Aug 9, 2020

پیرامون درگیری مابین ارمنستان و آذربایجان

م. ائینالی
(بخش اول)

در 12 جولای سال 2020 برخوردهای نظامی سختی ما بین آذربایجان و ارمنستان در منطقۀ مرزی "تووَز" در داخل مرزهای آذربایجان رخ داد. درگیریهای فوق جدَی ترین رویاروئی مرزی این دو کشور بعد از جنگ چهار روزۀ آپریل سال 2016 بود که تلفات آن حدود 50 نفر ذکر شده بود. همانگونه که در اکثر درگیریهای نظامی معمول است، این بار نیز طرفین درگیر بعد از اعلام آتش بس اتهامات متقابل در رابطه با نقض آن و متهم کردن یکدیگر به اقدامات تحریک آمیز را رد و بدل کردند. علاه بر آن هر دو کشور یکدیگر را متهم به گلوله باران مراکز جمعیتی کردند که  در این رابطه، و بنا بر گزارشات رسمی، تنها یک زن 76 سالۀ آذربایجانی در اثر بمباران به قتل رسید.

تنشهای مسلحانه هنگامی آغاز شد که نیروهای ارمنستان در نواحی مرزی شمال غرب آذربایجان تلاش کردند تا کنترل ارتفاعات سوق الجیشی مشرف به منطقۀ استراتژیک "تووُز" در داخل اراضی آذربایجان را بدست آورند. ولی عکس العمل متقابل نیروهای آذربایجانی به طور غیر منتظره ای آنان را غافلگیر کرده و در نهایت مجبور به عقب نشینی شدند. در ادامه هر دو طرف با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین و توپخانه سنگین مواضع یکدیگر را مورد تعرض قرار دادند. در این درگیریها 14 آذربایجانی (از جمله یک غیر نظامی) جان خود را از دست داد و ارمنستان نیز تعداد کشته های خود را 4  نفر اعلام کرد.

منطقه تووُز ناحیۀ جغرافیائی استراتژیکی می باشد که گلوگاه تجارتی آذربایجان با گرجستان، ترکیه و اروپا (از طریق خطوط خط آهن و راههای شوسه) بشمار می رود. علاوه بر آن لوله های نفت و گاز صادراتی آذربایجان (باکو- تفلیس و جیهان) و انتقال آن به ترکیه و اروپا همراه با کابلهای فیبر اوپتیک که از ترکمنستان سرچشمه گرفته و به گرجستان وصل می شود در امتداد راههای تجاری از این منطقۀ سوق الجیشی عبور می کند. این منطقه هم چنین خطوط ارتباط تجاری ایران با گرجستان از کانال خطوط راه آهن آذربایجان به سه بندر مهم گرجستان در دریای سیاه و منطقه قارص در ترکیه نیز می باشد. بنابراین روشن است نیروئی که بتواند تسلط بر ارتفاعات مشرف به درَۀ تووُز (در داخل اراضی آذربایجان) را در دست داشته باشد می تواند هم شاهرگ ارتباط زمینی و اقتصادی و تجاری آذربایجان را در دست داشته و هم کنترل کشورهای دریافت کننده نفت و گاز و راههای تجاری آنها را تحت تأثیر و یا احیاناً مورد تهدید قرار دهد. از این منظر، و با تأملی کوچک، اهمیت "تووُز" و ابعاد استراتژیک آن شاید خود گویای علت اساسی برخوردهای مسلحانه نیز باشد.

 اما در برابر این پیش زمینه، این سئوال هنوز پاسخ خود را نیافته است که چرا چنین تقابل نظامی ما بین ارمنستان و آذربایجان، آنهم در منطقه ای که بیش از 250  کیلومتر با مرکز اختلافات سنتی دو کشور (داغلیق قرا باغ) فاصله دارد، روی داده است؟ و اصولاً چه کسی نیاز به ایجاد تنش در مکانی را لازم دانسته که تبعات اقتصادی- سیاسی و نظامی آن توانائی رو در روئی و یا مداخلات آکتورهای غیر منطقه ای را نیز در خود نهفته دارد؟ برخی از رسانه های گروهی (خصوصاً ارمنستان) ، با استناد به سخنان الهام علی یف، آذربایجان را مسئول درگیریهای نظامی اخیر معرفی کرده اند. "الهام علی یف" ، رئیس جمهور آذربایجان، مدتی قبل از ایجاد درگیریهای مسلحانه در منطقه تووُز ،  طی مصاحبه ای اعلام کرده بود که "مذاکرات صلح قره باغ از مجرای گروه مینسک" هیچ گونه "نتیجه ای برای آذربایجان در آزاد سازی اراضی اشغال شدۀ خود نداشته" است. او همچنین ادامۀ مذاکرات صلح (بعد از گذشت 28 سال) را بیهوده قلمداد کرده و تلویحاً احتمال بکارگیری راههای نظامی برای آزاد سازی قره باغ و مناطق اشغالی اطراف آن را نیز یاد آوری کرده بود.

طبیعتاً سخنان الهام علی یف در مورد بیهوده بودن 28 سال مذاکره بی نتیجه زیر چتر "گروه مینسک" (برهبری فرانسه، روسیه و آمریکا) کاملاً به جا و به حق بوده است و در واقعیت امر نیز ادامۀ مذاکرات بی نتیجه ثمری برای آذربایجان در حل مسئلۀ قره باغ و آزاد سازی مناطق اشغالی در بر نداشته و بلکه بیشتر منافع ارمنستان (و کشورهایی را که سودی در عدم حل این مناقشه دارند) را تأمین می کند. اما نباید فراموش کرد که واقعیت امر این است که مسئلۀ قره باغ (و شاید حتی هفت ناحیۀ اشغالی اطراف آن) جزو آن دسته از  بحرانهای جهانی (همانند فلسطین، کشمیر، تایوان، آبخاز، اوستینای شمالی، دونتسک، کریمه و ... ) می باشد که راه حلی برای آن از مجرای مذاکره ، و یا گاهاً حتی جنگ، وجود ندارد. بُن بست در حل این مناقشات از ماهیت و اهمیت ژئوپولیتک و ژئواستراتژیک این مناطق نشأت می گیرد بطوریکه آکتورهای میدانی درگیر در آن تعیین کننده پروسۀ حل بحران نمی باشند. به بیان دیگر منافع استراتژیک و بزرگتر قدرتهای هژمونیک درگیر در آن بحرانها بر ادعاهای (حق و یا باطل) آکتورهای دیگر ارجحیت و چربش داشته و حل بحران تابع مقولۀ قدرت ما بین قدرتهای هژمونیک قرار می گیرد.

