با ورود ماشینها و قطارهای مسافرتی ژیروسکوپی به شهرها مشکل ترافیک حل خواهد شد!
بهتر است قبل از هر چیز به این
ویدئوی زیبا و 57 ثانیه ای نگاه کنید و گوشه ای از ماشینها و قطارها و آینده شهرها
را ببینید.
من همواره از اخبار رشد علم و
تکنولوژی در جهت کم کردن مشکلات و رنج انسانها بی اندازه خوشحال می شوم و برای
ادامه کار انرژی پیدا می کنم... ولی روی دیگر سکه یعنی مشکلات را از نظر دور نمی
دارم... با خواندن این خبر خوب از سایت " Big
Think Science " (فکر بزرگ،
علم) خیلی خوشحال شدم، در عین حال سعی می کنم نگرانی هایم را در مورد رشد تکنولوژی
و آینده بشریت با شما در میان بگذارم.
"چرخشنما یا ژیروسکوپ چرخ دوّار و پُرسرعتی است که وزن آن بر محور حلقهٔ
بیرونی متمرکز است و میتواند آزادانه عمود بر صفحهٔ دَوَران در یک یا چند راستا
بچرخد." ( ویکی پدیا)
تا سال 2020 در شهرها مردم شاهد حرکت ماشین ها و قطارهای ژیروسکوپی می شوند و مشکل ترافیک حل خواهد شد!...
تا سال 2020 در شهرها مردم شاهد حرکت ماشین ها و قطارهای ژیروسکوپی می شوند و مشکل ترافیک حل خواهد شد!...
شدت رشد علم و تکنولوژی و پیامدهایش
به احتمال قوی رشد علم و تکنولوژی چنان سریع حرکت می کند که تا دو سال دیگر تکنیکهای بهتری ارائه می شود و این گونه خلاقیتها بعضی وقتها قبل از اینکه به مرحله تولید انبوه برسند توسط ایده های جدیدتر کهنه شده و از دور خارج می شوند!
به احتمال قوی رشد علم و تکنولوژی چنان سریع حرکت می کند که تا دو سال دیگر تکنیکهای بهتری ارائه می شود و این گونه خلاقیتها بعضی وقتها قبل از اینکه به مرحله تولید انبوه برسند توسط ایده های جدیدتر کهنه شده و از دور خارج می شوند!
ما در دورانی بسر می بریم که ابعاد رشد علم و
تکنولوژی غیرقابل پیش بینی است. تعداد قابل توجهی از کتابهای دانشگاهی قبل از
اینکه از چاپخانه خارج شوند، کهنه شده اند زیرا توسط نویسنده ها و استادان دیگر
کتابهای بهتری وارد بازار می شوند. دیگر گذشت دورانی که یادگیری یک فن، مثلا
آهنگری یا نجاری برای تمام عمر کافی بود! اکنون باید روزانه چندین بار برخی وسایل
و ابزار علمی و اطلاعات خود را با توجه به تکامل علم و برنامه های جدید بروز کرد!
در بیست تا سی سال آینده میزان تغییرات در شهرها و موسسات و ارتباطات بین انسانها بطرز باور نکردنی بیشتر خواهد شد... تعداد زیادی از موسسات و شغلهایی که امروز ضروری و اجتناب ناپذیر هستند، زاید و محو خواهد شد، نحوه آموزش در دانشگاهها و مدارس و محل های کار و سیمای شهرها و فرهنگ و ارتباطات بین انسانها بطرز شگفت انگیزی دگرگون خواهد شد... در بیست سال گذشته رشد علم و تکنولوژی کامپیوتری مانند وجود ایمیل، کارتهایی که دارای اطلاعات خاص بانکی و غیره هستند بزرگترین شرکتهای پست را با صدها هزار کارمند و کارگر زاید کرد... بجای صدها شعبه های بانکها در هر شهر یک سوراخ در دیواری ایجاد شد که بسرعت تبادلات مالی شما را با بانکها حل می کند... تلفن دستی که هر انسانی را در هر نقطه جهان قابل دسترس می کند و زندگی ما را پر محتواتر و شادابتر می کند، اگر استفاده درستی بکنیم... و همزمان مارا از تمام اخبار مهم در هر گوشه از جهان با خبر می کند... مسائلی که 20 سال پیش به افسانه های رویایی شبیه بود! ...
اگر راننده ها، دکترها، استادان دانشگاه و مدارس و قاضی ها و ... در شکل روباتهای باهوش به میدان عمل وارد شوند اگر پزشکی با استفاده از نانو تکنولوژی به مداوای بیماران بپردازند مثلا بدون جراحی بخشی از مغز را احیا و تعمیر کنند... و ضعفهای انسانهای امروز را با دستاوردهای علمی خود انساها در حد قابل توجهی ترمیم کنند، ... می توانید تصور کنید با چه انسانهای توانا و چه دنیای شگفت انگیزی روبرو خواهیم شد؟ شاید جهان ما در عرض 20 تا 30 سال آینده آنقدر تغییر کند و ما را آنقدر شگفت زده کند که انگار امروز کسی را از جنگلهای آمازون به مرکز شهر مدرنی مانند شانگهای ببرند و زندگی خود را با زندگی در چنین شهر مدرنی مقایسه کند! شاید بدرستی فکر کنید که این شور و شوق من برای رشد علم و تکنولوژی کمی خوش بینانه باشد... اما یک نکته بسیار مهم را هنوز نگفته ام !
