حسین واحدی
مقدمه
هر زبانى براى هر
جامعه، فرهنگ و تمدنى آیینهای تمام نماست که در قالب آن تمامیاندیشهها،
احساسات، آداب و رسوم، کنشها و تواناییهای هر فردى از اجتماع بیان میشود. به
نوعى مىتوان گفت، فرهنگ، تمدن و آداب و رسوم زمانى حیات دارند که زبان حیات دارد.
بنابراین هیچ حامعهای را نمی توان بدون زبان تصور کرد. زبانی که بوسیله آن در هر
لحظه میلیونها ارتباط بین انسانها برقرار میشود.
همه
زبانها برای گویشوران آن زبان مهم و قابل احترام است، و اگر به هریک از زبانها
بها داده نشده و در رسانهها، مدارس و دانشگاهها و مکاتبات از آن استفاده نشود،
به مرور زمان آن زبان مریض شده و رفته-رفته به طرف مرگ سوق پیدا مىکند و همانطور
که در ابتدا به آن اشاره شد مرگ یک زبان یعنی از بین رفتن فرهنگ، آداب و رسوم و
تمدن بشری همراه آن .اگر هریک از ما، جایگاه زبان مادریمان را بهتر بشناسیم، به درستی درخواهیم یافت که چقدر نسبت به آن بیتوجه بودیم و چون غریبهای با آن برخورد کردهایم. حال در این بین زبان مادریمان “ترکى” نیز برای خود جایگاه ویژهای هم در بین ما و هم در جهان دارد. با این توضیحات، اگر هرکس درهر جایگاه و مقامی بتواند با توجه به استعداد توان خود، کمکی در حفظ و پاسداشت زبان مادریش بکند دیگر هیچ زبانی غریب نخواهد ماند.
ریشه زبان
ترکی و جایگاه آن در بین دیگر زبانها
زیبایی و کمال زبان ترکی تا بدان پایه است که جایگاه آن حتی از زبان عربی که گفته میشود گویا از طرف زبانشناسان زبدهای ساخته و پرداخته شده سپس جهت استفاده دراختیار آنان قرار گرفته است نیز شامختر میباشد.
ابزار گرامری زبان ترکی چنان منظم، قانونمند، کامل میباشد که این تصور را به ذهن متبادر مینماید که شاید بنا به رهنمود یک فرهنگستان از سوی زبانشناسان خبره ساخته و پرداخته جهت استفاده ارائه شده باشد. زمانیکه ما زبان ترکی را با دقت و موشکافی میآموزیم با معجزهای روبرو میشویم که خرد انسانی در عرصه زبان از خود نشان داده است.
حال ببینیم جایگاه امروزی زبان زیبا و مکملمان که از سوی آگاهان اروپایی اینگونه مورد ارزیابی قرار گرفته کجاست و در میان کدامیک از گروه زبانهای خویشاوند قرار میگیرد؟ امروزه در علم زبان شناسی کلیه زبانهای شناخته شده دنیا اعم از زبانهایی که اکنون بدانها تکلم میشود و نیز زبانهایی که تعلق به سدهها و هزارههای پیشین داشته، اما از طریق کتیبهها و دیگر اسناد پایا به روزگاران ما رسیده است در چند گروه اساسی خویشاوند قرار میگیرد که ما به دو مورد از آن اشاره میکنیم:
زبانهای التصاقی:
در این گروه از زبانها پیوندها اغلب بصورت پسوند یکی پس از دیگری به لغات ریشه پیوسته وظیفه مواد فلکتیو در زبانهای هند واروپایی را انجام میدهد. وجه تمایز دیگر این زبانها نسبت به گروه زبانهای ترکیبی در این است که لغت ریشه در وضعیتهای مختلف گرامری اصلا تغییر نمیکند. مثلا کلمه ترکی (ائو) با پذیرفتن پسوند ایم به صورت (ائویم) و با التصاق پسوند دیگر (لر) بصورت(ائولریم) در میآید.
در حالی که مفاهیم گرامری فوق در زبانهای هندو اروپایی، همانگونه که در بالا مشاهده کردیم به کمک حروف اضافه، ضمایر و همچنین دگرگونی زیاد در لغات ریشه بیان میگردد. در این گروه زبانی خویشاوند، زبانهای اورال- آلتای (ترکی، مغولی، کرهای، ژاپنی)، فین-اوغور(فنلاندی، مجاری) و درآویدی(درشبه قاره هند امروزه حدود ۲۰۰ میلیون نفر به این زبان تکلم میکنند و در بعضی از کشورها چون تامیل و اندرا پراداش زبان رسمی میباشد. دراویدیها که بنیان گذاران تمدن هندوستان بودهاند بعدها با ورود آریاییها توسط آنان به جنوب این شبه قاره رانده میشوند.) از زبانهای قدیمینیز زبان سومری و ایلامی به این گروه خویشاوند تعلق دارد.
زبانهای هجایی:
دراین گروه زبانی لغات نه مانند زبانهای ترکیبی تغییر شکل میدهند و نه مانند زبانهای التصاقی با پذیرفتن پسوندهای گوناگون مطول میشوند. دراین گونه زبانها جملات از مجموعه لغات جداگانهای که بدنبال هم میآیند و یا دقیقتر از طریق چیده شدن لغات ریشه جدا از هم در کنار یکدیگر تشکیل میگردد. نمونه مشخص اینگونه زبانها، زبان چینی کلاسیک میباشد.
چنانکه میبینیم جایگاه زبان ترکی در گروه زبانهای التصاقی قرار داشته، با زبان سومری(اولین زبان مدنی شناخته شده دنیا) خویشاوند میباشد. این زبان از ۵۰۰۰ سال پیش بهاین سو از طریق نگاشته شدن به خط میخی که خود ایجادگر آن بودهاند، از نابودی نجات یافته و به روزگاران ما رسیده است.
قرار گرفتن زبانهای سومری و ترکی در یک گروه زبانی، دیگر در بین سومر شناسان واقعیت بی چون وچراییست، اما علاوه بر این دانشمندانی چون فریتس، هوممل، پوپه، آ. زاکارس، اولژاس در پیوند نزدیک زبان ترکی وسومری پای میفشارند و بعضا نیز زبان سومری و ایلامی را پروتوترک (پیش ترک) مینامند، آشنایی با واقعیتهای فوقالذکر برای ما جای هیچ گونه ابهام و تعجبی نخواهد گذاشت که چرا زبان شناسان و محققین اروپایی از کمال، زیبایی و سلاست زبان ترکی چنان ارزیابی ستایش گرانهای ارائه میدهند، اما پرواضح است که معماران این بنای شگفت انگیز معنوی کسانی جز نیاکان فرزانهمان نمیباشند. نه زبان عربی و نه زبان ترکی که زیبایی و کمال آنها زبانزد خبرگان میباشد، با سفارش هیچ آکادمی و با خلاقیت هیچ آکادمیکی بوجود نیامده است. حتی اگر چنین امری نیز ممکن فرض شود، آکادمیکهای آن کسانی جز خود ترکها و عربها نمیتوانند باشند.
زبان ترکی طی هزاران سال در آکادمی بیکران مردم ترک زبان ساخته و پرداخته شده، محصول و عصاره نبوغ خلاقیت نسلهای بیشمار میباشد که به مثابه پرارجترین و مقدسترین میراث بدست ما سپرده شده است. بر ماست که شایسته چنین میراث پاکی باشیم و آنرا چون مردمک چشمانمان حفظ نموده، بر غنا و زیبائیش بیافزاییم.
در رابطه با قدمت زبان، ادبیات ترکی و رابطه آن با زبان و ادبیات سومری و همچنین رابطه تاریخی ترکمنستان و مزوپوتامیا (بین النهرین) به اشارات زیرین بسنده میکنم.
زبان سومری همانگونه که در بالا اشاره کردیم، از بین زبانهایی که ما میشناسیم چه به لحاظ گرامری و چه به لحاظ همسانی واژگان به زبان ترکی بسیار نزدیکتر میباشد. مثلا در زبان سومری نیز مانند زبان ترکی حالات مختلف گرامری بدون آنکه لغات ریشه تغییری بکند با التصاق(چسباندن) پسوندهای گوناگون نشان داده میشود. حالت گرامری در زبانهای ترکی و سومری تقریبا عین هم بوده و شباهتی به گرامر فارسی ندارد، زیرا در زبان فارسی وظیفه پسوندهای ترکی، سومری را حروف اضافه انجام میدهد. اگر این مقایسه را با دیگر زبانهای هند و اروپایی چون آلمانی، انگلیسی و روسی نیز انجام دهیم دقیقا همین نتیجه را خواهیم گرفت. علاوه برشباهتهای گرامری، تعداد زیادی لغات مشترک نیز بین زبانهای ترکی و سومری وجود دارد. ایرج اسکندری در کتاب پرارزش وعلمی خود به نام (در تاریکی هزارهها) با استناد به تحقیقات ذیقیمت دکتر ضیا» صدرالاشرافی تعداد قابل توجهی از کلمات مشترک بین زبانهای ایلامی و زبان ترکی را قید نمودهاند که به عنوان مثال کلماتی چون آت(اسب)، آدا(پدر), خان گون (خورشید)، سو(آب) را میتواند ذکر کرد. (بر گرفته شده از روزنامهی آفرینش- ۱۴/۰۹/۱۳۸۶)
زیبایی و کمال زبان ترکی تا بدان پایه است که جایگاه آن حتی از زبان عربی که گفته میشود گویا از طرف زبانشناسان زبدهای ساخته و پرداخته شده سپس جهت استفاده دراختیار آنان قرار گرفته است نیز شامختر میباشد.
ابزار گرامری زبان ترکی چنان منظم، قانونمند، کامل میباشد که این تصور را به ذهن متبادر مینماید که شاید بنا به رهنمود یک فرهنگستان از سوی زبانشناسان خبره ساخته و پرداخته جهت استفاده ارائه شده باشد. زمانیکه ما زبان ترکی را با دقت و موشکافی میآموزیم با معجزهای روبرو میشویم که خرد انسانی در عرصه زبان از خود نشان داده است.
حال ببینیم جایگاه امروزی زبان زیبا و مکملمان که از سوی آگاهان اروپایی اینگونه مورد ارزیابی قرار گرفته کجاست و در میان کدامیک از گروه زبانهای خویشاوند قرار میگیرد؟ امروزه در علم زبان شناسی کلیه زبانهای شناخته شده دنیا اعم از زبانهایی که اکنون بدانها تکلم میشود و نیز زبانهایی که تعلق به سدهها و هزارههای پیشین داشته، اما از طریق کتیبهها و دیگر اسناد پایا به روزگاران ما رسیده است در چند گروه اساسی خویشاوند قرار میگیرد که ما به دو مورد از آن اشاره میکنیم:
زبانهای التصاقی:
در این گروه از زبانها پیوندها اغلب بصورت پسوند یکی پس از دیگری به لغات ریشه پیوسته وظیفه مواد فلکتیو در زبانهای هند واروپایی را انجام میدهد. وجه تمایز دیگر این زبانها نسبت به گروه زبانهای ترکیبی در این است که لغت ریشه در وضعیتهای مختلف گرامری اصلا تغییر نمیکند. مثلا کلمه ترکی (ائو) با پذیرفتن پسوند ایم به صورت (ائویم) و با التصاق پسوند دیگر (لر) بصورت(ائولریم) در میآید.
در حالی که مفاهیم گرامری فوق در زبانهای هندو اروپایی، همانگونه که در بالا مشاهده کردیم به کمک حروف اضافه، ضمایر و همچنین دگرگونی زیاد در لغات ریشه بیان میگردد. در این گروه زبانی خویشاوند، زبانهای اورال- آلتای (ترکی، مغولی، کرهای، ژاپنی)، فین-اوغور(فنلاندی، مجاری) و درآویدی(درشبه قاره هند امروزه حدود ۲۰۰ میلیون نفر به این زبان تکلم میکنند و در بعضی از کشورها چون تامیل و اندرا پراداش زبان رسمی میباشد. دراویدیها که بنیان گذاران تمدن هندوستان بودهاند بعدها با ورود آریاییها توسط آنان به جنوب این شبه قاره رانده میشوند.) از زبانهای قدیمینیز زبان سومری و ایلامی به این گروه خویشاوند تعلق دارد.
زبانهای هجایی:
دراین گروه زبانی لغات نه مانند زبانهای ترکیبی تغییر شکل میدهند و نه مانند زبانهای التصاقی با پذیرفتن پسوندهای گوناگون مطول میشوند. دراین گونه زبانها جملات از مجموعه لغات جداگانهای که بدنبال هم میآیند و یا دقیقتر از طریق چیده شدن لغات ریشه جدا از هم در کنار یکدیگر تشکیل میگردد. نمونه مشخص اینگونه زبانها، زبان چینی کلاسیک میباشد.
چنانکه میبینیم جایگاه زبان ترکی در گروه زبانهای التصاقی قرار داشته، با زبان سومری(اولین زبان مدنی شناخته شده دنیا) خویشاوند میباشد. این زبان از ۵۰۰۰ سال پیش بهاین سو از طریق نگاشته شدن به خط میخی که خود ایجادگر آن بودهاند، از نابودی نجات یافته و به روزگاران ما رسیده است.
قرار گرفتن زبانهای سومری و ترکی در یک گروه زبانی، دیگر در بین سومر شناسان واقعیت بی چون وچراییست، اما علاوه بر این دانشمندانی چون فریتس، هوممل، پوپه، آ. زاکارس، اولژاس در پیوند نزدیک زبان ترکی وسومری پای میفشارند و بعضا نیز زبان سومری و ایلامی را پروتوترک (پیش ترک) مینامند، آشنایی با واقعیتهای فوقالذکر برای ما جای هیچ گونه ابهام و تعجبی نخواهد گذاشت که چرا زبان شناسان و محققین اروپایی از کمال، زیبایی و سلاست زبان ترکی چنان ارزیابی ستایش گرانهای ارائه میدهند، اما پرواضح است که معماران این بنای شگفت انگیز معنوی کسانی جز نیاکان فرزانهمان نمیباشند. نه زبان عربی و نه زبان ترکی که زیبایی و کمال آنها زبانزد خبرگان میباشد، با سفارش هیچ آکادمی و با خلاقیت هیچ آکادمیکی بوجود نیامده است. حتی اگر چنین امری نیز ممکن فرض شود، آکادمیکهای آن کسانی جز خود ترکها و عربها نمیتوانند باشند.
