معصومه قربانى
دمكراسى و آزادى و حقوق بشر در ايران تعاريف
خاصى دارد و اين مسله گاهى مى تواند به مشكل و دردسرى بزرگ براى قوه تشخيص اتباع
ايران تبديل شود. اين مسله وقتى پاى حقوق ملى مليتهاى غيرفارس و غيرشيعه به ميان
كشيده مى شود بيشتر گُنگ و ابهام آميز مى شود. مثلاً كوروش زعيمى از رهبران مدعى
جبهه ملى ايران كه براى خود نقش رهبرى اپوزسيون را قايل است و خود را جانشين ديگر
سراب دمكراسى و آزاديخواهى ايران يعنى داريوش فروهر ( رهبر و بنيانگذار حزب
ناسيوناليست افراطى ملت ايران بر پايه پان ايرانيسم) مى
داند از مفسرين و روايان نسخه ايرانى دمكراسى، سكولاريسم و آزاديخواهى است.
نوشتن
درباره كسى مانند كوروش زعيمى كه خود امروز در بند و زندان جمهورى اسلامى است
مانند سراب خطاب كردن اسوه الگوى دمكراسى خواهى ايران داريوش فروهر كه قربانى قتلى
وحشيانه شد براى نگارنده آسان نيست. گو اينكه نگارنده هم مانند مردمان ديگر ايران
و شرق به قربانيان حس همدردى و سمپات دارد و در مواقع سخت مخالفت با قربانيان را
از نظر وجدانى اخلاقى نمى دانم. شايد اينهم البته ضعف شخصيتى ما باشد كه از دو چيز
نشات مى گيرد: يكى اينكه عموماً در ايران نقد ما اكثراً مبتنى بر نفى و تحقير شخصى
و آرزوى نابودى شخص مورد نقد به هر قيمتى است و اين در بلند مدت در ذهن جمعى ما
اين شبهه را ايجاد كرده است كه اخلاقى نيست با كسانى كه امروز خود قربانى هستند به
نقد و تنقيد برخورد كنيم و يا مسله دوم هم از اين نقطه نشات مى گيرد كه چون جمهورى
اسلامى ايران در ذهن ما نماد شر و بدى است پس مخالفان و قربانيان آن در جامعه نماد
خير و خوبى است و مخالفت و نقد به مخالفان و قربانيان جمهورى اسلامى به معنى همپالگى
و همراهى با نظام جمهورى اسلامى ايران است. اين دو باور از بن اشتباه و غلت ما را
از پرداختن به مخالفان جمهورى اسلامى كه فردا مى توانند جانشينان جمهورى اسلامى
ايران باشند باز مى دارد و اين باعث چرخيدن چرخه استبداد به روال سابق مى گردد.
شايد اگر مخالفان رژيم سابق توسط هم بخوبى نقد و تنقيد مى شدند كشور ما شاهد بروى
كار آمدن نيروى مترقى ترى ميشد و امروز مبتلا به اين طاعون سياه نمى شديم.
كوورش زعيم كه در بين مخالفان و اپوزسيون
ايران مورد احترام است و چندين بار هم طعم زندان و بازداشت را چشيده است و از نظر
عاطفى هم بخاطر اينكه برادرش سيامك زعيمى از فعالين كمونيست در سال ١٣٦٣ تيرباران
شده است و روحش تا حدى خراش برداشته شده
است نمونه تيپيكال يك ايرانى ناسيوناليست در برابر حقوق ملى مليتهاى غيرفارس است.