در بیست تا سی سال آینده میزان تغییرات در شهرها و موسسات و ارتباطات بین انسانها بطرز باور نکردنی بیشتر خواهد شد... تعداد زیادی از موسسات و شغلهایی که امروز ضروری و اجتناب ناپذیر هستند، زاید و محو خواهد شد، نحوه آموزش در دانشگاهها و مدارس و محل های کار و سیمای شهرها و فرهنگ و ارتباطات بین انسانها بطرز شگفت انگیزی دگرگون خواهد شد... در بیست سال گذشته رشد علم و تکنولوژی کامپیوتری مانند وجود ایمیل، کارتهایی که دارای اطلاعات خاص بانکی و غیره هستند بزرگترین شرکتهای پست را با صدها هزار کارمند و کارگر زاید کرد... بجای صدها شعبه های بانکها در هر شهر یک سوراخ در دیواری ایجاد شد که بسرعت تبادلات مالی شما را با بانکها حل می کند... تلفن دستی که هر انسانی را در هر نقطه جهان قابل دسترس می کند و زندگی ما را پر محتواتر و شادابتر می کند، اگر استفاده درستی بکنیم... و همزمان مارا از تمام اخبار مهم در هر گوشه از جهان با خبر می کند... مسائلی که 20 سال پیش به افسانه های رویایی شبیه بود! ...
اگر راننده ها، دکترها، استادان دانشگاه و مدارس و قاضی ها و ... در شکل روباتهای باهوش به میدان عمل وارد شوند اگر پزشکی با استفاده از نانو تکنولوژی به مداوای بیماران بپردازند مثلا بدون جراحی بخشی از مغز را احیا و تعمیر کنند... و ضعفهای انسانهای امروز را با دستاوردهای علمی خود انساها در حد قابل توجهی ترمیم کنند، ... می توانید تصور کنید با چه انسانهای توانا و چه دنیای شگفت انگیزی روبرو خواهیم شد؟ شاید جهان ما در عرض 20 تا 30 سال آینده آنقدر تغییر کند و ما را آنقدر شگفت زده کند که انگار امروز کسی را از جنگلهای آمازون به مرکز شهر مدرنی مانند شانگهای ببرند و زندگی خود را با زندگی در چنین شهر مدرنی مقایسه کند! شاید بدرستی فکر کنید که این شور و شوق من برای رشد علم و تکنولوژی کمی خوش بینانه باشد... اما یک نکته بسیار مهم را هنوز نگفته ام !
دستاوردهای علم و تکنولوژی در خدمت کیست؟ بشریت یا
طبقه حاکم؟
علم و تکنولوژی ابزار هستند و ابزار را می توان بگونه ای مثبت و انسانی یا بگونه ای منفی و جنایتکارانه بکار برد! پس ابزار مدرن به تنهایی کوچکترین دلیلی برای خوشبختی بشریت نیست! اگر هیتلر ابزار و تکنولوژی امروز را داشت شاید جهان در همان زمان نابود شده بود!...
پس مهمترین سئوالی که باید مطرح شود این استکه چه کسی حق تعیین چگونگی استفاده از این ابزار را دارد؟
در جهان طبقاتی سیاست و حقوق و نیروهای نظامی و ابزار و تکنولوژی همواره در دست طبقه حاکم است و به نفع طبقه حاکم بکار می رود. بی جهت نیست که مشتی میلیاردر سعی می کنند میلیاردها انسان را کنترل کرده و برده وار در خدمت خود داشته باشند! در نهایت تاسف علم و تکنولوژی می تواند این قدرت را در اختیار طبقه حاکم قرار بدهد!
اینجاست که ما با مهمترین معضل نظام طبقاتی و جهان موجود روبرو می شویم. چگونه می توان از دمکراسی موجود که اساسا منافع طبقه حاکم را تضمین می کند به دمکراسی واقعی و مردمی گذر کرد؟
علم و تکنولوژی ابزار هستند و ابزار را می توان بگونه ای مثبت و انسانی یا بگونه ای منفی و جنایتکارانه بکار برد! پس ابزار مدرن به تنهایی کوچکترین دلیلی برای خوشبختی بشریت نیست! اگر هیتلر ابزار و تکنولوژی امروز را داشت شاید جهان در همان زمان نابود شده بود!...
پس مهمترین سئوالی که باید مطرح شود این استکه چه کسی حق تعیین چگونگی استفاده از این ابزار را دارد؟
در جهان طبقاتی سیاست و حقوق و نیروهای نظامی و ابزار و تکنولوژی همواره در دست طبقه حاکم است و به نفع طبقه حاکم بکار می رود. بی جهت نیست که مشتی میلیاردر سعی می کنند میلیاردها انسان را کنترل کرده و برده وار در خدمت خود داشته باشند! در نهایت تاسف علم و تکنولوژی می تواند این قدرت را در اختیار طبقه حاکم قرار بدهد!