زبان ترکی طی هزاران سال در آکادمی بیکران مردم ترک زبان ساخته و پرداخته شده، محصول و عصاره نبوغ خلاقیت نسلهای بیشمار میباشد که به مثابه پرارجترین و مقدسترین میراث بدست ما سپرده شده است. بر ماست که شایسته چنین میراث پاکی باشیم و آنرا چون مردمک چشمانمان حفظ نموده، بر غنا و زیبائیش بیافزاییم.
در رابطه با قدمت زبان، ادبیات ترکی و رابطه آن با زبان و ادبیات سومری و همچنین رابطه تاریخی ترکمنستان و مزوپوتامیا (بین النهرین) به اشارات زیرین بسنده میکنم.
زبان سومری همانگونه که در بالا اشاره کردیم، از بین زبانهایی که ما میشناسیم چه به لحاظ گرامری و چه به لحاظ همسانی واژگان به زبان ترکی بسیار نزدیکتر میباشد. مثلا در زبان سومری نیز مانند زبان ترکی حالات مختلف گرامری بدون آنکه لغات ریشه تغییری بکند با التصاق(چسباندن) پسوندهای گوناگون نشان داده میشود. حالت گرامری در زبانهای ترکی و سومری تقریبا عین هم بوده و شباهتی به گرامر فارسی ندارد، زیرا در زبان فارسی وظیفه پسوندهای ترکی، سومری را حروف اضافه انجام میدهد. اگر این مقایسه را با دیگر زبانهای هند و اروپایی چون آلمانی، انگلیسی و روسی نیز انجام دهیم دقیقا همین نتیجه را خواهیم گرفت. علاوه برشباهتهای گرامری، تعداد زیادی لغات مشترک نیز بین زبانهای ترکی و سومری وجود دارد. ایرج اسکندری در کتاب پرارزش وعلمی خود به نام (در تاریکی هزارهها) با استناد به تحقیقات ذیقیمت دکتر ضیا» صدرالاشرافی تعداد قابل توجهی از کلمات مشترک بین زبانهای ایلامی و زبان ترکی را قید نمودهاند که به عنوان مثال کلماتی چون آت(اسب)، آدا(پدر), خان گون (خورشید)، سو(آب) را میتواند ذکر کرد. (بر گرفته شده از روزنامهی آفرینش- ۱۴/۰۹/۱۳۸۶)
اهمیت
زبان ترکی در ایران در قرون گذشته از دید مورخین, سیاحان و دیپلماتهای خارجی
فارسی دری که امروزه زبان رسمی و دولتی کشور و زبان ملی و مادری هموطنان فارس به شمار میرود با همه تشویقهایی که در قرون گذشته از طرف سلاطین در توسعه آن بعمل آمد, نتوانست سهمی در بهرهگیری از علم طبّ, نجوم, فلسفه, موسیقی, ریاضی و دیگر علوم داشته باشد و همواره و بیشتر در حد زبان شعر باقی ماند.
دکتر رحمت مصطفوی در کتاب «درباره زبان فارسی» که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵ هجری شمسی) در تهران چاپ شده مینویسد:
«بزرگان و نوابغی از قبیل رازی, ابنسینا, ابوریحان بیرونی و خیام با استفاده از میراث یونانی دانشهای انسانی را در رشتههای مختلف از ریاضیات و طبیعیات و پزشکی گرفته تا فلسفه و نجوم و جغرافیا و غیره به قلههای تازهای رساندند. . . ولی همه این بزرگان, به عربی درس میخواندند و به عربی کتاب مینوشتند, همه مکالمات علمی ایرانیها, همه کوششها و کاوشها و اکتشافات و اختراعات آنها به زبان عربی به عمل میآمد و این گنجینه کمنظیر علمی هیچوقت در زبان فارسی منعکس نشد و آنجاها که شد به قدری قلیل بود که تقریباً به حساب نمیآمد. . . . در نتیجه این وضع اسفناک به وجود آمد که زبان فارسی هیچوقت در سراسر تاریخ خود زبان علمی نبوده است و همیشه از علم خالی بوده است». [۱] پادشاهان ترک در طول حکومت هزار سالهشان بعد از حاکمیت اسلام, بیشترین خدمت را به زبان فارسی کردهاند, زبان ترکی هم بدون تشویق پادشاهان و با قدرت ذاتی خود به شکوفایی ادامه میداد و این زبان در مکتبخانهها در کنار زبان عربی تعلیم داده میشد. اولیاء چلبی سیّاح نامدار ترک اهل آناتولی که در سال ۱۰۵۰ هجری از تبریز دیدن کرده در مورد مدارس این شهر مینویسد:
تبریز چندین مدرسه دارد که علوم مختلف در آنها تدریس میشود. تعداد این مدارس ۴۷ میباشد که همه مهم و مورد استفاده میباشند. این مدارس برای بزرگسالان بوده و دانشمندان مشهوری در آن تدریس میکنند. به عقیده اولیاء از همه مهمتر مدرسه «شاه جهان» میباشد که علاوه بر قرآن سخنان حضرت علی(ع) (نهجالبلاغه) نیز در آن تدریس میشود. [۲] وی میافزید: در تبریز علاوه بر این مدارس, ۶۰۰ مدرسه نیز برای کودکان موجود است که مردم این شهر آنرا مکتب میگویند. سپس اولیاء, تعدادی از مکتبهای مشهور شهر چون مکتب شیخ حسن, مکتب حسن میمندی, مکتب تقی خان, مکتب سلطان حسن, مکتب سلطان یعقوب و غیره نام برده میگوید در این مدارس سالیانه به شاگردان لباس داده میشود.
وی در مورد زبان مردم تبریز میگوید: مردم این شهر به لهجه بخصوصی صحبت میکنند. سپس نمونهای از جملات زبانشان داده میگوید: مثلاً میگویند «هله تانیمهمیشم»[۳] یعنی (هنوز نشناختهام. )
این جملات نشان میدهد که مردم تبریز به ترکی صحبت میکردند، ولی چون ترکی آذربایجانی اندکی با ترکی استانبولی فرق داشته و در لهجه ترکی استانبولی به جای «تانیمامیشام», «تانیمادیم» گفته میشود اولیاء آن را «لهجه مخصوص» گفته که تفاوت لهجه ترکی آذربایجانی با استانبولی را نشان میدهد.
پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در دوره صفویه به اصفهان سفر کرده در نامهای که از اصفهان به دوستش «ماریو اسکیپانو» در تاریخ ۱۸ دسامبر ۱۶۱۷ نوشته چنین میگوید:
«در ایران عموماً بیشتر به ترکی سخن گفته میشود تا فارسی, مخصوصاً در دربار و بین بزرگان رجال. . . غلامان شاه هم که از اقوام مختلفاند بیشتر به ترکی سخن میگویند و فارسی نمیدانند. از این رو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون بلکه خود شاه هم که بیشتر اوقاتش را در میان آنان بسر میبرد, برای تفهیم مطالب خود به ترکی سخن می-گوید. و در نتیجه این زبان در تمام دربار و بین زنان و دیگران رواج یافته است. ». [۴] و وی ادامه میدهد که زبان ترکی در میان طبقات آنچنان معمول بوده که میتوان گفت زبان عامه بوده است.
پیترو دلاواله جریان نخستین دیدارش را با شاه چنین توصیف میکند. «شاه از کسانی که نزدیکش ایستاده بودند پرسید که آیا من ترکی میدانم یا نه. و چون من تمام روز را با ایشان به ترکی سخن گفته بودم, جواب مثبت شنید, پس بار دیگر رو به من کرد و تبسم کنان چنانکه رسم ایرانیان است به ترکی گفت: خوش گلدی, صفا گلدی».
نیز درباره یک سخنرانی شاه عباس چنین میگوید:
شاه عباس در جواب برخاست و به زبان ترکی نطق فصیحی ایراد کرد…»[۵].
وی در نامه دیگری که در اوایل ماه مه (مئی) ۱۶۱۸ نوشته است, درباره ملاقات و گفتگوی خود با شاه مینویسد: «پس از آنکه شاه دستور نشستن داد, به زبان ترکی از علت آمدنم به آن نواحی و . . . بر مطالب استفسار کرد. من بطور خلاصه و به نحوی که برایم مقدور بود جواب گفتم. »[۶] این مؤلف که در طول اقامت خود در ایران حتی یک شعر ترکی هم گفته است[۷] در سال ۱۶۲۰ کتابی درباره دستور زبان ترکی تألیف کرده و در مقدمه آن درباره اهمیت و فواید فراگیری زبان ترکی به مناسبت قدرت امپراطوری عثمانی در اروپا, آسیا, آفریقا, و حکومت قزلباشها در ایران و سایر اقوام ترک در آسیای میانه, مطالب جالبی آورده است. [۸] یکی دیگر از اروپائیانی که به دربار صفویان راه یافته, آدام اولئاریوس آلمانی است که از طرف دربار فردریک فن هلشتاین به عنوان منشی سفارت به روسیه و ایران فرستاده شده و از نوامبر ۱۶۳۶ تا فوریه ۱۶۳۸ در ایران مقیم بوده است. اولئاریوس در ضمن توصیف ضیافتی که شاه صفی برای سفرا داده بود, میگوید: «وقتی ضیافت تمام شد, ایشیک آقاسی باشی, به ترکی فریاد زد:
سوفره حقّینه, شاه دولتینه, غازیلر قوتینه, آللاه دییلوم آللاه آللاه, و حاضران کلمات آللاه آللاه را تکرار کردند. »[۹] «همین مؤلف میگوید: ایرانیان غیر از زبان خود, خصوصاً در ولایات شیروان و آذربایجان و عراق [عراق عجم, اراک امروزی و مناطق مرکزی ایران تا اصفهان] و بغداد و ایروان, به کودکان ترکی هم یاد میدهند. همو مینویسد زبان ترکی بقدری در دربار اصفهان اهمیت دارد که آنجا بندرت یک کلمه فارسی به گوش میخورد. [۱۰] همین مؤلف باز میگوید که ایرانیان آثار شعری خوبی به ترکی و فارسی دارند و اسامی شعرایی از قبیل نسیمی, نوایی و فضولی را در ردیف فردوسی و حافظ و سعدی میآورد. »[۱۱] وی میگوید که فارسها با شور و شوق زیادی ترکی یاد میگیرند.
شوالیه ژان شاردن که مدت یازده سال (۱۶۷۱-۷۷و ۱۶۶۴-۷۰) در ایران بوده مینویسد:
از اَبهَر به بعد است که زبان فارسی به گوش میخورد در حالی که تا آنجا عموماً زبان ترکی است. ولی این ترکی با زبانی که در ترکیه به آن تکلم میکنند اندکی فرق دارد. [۱۲] همین مؤلف در فصلی که راجع به زبانها در سفرنامهاش دارد, درباره ترکی میگوید:
«ترکی زبان قشون و دربار است, و زنان و مردان منحصراً به ترکی سخن میگویند, خصوصاً در خانوادههای اشرافی. علت این امر آن است که خاندان (صفوی) از مناطق ترک زبان و از میان ترکمانان که زبان مادریشان ترکی است برخاستهاند. ». [۱۳] «سانسون» که به نمایندگی از طرف پاپ به سال ۱۶۸۳ به ایران آمده و سه سال در اصفهان مقیم بوده است, ضمن بحث از اعتقاد ایرانیان به قدرت معنوی شاه و منزه بودن وی از معاصی میگوید: آنان در ضمن هر صحبتی عبارت «قوربان اولیم, دین ایمانوم پادشاه, باشینکا دونیم»[۱۴] را بکار میبرند.
«رافائل دومان» رئیس هیئت کبوشین در اصفهان که به سال ۱۶۴۴ به ایران آمده و همانجا در گذشته است, در کتاب «وضع ایران در ۱۶۶۰» ضمن اشاره به این که فارسی زبانی است که در ایران مردم عامی به آن صحبت میکنند و ترکی زبانی است که در دربار رواج دارد, شرح مختصری راجع به ساختمان این دو زبان میدهد. وی که حُسن زبانهای یونانی و لاتینی را ناشی از فراوانی تصریفهای مختلف و اهمیت خاص هریک از آنها میداند, مینویسد: «ترکی از این بابت, هیچ کمتر از آن زبانها نیست. وانگهی ترکی آنهمه صرف بیقاعده و اختلاف و تنوع در تصریف افعال و اسامی هم ندارد, بلکه قواعد آن همه یکسان است. »[۱۵] این مؤلف در سال ۱۶۸۴ رسالهای راجع به دستور زبان ترکی به لاتینی نوشته است که با وجود اختصار, از لحاظ نشان دادن بعضی از خصوصیات زبان ترکی این دوره مهم است.