اما اگر دوباره به سخن خود بازگشته و سخنان علی یف، رئیس جمهور آذربایجان، را مبنای شروع درگیریهای مابین آذربایجان و ارمنستان ارزیابی کنیم در آنصورت کاملاً به بیراهه رفته ایم. چرا که اولاً نباید از یاد برد که درگیریهای اخیر در منطقۀ تووُز نه در خاک ارمنستان بلکه در اراضی آذربایجان روی داده است و این در ادامۀ درگیری، و از طریق بکاری گیری سلاحهای پیشرفته (توپخانه و هواپیماهای بدون سرنشین)، بوده است که برخوردها به اراضی ارمنستان نیز سرایت کرده است.

 ثانیاً منطق حکم می کند که اگر آذربایجان در صدد حل مسئلۀ قره باغ و یا مطرح کردن دوبارۀ آن از مجرای تحرکات نظامی می بود این امر می بایست، نه در یک منطقۀ استراتژیک و در مسیر شریانهای اقتصادی آسیب پذیر آذربایجان (که می تواند بنوعی شلیک به پای خود تلقَی شود) بلکه در قره باغ و مناطق اشغالی اطراف آن صورت می گرفت! با تمرکز بر منطقۀ قره باغ، و مناطق اشغالی اطراف آن، اولاً آذربایجان به ساده گی می توانست اشغال اراضی خود توسط ارمنستان را دوباره در نزد افکار عمومی جهان مطرح و زنده ساخته و ثانیاً فشار سیاسی و اخلاقی مبنی بر پایان دادن به آنرا نیز گرم نگه دارد.

ثالثاً با توجه به این موضوع که آذربایجان بیشتر از ارمنستان قوانین و پرنسیبهای بین المللی را در حمایت از استدلالهای خود (در حل مسئلۀ قره باغ) در اختیار دارد می توانست تنها با استناد به 4 قعطنامۀ شورای امنیت سازمان ملل (822 ، 853 ، 874 و 884) اقدامات احتمالی و نظامی خود را نیز موجه و قانونی نشان دهد. بنابراین، این کشور نمی تواند و اصولاً نیاز و یا نفعی در باز کردن یک جبهه جدید تشنج با ارمنستان آنهم در منطقه ای حساس و آسیب پذیر برای اقتصاد خود و یا هم پیمانان خود داشته باشد. (1)

همین وضعیت (در مورد قره باغ) می تواند برای ارمنستان نیز صادق باشد. بدین مضمون که ارمنستان اولاً با عدم قبول و احترام به قعطنامه های شورای امنیت سازمان ملل بلحاظ حقوقی و اخلاقی در ردیف یک کشور اشغالگر قرار گرفته و اعمال خشونت و یا تعرض دوباره آن کشور در منطقۀ قارا باغ می توانست مسئلۀ اشغال نظامی اراضی آذربایجان را دوباره به مرکز توجه جهانی تبدیل سازد و آن کشور را بیش از پیش منزوی و یا حداقل تحت فشار قرار دهد. از سوی دیگر گشودن  دوباره زخم قره باغ ، نه می تواند با سیاست عمومی ارمنستان، و دولتهای حامی آن، مبنی بر به فراموشی سپردن بحران قره باغ و تثبیت تدریجی اشغال (از مجرای مذاکرات طولانی و بی حاصل) همخوانی داشته باشد، و نه می تواند در شرایط کنونی برای کشورهای حامی ارمنستان سودی در بر داشته باشد. بر عکس همچون وضعی می تواند بیشتر به ضرر قدرتهای اصلی میانجیگر (روسیه، آمریکا و فرانسه) تمام شود که طی 28 سال مذاکرات بی نتیجه نتوانسته اند بحران قره باغ را با تکیه بر موازین و نرمهای بین المللی حل و فصل نمایند.

گذشته از آن باید توجه داشت که حکومت ارمنستان بخوبی از ضعف اقتصادی و نظامی خود در مقایسه با آذربایجان آگاهی داشته و بعید به نظر می رسد که با میل و ارادۀ خود و یا بدون دریافت گارانتی امنیتی (از طرف یک قدرت هژمونیک و تأثیرگذار) و یا مشوقهای اقتصادی بار دیگر به یک ماجراجوئی مسلحانه در منطقۀ قاراباغ تن در دهد. آذربایجان امروز، با تمام مشکلات و نارسائیهای داخلی، آذربایجان اوایل دهۀ 90 نیست و این کشور، طبق نظر اکثر ناظران اقتصادی و نظامی، برتری قابل توجه ای نسبت به ارمنستان داشته و بخش مهمی از ارتش آن نیز در اطراف مناطق اشغالی تمرکز یافته است. بنابراین حفظ وضعیت فعلی، در قاراباغ و مناطق اشغالی اطراف آن، بیشتر به نفع ارمنستان است تا آذربایجان!

اما در عین حال ایجاد درگیری و تنش در منطقه ای به دور از قره باغ اشغالی می تواند برای ارمنستان و یا نیروهایی که با آذربایجان و یا متحدین آن مشکل دارند جذَاب باشد خصوصاً اگر این منطقه در نزدیکی شریانهای اقتصادی آن کشور بوده و تشنجات نظامی در آن، هم به آذربایجان، و هم به منافع دیگر کشورهای نزدیک به آذربایجان لطمه وارد کند. این امر همچنین میتواند فرصتی برای حکومت ارمنستان نیز ایجاد کند که مشکلات و بحران اقتصادی – سیاسی حاضر و یا مسائل اجتماعی و داخلی خود را از مجرای تنشهای نظامی کاهش داده و مردم آن کشور را، با برانگیختن احساسات ملی  و یا دستآویز قرار دادن موقعیت جنگی ، به وحدت بیشتر سوق و در حمایت از حکومت خود بسیج کند.