اینجاست که ما با مهمترین معضل نظام طبقاتی و جهان موجود روبرو می شویم. چگونه می توان از دمکراسی موجود که اساسا منافع طبقه حاکم را تضمین می کند به دمکراسی واقعی و مردمی گذر کرد؟
ضعف های غیرقابل انکار دمکراسی های موجود
برای نشان دادن ضعف دمکراسی های لیبرالی و نئولیبرالی کافی است به دو مثال قناعت کنیم. فرد فاسدی مانند برلشکونی که بیش از 2500 پرونده در دادگاه داشت... از همبستری با دختران کم سن و سال گرفته تا سوءاستفادهای نجومی مالی و... سه بار اراده کرده نخست وزیر یک کشور مهم اروپایی شود و شده است! آخرین نمونه آنهم جناب دونالد ترامپ هست که تمامی ضعفها و عیاشی ها و دزدی هایش در دوران انتخابات عیان بود ولی بازهم رئیس جمهور پرقدرت ترین کشور جهان شد! ... من همواره می گویم اگر در جامعه کاپیتالیستی شما دو چیز را داشته باشید حتما چیز سوم را در هر لحظه که اراده کنید در جیب خود خواهید داشت! آن دو چیز پول و رسانه ها هستند و چیز سوم مقام سیاسی یعنی نخست وزیری و ریاست جمهوری است! پس دمکراسی کاپیتالیستی رابطه مستقیم با میزان پول و حساب بانکی شما دارد، و عدالت و حقوق انسانی همواره در پیشگاه خدای کاپیتالیسم یعنی سرمایه قربانی می شود!
برای نشان دادن ضعف دمکراسی های لیبرالی و نئولیبرالی کافی است به دو مثال قناعت کنیم. فرد فاسدی مانند برلشکونی که بیش از 2500 پرونده در دادگاه داشت... از همبستری با دختران کم سن و سال گرفته تا سوءاستفادهای نجومی مالی و... سه بار اراده کرده نخست وزیر یک کشور مهم اروپایی شود و شده است! آخرین نمونه آنهم جناب دونالد ترامپ هست که تمامی ضعفها و عیاشی ها و دزدی هایش در دوران انتخابات عیان بود ولی بازهم رئیس جمهور پرقدرت ترین کشور جهان شد! ... من همواره می گویم اگر در جامعه کاپیتالیستی شما دو چیز را داشته باشید حتما چیز سوم را در هر لحظه که اراده کنید در جیب خود خواهید داشت! آن دو چیز پول و رسانه ها هستند و چیز سوم مقام سیاسی یعنی نخست وزیری و ریاست جمهوری است! پس دمکراسی کاپیتالیستی رابطه مستقیم با میزان پول و حساب بانکی شما دارد، و عدالت و حقوق انسانی همواره در پیشگاه خدای کاپیتالیسم یعنی سرمایه قربانی می شود!
متوقف کردن رشد علم و تکنولوژی یا انسانی کردن سیاست؟
فاجعه بشریت رشد علم و تکنولوژی نیست، و خیلی ها بی جهت از رشد علم و تکنولوژی می ترسند. فاجعه در میدان سیاست و جهان طبقاتی رخ می دهد! نظامی که علم و تکنولوژی را در دست مشتی میلیاردر و افرادی مانند ترامپ یا جرج بوش یا برلوشکونی... و در آینده احتمالا در دست رهبران نئوفاشیست علنی قرار خواهد داد، فاجعه واقعی است!
مالکیت خصوصی مقدس ترین ستون نظام سرمایه داری اجازه نمی دهد توده ها کوچکترین امکان کنترلی را بر شرکتهایی اعمال کنند که عملا جهان ما را بدنبال منافع شخصی خود می کشند! به همین دلیل دمکراسی موجود یعنی تضمین منافع طبقه حاکم و قربانی کردن منافع توده ها در مقابل منافع طبقه حاکم. اخیرا در هلند دولت لیبرال به رهبری آقای مارک روته تصمیم گرفت از شرکتهای چند ملیتی 5.6 میلیارد اورو کمتر مالیات بگیرد تا آنها اذیت نشوند و به کشورهای دیگر مهاجرت نکنند! پس این 5.6 میلیارد اورو را از کجا جبران خواهند کرد؟ از جیب توده های فقیری که با این قوانین هر روز فقیرتر می شوند! بعد می گویند پناهندگان و مهاجران موجب از بین رفتن دولت رفاه می شوند! سپس وانمود می کنند که از رشد بیگانه ستیزی و راسیسم و نئوفاشیسم حیرت زده اند!
فاجعه بنیادگرایی دینی تنها منحصر به مسلمانان نیست! طبق آخرین نظرسنجی ها در سال 2017 در امریکا 89% مردم به خدا اعتقاد دارند. بیش از 50% مردم طبق آیات کتاب مقدس مسیحیان باور دارند که خورشید دور زمین می چرخد و خدا کره زمین را در عرض دو روز آفرید!
آیا می توانید تصور کنید که در کشوریکه حداقل تاکنون بالاترین مقام را در علم و دانش و تکنولوژی و اختراعات حفظ کرده، بخش عظیم مردم آن کشور از نظر ذهنی در دوران پارینه سنگی بسر می برند؟!