«انگلبرت کمپفر» آلمانی که به سال ۱۶۸۴ همراه هیأتی باسفیر سوئد به ایران آمده و سمت منشیگری و طبابت داشته است, راجع به ترکی مینویسد: «زبان ترکی دربار بیشتر زبان مادری خاندان سلطنت است تا مردم عادی. . . سخن گفتن به این زبان از طریق دربار در میان خانوادههای اعیان و اشراف به قدری گسترش یافته است که اکنون ندانستن آن برای کسی که از امتیازی برخوردار باشد, اسباب شرمندگی است. »[۱۶] از همین دوره یک لغتنامه سه زبانه (ایتالیایی- ترکی- فارسی) در دست است که در حوزه راهبان کرملی در اصفهان تألیف شده است و نشان میدهد که ترکی تا چه حد برای تبلیغات دینی نیز مهم بوده است. [۱۷] محمد طاهر وحید در ضمن وقایع سال ۱۰۷۰ [هـ ق] سلطنت شاه عباس ثانی مینویسد:
«چون درویش مصطفی اراده مراجعت به وطن مالوف (الکاء روم) داشت. رقم اشرف به خط مبارک به اسم حاجی منوچهرخان بیگلر بیگی شیروان. . . در سلک تحریر بل سمط اعجاز کشیدند. ». و سواد امان نامه را که به ترکی است نقل میکند. متن امان نامه به زبان ترکی از سوی «شاه عباس دوم صفوی» به منوچهرخان بیگلربیگی شیروان:
«اخلاص طریقتینده راسخالعقیده, شجاعت و مبارزت یولوندا پسندیده حاجی منوچهرخان توجه و عنایتیم طرفینه نهایتسیز بیلیب, اؤزونو اکثر خاطیریمده بیلهسن!
خصوصاً بعضی فصرنلو (؟) مجلیسلرده انشااللاه یاخشی وجهیله حضوروموزا یئتمک میسّر اولا!
آیینه ضمیر ائمه معصومین علیههالسلام مهریندن مصّفی, درویش مصطفی یولداشی بیرله [ایله], شیروان سمتیندن اؤز ولایتینه گئتمک ارادهسی وار. مهربانلیق لازیمهسین یئره گتیریب روانه ائدهسن»[۱۸].
زبان و سبک ساده و بیتکلف این امان نامه نمونه احکام و فرامینی است که [به] ترکی در دوره شاه اسماعیل و شاه طهماسب صادر میشده است. این زبان حد وسطی است میان زبان گفتار و گفتگوی روزمره و زبان مطنطن و پرتکلفی که در مکاتبات و مراسلات رسمی بین ایران و اروپا از دوره شاه عباس اوّل به بعد, به تقلید از منشیان عثمانی رواج داشته است. به عنوان مثال میتوان به عناوین دو نامه زیر اشاره کرد:
نامه شاه صفی به فردیناند ثانی امپراتور اتریش و پادشاه مجارستان و نامه شاه سلطان حسین به فردریک اکسدوس (اوگوست) دوک ساکسونی و پادشاه لهستان. ». [۱۹] «در دربار صفویه منصب ملک الشعرایی مقامی رسمی بود و «خدمت او [ملک الشعرا] این که, هر سال که تحویل آفتاب به حمل میشود, باید بیشتر قصیدهای در مدح و ثنای پادشاه یا در تعریف بهار گفته باشد, و آن روز که عید نوروز است بیاورد و در مجلس عام, در خدمت اقدس بخواند, و به جهت ابنیه و عمارت پادشاهی که تازه احداث می-شود تاریخی بگوید و مثنوی و قصیده که در هر باب امر اشرف صادر شود در سلک نظم کشیده رساند. ». [۲۰] در دیوان «تأثیر تبریزی» که مدتی از مستوفیان دربار بود, غیر از غزلیات ترکی, شعرهایی از قصیده مثنوی و غیره به ترکی هست. از عناوین منظومههایی که تقدیم شده است پیداست که در زمان شاه سلیمان و شاه سلطان حسین وظیفه ملکالشعرایی به زبان ترکی را هم عملاً این شاعر به عهده داشته است. [۲۱] روند تعلیم و تدریس عربی, ترکی و فارسی در کنار هم در ایران ادامه داشت تا اینکه در زمان رضاخان دستور جلوگیری از تدریس و یادگیری زبان ترکی داده شد و دشمنی با زبان و فرهنگ غنی ترکی در رأس برنامههای تخریباتی رضاخان و جانشین وی قرار گرفت !
امروزه نیز برخی تنگ نظرها به جای تشکر از سلاطین گذشته ترک که توسعه دهندگان زبان فارسی بودند همواره با آنها و با همه ترکان دشمنی میورزند ! علت این دشمنی هم بیشتر از آنجا ناشی میشود که در طول هزار سال, ترکان در رأس حکومتهای ایران بوده و پارسیان و تاجیکان بیشتر به عنوان منشیان و رعایا در خدمت آنان بودهاند؛ این عوامل باعث احساس حقارت در ناسیونالیستهای افراطی شده, پس از حاکمیت خانواده پهلوی بر ایران که خود را منتسب به پارسیان میکرد در پی تلافی این حقارت هزارساله بر آمدند !
درباره این حسّ حقارت به متنی که در مجله «نگاه نو» در سال ۱۳۷۰ چاپ شده و این مجلّه به وسیله ناسیونالیستهایی چون کاوه بیات و همفکران وی منتشر میشد نظری میافکنیم:
«ملّت ایران طی حدود هزار سال از زمان غزنویان تا پایان قاجاریه زیر سلطه ایلات ترک قرار داشته است و چنان بوده که در مدت طولانی این تسلط , از حداکثر حق و بختی که گاه برخوردار میشده, شمشیر زنی در مقام سربازی ساده در خدمت سرداران ترک بوده است, حال لازم به یادآوری نیست که چون همه املاک بزرگ همواره از سوی شاهان به صورت تیول و اقطاع در اختیار سرداران پیروزمند قرار میگرفت, یک ایرانی غیر ترک سهمی در این میان نمیتوانست داشته باشد. ». [۲۲] علاوه بر مناسب حکومتی, ترکان در امر تجارت نیز ابتکار عمل را در دست داشتند, آنها شرکتهایی را بنام «اورتاق» با شرکت شهزادگان تشکیل داده و از امکانات دولتی استفاده میکردند.
تاجران ترک تمام اعتبارات تجاری را در اختیار داشتند.
«. . . . تجّار تات[۲۳] وقتی نمیتوانستند قروض خود را به این شرکتها بپردازند به اتفاق همسر و فرزندان به صورت غلام در میآمدند. تاتها را برای خدمت نظام قبول نمیکردند و در مواقعی هم که سرباز میشدند با علامت مخصوص مشخص و تحقیرشان میکردند. ». [۲۴] همانطوریکه آمد, در طول حکومت هزار ساله ترکان در ایران, پارسیان و تاجیکان که در میان ترکان به تاتها مشهور بودند بیشتر در کارهای خدماتی به کار گرفته میشدند, از کارهای مهم حکومتی که بیشتر در اختیار آنان قرار میگرفت منشیگری و کارهای دیوانی بود که گاهی از بین همین منشیان افرادی که نظر سلطان را جلب میکردند به مقام وزارت و صدارت هم میرسیدند.
راجر سیوری در کتاب «درباره صفویان» میگوید:
«عناصر ترک, یا درستتر ترکمان, دولت صفوی طبعاً «اصحاب سیف» بودند؛ نخبگان جنگی قزلباشی که صفویان را با شور جنگی هنگفتشان به قدرت رسانیده بودند از دید ایشان, تصدی مناسب اصلی دولت صفوی از جانب آنان, صرفاً پاداشی در خور در برابر خدماتشان به آرمان صفویان بود. عناصر تاجیک, یا ایرانی [فارس][۲۵] عموماً «اهل قلم» جامعه کهن اسلامی بودند. آنها متصدی مقامات اداری, و از تبار طویل آن مستخدمان کشوری ایرانی بودند که تداوم و ثبات اداری را در عهد رشتهای از امرای . . . اعراب, ترکان, مغولان, تاتارها و ترکمانان را فراهم میساختند. کشمکش میان این دو عنصر از این رو ناگزیر بود که, چنانکه مینورسکی میگوید, قزلباشان با ایرانیان[۲۶] [پارسیان] پیشینه ملی مشترکی نداشتند. ترکمانان [ترکان] و ایرانیان [پارسیان] به سان روغن و آب, راحت درهم نمیآمیختند, و دوگانگی این ترکیب تأثیری ژرف بر اداره امور کشوری و لشکری ایران هر دو گذاشت. » به خصوص, قزلباشان تصور بسیار روشنی از نقشی داشتند که یک «تاجیک», یعنی نا ترکمان, باید داشته باشد, و تاجیک پلشت نامی بود که آنها در حق ایرانیان [پارسیان] به کار میبردند؛ تاجیکان تنها در خور «رسیدگی به حسابها و امیر دیوان» بودند. آنها در چشم قزلباشان, استحقاق نگهداری محافظان شخصی یا فرماندهی قشون در رزمگاه را نداشتند. اگر از قزلباشان می-خواستند که زیر دست سردار ایرانی [پارسی] خدمت کنند, آنرا ننگ میدانستند. ». [۲۷] قزلباشان هرگز تصور نمیکردند که یک فارس بتواند «لاف سپاهیگری زند»[۲۸] لذا آنها را تنها در حد رسیدگی به «دیوان» دانسته و باعناون «امر دیوان» تحقیرشان میکردند!
از آنجائیکه کارهای منشیگری و دیوان و دفتر بخاطر موقعیت خاص آن تعریف و تمجید و تملق گویی از سلاطین و شاهزادگان و دیگر مقامات کشوری و لشکری را طلب میکرده, در نتیجه تداوم این پیشه در بین پارسیان در طول قرنهای متمادی, فرهنگ تملقگویی و افراط در اظهار کوچکی و بندگی, در بین این قوم پدیدار گردید و از نسلی به نسل دیگر منتقل شد تا جایی که امروزه این پدیده نامیمون به فرهنگ عادی در بین مردم کوچه و بازار تبدیل شده و در جایی که برای عملکرد مثبت یک شخص تنها یک تشکر صمیمانه کافی است و هیچ نیاز و احتیاجی به کاربرد الفاظ تملقآمیز چاپلوسانه احساس نمیشود بنا به عادت دیرینه, این کلمات از زبان هموطنان فارس زبان به وفور جاری میگردد !
آیت اله سید حسن مدرس نماینده مجلس و مبارز سیاسی دوران رضاخان میگوید: «. . . به هر کلمه و جمله فریبنده از [روی] ساده دلی میگروند و چون فقیر و گرسنهاند, سر هر سفرهای جمع میشوند و ولینعمت را هر که, شد نان دهنده خود میدانند. هیچ مملکتی بهاندازه مملکت ما کلمات تملقآمیز چاپلوسانه ندارد. . . »[۲۹].
در مورد اینگونه تملق گویی, به نمونهای از متنی که منشی ناصرالدین شاه «محمدحسن خان اعتمادالسلطنه» در کتاب «الماثر و الآثار» در باب اول, در تعریف و تمجید از ناصرالدین شاه آورده است بسنده میکنیم:
در ذکر شمهای از شمایل و فضایل خاصه پادشاه جمجاه خلدالله ملکه و سلطانه
«شمایل همایون اعلیحضرت قدر قدرت اقدس صاحب قرانی ادام الله تعالی شوکته» که همواره به بشائت و فرخندگی مقرون است حاکی از تمامی خلقت و تناسب عناصر و استکمال قوی و استعداد حواس و مدارک عالیه و مشاعر کامله میباشد.
پیکر مبارک در کمال اعتدال است و هر لباس که در بر داشته باشد به سبک جدید یا قدیم بطرز فرنگی یا ایرانی, نظامی یا غیرنظامی حتی جبه و امثال آن نهایت زیبنده و برازنده به نظر میآید چنانکه گاه شده که قبای قدک پوشیدهاند همان جلوه نموده که خفتان مروارید و شب کلاه بر فرق فرقدسا گذاشته و از آن فر تاج کیانی پدید, و نگارنده این فصول [اعتماد السلطنه] نه تنها حضرت اقدس شهریاری را در ایران و در دربار سپهر نشان دیده که بگوید تجمل پادشاهی و سلطنت است که چاکر و رعیت را [اعتماد السلطنه را] بالطبع موله و مجذوب مینماید بلکه بارها در اقلیم و ممالک فرنگ با سلاطین و امپراطورهای با تمکین حضور همایون این شاهنشاه را مشاهده کرده. . . .
چهر مهرلمعان در عین خوشرویی آیت ابهت و احتشام است و سیمای صباحت انتمای معلی مبین هر گونه سماحت و اقدام انوار پادشاهی از آن پیدا و اسرار آگاهی از این هویدا. . .
گونههای مبارک متلألی باشد و درخشنده چون لئالی و میتوان گفت احدی از ملوک معاصرین را این تجلی و جمال نیست و به نام ایزد حضرتش را برتری است و خدا داند که هرکس به زیارت آن جمال عدیم المثال نایل آید یک عالم خرمی و مسرت حاصل نماید. . .
مژگان به درستی سیاه و اسباب گیرندگی نگاه, کشیدگی بینی به قدری که باید, دهن از کمال طبیعی سخن نماید, و دندانها را از آن لمعان که همگان را خوش آید, ذقن [چانه] مستدیر و نمایان با چاه زنخی محسوس و فیالجمله نهان. . .
دست و دل مبارک بحر و کان است و در سخا و کرامت مانند ابر و باران. ناطقه آن را وصف نتواند و دراکه حد آن نداند. خواهنده از این روست که عموم بار یافتگان آستان سپهر نشان بلکه قاطبه رعایای این دولت جاوید بنیان تعشقی خاص و اشتیاقی مخصوص به زیارت تمثال آفتاب مثال همایون شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه دارند و دولت دیدار خسروانی را از مواهب سینه و نعم عنیر متناهیه خداوندی میشمارند, درک این سعادت و کسب میمنت را بر سر راه موکب منصور میآیند و دیده را از غبار این راه روشن مینمایند. مشاهده آن جمال با کمال را به جان می-جویند و بیاختیار میگویند که تبارک الله احسن الخالقین. ». [۳۰] پانآریائیستهای وطنی اثر منحصر بهفرد و جهانی«ددهقورقود» (قرن ۵ هـ ق), و آثار شاعرانی چون حسناوغلو و نصیر باکویی (قرن ۷ هـ ق), فرهنگ لغات«صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» (قرن ۷ هـ ق), قاضی ضریر, برهان الدین, نسیمی, شیخ انوار (قرن ۸ هـ ق), حقیقی, حبیبی و دیگران را که بسیار قدیمیتر از زمان صفویان و به ترکی آذربایجانی است نادیده گرفته تلاش میکنند این تفکر را بر مخاطبینشان القاء کنند که زبان ترکی, بیشتر از زمان حکومت صفویان زبان مردم آذربایجان و زبان عمومی شده است و این صفویان بودند که زبان ترکی را رونق بخشیده رواج دادند, در حالی که ادعای اینان کاملاً غیر مدلل و غیر منطقی است و آثار مکتوب باقی مانده از سالهای بسیار جلوتر از دوران صفویان, مؤید این واقعیت است که زبان ترکی از زمانهای بسیار کهن, زبان عموم مردم آذربایجان بوده است و صفویان هم تلاشی برای رونق این زبان انجام ندادهاند.
