوه برخورد اروپا
با ترور هم صادق است؟
حراری: ببینید پروژه اروپایی و اتحادیه
اروپا از 1945 به اینور موفق شده است به قارهای که در طی سدهها بدون استراحت
گرفتار جنگهای دهشتناک بوده، صلح دائم بیاورد. و حالا در سال 2017 به ناگهان 500
میلیون شهروند اروپا در باره یک چنین پروژه موفقی ابراز تردید میکنند چرا؟ زیرا
تنی چند تروریست چند سد انسان را کشتهاند. این همان پشه در گوش است. و چنانکه میدانیم
اکنون چندین فیل نسبتا خطرناک در دمکراسیهای اروپایی به درامپ و درومپ مشغولند.
اشپیگل: شما اکنون در سفر کتابخوانی خود در آمریکا
هستید در کشوری که چاق و چله ترین فیل چند هفتهای است که در آن در گشت و گذار
است.
حراری: ترامپ در درجه اول به عنوان نماد بحران
بزرگترین ویزیون لیبرالی قرن بیستم است. این همان جامعه آزاد با اقتصادی جهانیشده
و مرزهای باز است. در آخرین دهههای قرن 20 ام هم خیلی خوب کار کرد. ولی مثل هر
مدل سیاسی دیگر در تاریخ، لیبرالیسم هم میبایست خود را با واقعیت دگرگون شده هماهنگ
کند و یا از بین برود. من فکر میکنم که رایدهندگان در آمریکا و جاهای دیگر تا
حدودی به درستی احساس میکنند که سیستم سیاسی دیگر کار نمیکند. سیاست دیگر در
مقامی نیست که برای اجتماع ویزیونهای معنیداری بدست دهد.
اشپیگل: از هلموت اشمیت، یکی از صدراعظم های پیشین
آلمان این جمله به یاد مانده است که: هر کس ویزیونی دارد لازم است پیش روانپزشک برود.
حراری: انسان به ویزیون نیاز دارد. او نیازمند نوعی
تصور معنیدار از جهانی است که در آن زندگی میکند و یا زندگی خواهدکرد. او
داستان اجتماعی بزرگی میخواهد که بتواند در آن ایفای نقش کند. کارگران فلزکاری از
پنسیلوانیا و یا از رورپوت آلمان در مرکز گفتمان اجتماعی قرن بیستم بودند. در همه
ویزیونهای آیندهنگر چه لیبرالی، چه کمونیستی و چه فاشیستی کارگر نقش اصلی بازی
میکرد. امروز دیگر از صحنه کنار گذاشته شدهاست. بزرگترین طرحها اکنون از
سیلیکون ولی میآیند. مفاهیم بزرگی چون "هوش مصنوعی"،
"کلان-داده"، "واقعیت مجازی" و "الگوریتم". هیچ
سخنی از کارگر دیگر در میان نیست. حقرای تنها چیزی است که کارگر اکنون از آن
برخوردار است.
اشپیگل: کمبود طرحهای معنیدهنده به آینده ما از
کجا ناشی میشود؟ اوضاع ما خوب است یا اینکه اراده برای دگرگونی را از دست دادهایم؟
حراری: این هم نقش بازی میکند. ولی دلیل اصلی پیچیدگیهای
افزایش یابنده است. دنیا با سرعت همواره فزاینده ای در حال دگرگونی است، و انسانها
شاهدند که دیگر نظر آنها، در باره سمت و سوی راهی که باید رفته شود، پرسیده نمیشود.
بزرگترین دگرگونی 20 سال گذشته اینترنت بود – ولی هیچکس هیچگاه در اینباره رای
نداد. برای تثبیت اینترنت لازم بود تصمیمات دوربردی گرفته میشد که شامل حریم
خصوصی، دنیای کار و حق حاکمیت دولتها بود. در همه این موارد خارج از سیاست تصمیم
گرفته شدهاست. در حالیکه این هنوز آغاز کار است. ما شاهد نوآوریهای زیادی
خواهیم بود که زندگی ما ، روابط ما، شغلهای ما و حتی تن ما را تغییر می دهند. ولی
هیچکدام از اینها از طریق حاکمیت دمکراتیک تصمیم گیری نخواهند شد. پس مردم کسی چون
ترامپ را انتخاب میکنند تا، ببخشید، لگدی به پشت این سیستم بزنند.