با جمعبندی موارد ذکر شده و توجه به اهمیَت استراتژیک منطقۀ تووُز و هم چنین در کنار هم قرار دادن فاکتورهای برد و باخت می توان به این نتیجه رسید که اولاً اهداف تعرض به تووُز فراتر از یک درگیری ساده بوده و ثانیاً این تنها اراضی و شریانهای اقتصادی آذربایجان نبود که مورد تعرض قرار می گرفت بلکه منافع اقتصادی و راههای تجارتی و تأمین انرژی کشورهای همجوار نیز هدف حمله بوده است. در نتیجه تصور اینکه حکومت ارمنستان به ابتکار و یا با تکیه بر توانائیهای خود اقدام به یک ماجراجوئی در مقیاسی فراتر از توان خود کرده باشند شک و تردید ایجاد می کند.  درست با تکیه بر همین جمع بندی کلیدی نیز بود که هم رئیس جمهور و هم وزیر دفاع ترکیه (و بسیاری از تحلیل گران خارجی) هر دو بلافاصله بعد از شروع درگیری در منطقۀ تووُز از اینکه ارمنستان به کاری دست زده است که "از اندازه و حدَ و حدود آن فراتر میرود" (بُویونو آشار) سخن گفتند! تثبیت بعُد اول و اساسی صورت مسئله از طرف دو مقام سیاسی و نظامی ترکیه می تواند ماهیت و اهداف تشنج آفرینی در منطقۀ تووُز را نیز آشکار کند. (2)

در اینجا این سئوال مطرح می شود که کدام نیرو و یا نیروهایی توانائی ترغیب و تشویق ارمنستان به انجام کاری را داشته اند که از "حد و حدود" و توان آن کشور فراتر رفته و یا اصولاً انگیزه و یا برد و باخت تحرکات فوق برای آنها چه می توانست باشد؟ برای درک و رمز گشائی این سئوال روشن است که نمی توان تنها بر روابط ما بین آذربایجان و ارمنستان و یا اختلافات تاریخی آنها در رابطه با قره باغ متمرکز شد چرا که همانطور که ذکر شد از یک سو منطقۀ "تووُز" بیش از 250  کیلومتر با منطقۀ قره باغ (یعنی مرکز و منبع اختلافات آذربایجان و ارمنستان) فاصله دارد و از سوی دیگر ارمنستان نیز تاکنون، و یا فعلاً، ادعای ارضی بر این منطقه نداشته است. از سوی دیگر ایجاد تنش مسلحانه در یک منطقۀ استراتژیک با ابعاد بین المللی را نمی توان بساده گی در چهارچوب تنگ روابط خصومت آمیز دو کشور آذربایجان و ارمنستان خلاصه کرد.

بنابراین هم منطقی و هم واقعی می باشد که درگیریهای مسلحانه  منطقۀ تووُز را در چهارچوب رقابتها و محاسبات ژئوپولیتک آکتورهای بزرگتر مورد ارزیابی قرار داده و انگیزه های احتمالی و یا تحقق اهداف کوچکتر رهبران ارمنستان و تلاشهای آذربایجان را از تصویر و رقابتهای بزرگتر منطقه ای مسئله جدا کرد.

هدف کیست؟

همانطور که پیشتر و در مقدمۀ این نوشته اشاره شد اهمیت و ابعاد استراتژیک منطقۀ "تووُز" می تواند  گویای علت اساسی برخوردهای مسلحانۀ در آن منطقه نیز باشد. بنابراین منطقی می باشد ادعا شود که در جریان تعرض به تووُز این تنها آذربایجان نبوده است که مخاطب و یا به احتمال قوی هدف اصلی تعرض بوده است هر چند که اراضی و شریانهای اقتصادی آن کشور مورد تجاوز قرار گرفته باشد. با به حساب آوردن اهمیت استراتژیک منطقۀ تووُز برای ترکیه (بلحاظ شاهراه تجاری و شریانهای تأمین انرژی آن کشور) می توان به این جعمبندی نیز دست یافت که هدف تعرض (به غیر از آذربایجان) در وحلۀ اول ترکیه بوده است! این امر در واقع تثبیت بعُد دوم صورت مسئلۀ حواث تووُز می باشد.

روشن است که حساسیت افکار عمومی و دولت ترکیه (بعنوان آکتور مهم و ژئوپلیتک در قفقاز) همراه با تعلقات مشترک اتنیک، دینی و تاریخی آن کشور با آذربایجان (و دیگر خلقهای قفقاز) موردی نبوده است که از چشم فاعلین نامرئی حوادث تووُز پنهان بوده باشد. فاکتور فوق (بعنوان ابزار مهم تحریک) می تواند از سوی دیگر برای تحت فشار قرار دادن و یا احتمالاً وادار کردن ترکیه به عکس العمل و یا باز کردن یک جبهۀ جدید برای ترکیه از سوی کشورهایی مطرح باشد که هم اکنون در حال زور آزمائی نظامی و یا رقابتهای ژئوپولیتک و اقتصادی با ترکیه در نقاط دیگر خاورمیانه (از جمله سوریه، عراق، یمن، سومالی، قطر) شرق دریای مدیترانه و شمال آفریکا می باشند.