در اروپا و امریکا و اسرائیل مشتی راسیست و نئوفاشیست و نژاد پرست و ناسیونالیست افراطی مثل قارچ رشد می کنند! چرا؟
اگر بخواهم برای طرح مشکل از زبان علم کامپیوتر دو واژه را قرض کنم، مسئله را اینگونه فرمولبندی می کنم: پارادوکس نظام سرمایه داری این است که مدرن ترین سخت افزار ها را که محصول بالاترین درجه تکامل علوم دقیقه هستند به بازار مصرف روان می کند. در همان زمان نرم افزارهای دوران پارینه سنگی را بر مغز انسانهایی سوار می کند، که قرار است براین سخت افزار ها سوار شوند! ذهن انسانها را برای کنترل بهتر با ادیان و خرافات و باورهای خردستیز تنظیم می کند، نه با دستاوردهای علوم اجتماعی امروز! در امریکا اکنون گروه هایی هستند که طبق آیات کتاب مقدس الهی تبلیغ می کنند که جهان مسطح است! آیا این درجه از حماقت و انکار تمامی علوم قابل تصور است؟...
پارادوکس ترکیب سخت افزار قرن بیست و یکم را با نرم افزار چندین هزار سال پیش چگونه می توان درک و هضم کرد؟
فاجعه بشریت رشد علم و تکنولوژی نیست، و خیلی ها بی جهت از رشد علم و تکنولوژی می ترسند. فاجعه در میدان سیاست و جهان طبقاتی رخ می دهد! نظامی که علم و تکنولوژی را در دست مشتی میلیاردر و افرادی مانند ترامپ یا جرج بوش یا برلوشکونی... و در آینده احتمالا در دست رهبران نئوفاشیست علنی قرار خواهد داد، فاجعه واقعی است!
مالکیت خصوصی مقدس ترین ستون نظام سرمایه داری اجازه نمی دهد توده ها کوچکترین امکان کنترلی را بر شرکتهایی اعمال کنند که عملا جهان ما را بدنبال منافع شخصی خود می کشند! به همین دلیل دمکراسی موجود یعنی تضمین منافع طبقه حاکم و قربانی کردن منافع توده ها در مقابل منافع طبقه حاکم. اخیرا در هلند دولت لیبرال به رهبری آقای مارک روته تصمیم گرفت از شرکتهای چند ملیتی 5.6 میلیارد اورو کمتر مالیات بگیرد تا آنها اذیت نشوند و به کشورهای دیگر مهاجرت نکنند! پس این 5.6 میلیارد اورو را از کجا جبران خواهند کرد؟ از جیب توده های فقیری که با این قوانین هر روز فقیرتر می شوند! بعد می گویند پناهندگان و مهاجران موجب از بین رفتن دولت رفاه می شوند! سپس وانمود می کنند که از رشد بیگانه ستیزی و راسیسم و نئوفاشیسم حیرت زده اند!
فاجعه بنیادگرایی دینی تنها منحصر به مسلمانان نیست! طبق آخرین نظرسنجی ها در سال 2017 در امریکا 89% مردم به خدا اعتقاد دارند. بیش از 50% مردم طبق آیات کتاب مقدس مسیحیان باور دارند که خورشید دور زمین می چرخد و خدا کره زمین را در عرض دو روز آفرید!
آیا می توانید تصور کنید که در کشوریکه حداقل تاکنون بالاترین مقام را در علم و دانش و تکنولوژی و اختراعات حفظ کرده، بخش عظیم مردم آن کشور از نظر ذهنی در دوران پارینه سنگی بسر می برند؟!
در اروپا و امریکا و اسرائیل مشتی راسیست و نئوفاشیست و نژاد پرست و ناسیونالیست افراطی مثل قارچ رشد می کنند! چرا؟
اگر بخواهم برای طرح مشکل از زبان علم کامپیوتر دو واژه را قرض کنم، مسئله را اینگونه فرمولبندی می کنم: پارادوکس نظام سرمایه داری این است که مدرن ترین سخت افزار ها را که محصول بالاترین درجه تکامل علوم دقیقه هستند به بازار مصرف روان می کند. در همان زمان نرم افزارهای دوران پارینه سنگی را بر مغز انسانهایی سوار می کند، که قرار است براین سخت افزار ها سوار شوند! ذهن انسانها را برای کنترل بهتر با ادیان و خرافات و باورهای خردستیز تنظیم می کند، نه با دستاوردهای علوم اجتماعی امروز! در امریکا اکنون گروه هایی هستند که طبق آیات کتاب مقدس الهی تبلیغ می کنند که جهان مسطح است! آیا این درجه از حماقت و انکار تمامی علوم قابل تصور است؟...
پارادوکس ترکیب سخت افزار قرن بیست و یکم را با نرم افزار چندین هزار سال پیش چگونه می توان درک و هضم کرد؟
راز این معما را چرچیل یکی از نوابغ نظام سرمایه داری
به زیباترین نحو بیان و آشکار کرده است!
چرچیل ارزشهای اخلاقی حاکم بر جهان کاپیتالیستی را
بدرستی در یک جمله خلاصه کرده است: " ما دوستان دائمی یا دشمنان دائمی
نداریم، ما فقط منافع دائمی داریم!"
منافع آنها یک روز از قذافی بهترین دوست می سازد که همه رهبران اروپا دستش را می بوسیدند، روز دیگر دشمنی ساخت که بدستور آنها چاقو را در باسنش فرو کردند تا به توهین آمیزترین نحود دوست دیروزی خود را بکشند، تا با غارت سرمایه و ثروت های کشورش منافع دائمی خود را حفظ و تضمین کنند!...
اگر هیتلر یا ترامپ یا نئوفاشیستهای جدید منافع نخبه گان حاکم بر جهان را بهتر برآورد کنند حتما به بالاترین مقام اجرایی یعنی نخست وزیری یا ریاست جمهوری خواهند رسید! امروز منافع بخش غالب طبقه حاکم امریکا ایجاب می کند که ترامپ رئیس جمهور امریکا و باج گیر علنی جهان باشد و می شود! ترامپی که برخلاف نظر تمامی دانشمندان جهان دستاوردهای علمی را نفی می کند و میگوید: "تصور گرمتر شدن کره زمین دروغی است که چینی ها گفته اند!"
ریک پری رئیس سازمان ملی انرژی آمریکا می گوید: "سوختهای فسیلی میتواند جلوی تجاوز جنسی را بگیرد!" او در سال ۲۰۱۰ در واکنش به فاجعه نشت نفت در خلیج مکزیک هم گفته بود: "بعضی از وقایع خواست پروردگار است و نمیشود جلوی وقوع آنها را گرفت."
منافع آنها یک روز از قذافی بهترین دوست می سازد که همه رهبران اروپا دستش را می بوسیدند، روز دیگر دشمنی ساخت که بدستور آنها چاقو را در باسنش فرو کردند تا به توهین آمیزترین نحود دوست دیروزی خود را بکشند، تا با غارت سرمایه و ثروت های کشورش منافع دائمی خود را حفظ و تضمین کنند!...
اگر هیتلر یا ترامپ یا نئوفاشیستهای جدید منافع نخبه گان حاکم بر جهان را بهتر برآورد کنند حتما به بالاترین مقام اجرایی یعنی نخست وزیری یا ریاست جمهوری خواهند رسید! امروز منافع بخش غالب طبقه حاکم امریکا ایجاب می کند که ترامپ رئیس جمهور امریکا و باج گیر علنی جهان باشد و می شود! ترامپی که برخلاف نظر تمامی دانشمندان جهان دستاوردهای علمی را نفی می کند و میگوید: "تصور گرمتر شدن کره زمین دروغی است که چینی ها گفته اند!"
ریک پری رئیس سازمان ملی انرژی آمریکا می گوید: "سوختهای فسیلی میتواند جلوی تجاوز جنسی را بگیرد!" او در سال ۲۰۱۰ در واکنش به فاجعه نشت نفت در خلیج مکزیک هم گفته بود: "بعضی از وقایع خواست پروردگار است و نمیشود جلوی وقوع آنها را گرفت."
راستی فرق این افراد فوکل کراواتی با ارتجاعی ترین
آیت الله های ایران یا طالبان ها چیست؟ این سخنان را با سخنان ملاهای بی سواد و
پوپولیست مقایسه کنید که می گویند زلزله نتیجه نگاه به نامحرم و خواست خدا برای
امتحان بنده هایش بوده!... با چنین رهبرانی در قرن بیست و یکم جهان به کدام سو می
رود؟
خطر در اینجاست نه در رشد علم و تکنولوژی! خطر در
نظامی است که بخاطر کسب سود بیشتر آگاهانه ذهن انسانها را با انواع مذاهب و خرافات
بنیادگرا پر می کند و به جنگ دشمنان آگاهش می فرستد!
خطر در حفظ حیات نظامی است که شرایط رشد انواع گروه های داعشی و بوکوحرام ها و طالبانها را فراهم می کند و در دستهای میلیاردها قربانی فقیر و گرسنه این نظام سخت افزارهای مدرن را قرار می دهد تا کسانیرا که نرم افزار و برنامه های ذهنی شان بروز است از میدان بدر کنند!
این است راز رشد بنیادگرایی مذهبی از نوع اسلامی و مسیحی و یهودی و بودایی و فاشیسم سکولار و غیر مذهبی در قرن بیست و یکم! ...
نظام سرمایه داری از یکطرف برای سازماندهی مفید و موثر استثمار انسانها نیازمند رشد علم و تکنولوژی هستند. ولی از جهت دیگر نیازمند رشد خرافات و باورهای خردستیز هستند زیرا بکمک این باورهای درونی شده بهتر می توانند تودها را کنترل و استثمار کنند!... نظام سرمایه داری ضد خرافات و جهل نیست! اگر جهل و خرافات خاصی موجب کسب سود بیشتر شود حتما آنرا ترویج می کنند و اگر مزاحم کسب سود بیشتر شود آن نوعش را محو می کنند!... خدای نظام سرمایه داری پول است و هر کاری در راه کسب هر چه بیشتر آن مجاز است!...
خطر در حفظ حیات نظامی است که شرایط رشد انواع گروه های داعشی و بوکوحرام ها و طالبانها را فراهم می کند و در دستهای میلیاردها قربانی فقیر و گرسنه این نظام سخت افزارهای مدرن را قرار می دهد تا کسانیرا که نرم افزار و برنامه های ذهنی شان بروز است از میدان بدر کنند!
این است راز رشد بنیادگرایی مذهبی از نوع اسلامی و مسیحی و یهودی و بودایی و فاشیسم سکولار و غیر مذهبی در قرن بیست و یکم! ...
نظام سرمایه داری از یکطرف برای سازماندهی مفید و موثر استثمار انسانها نیازمند رشد علم و تکنولوژی هستند. ولی از جهت دیگر نیازمند رشد خرافات و باورهای خردستیز هستند زیرا بکمک این باورهای درونی شده بهتر می توانند تودها را کنترل و استثمار کنند!... نظام سرمایه داری ضد خرافات و جهل نیست! اگر جهل و خرافات خاصی موجب کسب سود بیشتر شود حتما آنرا ترویج می کنند و اگر مزاحم کسب سود بیشتر شود آن نوعش را محو می کنند!... خدای نظام سرمایه داری پول است و هر کاری در راه کسب هر چه بیشتر آن مجاز است!...
روءسای جمهور امریکا و نقش بنیادگرایی مذهبی
این نظام از یک نظر به برترین تکنولوژیها نیازمند است از زاویه دیگر به خرافاتی ترین ادیان و ایدئولوژیها نیازمند است! حتی هیتلر و موسولینی که به مذهب باور نداشتند، از خرافات مذهبی جهت تحمیق و تسلیم انسانها بیشترین استفاده را کردند و رژه کشیش های فاشیست در مقابل پیشوا فراموش شدنی نیست!... علیرغم وجود تعداد بی شماری از دانشمندان و نوابغ مهم جهان در امریکا، منافع این نظام توسط روسای جمهوری مانند ویلیام مک کنلی و ریگان و بوش پدر و جرج بوش پسر و دونالد ترامپ بهتر به پیش می رود! اغلب روسای جمهور امریکا در تمام جنگهایی که راه انداخته اند مدعی بودند که بطور مستقیم با خدا در ارتباط بودند و خواست خدا را اجرا کرده اند! جرج بوش می گفت وقتیکه غمگین هستم سرم را بر شانه خدا می گذارم و گریه می کنم! ویلیام مک کنلی در اوایل قرن بیستیم در جنگ و رقابت امپریالیستی با اسپانیا قبل از حمله و اشغال فلیپین می گفت: خداوند به من ماموریت داده است که مردم فلیپین را مسیحی کنم! این احمق حتی نمی دانست که اسپانیائی ها سالها پیش آنجا را مستعمره و مسیحی کرده بودند! هدف واقعی او بیرون کردن اسپانیائی ها و اشغال و مستعمره کردن فلیپین بود نه مسیحی کردن فلیپینی ها! این گونه است که مذهب همواره در دست جنایتکارترین دیکتاتورها بهترین ابزار برای تحمیق و تسلیم توده ها بوده... در کشوریکه در دانشگاه هایش بالاترین سطح علمی جهان را دارند اغلب روسای جمهورش چنین کودنهای خرافاتی هستند! این پارادوکس را چگونه می توانید درک و هضم کنید؟
کسانیکه بخاطر ترویج و تبلیغ مصرف گرایی بیکران جسم شما را هر روز به مدرن ترین ابزار و ماشین ها سوار می کنند لزوما خواهان رشد مغزی و علمی شما نیستند! جسم شما را به مدرنترین ابزار سوار می کنند ولی در مغز شمار انواع رنگارنگ عقب مانده ترین باورها را نصب می کنند!
محور اتصال تمامی این تناقضات اصول بنیادی نظام سرمایه داری یعنی حاکمیت قانون جنگل و تقدس بازار آزاد و کسب حداکثر سود ممکن است!...
این نظام از یک نظر به برترین تکنولوژیها نیازمند است از زاویه دیگر به خرافاتی ترین ادیان و ایدئولوژیها نیازمند است! حتی هیتلر و موسولینی که به مذهب باور نداشتند، از خرافات مذهبی جهت تحمیق و تسلیم انسانها بیشترین استفاده را کردند و رژه کشیش های فاشیست در مقابل پیشوا فراموش شدنی نیست!... علیرغم وجود تعداد بی شماری از دانشمندان و نوابغ مهم جهان در امریکا، منافع این نظام توسط روسای جمهوری مانند ویلیام مک کنلی و ریگان و بوش پدر و جرج بوش پسر و دونالد ترامپ بهتر به پیش می رود! اغلب روسای جمهور امریکا در تمام جنگهایی که راه انداخته اند مدعی بودند که بطور مستقیم با خدا در ارتباط بودند و خواست خدا را اجرا کرده اند! جرج بوش می گفت وقتیکه غمگین هستم سرم را بر شانه خدا می گذارم و گریه می کنم! ویلیام مک کنلی در اوایل قرن بیستیم در جنگ و رقابت امپریالیستی با اسپانیا قبل از حمله و اشغال فلیپین می گفت: خداوند به من ماموریت داده است که مردم فلیپین را مسیحی کنم! این احمق حتی نمی دانست که اسپانیائی ها سالها پیش آنجا را مستعمره و مسیحی کرده بودند! هدف واقعی او بیرون کردن اسپانیائی ها و اشغال و مستعمره کردن فلیپین بود نه مسیحی کردن فلیپینی ها! این گونه است که مذهب همواره در دست جنایتکارترین دیکتاتورها بهترین ابزار برای تحمیق و تسلیم توده ها بوده... در کشوریکه در دانشگاه هایش بالاترین سطح علمی جهان را دارند اغلب روسای جمهورش چنین کودنهای خرافاتی هستند! این پارادوکس را چگونه می توانید درک و هضم کنید؟
کسانیکه بخاطر ترویج و تبلیغ مصرف گرایی بیکران جسم شما را هر روز به مدرن ترین ابزار و ماشین ها سوار می کنند لزوما خواهان رشد مغزی و علمی شما نیستند! جسم شما را به مدرنترین ابزار سوار می کنند ولی در مغز شمار انواع رنگارنگ عقب مانده ترین باورها را نصب می کنند!
محور اتصال تمامی این تناقضات اصول بنیادی نظام سرمایه داری یعنی حاکمیت قانون جنگل و تقدس بازار آزاد و کسب حداکثر سود ممکن است!...
رشد قارچ وار راست افراطی و نئوفاشیسم در هلند
در هلند که کشور قانون و عدالت و صلح نامیده می شود، چهار بار نئوفاشیستی بنام خیرت ویلدرس و امسال نئوفاشیست خطرناکتری بنام چری بوده بعنوان سیاستمدار سال انتخاب شد!... برای اینکه با گوشه ای از باورهای این بچه نابغه سیاسی آشنا شوید کافی است که بدانید او آقای مارک روته نخست وزیر هلند از حزب لیبرال را که یکی از راست ترین سیاستمداران اروپاست "مارکس روته " می نامد! بالاتر از آن مدعی است که خطر حاکم بر اروپا و جهان حاکمیت مارکسیسم فرهنگی است! در اروپا و امریکایی که همه جا راسیستها و نئوفاشیستها مثل قارچ رشد می کنند و مارکسیستها را باید با میکروسکوپ یافت، او مدعی است که خطر جهانی مارکسیستها هستند که بر فرهنگ جهان حاکم شده اند! یعنی در پارلمان اروپای نئولیبرال از نظر او فرهنگ مارکسیستی حاکم است و تازمانیکه مارکسیسم فرهنگی از دنیای سیاست محو نشود رهبران سیاسی روپا و امریکا نمی توانند مشکلاتشان را حل کنند! آیا ابعاد نئوفاشیسم را در مغز این جوانی که در هلند هرروز بر هوادارانش افزوده می شود می توانید درک کنید؟ چرا اینقدر از مارکسیسم فرهنگی می ترسد؟ زیرا او بدرستی می داند که در این دوران بحران، هیچ کس بهتر از مارکس ضعفهای نظام سرمایه داری را آنالیز نکرده و از نظام سرمایه داری مشروعیت زدایی نکرده است!... به همین دلیل تا زمانیکه اسم و تئوریهای مارکس در کوچکترین محافل سیاسی مطرح می شود نئوفاشیستها نمی توانند آسوده بخوابند!...
در باره باورهای چری بوده که در زبان هلندی می گویند پسر نابغه یا معجزه، مفصل خواهم نوشت...
در هلند که کشور قانون و عدالت و صلح نامیده می شود، چهار بار نئوفاشیستی بنام خیرت ویلدرس و امسال نئوفاشیست خطرناکتری بنام چری بوده بعنوان سیاستمدار سال انتخاب شد!... برای اینکه با گوشه ای از باورهای این بچه نابغه سیاسی آشنا شوید کافی است که بدانید او آقای مارک روته نخست وزیر هلند از حزب لیبرال را که یکی از راست ترین سیاستمداران اروپاست "مارکس روته " می نامد! بالاتر از آن مدعی است که خطر حاکم بر اروپا و جهان حاکمیت مارکسیسم فرهنگی است! در اروپا و امریکایی که همه جا راسیستها و نئوفاشیستها مثل قارچ رشد می کنند و مارکسیستها را باید با میکروسکوپ یافت، او مدعی است که خطر جهانی مارکسیستها هستند که بر فرهنگ جهان حاکم شده اند! یعنی در پارلمان اروپای نئولیبرال از نظر او فرهنگ مارکسیستی حاکم است و تازمانیکه مارکسیسم فرهنگی از دنیای سیاست محو نشود رهبران سیاسی روپا و امریکا نمی توانند مشکلاتشان را حل کنند! آیا ابعاد نئوفاشیسم را در مغز این جوانی که در هلند هرروز بر هوادارانش افزوده می شود می توانید درک کنید؟ چرا اینقدر از مارکسیسم فرهنگی می ترسد؟ زیرا او بدرستی می داند که در این دوران بحران، هیچ کس بهتر از مارکس ضعفهای نظام سرمایه داری را آنالیز نکرده و از نظام سرمایه داری مشروعیت زدایی نکرده است!... به همین دلیل تا زمانیکه اسم و تئوریهای مارکس در کوچکترین محافل سیاسی مطرح می شود نئوفاشیستها نمی توانند آسوده بخوابند!...
در باره باورهای چری بوده که در زبان هلندی می گویند پسر نابغه یا معجزه، مفصل خواهم نوشت...