نصراله فلسفی در جلد اول زندگی شاه عباس اول با استناد به تاریخ خلدبرین مینویسد:
«شاه عباس برای اینکه از قدرت قزلباش بکاهد, یک دسته سپاه منظم تفنگدار نیز از روستائیان ورزیده و رعایای بومی ولایات مختلف ایران. . . ایجاد کرد. . . و از قزلباش ترک که خود را اصیلتر و نجیبتر از مردم پارس زبان ایران میپنداشتند داخل سپاه نبود» و میافزاید «رعایای تاجیک یا ایرانی [فارس زبان] تا آن زمان از خدمات لشکری محروم و ممنوع بودند. »[۳۱].
در کتاب «دین و دولت در عصر صفوی» هم به نقل از مینورسکی «the middle east » صفحه ۴۵۱ آمده است: «ترکی که زبان شاهان صفوی بود به ایرانیان تحمیل نشد و با وجودیکه به دلایل سیاسی شاه اسماعیل یکم اشعار خود را به ترکی میسرود, از بیشتر ترک شدن ایران جلوگیری شد. . . »[۳۲] محمد سعید اردوباری نویسنده مشهور آذربایجانی (۱۸۷۲-۱۹۵۰) در مقالهای در سال ۱۹۳۴ و همچنین در رمان «دومانلی تبریز» (تبریز مهآلود) در مبحث تکامل زبان ترکی آذربایجانی مینویسد:
اگر چه شاه اسماعیل صفوی (۱۵۰۱-۱۵۲۴) زبان ترکی را به زبان رسمی دربار خویش تبدیل کرد, شاه عباس صفوی سعی کرد زبان فارسی را به تمام اهالی پادشاهی خویش تحمیل کند. [۳۳] اردوبادی معتقد است که مهاجرت اجباری ارامنه به جلفای اصفهان و کردها به خراسان در دوره صفویان تلاشی بود جهت استحاله آنها در یک محیط فارس زبان.
با توجه به مستندات فوق, هر آنچه از رونق زبان ترکی در زمان صفویان و حکومتهای قبل آن میبینیم نفوذ و گسترش طبیعی و ذاتی این زبان در بین متکلمین آن بوده که این قدرت در جوهره وجودی زبان ترکی نهفته است که در دیگر زبانها کمتر به چشم میخورد, و این حالت, روند عادی و جاری در کشور بوده است که ما تکلم به این زبان را در میان عموم مردم آذربایجان تاریخی[۳۴] و مردم ترک دیگر نقاط ایران بخصوص در بین رجال و مقامهای بالای کشوری و لشکری و درباریان و پادشاهان تا قبل از حاکمیت خاندان پهلوی در ایران میبینیم.
با اینکه در دوران صفویه هم مثل گذشته, زبان علم و دین, زبان عربی بوده و در مدارس و مکاتب آن دوران بیشتر به عربی تحصیل میکردند, و طبق سنتی که از زمان سامانیان باقی مانده بود شعرا هم بیشتر به زبان دری (فارسی) که زبان اصلی مردم تاجیکستان و افغانستان بود و به وسیله امپراتوران ترک در مناطق تحت حاکمیت آنها از جمله در شهرهای مرکزی ایران رواج پیدا کرده بود شعر میسرودند, زبان ترکی هم زبان مقامات عالیرتبه کشور بود و این زبان به زبانی تبدیل شده بود که دانستن آن جزء مباهات و افتخارات فرد محسوب میشد. خصوصاً تکلم به این زبان برای کسانیکه از منصب و مقام بالای کشوری برخوردار بودند امری واجب و لازم به حساب میآمد.
در زمان افشاریه هم موقعیت زبان ترکی با توجه به کتیبه عظیمی که بوسیله نادرشاه و به زبان ترکی در خراسان در کلات نادری نوشته شده و هم اکنون نیز موجود است کاملاً نمایان است. نادرشاه به ترکی سخن میگفت و از دیپلماتها و فرستادگان کشورهای خارجی چون پادشاه هند و جاثلیق ارمنستان به زبان ترکی استقبال میکرد. [۳۵] «آن روز که خلیفه ارامنه به حضور نادرشاه بار یافت نادر فرمودش: خوش گلیبسن خلیفه, یاخچیسن, چاقسن, یولدا آزار چکیبسن, خوش آمدی خلیفه, چطوری, خوب هستی, سلامتی, در راه زحمت زمستان [!] را تحمل کردی. . . . ». [۳۶] در دوران قاجاریه نیز زبان ترکی جایگاه ویژه خود را داشت, گرچه در این دوران پایتخت و دارالحکومه ممالک محروسه ایران شهر تهران قرار داده شد اما بعلت موقعیت ممتاز و خاص آذربایجان, تبریز شهر ولیعهدنشین و دارالسلطنه بود و از نقطه نظر سیاسی هم اهمیت تبریز کمتر از تهران نبود, بخصوص اینکه صدای نهضتهای آزادیبخش و آوای تمدن اروپا از طریق آذربایجان و تبریز به تهران و دیگر شهرهای ایران میرسید.
کاسپاردروویل از فرماندهان سپاه عباس میرزا در مورد کاربرد زبانها در دوران قاجار در ایران مینویسد: «زبانهای متداول در ایران فارسی, عربی و ترکی است. تعداد زیادی از افراد با اینکه به زبان فارسی مسلط هستند ترجیح می-دهند به ترکی که زبان متداول در قشون است صحبت نمایند. ». [۳۷] درباره زبان پادشاهان قاجار از جمله نوع تکلم ناصرالدین شاه, در کتاب «الماثر و الاثار» نوشته اعتمادالسلطنه چنین آمده است:
«. . . اما تکلم خسروانی- ناطقه در کمال فصاحت است و منتهای بلاغت. . . غالب محاورات و مکالمات ملوکانه به زبان فارسی و ترکی آذربایجانی است که دو لغت عمومی مملکت ایران میباشد. و از السنه خارجی زبان فرانسه را در کمال خوبی میدانند و زیاده از سی هزار لغت در خاطر دارند. به این زبان سخن میگویند و هم مینویسند. . . انگلیسی را در اوان ولیعهدی تحصیل کرده میخوانند. و صحیحاً تلفظ مینمایند اما بدان تکلم نمیکنند. ترکی جغتایی را که اینک در ممالک عثمانی متعارف است کاملاً میدانند و مشکلات که در املاء و منشئات آن زبان است جمله در آن حضرت واضح و آسان باشد. ». [۳۸] آنچه از صدای مظفرالدین شاه قاجار جانشین ناصرالدین شاه بصورت صفحه ضبط شده در دست است نشان میدهد که وی نیز در تهران اغلب به ترکی سخن میگفته و در موارد خاص به فارسی صحبت میکرده است و در هنگام صحبت به فارسی نیز لهجه ترکی وی حاکم بر محاورات فارسیاش بوده است.
نوشتههایی که از مظفرالدین شاه به صورت خاطرات و به فارسی باقی مانده است نیز نشان میدهد که وی اصطلاحات ترکی را به وفور در نوشتن فارسی به کار میبرده و حتی نوشتههایش را به نوعی میتوان ترجمه از ترکی به فارسی قلمداد کرد.
وی در یکی از خاطرات شکار خود مینویسد: به طرف دسته آهو «تفنگ انداختم». از آنجائیکه در زبان ترکی از جمله : «توفنگ آتدیم». در این نوع موارد استفاده میشود شاهقاجار دقیقاً این جمله ترکی را به فارسی ترجمه کرده و منظور خود را بیان داشته است!
اینک نوشتهای از مظفرالدین شاه که از خاطرات یک روز شکار مینویسد:
«صبح به هوای شکار آرقالی رفتیم. ما حصل شکار این شد که ما دو دسته رم دادیم. یکی جلو میراخور رفت و دیگری جلوی منشی حضور. هر دو تفنگانداختند هیچیک نخورد. چند دسته قوش کشیدیم. آنها بند کردند چیزی بدست نیامد. آخرالامر قوش دستی خودم را دادم میراخور برد و سیر کرد. با کمال خستگی که لازم و ملزوم شکاریگری است خاصه وقتی که شکار هم نشده باشد مراجعه کردیم…»[۳۹].
کلمات و اصطلاحاتی که عیناً از ترکی به فارسی ترجمه شده:
-۱ آرقالی یا آرغالی= بز کوهی
– ۲تفنگانداختن= تیرانداختن یا تیراندازی.
– ۳قوش کشیدن= بازشکاری را به سوی هدف پرواز دادن
-۴شکار نشده باشد= شکار بدست نیامده باشد, (اوو (شکار) اولماسا).
(بر گرفته شده از مقالهی آقای حسن راشدی نویسنده و محقق معاصر کشور – ۲ مهر ۱۳۹۰)
۱- «درباره زبان فارسی» دکتر رحمت مصطفوی, صص ۲۶-۲۷ سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵) موسسه مطبوعاتی عطایی- تهران.
۱- « تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اکرم بهرامی (دماوندی) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهی (۱۳۵۶).
[۳]- « تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اکرم بهرامی (دماوندی) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهی (۱۳۵۶)/ آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار پروفسور علیار اوف, باکو ۱۹۸۹ ص ۲۳۴ / اولیاء چلبی (سیاحتنامه جلد دوم).
[۴] – مقاله: «زبان ترکی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجهای, مجله تریبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قیش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, ۱۹۷۲), ۸.
۱ – همان مأخذ ص ۲۳۶.
۲ – مقاله: «زبان ترکی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجهای, مجله تریبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قیش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, ۱۹۷۲), ۸.
۳- مقاله پروفسور تورخان گنجهای مجله تریبون شماره ۴, ۱۹۹۹ ص ۷۴.
Ettore Rossi, versi turchi ealtri scritti intediti pietro Della valle, (RSO, ۲۲, ۱۹۷۴) ۹۲- ۹۸.
۴- همان مجله, ص ۷۵
Ettore Rossi, importanza dell, inedita grammatical turcadi pietro Della valle, attidel XIX Cangresso interzionale degi orienttalisti, (Roma, ۱۹۹۳), ۲۰۳.
[۹] – Adam olearius, vermehrte neue beschreibung dermuscovitischen/
همان مجله, ص ۷۵.
[۱۰] – همان مجله ص ۷۵/ همان مأخذ خارجی ص ۶۱۶.
[۱۱] – همان مجله همان صفخه/ همان مأخذ خارجی ص ۶۲۴.
[۱۲] – مجله تریبون, شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹, ص ۷۵
Voyages du chevalier chardin en perse (paris, ۱۸۱۱) ۱۱, ۳۸۳-۳۸۶.
[۱۳] – همان مجله, همان صفحه/ همان مأخذ خارجی, جلد چهارم, ص ۲۳۸. / ضمناٌّ وقتی در تاریخ صحبت از ترکمانان آذربایجان و آناتولی است منظور همان ترکان است نه ترکمنهایی که در شمال شرقی ایران هستند.
[۱۴] – همان مجله, ص ۷۶/
Sanson, estat present du Royaumede perse (paris, ۱۶۹۴), ۱۳۷
[۱۵] – همان مجله, ص ۷۶/
(۱)Raphael du mans, estatdela perese enlan ۱۶۶۰. (Paris,۱۸۹۰),۱۳۴sqq.
[۱۶] – مجله «تریبون» شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ م, ص ۷۶
Enaelbert kaempfer, Amoenita tum exoticatum politico- phsico- medicarum fasc culi v, (lemgoviate, ۱۷۱۲), ۱۴۴.
[۱۷] – همان مجله, همان شماره همان صفحه.
[۱۸] – سایت تریبون «اینترنت». www. tribun. com
[۱۹] – مجله تریبون ص ۷۷.
IRan şahlarının iki turkce mektubu, T M , ۷-۷۱ (۱۹۳۴- ۳۶)۲۶۹-۲۴۷
[۲۰]- مجله تریبون شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹ ص ۷۸-۷۹ / دستورالملوک میرزا رفیعا, به کوشش محمدتقی دانش-پژوه, مجله دانشکده علوم و ادبیات انسانی, شماره مسلسل ۶۸ (۱۳۴۸) ص ۴۲۴.
[۲۱]- همان مجله ص ۷۹.
[۲۲] – مجله «نگاه نو» شماره ۴, دی ماه ۱۳۷۰ ص ۳۸.
[۲۳] – ترکان به مردم غیر ترک بخصوص تاجیک و فارس تات میگفتند, گروهی از دانشمندان و زبانشناسان «تات» را واژه ترکی میدانند و معتقدند که این واژه نامی است که از سوی ترکان به زیردستانشان داده شده, زیرا «تات» در زبان ترکی معنی: خوار, پست بیگانه دارد (قاموس عثمانی: تات= ذلیل) پروفسور مارکوارت آلمانی واژه «تاجیک را ترکیبی از دو قسمت تات» (= زیردست), جیک (= ادات تصغیر ترکی دانسته), آنرا «زیردست کوچک» معنی کرده است.
[۲۴] – سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی, دکتر جواد هیئت, ص ۱۷۱.
[۲۵] – وقتی من با مترجم کتاب «در باب صفویان» راجر سیوری تماس گرفتم و پرسیدم آیا شما در ترجمه خود از کدام کلمه انگلیسی, مفهوم «ایرانی» را استنباط کردهاید گفت از کلمه (Persian) که در اینجا معنی فارس را می-دهد نه ایرانی را.
[۲۶] – مترجم هر جا به کلمه «persian» . رسیده آنرا مطابق میل خود «ایرانیان» و یا تاجیکان ترجمه کرده در حالی که این کلمه معنی «فارسها- پارسیان» را میدهد. چه, صفویان و قزلباشان هم در محدوده جغرافیای ایران زندگی میکردند و ایرانی به حساب میآمدند.
[۲۷] – «درباب صفویان» راجر مروین سیوری, ترجمه رمضان علی روح الهی, نشر مرکز, ۱۳۸۰ صص ۲۶۰-۲۶۱.
[۲۸] – ایران عصر صفوی, راجر سیوری, ترجمه کامبیز عزیزی ص ۷۲, نشر مرکز ۱۳۷۲.
[۲۹] – روزنامه ایران ۸۱/۵/۲۱ , شماره ۲۵۴۸ ستون «عبور از پل فیروزه»
[۳۰] – چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه, به کوشش ایرج افشار, ۱۳۶۳ ص ۲۶ «الماثر و الآثار» جلد اوّل تألیف محمدحسن خان اعتماد السلطنه منشی دربار ناصر الدین شاه.
[۳۱] – مجله نگاه نو, شماره ۴ , ۱۳۷۰, ص ۳۸.
[۳۲] – دین و دولت در عصر صفوی, دکتر مریم میراحمدی, ص ۷۵.
[۳۳] – مجله تریبون, شماره ۶, ص ۲۹۲.
[۳۴] – آذربایجان تاریخی مناطقی است که محدوده آن در تاریخ بلعمی و نزهتالقلوب حمداله مستوفی و دیگر مورخین آمده است و سرزمینهایی که از اراک و همدان وساوه شروع و از ابهر و زنجان وتبریز و باکو گذشته تا در بند (در جمهوری داغستان امروزی در شمال جمهوری آذربایجان) ادامه مییابد, آذربایجان نامیده میشده است.
[۳۵] – تاریخچه نادرشاه, و- مینورسکی, ترجمه رشید یاسمی, ص ۹, انتشارات امیرکبیر (سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی- ۱۳۵۵ شمسی) چاپ دوم.
[۳۶]- طوفان در آذربایجان, اصغر حیدری, ۱۳۸۱, ص ۷۳/ از پاریز تا پاریس, محمد ابراهیم باستان پاریزی, صص ۲۵۰/ ۸۰-۸۱
[۳۷] – طوفان در آذربایجان ص ۷۴ (زیر نویس)/ سفر در ایران (کاسپاردروویل) ص ۲۰۹.
[۳۸] – چهل سال تاریخ ایران, به کوشش ایرج افشار, ۱۳۶۳, انتشارات اساطیر صص ۲۵-۲۸.
[۳۹] – زبان فارسی در آذربایجان, گردآوری ایرج افشار, ص ۴۵۶- ۴۵۵.
فارسی دری که امروزه زبان رسمی و دولتی کشور و زبان ملی و مادری هموطنان فارس به شمار میرود با همه تشویقهایی که در قرون گذشته از طرف سلاطین در توسعه آن بعمل آمد, نتوانست سهمی در بهرهگیری از علم طبّ, نجوم, فلسفه, موسیقی, ریاضی و دیگر علوم داشته باشد و همواره و بیشتر در حد زبان شعر باقی ماند.
دکتر رحمت مصطفوی در کتاب «درباره زبان فارسی» که در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵ هجری شمسی) در تهران چاپ شده مینویسد:
«بزرگان و نوابغی از قبیل رازی, ابنسینا, ابوریحان بیرونی و خیام با استفاده از میراث یونانی دانشهای انسانی را در رشتههای مختلف از ریاضیات و طبیعیات و پزشکی گرفته تا فلسفه و نجوم و جغرافیا و غیره به قلههای تازهای رساندند. . . ولی همه این بزرگان, به عربی درس میخواندند و به عربی کتاب مینوشتند, همه مکالمات علمی ایرانیها, همه کوششها و کاوشها و اکتشافات و اختراعات آنها به زبان عربی به عمل میآمد و این گنجینه کمنظیر علمی هیچوقت در زبان فارسی منعکس نشد و آنجاها که شد به قدری قلیل بود که تقریباً به حساب نمیآمد. . . . در نتیجه این وضع اسفناک به وجود آمد که زبان فارسی هیچوقت در سراسر تاریخ خود زبان علمی نبوده است و همیشه از علم خالی بوده است». [۱] پادشاهان ترک در طول حکومت هزار سالهشان بعد از حاکمیت اسلام, بیشترین خدمت را به زبان فارسی کردهاند, زبان ترکی هم بدون تشویق پادشاهان و با قدرت ذاتی خود به شکوفایی ادامه میداد و این زبان در مکتبخانهها در کنار زبان عربی تعلیم داده میشد. اولیاء چلبی سیّاح نامدار ترک اهل آناتولی که در سال ۱۰۵۰ هجری از تبریز دیدن کرده در مورد مدارس این شهر مینویسد:
تبریز چندین مدرسه دارد که علوم مختلف در آنها تدریس میشود. تعداد این مدارس ۴۷ میباشد که همه مهم و مورد استفاده میباشند. این مدارس برای بزرگسالان بوده و دانشمندان مشهوری در آن تدریس میکنند. به عقیده اولیاء از همه مهمتر مدرسه «شاه جهان» میباشد که علاوه بر قرآن سخنان حضرت علی(ع) (نهجالبلاغه) نیز در آن تدریس میشود. [۲] وی میافزید: در تبریز علاوه بر این مدارس, ۶۰۰ مدرسه نیز برای کودکان موجود است که مردم این شهر آنرا مکتب میگویند. سپس اولیاء, تعدادی از مکتبهای مشهور شهر چون مکتب شیخ حسن, مکتب حسن میمندی, مکتب تقی خان, مکتب سلطان حسن, مکتب سلطان یعقوب و غیره نام برده میگوید در این مدارس سالیانه به شاگردان لباس داده میشود.
وی در مورد زبان مردم تبریز میگوید: مردم این شهر به لهجه بخصوصی صحبت میکنند. سپس نمونهای از جملات زبانشان داده میگوید: مثلاً میگویند «هله تانیمهمیشم»[۳] یعنی (هنوز نشناختهام. )
این جملات نشان میدهد که مردم تبریز به ترکی صحبت میکردند، ولی چون ترکی آذربایجانی اندکی با ترکی استانبولی فرق داشته و در لهجه ترکی استانبولی به جای «تانیمامیشام», «تانیمادیم» گفته میشود اولیاء آن را «لهجه مخصوص» گفته که تفاوت لهجه ترکی آذربایجانی با استانبولی را نشان میدهد.
پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در دوره صفویه به اصفهان سفر کرده در نامهای که از اصفهان به دوستش «ماریو اسکیپانو» در تاریخ ۱۸ دسامبر ۱۶۱۷ نوشته چنین میگوید:
«در ایران عموماً بیشتر به ترکی سخن گفته میشود تا فارسی, مخصوصاً در دربار و بین بزرگان رجال. . . غلامان شاه هم که از اقوام مختلفاند بیشتر به ترکی سخن میگویند و فارسی نمیدانند. از این رو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون بلکه خود شاه هم که بیشتر اوقاتش را در میان آنان بسر میبرد, برای تفهیم مطالب خود به ترکی سخن می-گوید. و در نتیجه این زبان در تمام دربار و بین زنان و دیگران رواج یافته است. ». [۴] و وی ادامه میدهد که زبان ترکی در میان طبقات آنچنان معمول بوده که میتوان گفت زبان عامه بوده است.
پیترو دلاواله جریان نخستین دیدارش را با شاه چنین توصیف میکند. «شاه از کسانی که نزدیکش ایستاده بودند پرسید که آیا من ترکی میدانم یا نه. و چون من تمام روز را با ایشان به ترکی سخن گفته بودم, جواب مثبت شنید, پس بار دیگر رو به من کرد و تبسم کنان چنانکه رسم ایرانیان است به ترکی گفت: خوش گلدی, صفا گلدی».
نیز درباره یک سخنرانی شاه عباس چنین میگوید:
شاه عباس در جواب برخاست و به زبان ترکی نطق فصیحی ایراد کرد…»[۵].
وی در نامه دیگری که در اوایل ماه مه (مئی) ۱۶۱۸ نوشته است, درباره ملاقات و گفتگوی خود با شاه مینویسد: «پس از آنکه شاه دستور نشستن داد, به زبان ترکی از علت آمدنم به آن نواحی و . . . بر مطالب استفسار کرد. من بطور خلاصه و به نحوی که برایم مقدور بود جواب گفتم. »[۶] این مؤلف که در طول اقامت خود در ایران حتی یک شعر ترکی هم گفته است[۷] در سال ۱۶۲۰ کتابی درباره دستور زبان ترکی تألیف کرده و در مقدمه آن درباره اهمیت و فواید فراگیری زبان ترکی به مناسبت قدرت امپراطوری عثمانی در اروپا, آسیا, آفریقا, و حکومت قزلباشها در ایران و سایر اقوام ترک در آسیای میانه, مطالب جالبی آورده است. [۸] یکی دیگر از اروپائیانی که به دربار صفویان راه یافته, آدام اولئاریوس آلمانی است که از طرف دربار فردریک فن هلشتاین به عنوان منشی سفارت به روسیه و ایران فرستاده شده و از نوامبر ۱۶۳۶ تا فوریه ۱۶۳۸ در ایران مقیم بوده است. اولئاریوس در ضمن توصیف ضیافتی که شاه صفی برای سفرا داده بود, میگوید: «وقتی ضیافت تمام شد, ایشیک آقاسی باشی, به ترکی فریاد زد:
سوفره حقّینه, شاه دولتینه, غازیلر قوتینه, آللاه دییلوم آللاه آللاه, و حاضران کلمات آللاه آللاه را تکرار کردند. »[۹] «همین مؤلف میگوید: ایرانیان غیر از زبان خود, خصوصاً در ولایات شیروان و آذربایجان و عراق [عراق عجم, اراک امروزی و مناطق مرکزی ایران تا اصفهان] و بغداد و ایروان, به کودکان ترکی هم یاد میدهند. همو مینویسد زبان ترکی بقدری در دربار اصفهان اهمیت دارد که آنجا بندرت یک کلمه فارسی به گوش میخورد. [۱۰] همین مؤلف باز میگوید که ایرانیان آثار شعری خوبی به ترکی و فارسی دارند و اسامی شعرایی از قبیل نسیمی, نوایی و فضولی را در ردیف فردوسی و حافظ و سعدی میآورد. »[۱۱] وی میگوید که فارسها با شور و شوق زیادی ترکی یاد میگیرند.
شوالیه ژان شاردن که مدت یازده سال (۱۶۷۱-۷۷و ۱۶۶۴-۷۰) در ایران بوده مینویسد:
از اَبهَر به بعد است که زبان فارسی به گوش میخورد در حالی که تا آنجا عموماً زبان ترکی است. ولی این ترکی با زبانی که در ترکیه به آن تکلم میکنند اندکی فرق دارد. [۱۲] همین مؤلف در فصلی که راجع به زبانها در سفرنامهاش دارد, درباره ترکی میگوید:
«ترکی زبان قشون و دربار است, و زنان و مردان منحصراً به ترکی سخن میگویند, خصوصاً در خانوادههای اشرافی. علت این امر آن است که خاندان (صفوی) از مناطق ترک زبان و از میان ترکمانان که زبان مادریشان ترکی است برخاستهاند. ». [۱۳] «سانسون» که به نمایندگی از طرف پاپ به سال ۱۶۸۳ به ایران آمده و سه سال در اصفهان مقیم بوده است, ضمن بحث از اعتقاد ایرانیان به قدرت معنوی شاه و منزه بودن وی از معاصی میگوید: آنان در ضمن هر صحبتی عبارت «قوربان اولیم, دین ایمانوم پادشاه, باشینکا دونیم»[۱۴] را بکار میبرند.
«رافائل دومان» رئیس هیئت کبوشین در اصفهان که به سال ۱۶۴۴ به ایران آمده و همانجا در گذشته است, در کتاب «وضع ایران در ۱۶۶۰» ضمن اشاره به این که فارسی زبانی است که در ایران مردم عامی به آن صحبت میکنند و ترکی زبانی است که در دربار رواج دارد, شرح مختصری راجع به ساختمان این دو زبان میدهد. وی که حُسن زبانهای یونانی و لاتینی را ناشی از فراوانی تصریفهای مختلف و اهمیت خاص هریک از آنها میداند, مینویسد: «ترکی از این بابت, هیچ کمتر از آن زبانها نیست. وانگهی ترکی آنهمه صرف بیقاعده و اختلاف و تنوع در تصریف افعال و اسامی هم ندارد, بلکه قواعد آن همه یکسان است. »[۱۵] این مؤلف در سال ۱۶۸۴ رسالهای راجع به دستور زبان ترکی به لاتینی نوشته است که با وجود اختصار, از لحاظ نشان دادن بعضی از خصوصیات زبان ترکی این دوره مهم است.