 

روسیه ، ترکیه و قفقاز

در تحلیل حوادث اخیر منطقۀ تووَز بیشتر رسانه های آذربایجانی (و حتی اکثریت تحلیل گران خارجی) ،علاوه بر اشاره به اختلافات ارمنستان و آذربایجان، دولت روسیه را بعنوان اصلی ترین مظنون و یا آکتور پشت پرده ماجرای تووُز معرفی می کنند. در این رابطه آنها بدرستی بر تاریخ روابط ویژۀ دولت روسیه با ارمنستان و نقش آن کشور در بوجود آمدن بحران قره باغ اشاره کرده و تضاد منافع و یا درگیریهای روسیه با ترکیه را در لیبی، سوریه و اوکرائین (دریای سیاه) را معیار داوری خود قرار می دهند. در همین رابطه دور از موضوع نیست که اشاره شود  که بطور کلی، اساسی ترین علت بروز حوادث قره باغ در سالهای پایانی جنگ جهانی اول و در دوران طوفانی سالهای اواخر دهۀ 80 و اوایل دهۀ 90 از سوی اتحاد جماهیر شوروی، همواره ترس روسیه از نفوذ ترکیه در آسیای مرکزی ، قفقاز و دریای سیاه بوده است. (3)  بنابراین روسیه همواره روابط ویژه با ترکیه در این مناطق داشته و هر دو کشور نیز تحرکات یکدیگر در آن مناطق به دقت دنبال کرده اند.

بطور کلی قفقاز (حوزۀ دریای خزر) و اوکرائین (حوزۀ دریای سیاه) دو منطقۀ استرتژیک بوده اند که روسیه هرگز حاضر به معامله و یا راضی به از دست دادن هژمونی خود در آن مناطق نبوده و این حوزه ها همواره بنوعی برای آن کشور در چهارچوب امنیت ملی مطرح بوده است. بدین جهت نیز شدیدترین عکس العمل های نظامی را ، بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، می توان در رابطه با به چالش کشیدن هژمونی روسیه در این مناطق یعنی در گرجستان، آذربایجان ، چچن و اوکرائین مشاهده کرد. اشغال باکو در سال 1990 توسط ارتش اتحاد شوروی، اشغال 20 درصد از اراضی آذربایجان توسط ارمنستان (با دخالت مستقیم ارتش روسیه)، امحاء یک پنجم از جمعیت کل چچن توسط ارتش روسیه ، اشغال 20 درصد از اراضی گرجستان (اوستینا و آبخاز) در سال 2008 و همچنین اشغال بخش عمده ای از اراضی اوکرائین و اعلام "جهموری دونتسک" همراه با الحاق کریمه، نمای اهمیت حیاتی این مناطق برای روسیه بوده است.

در مجموع می توان حتی ادعا کرد که روسیه هنوز نتوانسته است استقلال آذربایجان، گرجستان و احتمالاً ارمنستان و یا اوکرائین  را در این مناطق هضم کند.  بدین جهت نیز، خصوصاً پس از روی کار آمدن پوتین، روسیه تلاش داشته است تا دوباره شانس خود برای بازیابی مناطق از دست رفته را (با تکیه بر نیروی نظامی و استفاده از بحرانهای داخلی جمهوریهای سابق) امتحان کند. از این منظر و بطور خلاصه می توان استراتژی روسیه در قفقاز، اوکرائین و حتی خاورمیانه را همان استراتژی تغییر ناپذیر پطر کبیر در رابطه با دستیابی به "آبهای گرم" و توسعه به جنوب ارزیابی کرد. رابطه روسیه با جهان غرب و ترکیه نیز بطور کلی و در مجموع  بر مدار همان " بازی بزرگ" (Great Game) قرون گذشته شکل گرفته که قفقاز و آسیای مرکزی ، حوزۀ دریای سیاه و خاورمیانه محور آنرا تشکیل می دهند. در همین راستا می توان مشاهده کرد که روسیه بنادر و پایگاههای هوائی خود را در سوریه و ایران ایجاد و تقویت کرده و هم اکنون در حال گسترش آن به لیبی و شمال آفریکا می باشد و در عراق نیز از مجرای شرکتهای نفتی خود بشدت فعال شده است. یعنی توسعۀ نفوذ به کشورهای که بیشتر آنها قبل از فروپاشی اتحاد شوروی در دایرۀ نفوذ آن کشور قرارداشتند.

اما تلاشهای فوق باعث شده است که مخالفت ترکیه و کشورهای غرب با نفوذ روسیه نیز افزایش یابد. در این میان ترکیه بصورت فزاینده ای از سیاستهای مداخله گرایانۀ غرب در عراق، سوریه و لیبی ( هر سه اقمار سابق اتحاد شوروی) نیز شدیداً لطمه دیده (خصوصاً در روابط تجاری) و از مجرای آن نیز در روابط خود با اروپا ، آمریکا و پیمان ناتو دچار مشکل شده است. ابعاد مداخلات غرب تا آنجا پیش رفته که آمریکا  و کشورهای اروپائی (خصوصاً فرانسه، انگلیس و آلمان) در مرزهای جنوبی ترکیه در صدد برقراری یک "دولت" دست نشانده (از جنس همان دولتهائی که انگلستان در کشورهای عربی و یا روسیه در شرق اوکرائین، قره باغ و یا بصورت تاریخی در ارمنستان ایجاد کرده) بر آمده اند. اراضی این دولت دست نشانده قرار است بعد از پاکسازیهای قومی (همانند شمال سوریه و عراق) از طریق استان آذربایجان غربی (ایران) به ارمنستان وصل شود.

علاوه بر آن کشورهای اروپائی، که اکثر آنها عضو ناتو نیز می باشند، ترکیه را از شراکت در استفاده از منابع زیر زمینی شرق دریای مدیترانه (که آن کشور با 1800 کیلومتر طولانی ترین سواحل آنرا در اختیار دارد) کنار گذاشته و تصمیم دارند با انعقاد قراردادهای چند جانبه  ثروت آن مناطق را ما بین خود تقسیم کنند. عکس العمل ترکیه در این رابطه علاوه بر مقابله با این پروژه های بین المللی نزدیکی ناخواسته با روسیه بوده است. چرا که ترکیه اقدامات عملی کشورهای عضو ناتو را خطرناک تر از اقدامات و مقاصد سیاستهای انبساط گرایانۀ روسیه در خاورمیانه و شرق دریای مدیترانه ارزیابی می کند. این رویکرد ژئوپلیتیکی هم نیاز روسیه به ترکیه را برای خنثی سازی تهدیدات غرب (به عنوان یک منطقۀ حایل ما بین روسیه و اروپا) را بیشتر کرده و هم همخوانی و تعامل منافع ترکیه با روسیه را در مناطق مورد مشاجره افزایش داده است. انعقاد قرارداد خرید سیستم ضد هوائی اس- 400 ، همکاریهای گسترده اقتصادی (از جمله احداث نیروگاههای اتمی) و اجرای طرحهای مشترک خطوط نفتی از جمله "جریان تورک" (تورک آخیمی و یا TurkStream)  با روسیه در این رابطه قابل توضیح است.