اشپیگل: ولی چنین کسانی (ترامپ و امثالش) که ذیگر
واقعا هیچ راهحلی ندارند.
حراری: البته که ندارند. کسی نیست که اصلا راهحلی
داشته باشد زیرا همه چیز به سرعت اتفاق میافتد. ما امروز نمیدانیم چه چیزی به
فرزندانمان در مدارس یاد دهیم که آنها را برای مقابله با چالش های دهههای بعد آماده
کند. ما هیچ نمیدانیم که اجتماع و محیط کار در سال 2050 چگونه خواهد بود. ما با
محدودیت دید در این مهگرفتگی جهانی به خطا دور خود میچرخیم. این یک Novum تازگی تاریخی است.
اشپیگل: چرا؟ حتی در زمانهای گذشته هم کسی نمیتوانست
در باره آنچه که آینده برایش به ارمغان میآورد اطمینان داشتهباشد.
حراری: ولی آینده به مراتب بیشتر قابلپیشبینی بود
تا حالا. فرض کنیم که حالا تاریخ 1017 و نه تاریخ 2017 را مینوشتیم و شما کشاورزی
از جایی در اروپا که از خود میپرسید دنیا در سال 1050چگونه خواهد بود.
اشپیگل: اگر من در سال 1017 کشاورزی بالغ بودم شاید
در سال 1050 دیگر مرده بودم.
حراری: این در حقیقت اولین نکته مهم است. کشاورز میتواند
بر این مبنا حرکت کند که طول عمر او از
حدود چهل سال بیشتر نخواهد شد.
اشپیگل: شاید وایکینگرها بیایند و خانوادهام را
بکشند.
حراری: و یا مغولها. یا طاعون شایع میشود. اینها
را نمی دانند. ولی برخی چیزهای پایهای را
می شود تقریبا با اطمینان برای 30 تا 40 سال دیگر در نظر گرفت: شما میتوانید فرض
کنید که در سال 1050 هنوز از راه کشاورزی زندگی خواهید گذراند و ایده خوبی است اگر
به فرزندانتان یاد دهید که چگونه غلات را بکارند. شما میتوانید مطمئن باشید که تن
و پیکر فرزندانتان همانند پیکر خودتان خواهدبود.
اشپیگل: و این امروزه دیگرگونه است؟
حراری: امروز دیگر چنین اطمینان خاطری برایمان
مقدور نیست. ما نمیدانیم در سال 2050 به چه روشی زندگی خود را تامین خواهیم کرد.
ما نمیدانیم که چگونه جنسیت اجتماعی ما و ساختارهای خانوادگی ما تکامل پیدا خواهند
کرد. ما نمیدانیم طول عمرما چقدر خواهدبود، شاید 150 سال، ما حتی نمیدانیم پیکر
انسانی از چه چیزی تشکیل خواهد یافت.
اشپیگل: بگذارید در باره هومودئوس، انسان خدایگونه
حرف بزنیم. کی به آنجا خواهیم رسید؟
حراری: مسئله بر سر چنددهه است و نه چندسده. بلی
دیر زمانی است که شروع شدهاست.
اشپیگل: منظور شما از هومودئوس چیست؟
حراری: منظورم معنی لغوی خود کلمه است: انسانی دارای
توانایی معین که در تصور سنتی ویژه خدایان است. به برخی از این تواناییها هم
اکنون هم دست یافتهایم از این جهت انسان کنونی در چشم گذشتهگانش باید شبیه خدا به
حساب بیاید. برای زمانی دراز در تاریخ، انسانها از خدایان برای مسائل کاربردی خود
منتظر راه حل بودند. انسان بیمار بود به خدا نماز میگذاشت. باران نمیآمد و محصول
در خطر بود به دامن خدا پناه میبرد. امروز دانش و پیشرفت فنون برای بیشتر این موارد
راهحلهایی پیدا کردهاند که خیلی بهتر از راه حلهای غیرمطمئن خدایان است. مفاهیمی
چون فراسوی زندگی و یا "ارزشهای" اخلاقی که در قرن 21 ام ما را با دین
پیوند میدهند در حقیقت تنها باقیماندههای خدایگونگی هستند. ادیان در طول تاریخ
عرضه کالاهای خود را همواره چون حرکتی فرارگونه در برابر پیشرفت هماهنگ کرده اند.