او كه در سال هزار سيصد و هشتاد و هشت
بهمراه ديگر ملى گرايان ايرانى سازمان حقوق بشرى را براى صيانت حقوق
شهروندى اتباع ايران بنيان گذارده است نمونه اى است از مواجهه طرفداران حقوق بشر
ايران به مقوله حقوق شهروندى مليتهاى غيرفارس! كوروش زعيمى نويسنده اى پركار است و
اكثراً به روال ملى گرايان خود را صاحب نظر در همه امور مى داند، فرقى هم نمى كند
كه فارغ التحصيل رشته مهندسى است كه بيشتر امروز بعنوان متخصص امور قومى، تاريخى و
نحوه و سالهاى مهاجرت غيرفارسها به ايران جلوه مى نماياند. البته اين از حقوق
شهروندى آقاى زعيم مى باشد و نه من مى خواهم اين حقوق او سلب شود و نه اين اختيار
را دارم كه حقوق او را سلب كنم. اينكه او در پيام تبريك نوروز سال نود و پنج آرزوى
حكمفرمايى آزاديخواهى و سكولاريسم و دمكراسى را براى مردم ايران مى كند و در ميزگرد
ماهنامه نامه با عنوان "مسله اى بنام قوميتها" مخالفت شديد با آموزش
زبانهاى غيرفارسى مى كند و در استدلال مخالفت با عباس عبدى و مجيد تولايى كه
نارضايتى قومى را نشات گرفته از عملكرد داخلى حاكميت ايران مى دانند يكباره شيفت
عوض مى كند و با پيش كشيدن مهاجرت توركها و عربها به ايران و همنژادى تاريخى
ايرانيان مسله و نارضايتى قومى غيرفارسها را نتيجه دخالت و توطئه بيگانگان و
همسايه هاى ايران مى داند و فقط وجود تبعيض مذهبى را إقرار مى كند(١). كسانى كه
كوروش زعيم را مى شناسند و نوشته هاى او را خوانده اند مى دانند كه كوروش زعيم در هر نوشته خود در مخالفت با جمهورى اسلامى
ايران، اشاره اى مفصل به دشمنان ايران و توطئه ضدايرانى كشورهاى همسايه ايران براى
فروپاشى ايران مى كند و از اين طريق هم با جمهورى اسلامى ايران مخالفت مى كند و هم
اينكه به يكباره خود همان اوهامى را تكرار مى كند كه جمهورى اسلامى در مواجهه با
مخالفين خود تكرار مى كند و با توسل به اين اوهام دروغين مخالفين خود را قتل عام
مى كند. در بحث و جدل اصلى است كه لازم نيست براى رسيدن به نتيجه گيرى مورد مشخص
در انتهاى بحث همه امور را بنويسى و يا روى كاغذ بياورى و بعضى وقتها جمله هاى
پنهان در متن كه مورد قبول جامعه هستند نتيجه مورد نظر را مى رسانند. مثلاً فرض
كنيد من به بيرون از خانه مى روم همسرم به من مى گويد هوا ابرى است چتر بردار. در
واقع جمله كامل به اين صورت است:
هوا ابرى است.
ممكن است باران ببارد.
اگر باران ببارد زير باران خيس مى شوى.
پس براى مواجه با اين امر چتر بردار.
كوروش زعيم وقتى مى گويد كه فعاليت فعالين
مليتهاى غيرفارس نتيجه تحريك و جاسوسى جمهورى اسلامى ايران است، بعضى چيزها را به
زبان نمى آورد و لازم هم نيست بزبان بياورد، چونكه او خوب مى داند نتيجه حقوقى
جاسوسى براى كشورهاى بيگانه ممكن است چه عوارضى بدنبال داشته باشد و او هم دقيقاً
بدنبال اين عوارض اتهامات خود است. او لازم نيست بگويد كه تمام فعالين مليتهاى
غيرفارس جاسوس هستند و جمهورى اسلامى و هر نظامى بهتر است كه براى پاسدارى و
محافظت از بنيان و هستى خود اين جاسوسها را به قتل برساند و كشتار بكند، براى
پاكيزه بودن متن احتياجى به گفتن همه اين امور نيست و كوروش زعيم هم مردى كت و
شلوار پوش و كروات زن و ادكلن استفاده بكن است و استفاده از اين كلمات را مغاير
شخصيت خود مى داند او به اين دليل مسله اصلى را به زبان نمى اورد و اين كار را به
افراد رده پايين و يا كسانى مى سپرد كه لزومى نمى بينند رد خون را از دستشان پاك
كنند و حتى بعضى وقتها رنگ قرمز را به سر و صورت خود مى مالند تا نشان بدهند كه
آنها نه تنها از كثافات خون بر دستشان شرمنده نيستند و عذاب وجدان ندارند بلكه به
اين امر افتخار هم مى كنند. كوروش زعيمى بهتر است جمله خود را كامل ادا بكند و يا
مردم بهتر است بخشهاى نامريى اين گفته ها را كه اصلى ترين بخش جمله است را بخوانند.