از طرف دیگر خود روسیه نیز در بسیاری از حوزه ها تحت فشار کشورهای اروپا و آمریکا قرار گرفته و علاوه بر تحریمها و موانع اقتصادی در حوزۀ مشکلات جهانی نیز با آنها درگیر شده است. اما تجربه سالهای اخیر  نشان داده است که ترکیه و روسیه ،حتی در بحرانی ترین شرایط، توانسته اند با دیالوگ و یا بر سر میز مذاکره مسائل مورد اختلاف خود را تا حدود زیادی کاهش داده و یا حداقل آنها را بصورت موقت منجمد سازند. توافقات دو  طرف در منطقۀ "ادلیب" سوریه و گشتهای مشترک آنها ، همکاری دو کشور در شمال سوریه در حفاظت از مرزهای ترکیه و تفاهم نامۀ چهار ماده ای اخیر ترکیه با روسیه در مورد لیبی (که پروسۀ آن پیش از حوادث تووُز در جریان بود) از آن جمله بوده است.

 

روشن است که مخالفان نزدیکی روسیه با ترکیه نیز همواره در تلاش  تشدید اختلافات آن دو کشور بوده و برای وادار کردن آنها به درگیری نظامی نیز دست به عملیات میدانی زده اند.  ماجرای سرنگونی هواپیمای جنگی روسیه از کانال فرقۀ فتح الله گولن در سال 2015 ، قتل سفیر روسیه در ترکیه، پرداخت 250 میلمون دلار به رژیم اسد از طرف امارات متحدۀ عربی برای ایجاد تشنج نظامی ما بین روسیه و ترکیه در منطقۀ ادلیب سوریه (که منجر به کشته شدن 34 سرباز ترکیه شد)، و حملات اخیر شبه نظامیان تغذیه شده از سوی امارات متحدۀ عربی (و عربستان  سعودی) در سوریه بر علیه گشتهای مشترک روسیه و ترکیه (که منجر به زخمی شدن سربازان روسیه و ترکیه شد) نشان داد که در برخی از جبهه ها ترکیه و روسیه (علاوه بر اختلافات گسترده) دارای دشمنان مشترک نیز می باشند.

 

قابل ذکر است که نه ادلیب ، نه شمال سوریه و نه حتی لیبی مناطقی حیاتی بلحاظ اقتصادی و یا امنیت ملی برای روسیه به حساب نمی آیند. این مناطق بیشتر برای آن کشور به عنوان مناطق حفاظتی از حوزۀ دریای سیاه، قفقاز و دریای خزر دارای اهمیت بوده و کنترل منابع انرژی و یا منافع اقتصادی در درجۀ دوم اهمیت می باشد. از این منظر گمان نمی رود که روسیه  بخاطر حفظ کنترل این مناطق وارد درگیری نظامی مرگ و زندگی با کشور دیگری از جمله ترکیه شود. همچون جنگی بجز نتیجۀ باخت باخت هم برای ترکیه و هم برای روسیه نمی تواند نتیجۀ دیگری در بر داشته باشد. برنده همچون جنگی تنها رقبای آندو کشور در منطقه یعنی آمریکا، اروپا و اسرائیل می تواند باشد. این در حالی است که دو منطقۀ ادلیب و شمال سوریه دارای اهمیت حیاتی از نقطه نظر امنیت ملی برای ترکیه بوده و ترکیه اگر مجبور شود می تواند در این مناطق وارد هر گونه درگیری نظامی شود. مورد لیبی نیز برای ترکیه بیشتر از منظر امنیت کشتی رانی و منابع اقتصادی در کف دریای مدیترانۀ شرقی و یا وادار کردن اروپا (خصوصاً فرانسه) در عقب نشینی از مواضع خود علیه ترکیه در سوریه و عراق دارای اهمیت می باشد و خود لیبی و یا ارتباط با آفریکا امری حیاتی برای آن کشور  محسوب نمی شود.

 

با جعمبندی رئوس روابط ترکیه با روسیه می توان به این نتیجه رسید که این دو کشور فعلاً و یا در مقطع و شرایط  کنونی نمی توانند نیازی به وخیم کردن روابط فی مابین خود داشته و روسیه نیز بعید به نظر می رسد  در حالی که در سوریه و لیبی به تفاهمات محدود با ترکیه دست یافته است نفعی در تحریکات اخیر در منطقۀ تووُز آذربایجان داشته باشد. اما این امر بدان معنی نیست که روسیه مایل به استفاده از وضعیت پیش آمده در قفقاز نبوده و یا تلاش در جهت استفاده از موقعیت بدست آمده برای تأمین و تحکیم منافع خود در ارمنستان و یا آذربایجان نیز نخواهد کرد. بلکه تجربه نشان داده است که روسیه همیشه از فرصتهای بدست آمده استفاده کرده و از آب گل آود ماهی گرفته است. جمعبندی و تحلیل کلی سطور بالا با فاکتهای موجود در سیاست داخلی ارمنستان و روابط آن کشور با روسیه نیز خوانائی دارد.