دوستان ارجمند مسائلی را که مطرح کردم یکهزارم نک کوه
یخ نیست! امیدوارم با برخورد فعال شما و با ارائه نقد و نظر شما این مسائل را در
ابعاد مختلف باز کنیم و در حدتوان بسوی جهانی انسانی تر حرکت کنیم.
بنیاد تمام افکار خرافاتی و ارتجاعی و ادیان بر تسلیم انسان در مقابل خدا یا نمایندگان زمینی او استوار است. بنیاد علم درست برعکس بر شک و طرح پرسشهای دائمی استوار است! تربیت انسانهای مطیع ضرورت تداوم نظامهای دیکتاتوری است. تربیت انسانهای نقاد و پرسشگر ضرورت حرکت بسوی قله های ناشناخته علم و جوامع انسانی است!
شک کردن و فکر کردن باید بعنوان اولین حق بنیادی بشر شناخته شود! هر دین و باوری که با شک کردن انسان را کافر و خون او را مباح می کند در درجه اول ضعف خود را در میدان منطق اثبات می کند و باید بعنوان یک تئوریی که به جنایتکاری مشروعیت می بخشد با آن در میدان منطق مبارزه شود تا با ارتقاء آگاهی اجتماعی ریشه تئوریهای جنایتکارانه خشک شود...
به شک و پرسشگری در تمام ابعاد دامن بزنیم!
با احترام،
احمد پوری (هلند) 25 – 12 – 2017
بنیاد تمام افکار خرافاتی و ارتجاعی و ادیان بر تسلیم انسان در مقابل خدا یا نمایندگان زمینی او استوار است. بنیاد علم درست برعکس بر شک و طرح پرسشهای دائمی استوار است! تربیت انسانهای مطیع ضرورت تداوم نظامهای دیکتاتوری است. تربیت انسانهای نقاد و پرسشگر ضرورت حرکت بسوی قله های ناشناخته علم و جوامع انسانی است!
شک کردن و فکر کردن باید بعنوان اولین حق بنیادی بشر شناخته شود! هر دین و باوری که با شک کردن انسان را کافر و خون او را مباح می کند در درجه اول ضعف خود را در میدان منطق اثبات می کند و باید بعنوان یک تئوریی که به جنایتکاری مشروعیت می بخشد با آن در میدان منطق مبارزه شود تا با ارتقاء آگاهی اجتماعی ریشه تئوریهای جنایتکارانه خشک شود...
به شک و پرسشگری در تمام ابعاد دامن بزنیم!
با احترام،
احمد پوری (هلند) 25 – 12 – 2017
برای درک بهتر یادداشتهای بالا امیدورام این دو پیوند
را ملاحظه بفرمائید که قبل از انتخابات امریکا و بعد از انتخابات هلند نوشته ام.
زمانی که حتی خبرنگار بی بی سی در مصاحبه با من می گفت در هلند نیروهای چپ میانه
علیه راست افراطی پیروز شدند! ... حالا می توانید قضاوت کنید که چه کسی دید درستی
از واقایع سیاسی در هلند داشت...
رسانه های جهان در انتخابات هلند چه چیزی را جشن می
گیرند؟
با درود، خواندن این یادداشت را به تمام دوستان
ارجمندم پیشنهاد می کنم. روزیکه یکسال پیش قرار بود نتیجه انتخابات امریکا را
اعلام کنند... خیلی ها حتی چند استاد دانشگاه ایرانی در امریکا می گفتند که انتخاب
ترامپ دلیلی دیگر بر پیروزی دمکراسی در امریکاست! یادمان باشد که محدود کردن
دمکراسی به شمردن آرای صندوقهای انتخاباتی چه فجایعی ببار آورده و می آورد! هیتلر
بدرستی گفته بود که من دمکراسی را به شیوه دمکراتیک نابود خواهم کرد! اول به شیوه
"دمکراتیک" از طریق صندوق آرا به قدرت رسید سپس با تصویب قوانین جدید در
پارلمان فاشیستی، بشیوه "دمکراتیک" مخالفان فاشیسم را نابود کرد، ازجمله
96 نماینده پارلمان آلمان را که سوسیالیست یا کمونیست بودند، به اصطلاح به شیوه
دمکراتیک کشتند!... این روزها اغلب "منقدان" رسانه ها ترامپ را به مثابه
یک فرد خوشیفته غیرقابل کنترل معرفی می کنند! انتقاد به خصوصیات فردی و جنبه های
احساساتی قضیه، هوشمندانه ترین شیوه پنهان کردن ریشه واقعی مشکلات و گمراه کردن
توده ها و نجات طبقه حاکم است!... ترامپ یک فرد نیست، او بهترین نماینده بخش غالب
طبقه حاکم بر امریکاست! بدون حمایت طبقه حاکم او یک ثانیه نمی تواند سرکار بماند!
فعلا بخاطر وضعیت شکننده امریکا در رقابت اقتصادی با چین و دیگر رقبا طبقه حاکم
امریکا به یک باج گیر علنی مانند ترامپ نیاز دارد... رشد قارچ وار راست افراطی و
نئو فاشیسم هم بی دلیل نیست... این مسائل را باید بسیار جدی گرفت قبل از آنکه دیر
شود!...
No comments:
Post a Comment