تا پی میبردند که به کمک آنها در کنار تخت بیمار و یا کشاورزی دیگر نیازی نیست
فورا خدمات فانتزیگونه تازهای را در بساط خود می افزودند که دانش هنوز آن را
پوشش نمی داد، مثلا همین "زندگی بعد از مرگ".
اشپیگل: ولی مرکزیترین توانایی خدای خالق انجیلی
همین آفرینش زندگی است.
حراری: انسان حالا به اینکار میپردازد. فکر میکنم
نه اتوموبیل ها، پارچه و پوشاک و مواد غذایی بلکه اندام ، مغز و آگاهی به عبارت
دیگر زندگی مصنوعی مهمترین فرآورده های اقتصاد قرن 21 ام را تشکیل خواهند داد. اگر
این کار بگیرد آنوقت ما خدایان خواهیم بود.
اشپیگل: لطفا به ترتیب بگویید!
حراری: بیوتکنولوژی در دایره زندگی بیولوژیک محدود
میماند، این شبیه تکامل منتهی با سرعتی بالا است. 4 میلیارد سال است که انتخاب
طبیعی بر روی پیکر زنده کار میکند و هیچ دلیلی وجود ندارد که هوموساپین ها آخرین
مرحله این تکامل باشند. با این حال مهندسین بیولوژی در آمریکا و چین که دست خوبی
در بازنویسی کد ژنها در آزمایشگاه دارند آن اندازه صبور نیستند که چشم به راه این
رخداد بمانند. انسان امروزی سفینه فضایی و کامپیوتر میسازد، در حالیکه اجداد
او 200000 سال پیش حداکثر چند تبر سنگی
درست میکردند – و تفاوت ما با هومو ارکتوس ها تنها در چند تغییر کوچک در DNA است. هرگاه ما
بتوانیم چنین پرشهای ژنتیکی را خود آگاهانه انجام دهیم به چه توانائیهای تازه
خارقالعادهای دست خواهیم یافت؟ و چه خرابیهای بزرگی میتوانیم به بار بیاوریم؟
اشپیگل: دوم...
حراری: راه دوم رادیکالتر است و زندگی اورگانیک
را با دستگاههای غیر اورگانیک در هم میآمیزد مثل چشمها، گوشها و اندامهای
بییونی. به علمی-تخیلی میماند ولی هم اکنون جامه عمل به خود پوشیده است. همین
حالا بیمارانی که نقض عضو دارند میتوانند اندامهای بییونیک خود را با نیروی فکریشان
حرکت دهند. امروزه می شود کلاهی خرید که نشانههای الکتریکی مغز را خوانده و چون
کنترل از راه دور دستگاههای خانگی عمل کند. کافی است شما به روشن کردن چراغ فکر
کنید چراغ روشن خواهد شد.
اشپیگل: واقعا یک چنین چیزی هست؟
حراری: بله با چند صد دلار می شود آنلاین خرید.
اشپیگل: و سوم؟
حراری: راه سوم پهنه اورگانیک را کلا ترک میکند
تا موجودات زنده کاملا غیر اورگانیک بیافریند. نرمافزار هوشمند جایگزین شبکه
اعصاب میشود. برخی از دانشمندان از این سخن میگویند که خودآگاهی انسانی را میشود
بر یک کامپیوتر سوار کرد و اینگونه میتوان مغز یک نفر را بازساخت. هنوز روشن نیست
که چنین چیزی امکانپذیر است اما من تردید دارم. با اینهمه روشن است که از این
راه زندگی اشکالی بخود بگیرد که در عجیب و غریبترین رویاهای خود نیز نمی توانیم
تصورش را بکنیم زیرا عجیبترین رویاهای ما هم فرآورد همین شیمی اورگانیک هستند.
اشپیگل: شما از مقوله "ابرانسان" برای
توصیف گام آتی تکامل استفاده میکنید. خوب است این را برای خوانندگان آلمانی روشن
کنید.
حراری: من از "سوپر انسان Superhumans " حرف میزنم.
اشپیگل: ترجمه آلمانی این کلمه همان
"ابرانسان Übermensch " است.
حراری: من میدانم که این مقوله در آلمان دارای بار
منفی تاریخی است و مقایسه فقط بر زمینه کنتراست ها است که معنی میدهد. در حالیکه
80 سال پیش هیتلر و نازیها میخواستند ابرانسان را از راه تولید مثل دستچین شده
و نیز "پاکسازی قومی" پرورش دهند دانش امروزی هدف مشابه را با ابزارهای
موثرتر، یعنی مهندسی ژنتیک و یا لولای (اینترفیس) کامپیوتر و مغز دنبال میکند.
این ابرانسانها از چنان توانمندیهای فیزیکی و شناختی برخودار خواهندشد که خیلی
فراتر و برتر از توانمندیهای امروزی ما هستند. حافظه خوب، هوش بالا، پیکر قوی و
مقاوم. شاید به سمتی حرکت کنیم که بخش کوچکی از بشریت صاحب توانمندیهای خدایگونه
شود در حالیکه بخش بزرگی از آن معمولی بمانند. و بدینترتیب همچنانکه قرن نوزدهم و
صنعتی شدن طبقه تازهای، یعنی طبقه کارگر شهری را بوجود آورد، قرن 21 ام و
دیجیتالی شدن نیز میتواند به زایش طبقه نوینی بینجامد: طبقه بدرد نخورها. اینها
دیگر قدرت سیاسی ندارند و از نظر اقتصادی بی ارزشاند. من این را بزرگترین تهدید
آینده نزدیک میدانم.
اشپیگل: حال به سیاهترین بخش کتاب شما میرسیم.
حراری: باز تاکید میکنم این یک چیز علمی-تخیلی
نیست دیر زمانی است که شروع شدهاست. بویژه میشود این را هرچه بهتر در ارتش دید.
تحولات تکنیکی در زمینه نظامی همواره چندین سال و حتی چندین دهه جلوتر از مشابهشان
در زمینه اقتصاد معمولی میباشند. ارتشها در قرن بیستم وابسته به خدمت نظامی تودههای
سربازان بودند تقریبا هر شهروندی دارای ارزش نظامی بود. همین امروز اکثریت مردم به
درد کار نظامی نمیخورند. ارتشهای بسیار پیشرفته امروزی به تنی چند از
ابرجنگجویان پیشرفته، چون واحدهای ویژه آمریکایی مسلح به تسلیحات بسیار پیشرفته ،
متکی هستند. ژنرالهای امروزی از پهپادها و کرمهای کامپیوتری جنگ سایبری بیشتر
استفاده میکنند تا انسانهای گوشت دمتوپ.
اشپیگل: چیزی که خوب و قابل پذیرش است.
حراری: درست است. ولی اگر این وضعیت بیست تا سی
سال دیگر خود را در اقتصاد معمولی تکرار کند چه خواهد شد؟ اتوماتیزاسیون بسیاری از
پیشهها را از بین برده است و اینکار ادامه خواهد یافت. دیگر چه نیازی به کارگر
نساجی است اگر چاپگر سهبعدی وجوددارد؟ احتمال این هست که الگوریتم و روباتها نه
تنها جای شغلهای صنعتی را بگیرند بلکه جایگزین شغلهای خدماتی هم بشوند. دیگر چه نیازی به راننده تاکسی و کامیون هست وقتی
خودروهای خودراننده ارزانتر و مطمئنتر اینکار را انجام میدهند. معاملهگران
سهام، کارکنان دفترهای مسافرتی، کارمندان بانکها یه این دسته از شغلهای مورد
تهدید تعلق دارند حتی معلمین و پزشکان نیز مطمئن نیستند.
اشپیگل: تاکنون هر نوع تکنولوژی جدید در تاریخ به
همراه خود شغلهای تازه هم به همراه آورده است.
حراری: من شکدارم که بتوان براحتی یک راننده
کامیون بیکار 50 ساله را به یک طراح حقیقت مجازی بازآموزی کرد. مسئله سرعت زیاد
تحولات است. نوآوریهای تکنیکی گذشته مثل چاپ کتاب و یا اختراع ماشینبخار با سرعت
ملایمی گسترش مییافتند و جامعه و سیاست فرصت آنرا داشتند که خود را سازگار کنند.
اشپیگل: به تازگی طرحی برای رودرویی با پایان
کارورزی و تهدید بدردنخوری (بی مصرفی) اقتصادی تودهای آزمایش میشود: درآمد پایهای
همگانی. نظر شما در این مورد چیست؟
حراری: این خوب است که اکنون یک چنین چیزهایی آزمایش
و تجربه میشوند. ولی طرح درآمد پایهای همگانی مشکلات بزرگی دارد. یک مسئله اینست
که به دریافت کنندگانش هیچ احساس سودمندی و یا ارزشمندبودن و برای چهبودن را نمیبخشد.
ما تنها برای پولدرآوردن کار نمیکنیم بلکه هدف زندگیمان را نیز از این راه روشن
میکنیم. با اینهمه آلترناتیوهایی وجود دارند. یک فکر این است که انسانهای
بیکار وقت خود را با بازیهای کامپیوتری بگذرانند.
اشپیگل: شوخی میکنید؟
حراری: ابدا. بازیهای کامپیوتری هوشمند و دنیاهای
مجازی همواره ظریفتر و پیچیده تر میشوند، آنها کاملا میتوانند به جستجوی هدف و مضمون
زندگی یاری رسانند. همین حالا کسانی هستند که بخش بزرگی از معنی زندگیشان را از
بازیهایی فوتبال میگیرند. پس چرا بازیهای کامپیوتری نتوانند نقش جایگزین مذاهب
را بازی کنند؟ و اما در باره مذهب: برای هزاران سال سیستمهای عقیدتی مذهبی سرچشمه
ارزشگذاری و هویت بودهاند، بازیهای کامپیوتری هم همانگونه کارکردی دارند.
اشپیگل: مقایسه جسورانهای است.
حراری: یک مذهب همواره قوانین بازی معینی را برای
واقعیات روزمره پیروانش تعریف میکند. یک مسیحی زندگیاش را با این قوانین تنظیم
میکند و میتواند از این راه امتیاز جمع کند. اگر عبادت کند امتیاز میگیرد و
اگر گناه کند امتیاز از دست میدهد و اگر در پایان عمر امتیازش منفی نباشد بعد از
مرگ به مرحله آتی فراتری گام میگذارد.
اشپیگل: آیا هومودئوس واقعا یک موجود تازه است یا
اینکه فقط یک ورزیون بهبودیافته از هوموساپینها است؟
حراری: این دیگر بسته به تعریف است. شاید تفاوت ابرانسانهایی
که در صد سال آینده بوجود میآیند نسبت به ما انسان امروزی بیشتر از تفاوت ما نسبت
به نئاندرتالها و یا شیمپانزهها باشد. ازاین جهت صحبت از نوع جدید از نقطه نظر
بیولوژیک درست خواهد بود.
اشپیگل: آنوقت چه بر سر هوموساپین ها میآید؟ آیا
از بین خواهیم رفت و نسلما بر خواهد افتاد؟
حذف خواهیم شد؟
حراری: این تصور آخرالزمانی هولیوودی که روزی
روباتهای خشن و ترسناک زمین را اشغال کرده و انسانها را میکشند درست نیست. محتملتر
اینست که بتدریج و گام به گام به شیوهای بازگشتناپذیر برای خیلی از انسانها، با
مصنوعات و اختراعات خود، یعنی کامپیوترها، اینترنت همه اشیاء، با جریانات جهانگستر
دادهها در هم آمیزیم. امروزه خیلیها تلفن موبایل را عضوی از خود میدانند که
جدایی از آن برایشان غیر قابل تصور است. خیلی از افراد وقت بیشتری را صرف ساماندهی
پروفیل خود در فیسبوک میکنند تا در واقعیت زندگی. یکزمانی این دگرگونی و سازگاریها
آن اندازه ما را دگرگون خواهند کرد که دیگر نامیدن چنین موجودی بنام هوموساپین بیمعنی
خواهدبود.
اشپیگل: و آنهایی که نخواهند و یا نتوانند در این
روند شرکت کنند در کنار ابرانسان به موجودیت خود ادامه خواهند داد همچنان که
شامپانزهها هم به زندگی ادامه دادند وقتی که انسانها مسیر سبقت گیری از آنها
را در پیشگرفتند؟
حراری: ممکن است. شاید هومودئوس ها و هوموساپین ها
همزمان به زندگی ادامه دهند. این شبیه یک سیستم کاستی بیولوژیک خواهد بود ، که در
آن کاست زیردست از نوعی دیگر خواهد بود. ممکن است تصور چنین چیزی وحشتناک باشد ولی
خیلی غیر عادی نیست. حدود 200 ال 100 هزار سال پیش انواع مختلف انسانی همزمان بر
روی زمین میزیستند، مثل نئاندرتالها، هومو ارکتوسها، هومو دنیزووا و هوموساپین
ها. تا اینکه آخر سر یکی از آنها برجای ماند.
اشپیگل: شاید آخر و عاقبت ما باغوحش باشد برای
گذراندن اوقات فراغت نوع بعد از ما. یالا، بیا بریم تماشای انسان.
حراری: این ناممکن است و مثل شوخی بدی است. ولی
شاید ما را به مهمترین مسئله اخلاقی زمان حال رهنمون شود. اگر کسی میخواهد بداند
که وقتی ما دیگر اشرف مخلوقات در زمین نباشیم چه برسرمان خواهد آمد، باید به رفتار
کنونی ما با دیگران یعنی حیوانات کمتر پیچیده مثل خوکها، گاوها و یا مرغ و خروسها
نگاه کند. میلیاردها جاندار آزارفهم و حساس در کارخانجات صنایع کشاورزی ما بسر میبرند
و میمیرند. به نظر من این یکی از بزرگترین جنایات در تاریخ است. خوب خواهد شد
اگر فکر اینکه ما خود روزی گرفتار رفتار دلبخواهی موجودی برتر از خود خواهیم بود
بدانجا منجر شود که رفتار خودمان با موجودات به اصطلاح قابل مصرف را تغییر دهیم.
اشپیگل: ما حدس میزنیم شما گیاهخوار باشید؟
حراری: من تقریبا گیاهخوار هستم. چون نمی خواهم
از کیک مادرم که کره حیوانی در آن مصرف میکند چشم پوشی کنم.
اشپیگل: با این همه کمی سخت است.
حراری: زندگی خود سخت و توان فرساست. افزون بر آن
من همجنسگرا و اسرائیلی هستم، این هم می تواند توانفرسا باشد. این وضعیت تصور من
از جهان را چنان تغییر داده است که دیگر هیچ چیزی را طبیعی در نظر نمیگیرم. این
یک هویت است که آدم باید بدان باور داشته و برایش بجنگد.
اشپیگل: اتهامی که به مکتب فکری "تاریخ بزرگ BIG HISTORY " و از جمله شما وارد است این است که شما با
استدلال هایتان چنان پهنای وسیعی را در نظر میگیرید که مسائل واقعی و تضادهای
دوران کنونی را اساسا تشخیص نمیدهید. شما چگونه از خود دفاع میکنید؟
حراری: به گناه خویش اقرار می کنم. روشی که من
تاریخ را بررسی میکنم نمیتواند جایگزین بررسی مسائل کنونی باشد. اگر کسی خواهان
در افتادن با مسائل جاری مثل اوضاع نابکار جنگ سوریه و یا دشمنی با همجنسگرایان
در روسیه باشد باید سراغ کارشناسان دیگری برود. با اینهمه ما باید تصویر بزرگ را
هم در جلوی چشم داشته باشیم و نه فقط جزئیات روز را. میخواهم همچنین تاکیدکنم که
سناریوهایی را که من طرح میکنم بهتر است بیشتر به عنوان شدنیها به حساب آورد تا
پیشبینیها. مهم این است که بپذیریم که چنین دگرگونیهایی امکانپذیر هستند. این
به این مفهوم نیست که کار باید تا به آنجا
بکشد. هنوز – هنوز آینده در دستان ما قرار دارد.
اشپیگل: آقای حراری به خاطر این گفتگو از شما تشکر
می کنیم.
مجله اشپیگل شماره 12، 18 مارس
2017
برگردان:حسین انور حقیقی
کلن 24 مارس 2017
No comments:
Post a Comment