 

روسیه و ارمنستان 

باید خاطر نشان ساخت که صرف نظر از منافع استراتژیک و پایدار روسیه در رابطه با کارکرد دولت ارمنستان در قفقاز روابط روسیه با حکومت ارمنستان بعد از  بروی کار آمدن "نیکول پاشینیان" (نخست وزیر ارمنستان) چندان گرم نبوده است. از پاشینیان بعنوان فردی با مواضع "دوستدار غرب" یاد می شود. او ادیتور روزنامۀ "اخبار ارمنستان" ((Armenien Times بود که در پی انقلاب مخملی در سال 2018 به قدرت رسید. بعد از قدرت گیری، او با الهام از تفکرات ایدئولوژیک خود، اصلاحات محدودی را در زمینه حمایت از آزادیهای نسبی رسانه ها ، سیستم قضایی و قانونی و اقتصاد ارمنستان را آغاز کرده است که هنوز نتایج نهایی آن روشن نیست. ظاهراً اقدامات پاشینیان باعث جدال علیه فساد ریشه دار در ارمنستان نیز شده است بطوریکه دو رئیس جمهور سابق ارمنستان (سئرز سرکسیان و رابرت کوچاریان)، که هردو از طرفداران سرسخت روسیه می باشند، همچنان تحت تعقیب کیفری هستند.(4) علاوه بر آن  برخی از وزیران پیشین ارمنستان و تجَار نزدیک به الیگارشی مالی روسیه  نیز یا در زندان هستند و یا به روسیه فرار کرده اند.  اخیراً حتی دو کانال تلویزیونی روسی که در ارمنستان باز پخش می شدند از طرف حکومت پاشینیان و بدلیل اینکه "امنیت ملی ارمنستان را تهدید می کنند" تعطیل شده اند.

 روشن است که آمریکا با  انقلاب مخملی تلاش دارد تا ارمنستان را از روسیه دور ساخته و در نهایت همچون گرجستان بند ناف آن کشور را به غرب متصل کنند و در نهایت هر سه کشور قفقاز جنوبی (آذربایجان، گرجستان وارمنستان) را در پیمان ناتو ادغام کرده و تحت کنترل خود در آورد. در این تلاش آمریکا (و اروپا) همواره آذربایجان را نیز هدف حملات خود قرار داده و بارها سعی در تغییر حکومت علی یف از طریق انقلابات مخملی بوده اند. فساد ریشه دار در دستگاه دولتی آذربایجان نیز ، همچون ارمنستان و گرجستان، دست آویزهای لازم برای اهداف کشورهای غرب  را فراهم آورده است. باید اضافه کرد که پاشینیان بعنوان یک فرد برای آمریکا دارای اهمیت چندانی نیست بلکه ذهنیت غرب گرای او و مُدلی را که او می خواهد پیاده کند برای آنها دارای اهمیت است. پاشینیایان اعلام کرده است که می تواند با ترکیه "بدون هیچگونه پیش شرطی " وارد مذاکره شود و در رابطه با قره باغ نیز تمایل خود را برای حل آن ابراز داشته است.

اما باید در نظر داشت که حل بحران قره باغ می تواند پایان کار پاشینیان نیز باشد چون همانطور که قبلاً نیز اشاره شد مسئلۀ قره باغ از زمرۀ بحرانهایی می باشد که آکتورهای میدانی روند حل آنرا رقم نمی زنند بلکه توازن قوا در سطح نیروهای هژومونیک تعیین کننده پروسۀ حل بحران می باشد. بنابراین حل مسئلۀ قره باغ نه در دست حکومت پاشینیان و نه در دست ارمنستان می باشد. یادآوری این نقطه خالی از اهمیت نیست که بخاطر قره باغ ارمنستان از تمام پروژه ای اقتصادی منطقه ای کنار گذاشته شده است. تجارت این کشور با آذربایجان و ترکیه قطع و با گرجستان صدمه دیده و نزدیک به نصف جمعیت آن کشور برای امرار معاش به ترکیه، روسیه و دیگر کشورهای جهان روی آورده و یا مهاجرت کرده اند. از سوی دیگر امنیت ارمنستان در بست در اختیار روسیه قرار گرفته و روسیه با داشتن دو پایگاه نظامی در آن کشور محافظت مرزهای سیاسی آن کشور (با ترکیه و ایران) را به عهده گرفته است.

در نتیجه با تمام گفته ها و فاکتهای موجود در رابطه با تنشهای مابین حکومت ارمنستان و روسیه باید تأکید کرد که ارمنستان بعنوان یک "کشور" پروژه ای خارج از خواست و ارادۀ روسیه نمی تواند داشته باشد. اما حکومت پاشینان (طرفدارغرب) شاید هم برای مصرف داخلی و هم برای بدست آوردن امکانات مالی از خارج (امارات متحدۀ عربی) در یک وضعیت اقتصادی بحرانی و گسترش پاندمی کرونا بتواند اقدام به ماجراجوئی های محدود در تووُز کرده باشد. از این مجرا حکومت او می تواند خود را مستقل از روسیه قلمداد کرده و به محکم کردن پایه های اقتدار خود یاری رسانده و علاوه بر آن حمایت آمریکا و اروپا را بیش از پیش کسب کند. اما برای این کار همانگونه که اشاره شد باید حمایت و گارانتی یک قدرت هژمونیک دیگر را پشت سر خود داشته باشد و این کشور ضرورتاً نباید روسیه باشد. (5) 

برای روسیه باز کردن یک جبهۀ جدید، در کنار اوکرائین، گرجستان، سوریه و لیبی، می تواند یک دردسر بحساب آید که گشودن آن در شرایط و مقطع کنونی چندان با منطق سیاسی- نظامی و یا عقل دولتی و چند قرنی روسیه همخوانی ندارد. به چالش کشیدن ترکیه و آذربایجان در قفقاز هم چنین می تواند خلقهای شمال قفقاز و جمعیت بزرگ مسلمان روسیه ( که عمدتاً ترک نیز می باشند) همراه با برخی کشورهای مسلمان را تحت تأثیر قرار داده و یا احتمالاً به تحریک و حرکت در آورد. تبعات این درگیری در ایران یعنی یکی از متفقین روسیه می تواند بسیار بزرگتر و عمیق تر باشد و به منافع استراتژیک روسیه در منطقه، و بر آینده تحولات منطقه تأثیر منفی بگذارد. در این رابطه تبلیغات مسموم رسانه های اروپا و آمریکا (رقبای روسیه) نباید ما را از دیدن حقایق و واقعیات عینی و روند سیاسی منطقه دور ساخته و یا احتمالاً احساسات ضد روسی القا شده توسط رسانه های غرب باعث کور شدن قوۀ تشخیص و تحلیل ما شود. بسیاری عادت کرده اند تا در پس هر رویدادی دست روسیه را در آن ببینند ولی این امر با واقعیات و فاکتهای میدانی همخوانی ندارد.(6)