«انگلبرت کمپفر» آلمانی که به سال ۱۶۸۴ همراه هیأتی باسفیر سوئد به ایران آمده و سمت منشیگری و طبابت داشته است, راجع به ترکی مینویسد: «زبان ترکی دربار بیشتر زبان مادری خاندان سلطنت است تا مردم عادی. . . سخن گفتن به این زبان از طریق دربار در میان خانوادههای اعیان و اشراف به قدری گسترش یافته است که اکنون ندانستن آن برای کسی که از امتیازی برخوردار باشد, اسباب شرمندگی است. »[۱۶] از همین دوره یک لغتنامه سه زبانه (ایتالیایی- ترکی- فارسی) در دست است که در حوزه راهبان کرملی در اصفهان تألیف شده است و نشان میدهد که ترکی تا چه حد برای تبلیغات دینی نیز مهم بوده است. [۱۷] محمد طاهر وحید در ضمن وقایع سال ۱۰۷۰ [هـ ق] سلطنت شاه عباس ثانی مینویسد:
«چون درویش مصطفی اراده مراجعت به وطن مالوف (الکاء روم) داشت. رقم اشرف به خط مبارک به اسم حاجی منوچهرخان بیگلر بیگی شیروان. . . در سلک تحریر بل سمط اعجاز کشیدند. ». و سواد امان نامه را که به ترکی است نقل میکند. متن امان نامه به زبان ترکی از سوی «شاه عباس دوم صفوی» به منوچهرخان بیگلربیگی شیروان:
«اخلاص طریقتینده راسخالعقیده, شجاعت و مبارزت یولوندا پسندیده حاجی منوچهرخان توجه و عنایتیم طرفینه نهایتسیز بیلیب, اؤزونو اکثر خاطیریمده بیلهسن!
خصوصاً بعضی فصرنلو (؟) مجلیسلرده انشااللاه یاخشی وجهیله حضوروموزا یئتمک میسّر اولا!
آیینه ضمیر ائمه معصومین علیههالسلام مهریندن مصّفی, درویش مصطفی یولداشی بیرله [ایله], شیروان سمتیندن اؤز ولایتینه گئتمک ارادهسی وار. مهربانلیق لازیمهسین یئره گتیریب روانه ائدهسن»[۱۸].
زبان و سبک ساده و بیتکلف این امان نامه نمونه احکام و فرامینی است که [به] ترکی در دوره شاه اسماعیل و شاه طهماسب صادر میشده است. این زبان حد وسطی است میان زبان گفتار و گفتگوی روزمره و زبان مطنطن و پرتکلفی که در مکاتبات و مراسلات رسمی بین ایران و اروپا از دوره شاه عباس اوّل به بعد, به تقلید از منشیان عثمانی رواج داشته است. به عنوان مثال میتوان به عناوین دو نامه زیر اشاره کرد:
نامه شاه صفی به فردیناند ثانی امپراتور اتریش و پادشاه مجارستان و نامه شاه سلطان حسین به فردریک اکسدوس (اوگوست) دوک ساکسونی و پادشاه لهستان. ». [۱۹] «در دربار صفویه منصب ملک الشعرایی مقامی رسمی بود و «خدمت او [ملک الشعرا] این که, هر سال که تحویل آفتاب به حمل میشود, باید بیشتر قصیدهای در مدح و ثنای پادشاه یا در تعریف بهار گفته باشد, و آن روز که عید نوروز است بیاورد و در مجلس عام, در خدمت اقدس بخواند, و به جهت ابنیه و عمارت پادشاهی که تازه احداث می-شود تاریخی بگوید و مثنوی و قصیده که در هر باب امر اشرف صادر شود در سلک نظم کشیده رساند. ». [۲۰] در دیوان «تأثیر تبریزی» که مدتی از مستوفیان دربار بود, غیر از غزلیات ترکی, شعرهایی از قصیده مثنوی و غیره به ترکی هست. از عناوین منظومههایی که تقدیم شده است پیداست که در زمان شاه سلیمان و شاه سلطان حسین وظیفه ملکالشعرایی به زبان ترکی را هم عملاً این شاعر به عهده داشته است. [۲۱] روند تعلیم و تدریس عربی, ترکی و فارسی در کنار هم در ایران ادامه داشت تا اینکه در زمان رضاخان دستور جلوگیری از تدریس و یادگیری زبان ترکی داده شد و دشمنی با زبان و فرهنگ غنی ترکی در رأس برنامههای تخریباتی رضاخان و جانشین وی قرار گرفت !
امروزه نیز برخی تنگ نظرها به جای تشکر از سلاطین گذشته ترک که توسعه دهندگان زبان فارسی بودند همواره با آنها و با همه ترکان دشمنی میورزند ! علت این دشمنی هم بیشتر از آنجا ناشی میشود که در طول هزار سال, ترکان در رأس حکومتهای ایران بوده و پارسیان و تاجیکان بیشتر به عنوان منشیان و رعایا در خدمت آنان بودهاند؛ این عوامل باعث احساس حقارت در ناسیونالیستهای افراطی شده, پس از حاکمیت خانواده پهلوی بر ایران که خود را منتسب به پارسیان میکرد در پی تلافی این حقارت هزارساله بر آمدند !
درباره این حسّ حقارت به متنی که در مجله «نگاه نو» در سال ۱۳۷۰ چاپ شده و این مجلّه به وسیله ناسیونالیستهایی چون کاوه بیات و همفکران وی منتشر میشد نظری میافکنیم:
«ملّت ایران طی حدود هزار سال از زمان غزنویان تا پایان قاجاریه زیر سلطه ایلات ترک قرار داشته است و چنان بوده که در مدت طولانی این تسلط , از حداکثر حق و بختی که گاه برخوردار میشده, شمشیر زنی در مقام سربازی ساده در خدمت سرداران ترک بوده است, حال لازم به یادآوری نیست که چون همه املاک بزرگ همواره از سوی شاهان به صورت تیول و اقطاع در اختیار سرداران پیروزمند قرار میگرفت, یک ایرانی غیر ترک سهمی در این میان نمیتوانست داشته باشد. ». [۲۲] علاوه بر مناسب حکومتی, ترکان در امر تجارت نیز ابتکار عمل را در دست داشتند, آنها شرکتهایی را بنام «اورتاق» با شرکت شهزادگان تشکیل داده و از امکانات دولتی استفاده میکردند.
تاجران ترک تمام اعتبارات تجاری را در اختیار داشتند.
«. . . . تجّار تات[۲۳] وقتی نمیتوانستند قروض خود را به این شرکتها بپردازند به اتفاق همسر و فرزندان به صورت غلام در میآمدند. تاتها را برای خدمت نظام قبول نمیکردند و در مواقعی هم که سرباز میشدند با علامت مخصوص مشخص و تحقیرشان میکردند. ». [۲۴] همانطوریکه آمد, در طول حکومت هزار ساله ترکان در ایران, پارسیان و تاجیکان که در میان ترکان به تاتها مشهور بودند بیشتر در کارهای خدماتی به کار گرفته میشدند, از کارهای مهم حکومتی که بیشتر در اختیار آنان قرار میگرفت منشیگری و کارهای دیوانی بود که گاهی از بین همین منشیان افرادی که نظر سلطان را جلب میکردند به مقام وزارت و صدارت هم میرسیدند.
راجر سیوری در کتاب «درباره صفویان» میگوید:
«عناصر ترک, یا درستتر ترکمان, دولت صفوی طبعاً «اصحاب سیف» بودند؛ نخبگان جنگی قزلباشی که صفویان را با شور جنگی هنگفتشان به قدرت رسانیده بودند از دید ایشان, تصدی مناسب اصلی دولت صفوی از جانب آنان, صرفاً پاداشی در خور در برابر خدماتشان به آرمان صفویان بود. عناصر تاجیک, یا ایرانی [فارس][۲۵] عموماً «اهل قلم» جامعه کهن اسلامی بودند. آنها متصدی مقامات اداری, و از تبار طویل آن مستخدمان کشوری ایرانی بودند که تداوم و ثبات اداری را در عهد رشتهای از امرای . . . اعراب, ترکان, مغولان, تاتارها و ترکمانان را فراهم میساختند. کشمکش میان این دو عنصر از این رو ناگزیر بود که, چنانکه مینورسکی میگوید, قزلباشان با ایرانیان[۲۶] [پارسیان] پیشینه ملی مشترکی نداشتند. ترکمانان [ترکان] و ایرانیان [پارسیان] به سان روغن و آب, راحت درهم نمیآمیختند, و دوگانگی این ترکیب تأثیری ژرف بر اداره امور کشوری و لشکری ایران هر دو گذاشت. » به خصوص, قزلباشان تصور بسیار روشنی از نقشی داشتند که یک «تاجیک», یعنی نا ترکمان, باید داشته باشد, و تاجیک پلشت نامی بود که آنها در حق ایرانیان [پارسیان] به کار میبردند؛ تاجیکان تنها در خور «رسیدگی به حسابها و امیر دیوان» بودند. آنها در چشم قزلباشان, استحقاق نگهداری محافظان شخصی یا فرماندهی قشون در رزمگاه را نداشتند. اگر از قزلباشان می-خواستند که زیر دست سردار ایرانی [پارسی] خدمت کنند, آنرا ننگ میدانستند. ». [۲۷] قزلباشان هرگز تصور نمیکردند که یک فارس بتواند «لاف سپاهیگری زند»[۲۸] لذا آنها را تنها در حد رسیدگی به «دیوان» دانسته و باعناون «امر دیوان» تحقیرشان میکردند!
از آنجائیکه کارهای منشیگری و دیوان و دفتر بخاطر موقعیت خاص آن تعریف و تمجید و تملق گویی از سلاطین و شاهزادگان و دیگر مقامات کشوری و لشکری را طلب میکرده, در نتیجه تداوم این پیشه در بین پارسیان در طول قرنهای متمادی, فرهنگ تملقگویی و افراط در اظهار کوچکی و بندگی, در بین این قوم پدیدار گردید و از نسلی به نسل دیگر منتقل شد تا جایی که امروزه این پدیده نامیمون به فرهنگ عادی در بین مردم کوچه و بازار تبدیل شده و در جایی که برای عملکرد مثبت یک شخص تنها یک تشکر صمیمانه کافی است و هیچ نیاز و احتیاجی به کاربرد الفاظ تملقآمیز چاپلوسانه احساس نمیشود بنا به عادت دیرینه, این کلمات از زبان هموطنان فارس زبان به وفور جاری میگردد !
آیت اله سید حسن مدرس نماینده مجلس و مبارز سیاسی دوران رضاخان میگوید: «. . . به هر کلمه و جمله فریبنده از [روی] ساده دلی میگروند و چون فقیر و گرسنهاند, سر هر سفرهای جمع میشوند و ولینعمت را هر که, شد نان دهنده خود میدانند. هیچ مملکتی بهاندازه مملکت ما کلمات تملقآمیز چاپلوسانه ندارد. . . »[۲۹].
در مورد اینگونه تملق گویی, به نمونهای از متنی که منشی ناصرالدین شاه «محمدحسن خان اعتمادالسلطنه» در کتاب «الماثر و الآثار» در باب اول, در تعریف و تمجید از ناصرالدین شاه آورده است بسنده میکنیم:
در ذکر شمهای از شمایل و فضایل خاصه پادشاه جمجاه خلدالله ملکه و سلطانه
«شمایل همایون اعلیحضرت قدر قدرت اقدس صاحب قرانی ادام الله تعالی شوکته» که همواره به بشائت و فرخندگی مقرون است حاکی از تمامی خلقت و تناسب عناصر و استکمال قوی و استعداد حواس و مدارک عالیه و مشاعر کامله میباشد.
پیکر مبارک در کمال اعتدال است و هر لباس که در بر داشته باشد به سبک جدید یا قدیم بطرز فرنگی یا ایرانی, نظامی یا غیرنظامی حتی جبه و امثال آن نهایت زیبنده و برازنده به نظر میآید چنانکه گاه شده که قبای قدک پوشیدهاند همان جلوه نموده که خفتان مروارید و شب کلاه بر فرق فرقدسا گذاشته و از آن فر تاج کیانی پدید, و نگارنده این فصول [اعتماد السلطنه] نه تنها حضرت اقدس شهریاری را در ایران و در دربار سپهر نشان دیده که بگوید تجمل پادشاهی و سلطنت است که چاکر و رعیت را [اعتماد السلطنه را] بالطبع موله و مجذوب مینماید بلکه بارها در اقلیم و ممالک فرنگ با سلاطین و امپراطورهای با تمکین حضور همایون این شاهنشاه را مشاهده کرده. . . .
چهر مهرلمعان در عین خوشرویی آیت ابهت و احتشام است و سیمای صباحت انتمای معلی مبین هر گونه سماحت و اقدام انوار پادشاهی از آن پیدا و اسرار آگاهی از این هویدا. . .
گونههای مبارک متلألی باشد و درخشنده چون لئالی و میتوان گفت احدی از ملوک معاصرین را این تجلی و جمال نیست و به نام ایزد حضرتش را برتری است و خدا داند که هرکس به زیارت آن جمال عدیم المثال نایل آید یک عالم خرمی و مسرت حاصل نماید. . .
مژگان به درستی سیاه و اسباب گیرندگی نگاه, کشیدگی بینی به قدری که باید, دهن از کمال طبیعی سخن نماید, و دندانها را از آن لمعان که همگان را خوش آید, ذقن [چانه] مستدیر و نمایان با چاه زنخی محسوس و فیالجمله نهان. . .
دست و دل مبارک بحر و کان است و در سخا و کرامت مانند ابر و باران. ناطقه آن را وصف نتواند و دراکه حد آن نداند. خواهنده از این روست که عموم بار یافتگان آستان سپهر نشان بلکه قاطبه رعایای این دولت جاوید بنیان تعشقی خاص و اشتیاقی مخصوص به زیارت تمثال آفتاب مثال همایون شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه دارند و دولت دیدار خسروانی را از مواهب سینه و نعم عنیر متناهیه خداوندی میشمارند, درک این سعادت و کسب میمنت را بر سر راه موکب منصور میآیند و دیده را از غبار این راه روشن مینمایند. مشاهده آن جمال با کمال را به جان می-جویند و بیاختیار میگویند که تبارک الله احسن الخالقین. ». [۳۰] پانآریائیستهای وطنی اثر منحصر بهفرد و جهانی«ددهقورقود» (قرن ۵ هـ ق), و آثار شاعرانی چون حسناوغلو و نصیر باکویی (قرن ۷ هـ ق), فرهنگ لغات«صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» (قرن ۷ هـ ق), قاضی ضریر, برهان الدین, نسیمی, شیخ انوار (قرن ۸ هـ ق), حقیقی, حبیبی و دیگران را که بسیار قدیمیتر از زمان صفویان و به ترکی آذربایجانی است نادیده گرفته تلاش میکنند این تفکر را بر مخاطبینشان القاء کنند که زبان ترکی, بیشتر از زمان حکومت صفویان زبان مردم آذربایجان و زبان عمومی شده است و این صفویان بودند که زبان ترکی را رونق بخشیده رواج دادند, در حالی که ادعای اینان کاملاً غیر مدلل و غیر منطقی است و آثار مکتوب باقی مانده از سالهای بسیار جلوتر از دوران صفویان, مؤید این واقعیت است که زبان ترکی از زمانهای بسیار کهن, زبان عموم مردم آذربایجان بوده است و صفویان هم تلاشی برای رونق این زبان انجام ندادهاند.
نصراله فلسفی در جلد اول زندگی شاه عباس اول با استناد به تاریخ خلدبرین مینویسد:
«شاه عباس برای اینکه از قدرت قزلباش بکاهد, یک دسته سپاه منظم تفنگدار نیز از روستائیان ورزیده و رعایای بومی ولایات مختلف ایران. . . ایجاد کرد. . . و از قزلباش ترک که خود را اصیلتر و نجیبتر از مردم پارس زبان ایران میپنداشتند داخل سپاه نبود» و میافزاید «رعایای تاجیک یا ایرانی [فارس زبان] تا آن زمان از خدمات لشکری محروم و ممنوع بودند. »[۳۱].
در کتاب «دین و دولت در عصر صفوی» هم به نقل از مینورسکی «the middle east » صفحه ۴۵۱ آمده است: «ترکی که زبان شاهان صفوی بود به ایرانیان تحمیل نشد و با وجودیکه به دلایل سیاسی شاه اسماعیل یکم اشعار خود را به ترکی میسرود, از بیشتر ترک شدن ایران جلوگیری شد. . . »[۳۲] محمد سعید اردوباری نویسنده مشهور آذربایجانی (۱۸۷۲-۱۹۵۰) در مقالهای در سال ۱۹۳۴ و همچنین در رمان «دومانلی تبریز» (تبریز مهآلود) در مبحث تکامل زبان ترکی آذربایجانی مینویسد:
اگر چه شاه اسماعیل صفوی (۱۵۰۱-۱۵۲۴) زبان ترکی را به زبان رسمی دربار خویش تبدیل کرد, شاه عباس صفوی سعی کرد زبان فارسی را به تمام اهالی پادشاهی خویش تحمیل کند. [۳۳] اردوبادی معتقد است که مهاجرت اجباری ارامنه به جلفای اصفهان و کردها به خراسان در دوره صفویان تلاشی بود جهت استحاله آنها در یک محیط فارس زبان.
با توجه به مستندات فوق, هر آنچه از رونق زبان ترکی در زمان صفویان و حکومتهای قبل آن میبینیم نفوذ و گسترش طبیعی و ذاتی این زبان در بین متکلمین آن بوده که این قدرت در جوهره وجودی زبان ترکی نهفته است که در دیگر زبانها کمتر به چشم میخورد, و این حالت, روند عادی و جاری در کشور بوده است که ما تکلم به این زبان را در میان عموم مردم آذربایجان تاریخی[۳۴] و مردم ترک دیگر نقاط ایران بخصوص در بین رجال و مقامهای بالای کشوری و لشکری و درباریان و پادشاهان تا قبل از حاکمیت خاندان پهلوی در ایران میبینیم.
با اینکه در دوران صفویه هم مثل گذشته, زبان علم و دین, زبان عربی بوده و در مدارس و مکاتب آن دوران بیشتر به عربی تحصیل میکردند, و طبق سنتی که از زمان سامانیان باقی مانده بود شعرا هم بیشتر به زبان دری (فارسی) که زبان اصلی مردم تاجیکستان و افغانستان بود و به وسیله امپراتوران ترک در مناطق تحت حاکمیت آنها از جمله در شهرهای مرکزی ایران رواج پیدا کرده بود شعر میسرودند, زبان ترکی هم زبان مقامات عالیرتبه کشور بود و این زبان به زبانی تبدیل شده بود که دانستن آن جزء مباهات و افتخارات فرد محسوب میشد. خصوصاً تکلم به این زبان برای کسانیکه از منصب و مقام بالای کشوری برخوردار بودند امری واجب و لازم به حساب میآمد.
در زمان افشاریه هم موقعیت زبان ترکی با توجه به کتیبه عظیمی که بوسیله نادرشاه و به زبان ترکی در خراسان در کلات نادری نوشته شده و هم اکنون نیز موجود است کاملاً نمایان است. نادرشاه به ترکی سخن میگفت و از دیپلماتها و فرستادگان کشورهای خارجی چون پادشاه هند و جاثلیق ارمنستان به زبان ترکی استقبال میکرد. [۳۵] «آن روز که خلیفه ارامنه به حضور نادرشاه بار یافت نادر فرمودش: خوش گلیبسن خلیفه, یاخچیسن, چاقسن, یولدا آزار چکیبسن, خوش آمدی خلیفه, چطوری, خوب هستی, سلامتی, در راه زحمت زمستان [!] را تحمل کردی. . . . ». [۳۶] در دوران قاجاریه نیز زبان ترکی جایگاه ویژه خود را داشت, گرچه در این دوران پایتخت و دارالحکومه ممالک محروسه ایران شهر تهران قرار داده شد اما بعلت موقعیت ممتاز و خاص آذربایجان, تبریز شهر ولیعهدنشین و دارالسلطنه بود و از نقطه نظر سیاسی هم اهمیت تبریز کمتر از تهران نبود, بخصوص اینکه صدای نهضتهای آزادیبخش و آوای تمدن اروپا از طریق آذربایجان و تبریز به تهران و دیگر شهرهای ایران میرسید.
کاسپاردروویل از فرماندهان سپاه عباس میرزا در مورد کاربرد زبانها در دوران قاجار در ایران مینویسد: «زبانهای متداول در ایران فارسی, عربی و ترکی است. تعداد زیادی از افراد با اینکه به زبان فارسی مسلط هستند ترجیح می-دهند به ترکی که زبان متداول در قشون است صحبت نمایند. ». [۳۷] درباره زبان پادشاهان قاجار از جمله نوع تکلم ناصرالدین شاه, در کتاب «الماثر و الاثار» نوشته اعتمادالسلطنه چنین آمده است:
«. . . اما تکلم خسروانی- ناطقه در کمال فصاحت است و منتهای بلاغت. . . غالب محاورات و مکالمات ملوکانه به زبان فارسی و ترکی آذربایجانی است که دو لغت عمومی مملکت ایران میباشد. و از السنه خارجی زبان فرانسه را در کمال خوبی میدانند و زیاده از سی هزار لغت در خاطر دارند. به این زبان سخن میگویند و هم مینویسند. . . انگلیسی را در اوان ولیعهدی تحصیل کرده میخوانند. و صحیحاً تلفظ مینمایند اما بدان تکلم نمیکنند. ترکی جغتایی را که اینک در ممالک عثمانی متعارف است کاملاً میدانند و مشکلات که در املاء و منشئات آن زبان است جمله در آن حضرت واضح و آسان باشد. ». [۳۸] آنچه از صدای مظفرالدین شاه قاجار جانشین ناصرالدین شاه بصورت صفحه ضبط شده در دست است نشان میدهد که وی نیز در تهران اغلب به ترکی سخن میگفته و در موارد خاص به فارسی صحبت میکرده است و در هنگام صحبت به فارسی نیز لهجه ترکی وی حاکم بر محاورات فارسیاش بوده است.
نوشتههایی که از مظفرالدین شاه به صورت خاطرات و به فارسی باقی مانده است نیز نشان میدهد که وی اصطلاحات ترکی را به وفور در نوشتن فارسی به کار میبرده و حتی نوشتههایش را به نوعی میتوان ترجمه از ترکی به فارسی قلمداد کرد.
وی در یکی از خاطرات شکار خود مینویسد: به طرف دسته آهو «تفنگ انداختم». از آنجائیکه در زبان ترکی از جمله : «توفنگ آتدیم». در این نوع موارد استفاده میشود شاهقاجار دقیقاً این جمله ترکی را به فارسی ترجمه کرده و منظور خود را بیان داشته است!
اینک نوشتهای از مظفرالدین شاه که از خاطرات یک روز شکار مینویسد:
«صبح به هوای شکار آرقالی رفتیم. ما حصل شکار این شد که ما دو دسته رم دادیم. یکی جلو میراخور رفت و دیگری جلوی منشی حضور. هر دو تفنگانداختند هیچیک نخورد. چند دسته قوش کشیدیم. آنها بند کردند چیزی بدست نیامد. آخرالامر قوش دستی خودم را دادم میراخور برد و سیر کرد. با کمال خستگی که لازم و ملزوم شکاریگری است خاصه وقتی که شکار هم نشده باشد مراجعه کردیم…»[۳۹].
کلمات و اصطلاحاتی که عیناً از ترکی به فارسی ترجمه شده:
-۱ آرقالی یا آرغالی= بز کوهی
– ۲تفنگانداختن= تیرانداختن یا تیراندازی.
– ۳قوش کشیدن= بازشکاری را به سوی هدف پرواز دادن
-۴شکار نشده باشد= شکار بدست نیامده باشد, (اوو (شکار) اولماسا).
(بر گرفته شده از مقالهی آقای حسن راشدی نویسنده و محقق معاصر کشور – ۲ مهر ۱۳۹۰)
۱- «درباره زبان فارسی» دکتر رحمت مصطفوی, صص ۲۶-۲۷ سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵) موسسه مطبوعاتی عطایی- تهران.
۱- « تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اکرم بهرامی (دماوندی) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهی (۱۳۵۶).
[۳]- « تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اکرم بهرامی (دماوندی) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهی (۱۳۵۶)/ آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار پروفسور علیار اوف, باکو ۱۹۸۹ ص ۲۳۴ / اولیاء چلبی (سیاحتنامه جلد دوم).
[۴] – مقاله: «زبان ترکی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجهای, مجله تریبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قیش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, ۱۹۷۲), ۸.
۱ – همان مأخذ ص ۲۳۶.
۲ – مقاله: «زبان ترکی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجهای, مجله تریبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قیش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, ۱۹۷۲), ۸.
۳- مقاله پروفسور تورخان گنجهای مجله تریبون شماره ۴, ۱۹۹۹ ص ۷۴.
Ettore Rossi, versi turchi ealtri scritti intediti pietro Della valle, (RSO, ۲۲, ۱۹۷۴) ۹۲- ۹۸.
۴- همان مجله, ص ۷۵
Ettore Rossi, importanza dell, inedita grammatical turcadi pietro Della valle, attidel XIX Cangresso interzionale degi orienttalisti, (Roma, ۱۹۹۳), ۲۰۳.
[۹] – Adam olearius, vermehrte neue beschreibung dermuscovitischen/
همان مجله, ص ۷۵.
[۱۰] – همان مجله ص ۷۵/ همان مأخذ خارجی ص ۶۱۶.
[۱۱] – همان مجله همان صفخه/ همان مأخذ خارجی ص ۶۲۴.
[۱۲] – مجله تریبون, شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹, ص ۷۵
Voyages du chevalier chardin en perse (paris, ۱۸۱۱) ۱۱, ۳۸۳-۳۸۶.
[۱۳] – همان مجله, همان صفحه/ همان مأخذ خارجی, جلد چهارم, ص ۲۳۸. / ضمناٌّ وقتی در تاریخ صحبت از ترکمانان آذربایجان و آناتولی است منظور همان ترکان است نه ترکمنهایی که در شمال شرقی ایران هستند.
[۱۴] – همان مجله, ص ۷۶/
Sanson, estat present du Royaumede perse (paris, ۱۶۹۴), ۱۳۷
[۱۵] – همان مجله, ص ۷۶/
(۱)Raphael du mans, estatdela perese enlan ۱۶۶۰. (Paris,۱۸۹۰),۱۳۴sqq.
[۱۶] – مجله «تریبون» شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ م, ص ۷۶
Enaelbert kaempfer, Amoenita tum exoticatum politico- phsico- medicarum fasc culi v, (lemgoviate, ۱۷۱۲), ۱۴۴.
[۱۷] – همان مجله, همان شماره همان صفحه.
[۱۸] – سایت تریبون «اینترنت». www. tribun. com
[۱۹] – مجله تریبون ص ۷۷.
IRan şahlarının iki turkce mektubu, T M , ۷-۷۱ (۱۹۳۴- ۳۶)۲۶۹-۲۴۷
[۲۰]- مجله تریبون شماره ۴ زمستان ۱۹۹۹ ص ۷۸-۷۹ / دستورالملوک میرزا رفیعا, به کوشش محمدتقی دانش-پژوه, مجله دانشکده علوم و ادبیات انسانی, شماره مسلسل ۶۸ (۱۳۴۸) ص ۴۲۴.
[۲۱]- همان مجله ص ۷۹.
[۲۲] – مجله «نگاه نو» شماره ۴, دی ماه ۱۳۷۰ ص ۳۸.
[۲۳] – ترکان به مردم غیر ترک بخصوص تاجیک و فارس تات میگفتند, گروهی از دانشمندان و زبانشناسان «تات» را واژه ترکی میدانند و معتقدند که این واژه نامی است که از سوی ترکان به زیردستانشان داده شده, زیرا «تات» در زبان ترکی معنی: خوار, پست بیگانه دارد (قاموس عثمانی: تات= ذلیل) پروفسور مارکوارت آلمانی واژه «تاجیک را ترکیبی از دو قسمت تات» (= زیردست), جیک (= ادات تصغیر ترکی دانسته), آنرا «زیردست کوچک» معنی کرده است.
[۲۴] – سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی, دکتر جواد هیئت, ص ۱۷۱.
[۲۵] – وقتی من با مترجم کتاب «در باب صفویان» راجر سیوری تماس گرفتم و پرسیدم آیا شما در ترجمه خود از کدام کلمه انگلیسی, مفهوم «ایرانی» را استنباط کردهاید گفت از کلمه (Persian) که در اینجا معنی فارس را می-دهد نه ایرانی را.
[۲۶] – مترجم هر جا به کلمه «persian» . رسیده آنرا مطابق میل خود «ایرانیان» و یا تاجیکان ترجمه کرده در حالی که این کلمه معنی «فارسها- پارسیان» را میدهد. چه, صفویان و قزلباشان هم در محدوده جغرافیای ایران زندگی میکردند و ایرانی به حساب میآمدند.
[۲۷] – «درباب صفویان» راجر مروین سیوری, ترجمه رمضان علی روح الهی, نشر مرکز, ۱۳۸۰ صص ۲۶۰-۲۶۱.
[۲۸] – ایران عصر صفوی, راجر سیوری, ترجمه کامبیز عزیزی ص ۷۲, نشر مرکز ۱۳۷۲.
[۲۹] – روزنامه ایران ۸۱/۵/۲۱ , شماره ۲۵۴۸ ستون «عبور از پل فیروزه»
[۳۰] – چهل سال تاریخ ایران در دوره پادشاهی ناصرالدین شاه, به کوشش ایرج افشار, ۱۳۶۳ ص ۲۶ «الماثر و الآثار» جلد اوّل تألیف محمدحسن خان اعتماد السلطنه منشی دربار ناصر الدین شاه.
[۳۱] – مجله نگاه نو, شماره ۴ , ۱۳۷۰, ص ۳۸.
[۳۲] – دین و دولت در عصر صفوی, دکتر مریم میراحمدی, ص ۷۵.
[۳۳] – مجله تریبون, شماره ۶, ص ۲۹۲.
[۳۴] – آذربایجان تاریخی مناطقی است که محدوده آن در تاریخ بلعمی و نزهتالقلوب حمداله مستوفی و دیگر مورخین آمده است و سرزمینهایی که از اراک و همدان وساوه شروع و از ابهر و زنجان وتبریز و باکو گذشته تا در بند (در جمهوری داغستان امروزی در شمال جمهوری آذربایجان) ادامه مییابد, آذربایجان نامیده میشده است.
[۳۵] – تاریخچه نادرشاه, و- مینورسکی, ترجمه رشید یاسمی, ص ۹, انتشارات امیرکبیر (سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی- ۱۳۵۵ شمسی) چاپ دوم.
[۳۶]- طوفان در آذربایجان, اصغر حیدری, ۱۳۸۱, ص ۷۳/ از پاریز تا پاریس, محمد ابراهیم باستان پاریزی, صص ۲۵۰/ ۸۰-۸۱
[۳۷] – طوفان در آذربایجان ص ۷۴ (زیر نویس)/ سفر در ایران (کاسپاردروویل) ص ۲۰۹.
[۳۸] – چهل سال تاریخ ایران, به کوشش ایرج افشار, ۱۳۶۳, انتشارات اساطیر صص ۲۵-۲۸.
[۳۹] – زبان فارسی در آذربایجان, گردآوری ایرج افشار, ص ۴۵۶- ۴۵۵.
نتیجهگیری
رابطه متقابل زبان و جامعه و یا به عبارت دقیقتر، رابطه زبان با رفتار اجتماعی نیز از جمله مواردی است که توجه زبانشناسان و جامعهشناسان زبان را به خود جلب کرده است.
به راحتی میتوان گفت که نحوه زندگی جوامع اولیه که موفق به ایجاد این وسیله ارتباطی مهم شدهاند، تاثیر مستقیمی بر ساختار زبان داشته است. بطوری که با اندکی بررسی میتوان تشخیص داد که چه زبانی با چه جامعهای هماهنگی و مطابقت دارد. برای مثال دیسیپلین و جدیت زبان آلمانی که در میان عامه از آن به عنوان زبانی خشن یاد میشود را میتوان در تمامی زمینههای اجتماعی، رفتاری، کاری، هنری، صنعتی و حتی سیاسی جامعه آلمان مشاهده کرد.
همچنین غنای زبانی و تعداد واژههایی که در زبان روزمره از سوی گویشوران بکار برده میشود نیز در تولیداندیشه در میاناندیشمندان آن جامعه موثر است.
برایاندیشههای بزرگ، زبانهای غنی لازم است و زبان، با رشد اندیشه غنیتر میگردد. جای تعجب نیست که مثلا کشورهای پیشرفته انگلیسیزبان برای توسعه هرچه بیشتر علم و صنعت، از زبانهای دیگر به ویژه زبان مرده لاتینی نیز برای غنیتر ساختن انگلیسی به عنوان بزرگترین زبان علمی عصر حاضر، به خوبی استفاده میکنند. انعطاف پذیری این زبان، در اتخاذ سیاستهای چند بعدی و منعطف کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان نیز قابل مشاهده است.
در این میان زبان ترکی تنها با داشتن یک فعل بیقاعده به عنوان یکی از با قاعدهترین زبان جهان شناخته میشود. این زبان نیز همانند دیگر زبانها به خوبی منعکس کننده اندیشه و رفتار اجتماعی ترکهاست. وجود افعال بسیار متنوع و امکان بیان مفاهیمی طولانی با جملاتی کوتاه، این زبان را از دیگر زبانها متمایز میسازد.
این امر، یعنی امکان بیان سریع و در عین حال صریح مفاهیم سبب گردیده تا زبان ترکی در ایران، قرنها زبان ارتش و دربار باشد. زیرا در جاهایی که دیسیپلین، جدیت، بیان صریح و کوتاه مورد نیاز باشد، زبان ترکی میتواند به بهترین نحو ایفای نقش کند.
این زبان بر خلاف زبانهایی که در بیان احساس از ظرافت و ویژگیهای خاصی برخوردار است، در بیاناندیشه و تفکر موفقتر است. شاید به همین دلیل است که در جوامع ترک، تعارفهای افراطی و استفاده از جملات بلند تشریفاتی کمتر به چشم میخورد و ارتباط بین سخنوران این زبان، از سادگی، اصالت، صراحت و صداقت خاصی برخوردار است.
تحقیقات نشان میدهد سوءتفاهم و برداشت غلط میان سخنوران زبان ترکی به مراتب کمتر از سخنوران زبانهایی است که منظور خود را با جملات طولانی و اصطلاحات غیر صریح بیان میکنند.
از دیگر ویژگیهای زبان ترکی، وجود هزاران فعل تک سیلابی است که یادگیری آن را به ویژه برای کودکان آسانتر میسازد. برای مثال، افعال تک سیلابی مانند “گل” (بیا)، “آل” (بگیر)، “وور” (بزن)، “یات” (بخواب)، سات” (بفروش)، “دل” (سوراخ کن)، “سیل” (پاک کن)، “یاز” (بنویس)، “گز” (بگرد)، “دور” (بایست، بلند شو)، “سور” (بران)، “یان” (بسوز)، “سؤن” (خاموش شو) و غیره در زبانهای دیگر از جمله فارسی با افعالی دو و یا سه سیلابی و حتی گاهی کلمات مرکب بیان میگردد.
در پایان به عنوان یک انسان آرزومندم تمامی زبانهایی که پروردگار متعال به خاطر نشان دادن قدرت خود و برقراری ارتباط میان انسانها آفریده است حفظ گردد و هیچ کدام از این زبانها از بین نرود. وظیفه همه ما هست که در حفظ و نگهداری زبان ترکی آذربایجانی (زبان مادریمان) نیز کوشا باشیم و قدمی هر چند کوتاه در پویایی، رسمیت و تحصیل و شکوفایی آن برداریم.
در پایان سخن خود را با آیهای از قران مجید به پایان میبرم:
” و از نشانههای او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگون بودن زبانهای شما و رنگهای شما است، همانا در این نشانههایی است براى عالمان. ” (سوره روم / آیه ۲۲)
رابطه متقابل زبان و جامعه و یا به عبارت دقیقتر، رابطه زبان با رفتار اجتماعی نیز از جمله مواردی است که توجه زبانشناسان و جامعهشناسان زبان را به خود جلب کرده است.
به راحتی میتوان گفت که نحوه زندگی جوامع اولیه که موفق به ایجاد این وسیله ارتباطی مهم شدهاند، تاثیر مستقیمی بر ساختار زبان داشته است. بطوری که با اندکی بررسی میتوان تشخیص داد که چه زبانی با چه جامعهای هماهنگی و مطابقت دارد. برای مثال دیسیپلین و جدیت زبان آلمانی که در میان عامه از آن به عنوان زبانی خشن یاد میشود را میتوان در تمامی زمینههای اجتماعی، رفتاری، کاری، هنری، صنعتی و حتی سیاسی جامعه آلمان مشاهده کرد.
همچنین غنای زبانی و تعداد واژههایی که در زبان روزمره از سوی گویشوران بکار برده میشود نیز در تولیداندیشه در میاناندیشمندان آن جامعه موثر است.
برایاندیشههای بزرگ، زبانهای غنی لازم است و زبان، با رشد اندیشه غنیتر میگردد. جای تعجب نیست که مثلا کشورهای پیشرفته انگلیسیزبان برای توسعه هرچه بیشتر علم و صنعت، از زبانهای دیگر به ویژه زبان مرده لاتینی نیز برای غنیتر ساختن انگلیسی به عنوان بزرگترین زبان علمی عصر حاضر، به خوبی استفاده میکنند. انعطاف پذیری این زبان، در اتخاذ سیاستهای چند بعدی و منعطف کشورهایی مانند آمریکا و انگلستان نیز قابل مشاهده است.
در این میان زبان ترکی تنها با داشتن یک فعل بیقاعده به عنوان یکی از با قاعدهترین زبان جهان شناخته میشود. این زبان نیز همانند دیگر زبانها به خوبی منعکس کننده اندیشه و رفتار اجتماعی ترکهاست. وجود افعال بسیار متنوع و امکان بیان مفاهیمی طولانی با جملاتی کوتاه، این زبان را از دیگر زبانها متمایز میسازد.
این امر، یعنی امکان بیان سریع و در عین حال صریح مفاهیم سبب گردیده تا زبان ترکی در ایران، قرنها زبان ارتش و دربار باشد. زیرا در جاهایی که دیسیپلین، جدیت، بیان صریح و کوتاه مورد نیاز باشد، زبان ترکی میتواند به بهترین نحو ایفای نقش کند.
این زبان بر خلاف زبانهایی که در بیان احساس از ظرافت و ویژگیهای خاصی برخوردار است، در بیاناندیشه و تفکر موفقتر است. شاید به همین دلیل است که در جوامع ترک، تعارفهای افراطی و استفاده از جملات بلند تشریفاتی کمتر به چشم میخورد و ارتباط بین سخنوران این زبان، از سادگی، اصالت، صراحت و صداقت خاصی برخوردار است.
تحقیقات نشان میدهد سوءتفاهم و برداشت غلط میان سخنوران زبان ترکی به مراتب کمتر از سخنوران زبانهایی است که منظور خود را با جملات طولانی و اصطلاحات غیر صریح بیان میکنند.
از دیگر ویژگیهای زبان ترکی، وجود هزاران فعل تک سیلابی است که یادگیری آن را به ویژه برای کودکان آسانتر میسازد. برای مثال، افعال تک سیلابی مانند “گل” (بیا)، “آل” (بگیر)، “وور” (بزن)، “یات” (بخواب)، سات” (بفروش)، “دل” (سوراخ کن)، “سیل” (پاک کن)، “یاز” (بنویس)، “گز” (بگرد)، “دور” (بایست، بلند شو)، “سور” (بران)، “یان” (بسوز)، “سؤن” (خاموش شو) و غیره در زبانهای دیگر از جمله فارسی با افعالی دو و یا سه سیلابی و حتی گاهی کلمات مرکب بیان میگردد.
در پایان به عنوان یک انسان آرزومندم تمامی زبانهایی که پروردگار متعال به خاطر نشان دادن قدرت خود و برقراری ارتباط میان انسانها آفریده است حفظ گردد و هیچ کدام از این زبانها از بین نرود. وظیفه همه ما هست که در حفظ و نگهداری زبان ترکی آذربایجانی (زبان مادریمان) نیز کوشا باشیم و قدمی هر چند کوتاه در پویایی، رسمیت و تحصیل و شکوفایی آن برداریم.
در پایان سخن خود را با آیهای از قران مجید به پایان میبرم:
” و از نشانههای او آفرینش آسمانها و زمین و گوناگون بودن زبانهای شما و رنگهای شما است، همانا در این نشانههایی است براى عالمان. ” (سوره روم / آیه ۲۲)
منابع:
قرآن مجید
سایت ویکی پدیا
سایت روزنامهی آفرینش
روزنامهی آراز آذربایجان
http://ainanews. com
سیری در تاریخ زبان و لهجههای زبان ترکی – مرحوم دکتر جواد هیئت- نشر پیکان ۱۳۸۰
اینترنت
قرآن مجید
سایت ویکی پدیا
سایت روزنامهی آفرینش
روزنامهی آراز آذربایجان
http://ainanews. com
سیری در تاریخ زبان و لهجههای زبان ترکی – مرحوم دکتر جواد هیئت- نشر پیکان ۱۳۸۰
اینترنت
توضیح:
این مقاله با اطلاع نویسندهی آن، از متن مقالهی بلندی با نام «مروری بر تاریخ ادبیات آذربایجان» خلاصه شده است.
این مقاله با اطلاع نویسندهی آن، از متن مقالهی بلندی با نام «مروری بر تاریخ ادبیات آذربایجان» خلاصه شده است.
(ایشیق)
ایشیق سایتیندان
No comments:
Post a Comment