كوروش زعيمى همان ادعاهايى را تكرار مى
كند كه جمهورى اسلامى در مواجه با خود كوروش زعيمى آنها را تكرار مى كند. منتها
دغدغه رژيم در مواجهه با "كوروش زعيم" مذهبى و ارتجاع شيعه است و دغدغه
كوروش زعيم در مواجهه با مخالفان خود ارتجاع ناسيوناليسم ايرانى و يا به عبارت
درست تر ارتجاع ناسيوناليسم پارسى در زير لباس وطن پرستى است. جمهورى اسلامى ايران
و سيستم امنيتى و قضايى "خلخالى و لاجوردى گونه اش" در مواجه با همه مخالفين
فكرى خود، آنها را تحريك شده و جاسوس غرب و إسرائيل و در نهايت كشورهاى منطقه مى
دانند كه دشمن نظام مقدس جمهورى اسلامى است. البته نه جمهورى اسلامى ايرانى سندى
بر ادعاهاى خود دارد و نه احتمالاً خود ادعاهاى اوهام گونه خود را باور مى كنند،
بلكه اين ادعاها بيشتر براى مشروعيت بخشيدن به سركوب و نابودى جسمى و فكرى مخالفان
خود مى باشد. البته اين سنتى ديرينه در كشورهاى منطقه ما دارد و اكثراً حاكمان
مستبد و توتالير منطقه چه شاهش و چه شيخ
اش هزاران هزار انسان مخالف فكرى خود را بى آنكه زحمتى براى محاكمه عادلانه شان
بكشند روانه سلاخانه هاى خود مى كنند و جسدهايشان را در گورستانهاى جمعى و بدون
نام و نشان دفن مى كنند. كوروش زعيمى هم با اينكه مخالف جمهورى اسلامى ايران است و
شجاعانه چندين سال است هزينه اين مخالفت خود را پرداخته است خود در مواجه با
مخالفان فكرى اش همانند جمهورى اسلامى ايران برخورد مى كند. او هم فاعلين حقوق ملى
را جاسوس و يا تحريك شده از جانب كشورهاى بيگانه مى داند. او انسانى شجاع است كه
از زندان اوين يادداشتى بيانيه گونه در محكوميت قتل رهبر فكرى اش داريوش فروهر
توسط نيروهاى وزارت اطلاعات مى دهد و از اين طريق از داخل زندان براى زندانبان ميدان
مى خواند . اما در همين حال كه وزارت اطلاعات را جانى و جنايتكار معرفى مى كند
كوروش زعيم فراموش نمى كند كه از داخل زندان از وزارت اطلاعات عاجزانه بخواهد كه توطئه
خارجى تشكيل فراكسيون توركها را در مجلس
كشف كند و از اين طريق اين جاسوسهاي عامل بيگانه را مجازات كند(٢). البته اين
فراكسيون از پيش هم مرده بود و اصولاً به مانند جنينى بود كه مرده متولد شده بود و
فقط يك نكته مثبت داشت و انهم تحميل اسم توركى بر روح و روان نژادپرستى پارسى بود
و به غير از اين هيچ كاربردى نداشت. مسله
مخالفت و يا موافقت با فراكسيون نيست، مسله درخواست متناقض كوروش زعيم است، مسله
در اين است كه در يك نوشته كوروش زعيم وزارت اطلاعات عامل جنايت و خباثت مى داند و
در امتداد همان نوشته وزارت اطلاعات دعوت به كشف توطئه هاى ضد ايرانى مى كند.
همانطور كه پيشتر عرض كردم كمتر نوشته اى از كوروش زعيمى است كه در آن فعالين ملى
مليتهاى غيرفارس با عنوان نيروهاى ضد ايرانى و عامل بيگانه تهديد نكرده باشد،
مثلاً در ٢١ شهريور ١٣٩١ نامه اى باعنوان " نامه سرگشاده به رهبران جدايى
طلبان و ستيزگران مسلح عليه ايران" نوشت كه در آن نيروهاى مبارز مليتهاى غيرفارس را
جاسوس و عقده اى و عامل كشورهاى بيگانه عنوان كرده است(٣)! كوروش زعيم نمونه اى كوچك از سراب دمكراسى و
ازاديخواهى و سكولاريسم جمهورى اسلامى ايران است. اپوزسيون بصورت عمومى يا كوروش زعيم بصورت خصوصى مى داند كه اتهام جاسوسى و عامل
بيگانه بودن بيش از آنكه نشان از جدل و بحث سياسى باشد نشان از محكوميت و نشستن در
مقام دادستان جمهورى اسلامى ايران و ارايه دادخواست اعدام براى متهم است. متهم
كردن كسى به جاسوسى و عامل بيگانه بودن بايد مبتنى بر سند و دلايل محكمه پسند باشد،
بالاتر از آن اتهام مى تواند شخصى و خصوصى باشد ، يعنى اينكه كسى را مى توان با
دلايل قوى و سند معتبر متهم به جاسوسى كرد و خواستار محاكمه در سيستم قضايى
عادلانه شد اما متهم كردن ميليونها انسان به جاسوسى و عامل بيگانه بودن، انسانيت
زدايى از آنها و درخواست كشتار دسته جمعى ميليونها نفر است و باز كردن راه براى
قتل و كشتار آنها توسط جمهورى اسلامى ايران است. جمهورى اسلامى هم بدون آنكه لازم
ببيند متهمى را بصورت عادلانه محاكمه بكند بصورت كوتاه و در چند دقيقه او را به
جرم جاسوسى و عامل حكومت بيگانه محكوم به اعدام مى كند و در عرض چند ثانيه متهم را
به قتل مى رساند. كوروش زعيم همان كار را با مخالفين فكرى خود مى كند كه جمهورى
اسلامى با مخالفين فكرى خود مى كند. كوروش زعيمى با اينكه خود هم قربانى جمهورى
اسلامى ايران است و هم برادر كمونيست اش كه مخالف فكرى خودش هم بود هم از قربانيان
جنايتهاى جمهورى اسلامى ايران است و خود به حق خراشى عاطفى از سيستم ناعادلانه
قضايى جمهورى اسلامى ايران برداشته است. اما با همه ادعاهاى دمكراسى و سكولاريسم و
ازاديخواهى اش اگر به قدرت برسد و يا رسيده بود عملكردش چندان با خلخالى و لاجوردى
و فلاحيان فرق نمى كرد. كوروش زعيم آيينه اى از دمكراسى و آزاديخواهى و وطن پرستى
ايرانى است، مخالفت او با جمهورى اسلامى ايران و درخواست حكمفرمايى دمكراسى و
آزادى و سكولاريسم همراه با متهم كردن فعالين حقوق ملى غيرفارسها در ايران به
جاسوسى بيگانه در نگاه اول شايد متناقض بنماياند. اما اين تناقض نيست، تناقض اصلى
در اين نكته نهفته است كه اصولاً فورمى از دمكراسى و سكولاريسم وجود ندارد و همه
اينها شعارهايى مصادره به مطلوب شده است براى رسيدن به قدرت است. هنوز خاطرمان هست
كه بنيانگذاران جمهورى اسلامى ايران با شعار آزادى، عدالت و دمكراسى به روى كار آمدند و نويد اين را مى
دادند كه با همه مذهبى بودنشان و اسلامى بودن حكومتشان، كمونيستهاى لابد خدانشناس هم
در حكومت آنها آزاد به تبليغ عقيده شان خواهند بود و البته در نهايت براى اجراى
دقيق اين امور رفقاى قديمى نيمه وحشى خود مانند خلخالى و لاجوردى را بخاطر اعتماد
قلبى كه به حُسن انجام اين امور توسط آنها داشتند را مامور بسط اين آزادى و
دمكراسى كردند. البته نقش امثال خلخالى و لاجوردى بمانند عروسك تعزيه گردان بودند
كه نقش اصلى شان فقط خواندن كامل جملات پنهان و نامريى كسانى بودند كه نمى خواستند
وقت خود را با نوشتن متون دراز به هدر بدهند.
معصومه قربانى
ميزگرد ماهنامه نامه با حضور كوروش زعيم،
عباس عبدى و مجيد تولايى!
تبريك
عيد نوروز سال ١٣٩٥ توسط كوروش زعيم
http://www.kouroshzaim.org/DetailsData.asp?IDdata=763
2- نامه
كوروش زعيم درباره داريوش فروهر و فراكسيون توركها از زندان.
3- نامه
سرگشاده كوروش زعيم به ايران ستيزان!
No comments:
Post a Comment