 

م. ائینالی

09 آگوست 2020

 

پانویس ها

(1) یکی ار مهمترین تمایزات درگیریهای نظامی اخیر با برخوردهای نظامی 30 سال گذشته ما بین ارمنستان و آذربایجان این مورد بسیار مهم است که ارمنستان همواره تحرکات و اهداف توسعه طلبانۀ خود را (همانند روسیه در شرق اوکرائین و ملداوی) از مجرای ارمنیهای ساکن قره باغ به پیش برده و با اینکه ارتش آن کشور (و روسیه) چه در قره باغ و چه در دیگر مناطق اشغالی عنصر اصلی در درگیریهای نظامی بوده اند لیکن همیشه (و یا حداقل در تریبونهای بین المللی) حضور نظامیان و یا ارتش خود در آذربایجان را نفی و نظامیان خود را تحت عنوان "جدائی طلبان قره باغ" قلمداد کرده اند که گویا برای "حق تعیین سرنوشت" مبارزه می کنند. اما بر خلاف روال گذشته هم اکنون دیده می شود که در درگیریهای منطقۀ "توووز" ارمنستان و ارتش آن کشور برای اولین بار به نام خود در خطوط مرزی با آذربایجان به  نقش آفرینی پرداخته و از بکار بردن محللَ و یا معرفی وکیل خوداری کرده است.

(2)  نقطه بسیار مهم در این درگیریها کشته شدن 4 تن از فرماندهان منطقه ای و ردۀ اول آذربایجان از جمله ژنرال "پولاد هاشیم اف" و سرهنگ "ایلقار میرزایف" بود. هدف قرار دادن فرماندهان کلیدی و میدانی ارتش آذربایجان آنهم 31 کیلومتر در عمق اراضی آذربایجان نمی تواند با توانائی نظامی ارمنستان همخوانی داشته باشد. چرا که تعیین موقعیت و تشخیص هویت آنها نیاز به داشتن کوردیناتهای دقیق از مجرای وسایل بسیار پیشرفته الکترونیک (و ماهواره ای) دارد که ارتش ارمنستان (و حتی آذربایجان) فاقد همچون توانی می باشد. روشن است که این کوردیناتها از خارج و توسط یک نیروی دیگر (آمریکا، روسیه و یا فرانسه) در اختیار ارتش ارمنستان قرار داده شده است. می توان ترور فرماندهان نظامی آذربایجان را در بعُد فنی با عملیات ترور قاسم سلیمانی در عراق توسط نیروهای آمریکائی مقایسه کرد که آمریکائیها مدتها قبل روی آن کار کرده و بعد از تعقیب طولانی و تعیین هویت و محل دقیق حضور سلیمانی توانستند وی را به قتل برسانند. پولاد هاشیم اف و ایلقار میرزایف هر دو تحصیلات نظامی خود را در ترکیه به پایان رسانده و هر دو طرفدار نزدیکی آذربایجان با ترکیه بودند و به احتمال قوی درست به همین علت نیز مورد هدف قرار گرفتند. ژنرال هاشیم اف همچنین در جنگ 4 روزۀ آذربایجان با ارمنستان در سال 2016 شرکت و دارای مدال شجاعت بود.

(3) بلحاظ تاریخی این روسیه تزاری بود که بعد از قرارداد ترکمن چای در سال 1828 خیل عظیم مهاجرین ارمنی را (از مناطق شرق عثمانی، روسیه و ایران) با هدف تغییر دموگرافیک منطقه ای که امروز ارمنستان نامیده می شود بسوی قفقاز گسیل و برای اولین بار اقدام به برقراری یک ناحیۀ ارمنی نشین در اراضی آذربایجان کرد. در ادامه نیز، این اتحاد جماهیر شوروی بود که با (زیر پا گذاشتن تمامی معیارهای قانونی واعلام شدۀ خود) اقدام به تشکیل یک جمهوری برای اقلیت ارمنی در داخل مرزهای اتحاد شوروی (1923) کرده و اضافه بر آن ناحیۀ قره باغ را به عنوان یک منبع اختلاف برای دوره های بحرانی آینده "امپراطوری" در آذربایجان جاسازی کرد. و بیشتر این استالین بود که بعد از جنگ جهانی دوم (1947) منطقۀ "زنگه زور" (اراضی مابین نخجوان و آذربایجان در ارمنستان کنونی) را از وجود اکثریت ترکان آذربایجانی بطور کامل  پاکسازی قومی کرده و اهالی آنرا به سیبری و آسیای مرکز تبعید کرد. بدین وسیله ارتباط زمینی و زنجیرۀ اتصال اتنیک جمهوری آذربایجان را با جمهوری خود مختار نخجوان و مهمتر از آن کشور ترکیه را بطور کامل قطع کرد.

(4) سرکسیان اخیراً (گویا با دخالت روسیه) با قرار 10 میلیون دلاری از زندان آزاد شده و حرکتی را علیه پاشینیان شروع کرده است که مضمون کلی آن جلوگیری از دوری ارمنستان از روسیه می باشد.

(5) شاید بتوان روابط  روسیه با حکومت پاشینیان را در مقطع کنونی از زبان یکی از معروفتزین دیاسپورای ارمنی در روسیه یعنی "مارگاریتا سیمونیان" توضیح داد. سیمونیان سردبیر یکی از مهمترین و تأثیر گذارترین دستگاههای تبلیغاتی نیمه دولتی روسیه و شخص آلکساندر پوتین یعنی "روسیۀ امروز" Russia Today می باشد. وی همراه با سرگئی لاورف (وزیر خارجۀ روسیه) از جمله دهها چهرۀ سیاسی ارمنی است که در دستگاه دولتی روسیه بطور فعال در خدمت به روسیه به انجام وظیفه مشغول می باشد. در این نوشته، سیمونیان، رئیس خبرگزاری اسپونیک ارمنستان را به "ضد روسی" بودن و حکومت ارمنستان (پاشینیان) را به "خیانت" به مردم ارمنی و روسیه متهم می کند. این متن بخوبی نشان می دهد که مابین ارامنۀ طرفدار سرسخت روسیه و طرفداران حکومت غرب گرای پاشینیان مبارزۀ در پشت وقایع منطقۀ تووُز (آذربایجان) درجریان است. جو قطبی شدۀ حاکم بر فضای سیاسی آن کشور و الفاظ بکار برده شده نیز نشان می دهد که دیاسپورای ارمنی (و یا روسیه ) تا چه مقیاسی از حکومت پاشینیان دلخورده و یا ناراضی می باشد. لیکن با اینحال آنها تأکید دارند که روسیه تصمیم ندارد ارمنستان را در جنگی که با آذربایجان شروع کرده است تنها بگذارد. در این نوشته همچنین گلایۀ روسیه از عدم برسمیت شناختن کریمه توسط ارمنستان نیز انعکاس دارد. متن زیر از انگلیسی به فارسی ترجمه و در آن بیشتر مضمون متن در نظر بوده است. پارانتزها از مترجم است.

" من از مقامات ارمنستان تقاضا دارم. این در خواست از مقامات (حکومت ارمنستان) است و نه مردم (ارمنستان) که من بخشی از آنها هستم. من فقط از شما (حکومت پاشینیان) درخواست می کنم زیرا سربازان اینترنتی شما صفحات رسانه های اجتماعی من را با خواسته های "غم انگیز و تهاجمی" برای "بیان موضع من (در رابطه با درگیری در منطقۀ تووُز) بمباران می کنند."  حالا که پرسیدید ، من به شما پاسخ خواهم گفت.

 از بیرون به خودتان نگاه کنید. ببینید چه کاری انجام می دهید چگونه رفتار می کنید شما چه نوع ارمنی هستید؟ […] در پاسخ به سالها مهربانی و حمایت روسیه از شما ، شما (حکومت پاشینیان) از به رسمیت شناختن کریمه خوداری کردید. زیرا این موضوع را جزو امور داخلی ارمنستان اعلام کردید.

 مطمئناً به دلیل انتقام سیاسی ، شما رابرت كوچاریان [رئیس جمهور پیشین ارمنستان] ، یعنی یك متحد دائمی روسیه را زندانی كردید. او را به ویژه و با بی اعتنایی زندانی کردید و به طور مستقیم در حضور دوستان "روسی"(اش) به صورت او تف کردید. زیرا این موضوع را امور داخلی (ارمنستان) اعلام کردید.

 شما کشور خودتان را با سازمان های غیردولتی ضد روسی که به جوانان می آموزند که چگونه قدرت را در روسیه سرنگون کنند ، پُر کرده اید. شما تبدیل به یک تخته پرش برای نیروهای ضد روسی در قفقاز شده اید. زیرا این موضوع را امور داخلی ارمنستان دانستید.

 شما تاجران ارمنی- روسی را بیرون انداختید. شما نمی خواهید با هر چیزی که با روسیه ارتباط داشته باشد تماسی برقرار کنید. زیرا این موضوع را امور داخلی ارمنستان می پندارید.

 بطور شبانه روزی ، رسانه ها و شبکه های اجتماعی شما به روسیه ، پوتین و همه کسانی که از پوتین حمایت می کنند ، به خصوص ارمنی های روسی (به عنوان مثال من) تف میکنید. شما مردم ارمنی خارج را به دشمنان (و دوستان) تقسیم کرده اید - ارمنی های روسی و ارمنیهای "واقعی" که از قدرت موقتی شما پشتیبانی می کنند. زیرا این موضوع را امور داخلی ارمنستان می دانید.

 و اکنون ، هنگامی که جنگی در مرز (با آذربایجان) آغاز شده است ، هنگامی که وجود رژیم شما در معرض خطر است ، وقتی ارامنه در سراسر جهان ارواح زنده ینی چریها را با چاقوهای کج می بینند که قبلاً به اجداد شما می زدند ، به یاد می آورید که روسیه باید شما را دوباره نجات دهد. آیا این (هم) فقط موضوع امور داخلی ارمنستان نیست؟

 بعد از این همه شرارت و خفت ها که در سالهای اخیر نسبت به روسیه نشان داده اید ، نیروهای نظامی وابسته به شما و حتی خودتان را به اندازه کافی صالح و حق بجانب می دانید که منتظر کمک های روسیه باشید؟

  در حقیقت ، روسیه پس از تمام کارهایی که شما انجام داده اید ، این حق اخلاقی را دارد که بصورت شما تف کند و شما را در زمین خرد کند. (اما) من مطمئن هستم که این چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد. چرا که روسیه این بار نیز به کمک شما خواهد آمد.

 زیرا روسیه چنین است. سخاوتمند و نجیب ، میهن عزیز و (سرزمین) دوست داشتنی من.

 و شما فقط یک مشت تعداد انگشت شماری از سیاستمداران (ارمنستان) هستید که با نعره و برای در دست داشتن قدرت سیاسی موقت و انتقام شخصی به منافع مردم بزرگ ارمنی خیانت کرده اید. "

 "مارگاریتا سیمونیان" سردبیر راشا تودی  Russia Today

https://jam-news.net/margarita-simonyan-russia-today-sputnik-accused-armenian-authorities-of-anti-russian-stance/

(6) اشتباهی که بسیاری از نخبگان سیاسی ترکان در انقلاب مشرطیت و پروسۀ بعد از آن دچار شدند نباید امروز دوباره تکرار شود. دشمن اروپا در آن دوران روسیه و ترکان بود و امروز نیز دشمن آنان روسیه و ترکان می باشد. تفاوت در این است که نخبگان ما در آن دوران، با عدم تشخیص درست دشمن اصلی، حاکمیت سیاسی خود را به انگلیسی ها باختند و ما را به درون چاهی انداختند که با بیش از یک قرن تلاش هنوز نتوانستیم از آن بیرون آئیم. این بازی ژوپولیتیک ادامه دارد.

 

 

No comments: