پروفسور جمیل حسنلی / مترجم: رامین جبارلی
" بو چئویرینی دَیرلی قارداشیم ابراهیم ساوالان؛
سئویلمی دوستلاریم؛ افشین شهبازی، روزبه سعادتی، مهرداد کرمی
و محمد احدی یه سونورام.
آزادلیقلاری دیله یی ایله. . . "
"این ترجمه را به برادر بزرگوارم مهندس ابراهیم
ساوالان،
دوستان عزیزم افشین شهبازی، روزبه سعادتی، مهرداد
کرمی و محمد احدی تقدیم میکنم.به امید آزادیشان. . . "
مسايل مطرح شده در بيستمين كنگره
حزب كمونيست شوروي، خصوصا سخنراني مفصل ن.خروشچف با موضوع «شخصيتپرستي و عواقب
آن» در فوريه 1956 به مردمي كه توتاليتاريسم و خفقان سياسي استالين را
تجربه كرده بودند، جانی تازه داد. بر اساس اسناد بيستمين كنگره، در پروژه پنج ساله
پيشرفت اقتصادي خلقهاي شوروي(1960-1956) براي اولين بار بخشي هم به پيشرفت
اقتصادي جمهوريهاي شوروي اختصاص يافته بود. 16 مارس 1957 هم تصميمات كميته مركزي
حزب كمونيست شوروي و شوراي وزيران درباره پيشرفت فرهنگي و اقتصادي خلقهاي شمال
اعلان شد. پس از بيستمين كنگره، پروسه برائت دادن به قربانيان سياست سركوبگرانه
استالين و آزادسازي زندانيان كه پس از مرگ استالين از سالهاي 40-30 شروع شده بود،
سرعت گرفت. احتمال ميرفت كه اين افراد آزاد شده، موج مليگرايي را در
جمهوريها برجستهتر كنند. به همين سبب، رهبري شوروي به مسئولان خدمات ويژه سفارش
كردند تا نسبت به اين افراد نظارت داشته باشند. با اينكه خلقهاي تبعيد شده در
دوران جنگ، بين سالهاي 1957-1954تبرئه شدند، اما هيچ حقي به اغلب اين خلقها از
جمله تاتارهاي كيريم و تركهاي آهيسكا براي بازگشت به مكان زندگي قبليشان داده
نشد. همه اينها حاصل اصلاحات ناقص ن. خروشف بود.
روند حوادث بعدي نشان داد كه
رهبراني شوروي كه براي برگزاري بيستمين كنگره آماده ميشدند، براي كنار آمدن و
توافق با نتايج اين كنگره حاضر نيست. اين مورد، بيشتر در رفتارشان با رخدادهايي كه
در سالهاي 1959-1956 خودش را نشان ميداد. ملايمت شوروي در جمهوريهاي ملي علاوه بر
اينكه به محكمتر شدن پروسه خودآگاهي ملي سبب شد، در بين اهالي مهاجر هم
شونيسم مليگرايي را شدت بخشيد. بويژه اين موضوع در يگان نظامي قفقاز جنوبي
و برخورد سربازان و درجهداراني كه به آذربايجان فرستاده شده بودند، ملموستر بود.
از طرق ماموران ويژهاي امنيتي اسناد زيادي درباره برخوردهاي طعنهآميز درجهداران
ارتش كه بيشترشان روس، اوكرايني و بلاروسي بودند، جمعآوري شده بودند. به واسطه
پادگان نظامي قفقاز جنوبي اعتراضهايي كه بلافاصله پس از كنگره، تفليس و ديگر
شهرهاي گرجستان را فرا گرفته بود، از هم پاشيد و اين مسئله روابط بين ارتش و مردم
را تيرهتر كرده بود. كار به جايي رسيد كه، طبق دستور وزارت دفاع شوروي آموزشدهي
و بكارگيري درجهداران آذربايجاني در پادگان نظامي قفقاز جنوبي ممنوع شد. پس از
مداخله جدي رهبران جمهوري، 12 نوامبر 1957 هيات رييسه كميته مركزي حزب كمونيست
شوروي تصميم به «لغو دستور نادرست وزارت دفاع شوروي درباره آموزش و استفاده از
درجهداران آذربايجاني پادگان قفقاز جنوبي» گرفتند. حتي پس از اين مصوبه هم درجهداراني
كه از طرف رهبران آذربايجان براي تحصيل به آكادمي نظامي ك. ووروشيلف فرستاده
ميشدند، از طرف وزارت دفاع شوروي رد ميشدند. 1 نسبت به اهالي غيرنظامي
آذربايجان هم، در اواسط دهه 50 نگرش شوونيستي- ناسيوناليستي غير آذربايجانيهايي
كه در ادارات دولتي، وزارتخانهها، امور قضايي و ديگر سازمانها فعاليت ميكردند،
محسوستر بود. به نامهها، درخواستها و شكايتنامهها و تلگرامهاي روستاها
و شهرهاي آذربايجان بخاطر ندانستن زبان تركي آذربايجاني در ادارات دولتي توجهي نميشد.
بعضي وقتها هم اين درخواستها همانند چيز بياهميتي به گوشه پرتاب ميشدند. در
باكو هم چنين مواردي وجود داشت. كاركناني كه براي مرخصي گرفتن درخواستشان را به
زبان تركي مينوشتند، با برگشت نامهشان از طرف خانم دفترداري كه به طرز كنايه
آميزي ميگفت« من زبان فرانسوي تو را نمي دانم» مواجه ميشد.2 مراكز ادارات هر
روز شكايتهايي در اين باره دريافت ميكردند. اوايل سال 1955 اي. مصطفياف دبير اول
حزب كمونيست آذربايجان، س. رحيماف رييس شوراي وزرا و ميرزا ابراهيماف صدر هيات
رييسه نامهاي هيجانانگيز خطاب به آنان كه نويسندهاش مشخص نبود را دريافت كردند.
در نامه گفته ميشد: شما نمايندگان و رهبران بزرگ آذربايجان هستيد. انقلاب در مادههاي
قوانيني حقوقي را به داده است، ما بايستي آزادانه زندگي كنيم، ما بايد در موسسات و
ادارههايمان بصورت گفتاري و نوشتاري از زبان مادريمان استفاده كنيم. 35 سال از
انقلاب ميگذرد و هنوز نميتوان هيچ موسسه و ادارهاي نداريم كه كارهاي نوشتاريش را
به زبان مادري انجام دهد. قطعا چنين ادارهاي وجود ندارد. اين نشاندهنده آنست كه
ما خلقي تحقير شده، مظلوم، بيدفاع هستيم كه هيچ حقي را براي ما قايل نشده و زير
پا ميگذارند. برخي از ما كه تحصيلات دانشگاهي هم دارند در شغلهاي پاييني همچون
كارگري و مهتري كار ميكنند. زيرا به هر جاييكه مراجعه ميكنند، اولين سوالي كه از
آنها ميشود درباره بلد بودن به زبان روسي ميباشد. در نتيجه افرادي كه به زباني
آذربايجاني تحصيل كرده و مدرك گرفتهاند مجبور ميشوند كارگري كنند. اگر جمهوريهاي
ارمنستان و گرجستان در ادارات و موسسههايشان زبان مادريشان را بكار نميبستند،
فرزندان مظلوم آذربايجان براي كار به آنجا هم ميرفتند. رفيق امام، سه روز پيش به
ديدار صدر كميته اجرايي شهر باكو رفته بودم. آنجا منتظر بودم كه يك زن ريش سفيد
آذربايجاني كه درخواستي هم در دستش بود، داخل آمده و به راهنما گفت «نامهاي
به صدر» دارد. خانم راهنما او را به شعبه عمومي فرستاد. پس از مدتي كه پيرزن بيكس
رفت، صداي گريهاي از راهرو به گوش ميرسيد. به راهرو رفتم و ديدم كه پيرزن گريهكنان
گيسوان سپيدش را در دستش گرفته و صورتش رو به بالا، امداد ميطلبد. ميگفت: «خداي
من، خلق آذربايجان زير پا گذاشته شده و از گرسنگي ميميرد. اي رهبراني كه آن
بالاها نشستهايد، از اين گيسوان سپيدم خجالت بكشيد. درخواستم را به زبان
آذربايجاني قبول نميكنند.» وقتي كه دليل گريهاش پرسيده شد، معلوم شد كه شعبه
عمومي درخواستش را قبول نكرده و گفتهاند كه درخواست را به زبان روسي بنويسد.
نويسنده نامعلوم نامه همچنين قيد كرده بود كه هزاران مورد شبيه به اين وجود دارد
و رهبران بايستي در اين باره دقت داشته باشند. در نامه به رهبران گفته ميشد كه
زمان اتمام انتخابات( انتخابات شوراي عالي آذربايجان شوروي كه در تاريخ 6 مارس
1955برگزار گرديد. ج.حسنلي) تمامي موسسات و ادارات بايستي به زبان مادري – زبان
آذربايجاني- فعاليت نمايند. در نامه ذكر شده بود:« اين خلق با استعدادي در شرق
زندگي ميكند از شما خواهش ميكند تا برگزاري انتخابات امكانات لازم را براي فعاليت
ادارهجات به زبان آذربايجاني فراهم نماييد. انتظار اين را از شما داريم.»3
با سفارش كميته مركزي حزب كمونيست
آذربايجان، كميته امنيتي دولت با جستجوي نويسنده نامه پرداخت. پس از بررسيهاي يكساله
مشخص شد كه مولف اين نامه، بهمن جعفراف فرزند كاظم، متولد 1895در شاماخي ، ساكن
باكو و بازنشسته شغل معلمي ميباشد. تحقيقاتي كه روي نوشتهها برده شد، مشخص كرد
كه، از مارس 1955 ب. جعفراف نامههايي با اين مضمون به كميته مركزي حزب
كمونيست شوروي، شوراي وزراي شوروي و ديگر ارگانها فرستاده است. آ. گوسكف
در نامهاي به كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان نوشته بود كه ماموران امنيتي
شخصيت ب. جعفراف را تحقيق مكنند تا براي او پرونده جزايي باز كنند. نامه گوسكف در
تاريخ 11 ژوئن 1956 به كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان رسيد و د. ياكولف دبير
كميته مركزي، براي آشنايي اعضاي دايره با مضمون نامه آنرا د دستور كار قرار داده
بود.4 در آن زمان تقريبا مذاكرهها و مقدمات رسمي كردن زبان آذربايجاني بعنوان
زبان رسمي آذربايجان شروع شده بود.
نخستين تلاشها برا ي رسمي كردن
زبان آذربايجاني در زمان استالين- اواخر دهه 40، اوايل دهه 50- انجام
گرفته بود. با اين هدف جلسه مشاورهاي با معلمان زبان و ادبيات آذربايجاني در
جمهوري برگزار شده بود كه ميرزا ابراهيماف رياست اين جلسه را بر عهده داشت. در
اين جلسه تصميم گرفته بودند كه براي تبديل زبان موسسات و ادارهها به زبان
آذربايجاني كميسوني 15 نفري تشكيل شود. با اينكه در كميسيوني كه با اشتراك ميرزا
ابراهيماف، ص. وورغون، چ. آليشاناف تشكيل شده بود، به كارهاي مقدماتي شروع كرده
بودند، اما بركناري مير جعفر باقراف و حبس وي باعث توقف اين فعاليتها گرديد.5
اوايل دهه 50 فعاليتهايي در راستاي
مطابقت دادن نوشتاري نامهاي قصبهها، حوزه و شهرهاي آذربايجان با اصول زبان
آذربايجاني(كه به زبان روسي نوشته شده بودند) انجام گرفت. 2 فوريه 1953 در نامهاي
كه به آ. گوركي دبير هيات رييسه عالي شوروي فرستاده شده بود، د. حيدراف صدر هيات
رييسه عالي آذربايجان شوروي، ضرورت نوشته شدن نامهاي 8 شهر، 6 مركز ناحيه، 12 قصبهي
شهر مانند در زبان روسي را بر اساس اصول زبان آذربايجاني قيد كرده بود. اين نامها
عبارت بودند از، شهرهاي گؤيچاي، زاقاتالا، كارياگين، قوسار، ساليان، توووز،
شاماخي، ناخچيوان، مراكز نواحي همچون آغسو، بالاكن، وارتاشئن، قوتقاشئن، نوراشئن،
دَوَچي و قصبههاي شهر مانندي از جمله؛ نفتچالا، قيزيلبورون، بووزونا، شوولان،
كورگؤز، ماشتاغا، مردكان، لؤكباتان، اميرجان، بالاخاني، رامانا، ناسوسلو. ن.
حيدراف نوشته بود كه در حال حاضر بين املاي روسي و آذربايجانيشان تفاوت فاحشي
وجود دارد. براي رفع اين تفاوت كميسيون نوشتاري لازم ديد كه املاي اسامي ذكر شده
در زبان روسي بر اساس زبان آذربايجاني باشد. به نظر حيدراف اين تطابق از لحاظ
تاريخي و فونتيك كار درستي است. 6
دبير هيات رييسه عالي شوروي نامه
دريافتي از آذربايجان را به دانشگاه زبانشناسي شوروي فرستاد. 6 مارس، در جوابي كه
با امضاي و. وينوگرادف رييس دانشگاه زبانشناسي نوشته شده بود، در مشاورههايي كه
با تركولوگها داشتيم، پيشنهادهاي آذربايجان با تغييرات جزيي قابل قبول هستند.
دانشگاه زبانشناسي در راي خود پيشنهاد كرده بود كه شئماخي- شاماخي، ناخچيوانnaxçivan- ناخچيوانNaxçıvan، بالاكئن- بَلهكان، نوراشين- نوراشئن،
كوتكاشين-قوتقاشئن، وارتاشين-وارتاشئن و كيزيلبورون بصورت قيزيلبورون
نوشته شود. رهبران آذربايجان اين پيشنهادها را 23 مارس دريافت كردند.
كميسيون نوشتاري علمي كه زير نظر شوراي عالي آذربايجان فعاليت ميكرد، اعلام نمود
كه بجز «بالاكن» بقيه پيشنهادها قابل قبول هستند. 7
پ. تومانف مدير شعبه دادههاي
آماري كه زير نظر دبيرخانه هيات رييسه عالي شوروي فعاليت ميكرد، 8 جولاي 1953
تحقيق مفصلي را در رابطه با پيشنهادهايي ك. ووروشيلف از آذربايجان دريافت كرده
بود، آماده نمود. در تحقيقات آمده كه، قبلا هم در نام برخي مناطق مسكوني تغييراتي
داده شده است. تغيير نوشتاري نام ايروان به يروان و تيفليس به تبيليس در 17 آگوست
1937 به دستور كميته مركزي اجرايي شوروي از جمله مثالهاي قيد شده در اين تحقيق
بودند. اما بعلت اينكه ناخچيوان پايتخت جمهوري خودمختاري ميباشد و اين نام در بند
24 قانون اساسي شوروي تثبيت شده، تغيير اين نام را غيرممكن ميدانست. در عين حال
او نوشته بود كه بهتر است در املاي نام مناطق مسكوني آذربايجان به زبان روسي،
كميته مركزي حزب كمونيست شوروي با كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان هماهنگ
باشد.8 سپتامبر 1953 ن. حيدراف درباره به كميته مركزي آذربايجان نوشت كه ،
درباره املاي مناطق مسكوني با كميته شوروي به توافق رسيده شده است. در اين نامه كه
كميته مركزي آذربايجان دريافت كرد، نامهاي مناطق ديگري هم اضافه شده بودند.
آستراخانبازار، دستهفور، ژدانو، زنگيلان، زرداب، قاسيم اسماعيلاف، پوشكين،
اوجار، خيزي، خيللي، شاوميان از جمله مراكز نواحي اضافه شده بودند كه اصول املاييشان
در زبان روسي قيد شده بود. ن. حيدراف در نامهاش به دبير كميته حزبي آذربايجان
نوشته بود كه ما درباره املاي نام شهرها، نواحي و قصبههاي شهر مانند در زبان روسي
با هيات رييسه عالي شوروي به توافق رسيدهايم. ولي چون اين تغييرات منجر به تغيير
نام كميتههاي حزب در شهرها و ناحيهها ميشود، توصيه كردهاند كه در تغيير نام با
كميته مركزي حزب كمونيست شوروي هماهنگ باشند. ن. حيدراف از م.ت. يعقوباف
خواهش ميكرد كه در اين مسئله رضايت كميته مركزي حزب كمونيست شوروي را هم داشته
باشد.9
دايره كميته مركزي حزب كمونيست
آذربايجان در 9 اكتبر 1953 اين نامه را به مذاكره گذاشتهو به و. صمداف، ن. حيدراف
و ح. حسناوا سفارش شد كه پس از بررسي دوباره ارزيابيشان را بگويند. 22 اكتبر در
جلسه مشاورهاي كه در شعبه علم و فرهنگ كميته مركزي برگزار گرديد، به اين نتيجه
رسيدند كه تنها تغيير املاي نام 4 مركز ناحيه- قاسيم اسماعيلاف، قاخ، قوسار،
توووز- در زبان روسي صلاح ميباشد. 28 اكتبر هم دبيرخانه كميته مركزي حزب كمونيست
آذربايجان به و. صمداف سفارش كرد كه چون اين تغييرات منجر به تغيير در حجم بزرگي
از اسناد و صرف هزينه ميشود، با امور اداري كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان به
توافق برسد.10 همانطور كه ملاحظه ميفرماييد پس از مير جعفر باقراف، رهبران
آذربايجان از مذاكره نام مناطق حساس آذربايجان با كميته مركزي حزب كمونيست شوروي
احتياط ميكردند.
اواسط سال 1955 موضوع «اورتوگرافي
زبان آذربايجاني» به مذاكره درآمد. با اينكه سال 1954 «اورتوگرافي زبان
آذربايجاني» با امر شوراي وزرا نشر شد و به بهبودي زبان ياري رساند، ما اين نسخه
هم خالي از اشكال نبود. اين كاستي و اشكالها سبب اعتراضهايي جدي در مدارس،
مطبوعات و بحثهاي بين روشنفكران شده بود. با در نظر گرفتن چنين مسايلي، دانشكده
نظامي(دانشكده زبان و ادبيات) آكادمي علوم باكو ژوئن 1955سندي درباره اورتوگرافي
زبان آذربايجان و تغييرات مد نظر در الفبا را براي مذاكره تقديم نمود. يكي از
سهوهايي كه در لايحه به آن اشاره شده بود، حذف آپوستروف از الفبا بود. در لايحه
گفته ميشد، با اينكه در خود زبان آذربايجان نيازي به آپوستروف نميباشد، اما در
دايره واژگاني اين زبان برخي واژههاي وارده از زبانهاي ديگر بكار ميروند كه بدون
آپوستروف گذاشتن ريشهشناسي اين لغات با مشكل همراه ميشوند. همچنين در لايحه جديد
به مسايلي همچون نحوه نوشتن كلمههايي كه دو حرف صدادار پشت سر هم دارند، اصول
كاربرد پسوندهاي مكاني، مشخص ساختن قسمتهايي كه در نسخه قبلي اورتوگرافي بعنوان
نداها نشان داده شده بودند ولي در اصل از ادات محسوب ميشوند، دقيقتر كردن اصول
نوشتاري پسوندهايي كه شمارههاي ترتيبي را ميسازند، پرداخته شده بودند. در بند 14
اورتوگرافي كه به سال 1954 نشر شده بود، نوشته شده«بايستي لغاتي كه با «او»(O) نوشته شده و آ(A) خوانده ميشوند، با «آ» نوشته شوند.» در روند مذاكرههاي
سال 1955 به اشتباه بودن اين و نادرست بودن نوشتاري برخي اسامي، اسمهاي خاص و
كلمههاي ديگري اعتراف شده است.
در لايحه تقديمي به مذاكره درباره
ضرورت اصلاحات در الفباي آذربايجان، جواب ندادن برخي حروف كه پس از تغيير الفباي
زبان آذربايجان به سيريليك(كيريل) از زبان روسي وارد رسمالخط آذربايجان گرديد، هم
نوشته شده بود. در سند نوشته شده:« عاقلانه بود كه پس از تغيير الفبا با الفباي
روسي براي نشان دادن برخي صداها در زبان آذربايجاني، حرفهاي جديدي ساخته شدند.
همراه با اين كارهاي مفيدي در زمان تغيير الفبا صورت گرفته، دچار برخي اشتباهاتي
هم شدهاند. اين هم وارد كردن برخي حروف روسي با نام حروف دوصدادار به الفباي
آذربايجان ميباشد. خارج كردن چنين حروف از الفباي زبان آذربايجان كه با قوانين
زبان آذربايجان همسويي ندارند، از لحاظ علمي و اسلوبي مناسب ميباشند.»11 به
مذاكره درآمدن لايحه اورتوگرافي، در كل موضوع زبان آذربايجاني را تبديل به مبحثي
اجتماعي نمود و اين مباحث در رسمي شدن زبان آذربايجاني نقش مهمي را ايفا كردند.
تدريس زبان آذربايجاني در مدارس
روسي، ارمني و گرجي كه در آذربايجان فعاليت ميكردند، مسئلهاي بو كه اين مدارس در
اواسط دهه 50 با آن روبرو بودند. در واقع كاربرد زبان مادري و تبديل شدن اين زبان
به زبان رابطه در ميان اهالي آذربايجان، نسبت به تثبيت اين زبان بعنوان زبان رسمي
از اهميت اساسي برخوردار بود.
اواسط موضوع دهه 50 تدريس زبان
بومي در مدارس روسي و ديگر مدارس جمهوريهاي ملي شوروي باعث مباحثاتي را باعث شده
بود. براي تنظيم اين مباحث ن. بولگانف رييس شوراي وزرا در تاريخ 9 مي 1955
فرمان ويژهاي را امضا نمود. در جمهوريهاي متفق(بجز روسيه) براي شاگردان مدارس
ابتدايي، دوره هفتساله و دبيرستان اگر اين زبان، زبان مادريشان نيست و تعليمات مدارس
هم به زبان اين جمهوري متفق نميباشد، تعليم شاگردان براي در زبان رسمي اين جمهوري
بصورت اختياري باشد. با اين همه، در فرمان فراهم كردن درسهاي اصول تدريس در مدارس
براي كساني كه مشتاق به يادگيري زبان جمهوريهاي ملي هستند، كاري مناسب محسوب شده
بود.12 مطرح شدن مسئله بدين منوال، مشكلات جدي را در مدارس روسي، ارمني و گرجي در
رابطه با تدريس زبان آذربايجاني بوجود ميآورد.
31 مي 1955
شوراي وزرا آذربايجان فرماني در رابطه با اين سند قبول كردند. طبق اين فرمان در
مدارس روسي جمهوري، يادگيري زبان آذربايجاني براي كساني كه مليت آذربايجاني
ندارند، اختياري شد. در طرح تدريسي موجود، آموزش زبان آذربايجاني از كلاس پنجم
شروع ميشد. در صورتيكه سال تحصيلي 1954-1953 زبان آذربايجاني در مدارس روسي، هفتهاي
3-2 ساعت و از كلاس سوم ابتدايي شروع ميشد. سالهاي بعد ، تدريس زبان آذربايجاني از
كلاسهاي سوم و چهارم حذف شده و سالهاي تحصيلي بالاتر هم بر ساعات تدريس اين درس
افزوده نشد. در اين باره م. محمداف وزير معارف آذربايجان شوروي 23 مارت 1956، در
نامهاي به اي. مصطفياف نوشت: «با تدريس زبان آذربايجاني از پنجم ابتدايي در
مدارس روسي، آذربايجانياني كه در اين مدارس مشغول تحصيل هستند يادگيري كاملي را از
زبان مادريشان نخواهند داشت. از غير از اين، آنها از پنجم ابتدايي شروع به
يادگيري زبان خارجي ميكنند. تدريس همزمان دو زبان مانع يادگيري بهتر اين زبانها
شده و آنرا با مشكلاتي را روبرو ميكند. براي حل اين مشكل وزير معارف آذربايجان
مناسب ميديد كه براي شاگردان آذربايجاني مدارس روسي، زبان مادريشان(زبان
آذربايجاني) از سال سوم ابتدايي هفتهاي دو ساعت تدريس شود.13
نامه وزير معارف، 5 آوريل در
دبيرخانه كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان مذاكره شد. به وزارت و شعبه مدارس
كميته مركزي سفارش شد كه اين موضوع را همراه با راغبان بطور همهجانبه تحقيق
و پيشنهادهايشان را دايره كميته مركزي حزب كمونيست ارائه دهند. براي مذاكره وضعيت
پيشآمده، 20 آوريل 1956 در اداره مدارس وزارت معارف آذربايجان جلسه مشاورهاي با
معلمان زبان آذربايجاني در مدارس روسي باكو با موضوع « تدريس زبان آذربايجاني از
كلاسهاي سوم و چهارم ابتدايي در مدارس روسي» برگزار شد. اژدر جواداف، يكي از
معلمان مدرسه شماره 138 گفت: «در حال حاضر يكي از مشكلاتي كه معلمان زبان
آذربايجاني مدارس روسي با آن روبرو هستند، تدريس زبان آذربايجاني از سال پنجم
ابتدايي و اختصاص تنها دو ساعت به اين درس ميباشد. از شما خواهش داريم، اولا
تدريس زبان آذربايجاني در اين مدارس همانند سالهاي قبلي از سال سوم ابتدايي شروع
شود، ثانيا حداقل هفتهاي سه ساعت به اين درس اختصاص داده شود تا ما بتوانيم خصوصيات
اصلي زباني، نوشتاري و اورتوگرافي را به دانشآموزان ياد بدهيم. اژدر جواداف در
ادامه گفت، يكي از مشكلات بزرگي كه با آن مواجهيم اجباري بودن زبان آذربايجاني
تنها براي دانشآموزان آذربايجاني مدارس روسي ميباشد. اين وضع داخل كردن درس زبان
آذربايجاني به برنامه كلاسي را با مشكلاتي مواجه ميسازد. وقتي اين درس در زنگ 7-6
قرار داده ميشود، ديگر تبديل به گپ دو سه نفره ميگردد. در بيشتر مواقع درس در
كلاسي خالي تدريس ميشود. دانشآموزان يا به كلاس نميآيند و يا بعلت خستگي توان
يادگيري درس را ندارند. من بعنوان يك معلم از شما خواهش ميكنم زبان آذربايجاني
همانند قبل براي دانشآموزان روس هم اجباري شود. اين موضوع در جمهوريهاي ملي مانند
اكراين، گرجستان و برخي ديگر دوباره اجرا ميشوند و زبان جمهوري بعنوان زبان اصلي
تدريس ميشود. شوكت محمداوا معلم مدرسه روسي شماره 8 هم در صحبتهايش به تاييد سخنان
جواداف پرداخت، او گفت:« تدريس زبان آذربايجاني از كلاس پنجم واقعا كه مشكلاتي
زيادي به بار ميآورد. عليالخصوص در يادگيري حروف خاص الفبايمان و تلفظ صحيح
آنها، تا سال دهم دانشآموزان با سختيهايي روبرو ميشوند. قطعا تدريس اين زبان از
سال سوم صلاح ميباشد. از طرف ديگر ما با هفتهاي دو ساعت چگونه ميتوانيم زبان
آذربايجاني ياد بدهيم؟ لازم است كه شفافتر بگوييم، تدريس زبان آذربايجاني تنها
براي آذربايجانيان نتيجه مثبتي ندارد. اين زبان بايستي بعنوان زبان اصلي در تمام
دانشآموزان آموزش داده شوند.» س. علياف دبير دبيرستان شماره 171 هم در دفاع از
همكارانش گفت:« زبان آذربايجاني، زبان ملي جمهوري ما است. ضروري است كه اين زبان
به آذربايجانيها آموزش داده شود. براي همين هم خواستاريم اين درس بعنوان يك درس
تخصصي در برنامه كلاسي نوشته شود. يادگيري اين زبان ، خارج از درس، موقع خستگي
دانشآموزان همانند موضوع محفلي نميتواند صورت گيرد.» مدير دروس دبيرستان شماره
171 باكو و معلم زبان آذربايجاني ك. صمداف در سخنرانيش اشاره كرد كه، پس از اجباري
كردن اين زبان تنها براي آذربايجانيان وضعيت آموزش اين زبان نسبتا بد شد. او گفت:
« اولا مجبور ميشويم اين درس را در ساعت 6 و يا 7 تدريس كنيم. راه حل ديگري هم
وجود ندارد. به همين خاطر هم جمع كردن دانشآموزان كلاسهاي مختلف و هم منتظر ساعت
درس 6 و يا 7 بودن مشكلآفرين ميشود. اينها مرتبط با مشكلاتي در برنامه درسي
مدارس، هم در حضور معلمان در ساعت آخر و هم مجبور كردن دانشآموزان پس از آخرين
ساعت درسشان ميباشند، به همين خاطر بصورت مداوم باعث لغو كلاس و بيثمرگي تدريس
درس زبان آذربايجاني ميشود.» بقيه كساني هم كه صحبت كردند به دفاع از پيشنهادات
همكارانشان پرداختند. م. يوسفزاده متديست(روششناس)تدريس زبان آذربايجاني در
مدارس روسي شعبه معارف خلق باكو هم با تعميم نظرات معلمان گفت كه من در هشتاد درصد
مدارس روسي باكو حضور داشتهام . ميتوان ادعا كرد كه در هيچ مدرسه، تدريس زبان
آذربايجاني وضعيت بهتري ندارد. م. يوسفزاده در وهله اول دليل اين را اجباري كردن
زبان آذربايجاني تنها براي آذربايجانيان دانست. او گفت:« آيا ميتوان درس زبان را
موقعي كه دانشآموزان خستهاند و ميخواهند به خانه بروند، تدريس كرد؟» در بيشتر
مدارس هر كلاس 3،2،1 و يا 4 شاگرد وجود دارد جمع كردن شاگردان سه- چهار كلاس به يك
گروه و تدريس در ساعاتي كه خستهاند واقعا كار سختي است. اگر در كلاسهاي سوم،
چهارم، پنجم و يا ششم ده فرد آذربايجاني وجود دارد، تنها به سه نفر آنها تدريس
ميشود. روش تدريس درسها هم در اين مواقع اهميتش را از دست ميدهند. بجاي 45 دقيقه
تنها 25-20 دقيقه تدريس ميشود. اينگونه موارد حرمت و ارزش زبان آذربايجاني را
پايين ميآورد. مطالب درسي بدرستي ياد داده نشده و كار نوشتاري هم انجام نميگيرد.
برخي شاگردان آذربايجاني هستند كه نميتوانند يكي دو جمله را سر هم كرده منظورشان
را بگويند. در برخي مدارس روسي تعداد دانشآموزان آذربايجاني به حد كافي ميباشد.
دو كلاس اين مدارس حدود 30،25 نفر ميشوند. وضعيت زبان آذربايجاني در اين مدارس
نسبتا خوب است. ولي در مدارسي كه تعداد دانشآموزان آذربايجاني در كم ميباشند،
تدريس زبان آذربايجاني وضعيت خوبي ندارد.« م. يوسفزاده اضافه كرد در مدارس
كارگران- جوان وضعيت تدريس زبان آذربايجاني اسفبارتر است. شركتكنندگان جلسه
مشاوره به اين نتيجه رسيدند كه تدريس زبان دوباره از سال سوم تحصيلي شروع شود.
زبان آذربايجاني در مدارس عمومي سه ساعت و در مدارس كارگران- جوان دو ساعت تدريس شود؛
همانند مدارس مدارس جمهوريهاي اكراين، گرجستان و ديگر جمهوريها در آذربايجان هم
تدريس زبان آذربايجاني از سال تحصيلي 1957-1956 در تمام مدارس بصورت اجباري آموزش
داده شود.14
29 آوريل،
رهبران شعبه مدارس كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان جلسه مشاورهاي را با مديران
مدارس روسي باكو در اداره مدارس وزارت معارف آذربايجان برگزار كردند. اين جلسه
مشاوره درباره تدريس زبان آذربايجاني از سال سوم در مدارس روسي بود. ي. كيورديوماف
مدير مدرسه شماره 160 در اين جلسه مشاوره گفت، در اين سال تحصيلي تدريس زبان
آذربايجاني مرتبط با موضوع مطرح شده . . .
ترجمه از پاراگراف دوم صفحه 124
شروع شده...
پس از مكاتبههاي طولاني، 9 آگوست
س. رحيماف رييس شوراي وزرا بيان نمود طبق سفارش دايره كميته مركزي حزب كمونيست
آذربايجان در اجلاس 29 ژوئن 1956، موضوع تدريس زبان آذربايجاني از سال سوم تحصيلي
در مدارس روسي، ارمني و گرجي به مذاكره درآمد و موافقت شد. او همچنين خاطرنشان
كرده بود كه، براي تغيير برنامه تحصيلي حدودا 4.9 ميليون مانات پول لازم ميباشد
كه قسمتي از اين مبلغ را وزارت معارف هزينه خواهد كرد. س. رحيماف همچنين پيشنهاد
كرده بود 1.6 مانات هم از بودجه براي تدريس زبان آذربايجاني اضافه كنند.19
سرانجام، يك هفته قبل از تغيير
قانون اساسي جمهوري آذربايجان در رابطه با رسمي شدن زبان آذربايجاني در آذربايجان،
14 آگوست 1956 دايره كميته مركزي حزب كمونيست آذربايجان شوروي تصميمي مبني بر
تدريس زبان آذربايجاني در مدارس روسي، ارمني و گرجي اتخاذ نمود. در اين دستور
نوشته شده: «با پيشنهاد وزارت معارف آذربايجان درباره شروع آموزش زبان آذربايجاني
از كلاس سوم سال تحصيلي 1957-1956 در مدارس روسي، گرجي و ارمني موافقت شود.»20
برعكس فرمان ن. بولگانف رييس شوراي وزرا شوروي در 9 مي 1955، تصميم درباره تدريس
زبان آذربايجاني در مدارس روسي، گرجي و ارمني امر مهمي بود و اين اقدامي صحيح و
جدي در راستاي رسمي كردن زبان آذربايجاني بود.
ايجاد پايههاي علمي زبان
آذربايجاني در سالهاي دهه 40 و 50 قرن بيستم، افزايش امكان تاثيرگذاري اثرهاي علمي
و ادبي نوشته شده به زبان آذربايجاني در شعور اجتماعي، ترجمه بهترين نمونههاي
ادبيات به اين زبان از جمله عوامل مهم در رسميت گرفتن زبان آذربايجاني محسوب ميشوند.
دومين كنگره كانون نويسندگان آذربايجان شوروي در سال 1954 و بعد از آن هم پيشرفت
ادبيات آذربايجان شوروي و در كل فرهنگ آذربايجان را تاييد نمود. تعدادي از آثار
هنري نويسندگان و شاعران آذربايجان كه در سالهاي 50 نوشته شده بودند و نمونههايي
كه بمثابه آينهاي از زندگي، سرگذشت و طرز معيشت ميباشند براي هميشه وارد تاريخ
ادبيات آذربايجان شدند.
حدودا سه ماه قبل از رسمي شدن زبان
آذربايجاني ص. وورغون شاعر خلقي آذربايجان پس از گرفتاري طولاني به بيماري در
تاريخ 27 مي 1956 چشم از جهان فرو بست. شاعري كه قرن بيستم نقش و جايگاه مستثني در
پالايش زباني، آوردن افكار و خواستههاي خلق به ادبيات داشت. آثار صمد وورغون
نشانگر روند تاريخي زبان آذربايجان در ادبيات قرن بيستم ميباشد. برخي افراد شركت
كننده در مراسم خاكسپاري صمد ووغون سخنراني خيلي جالبي داشتند. در ......
ن. تيخونف سخن وداع «شاعر خلق» گفته شد. ر. حمزتاف كه زمان دفن صمد وورغون شاعر
جواني بود در سخنراني كوتاه خود گفت: « شاهين ريش سفيد ادبيات آذربايجان، پدر و
فرزند آبيات آذربايجان شوروي را از دست دادهايم.» جلب است كه نه در آگهي ترحيمهاي
رسمي، نه در مقالههايي كه آن روزها درباره صمد ووغون نوشته شده و نه در
سخنرانيها، نام درام فلسفي«انسان» و منظومه«آيگون» قيد نشده است.
سالهاي دهه 50 قرن بيستم
نويسندگاني همچون ع. شايق، م. ابراهيماف، س. رحيماف، م. حسين، ع. ولياف، مير
جلال، ا. افندياف، ابوالحسن، ث. رحمان، ا. محمدخانلي، ت. ايوباف، ع. صادق، ج.
مجنونبَياف، عزيز شريف، ق. موسياف و شاعراني مانند ر. رضا، س. رستم، او. ساريوللي،
ز. خليل، م. راحيم، ع. جميل، م. دلبازي، ع. واحد، ن. رفيبَيلي، م.سيدزاده، ا.
صفرلي، ح. حسينزاده نقش بزرگي در پيشرفت زبان آذربايجاني ايفا كردند. و
جواناني كه در آنها سالها به ادبيات آذربايجان قدم نهادند، از جمله ب. وهابزاده،
ا. شيخلي، ن. بابايف، س. احمداف، اي. حسيناف، اي. قاسماف، ح. سيدبَيلي، ع.
كورچايلي، و. شيخلي، س. قديرزاده، ب. بايراماف، ق. قاسمزاده، چ. حسيناف، آ.
بابايف، اي. كبيرلي، ق. ايمانوئرديف همراه با فضاهاي جديدي را به ادبيات آذربايجان
آوردند. پيشرفت بعدي ادبيات آذربايجان هم مصداق اين ميباشد.
با رسمي شده زبان آذربايجاني در
اواسط دهه 50 نظرهاي ادبي، زبانشناسي و مجموعا در رشتههاي علوم اجتماعي موفقيتهاي
چشمگيري بدست آورده شد. ح. آراسلي، م. عارف، م. جعفراف، ج. جعفراف، ع. سلطانلي،
م. رفيلي، ع. دميرچيزاده، م. شيرعلياف، م. قليزاده، م. طهماسب، ف. قاسمزاده،
م. اكبر، ك. طالبزاده، ع. مير احمداف، آ. زاماناف، م. قاسماف، اي. حسيناف، ع.
قلياف، ع. سومباتزاده، ز. ابراهيماف، ع. عليزاده، م. عليزاده، آ. آسلانف و
ديگران تبديل به چهرههاي محقق و دانشمندان تاثيرگذار جمهوري شدند. آثار «روز
آينده»(گلهجك گون) و «تكيهگاه قوي»(بؤيوك داياق)از ميرزا ابراهيماف، «سنگهاي
سياه» از م. حسين، «در كوههاي آغبولاق» از س. رحيماف، « راهمان به كجا
مرود» از مير جلال،«دو ساحل» از س. رستم، « وقتي گل رزي نباشد» از رسول رضا، «در
آتش» از محمدخانلي، «خانواده آتايفها» از ا. افنديف، «راههاي جدا شده» از اسماعيل
شيخلي، «آدمهاي ساده» و «شب هجران» از بختيار وهابزاده، «قلب فروزان» از اي. حسيناف
از جمله آثاري ميباشند كه سالهاي 50 در ارتقا شعور ملي- اجتماعي نقش بزرگي ايفا
كردند.
آكادمي علوم آذربايجان شوروي و
دانشگاه دولتي آذربايجان از مراكز تحقيقاتي اساسي در جمهوري بودند كه رهبري اولي
را م. علياف و دومي را ي. محمدعلياف بر عهده داشت.
اواسط دهه 50 پيشرفتهايي هم در
موسيقي، هنر، نقاشي و ديگر بخشهاي فرهنگ حاصل شد. نوامبر 1954 رهبر كانون
آهنگسازان آذربايجان شوروي در هفتمين نشست كانون بصورت مفصلي سخنراني نمود. او،
درباره اهميت اپراي «سئويل» كه بر اساس اثر جعفر جبارلي با همين نام ساخته صحبت
كرد و اين نوشته شدن اين اثر را رخدادي مهم در فرهنگ آذربايجان دانست. همچنين در
ادامه گفت كه اين موسيقي با موسيقي خلقي بخصوص با موسيقي مقامي نزديكي بيشتري
دارد.21 قارا قارايف همچنين درباره آثار سمفونيك، اپراها و سوييتهاي(قطعه موسقيهايي
در سه بخش يا بيشتر) ر. حاجياف، ج. حاجياف، س. حاجيبَياف، س. عليعسگراف، ن.
رضايف، ج. جهانگيراف، ا. بدلبَيلي، سعيد رستماف و نيازي توضيحات بيشتري را داد.
بويژه ارزيابي درباره سمفوني «بابك» حسن رضايف خيلي مثبت بود. قارا قارايف
كه از سال 1953 رهبري كانون آهنگسازان آذربايجان را بر عهده داشت، ميانههاي دهه
50 نه تنها در آذربايجان بلكه در اتحاد جماهير شوروي فردي شناخته شده بود. او در
دوران جواني، اولين بار در 28 و دومين بار در 30 سالگي موفق به دريافت
جايزه استالين شده بود. او، با نوشتن بالت «هفت پيكر»(يئددي گؤزل) موسيقي
آذربايجان مرزها را درنورديد. قارايف در اين بالت را كه بر اساس منظومه نظامي
گنجوي با همين نام نوشته، به طرز ماهرانه و هنرمندي بالايي از موسيقي ملي استفاده
كرد. پيشروي از بالت «قلعه دختر»(قيز قالاسي) افراسياب بدلبَيلي به بالت«هفت
پيكر» و از سمفوني «كاروان» سو حاجيبَياف به سوي مقام سمفونيك «راست» نيازي
نشانگر مسير پيشرفتي بود كه موسيقي آذربايجان آنرا طي كرده است. منظومه
سمفونيك«ليلي و مجنون» و بالت« هفت پيكر» قارا قارايف، مقامهاي سمفونيك «شور» و
«كردي افشاري» و اپراي« سئويل» فيكرت اميراف، منظومه سمفونيك « در آنسوي
ارس»(آرازين او تاييندا) جهانگير جهانگيراف، ترانههاي سعيد رستماف، بات«گلشن» س.
حاجيبَياف و مقام سمفونيك «راست» نيازي پس از اوزيير حاجيبَياف به جا افتادن
انديشه ملي در بخش موسيقي كمك شاياني كرد.
18 ژانويه
1956 افراسياب بدلبَيلي هيات اداري كانون موسيقي آذربايجان را از متن سخنرانيش در
پنجمين نشست آهنگسازان جمهوريهاي قفقاز جنوبي كه در تفليس برگزار گرديد، مطلع
ساخت. كنفرانس بدلبَيلي درباره موسيقي آذربايجان بود. البته موضوعات اصلي
اين كنفرانس 1 دسامبر 1955 در جلسه مشاوره كانون آهنگسازان به بحث گذاشته شده
بود. در مذاكره كنفرانس نيازي به نكتههاي جالبي اشاره كرده بود. او گفته بود:
«موضوع "تاثير ايران" در كنفرانس مربوط به تاريخ موسيقي آذربايجان مرا
كمي ناراحت ميكند. ميخواهم كه منظورم را درست بفهميد. اخيرا بروشوري را
ديدم كه شايد خيليها آنرا فراموش كردند. شايد همين بروشور بتواند براي رد «نظريههاي
واهي» كه تا امروز هم ادامه داشتهاند به افراسياب كمك كنند. اين بروشوري «شاه
صنم» است كه سال 1929 ت. افندياف در مسكو نشر كرده بود. انديشه اصلي اين كتاب
اينست كه گويا حيات معنوي خلق ترك(آذربايجانيها – ج. حسنلي) تحت تاثير عثمانيها،
فارسها و كمي هم روسها بوده است. از همين بروشور چنين بنظر ميرسد كه گويا،
ملوديهاي ايران پايه موسيقي خلق ترك، يعني آذربايجانيان بوده و اساس حس ائستتيك
(زيباييشناختي) ما را تشكيل داده است. من خواستار متلاشي شدن اين "نظريه
تاريخي" غلط كه هيچ ارتباطي با موسيقي ما ندارد، ميباشم.» نيزي به
صحبتهايش ادامه داده و گفت:« وقتي از لادها صحبت ميشود، بايستي ثابت كرد كه اين
لادها مختص ايران نميباشند. تاريخ اين لادها مربوط به خيلي پيشتر از زماني است
فرهنگ موسيقي ايران شكل گرفته است. با مثال ميشود نشان داد كه مثلا ما رقص گروهي
"ياللي" داريم، درحاليكه در ايران وجود ندارد. بي شك اين رقص قبل از
اسلام بوجود آمده است. در اسلام يك زن نميتواند با يك مرد نامحرم در يك اتاق باشد،
اما "ياللي" با خصوصيات خلق مبرز ما همخواني دارد. اگر به تاريخ هم
بنگريم، خلق ما زبانش را از دوران قديم تا امروز حفظ كرده است. ما در سوابق دولت
ايران ميبينيم كه آنها فرهنگشان را به آذربايجان جنوبي تحميل ميكنند و آواز
خواندن و صحبت كردن به زبان مادري قدغن ميكنند. با اين همه انسانها در آذربايجان
جنوبي ترانهها را به زبان مادري ميخوانند و با اين زبان صحبت ميكنند. چنين از
ميان اعصار فرهنگ موسيقايياش را تا به امروز بايستي آورده باشد و آورده است.»
درباره مقام هم نيازي ميگفت، مقام ما كاملا متفاوت از مقام ايراني ميباشد. در
تاريخ موسيقي ما شكلگيري مقامها خودشان تاريخي دارند. آنها از برخي به اصطلاح
مقامها خيلي متفاوتند. ما براي اولين با است كه با كنفرانسي مهمي ميخواهيم در
عرصه شوروي ظاهر شويم، به همين خاطر بايستي از تاريخ مقامهاي خودمان صحبت كنيم.
بايستي مضمون و فرم ملي موسيقيمان را آشكار سازيم. ميتوان گفت كه در موسيقي ما
موضوعهاي مدرني وجود ندارد، اما«براي صلح» ، «وطن» و بعضي موضوعات ديگر هستند كه
زمان آنها هم گذشته است. مدرن بودن موضوع مرتبط با تاريخ نوشته شدن اثر
نيست. ما نميتوانيم زير اثر 1954 بنويسيم و ادعا كنيم كه اين اثري مدرن ميباشد.
بايستي انديشه حاكم بر اثر مدرن باشد. بعنوان مثال اپراي «كوراوغلو» انديشهاي
مدرن دارد. نيازي در پايان سخنانش بار ديگر خاطرنشان كرد كه به هيچ وجه نميتوان
مقام آذربايجاني را مقام ايراني خواند. مقام ما تحت تاثير مقام ايراني نميباشد.
با اينكه برخي به اشتباه تاييد ميكنند، اما مقام آنها نميتواند پدر مقام ما باشد.
البته كه مقام آذربايجان با مقام ايران و حتي با مقام چين اشتراكات و جنبههاي
عمومي دارد، ولي اين نميتواند دليلي بر آمدن اين موسيقي از ايران به آذربايجان
باشد. چنين مثالي را ميتوان آورد: زبان ما تركي است، تركمنها، ازبكها و
آذربايجانيها هم به اين زبان صحبت ميكنند، ولي اين دليلي بر ازبكي بودن زبان
آذربايجاني نميباشد.22
از اطلاعاتي كه در مورد سفر به تفليس
در دست ميباشد، مشخص است كه كنفرانس افراسياب بدلبَيلي، درباره موسيقي آذربايجان
خصوصا درباره خلقي بودن موسيقي آذربايجان بسيار موفق بوده است. در اثناي اين
مذاكرهها مشخص شده بو كه پس از مرگ اوزيير حاجيبَياف ، كار جدي در رابطه با
جمع آوري و نشر موسيقي خلقي انجام نگرفته است. در پنجمين نشست آهنگسازان قفقاز
جنوبي بجز ا. بدلبَيلي، ع. عباساف، ب. زيدمان، خ. مليكاف و د. دانيلاف
هم به ايراد سخنراني درباره موسيقي آذربايجان پرداخته بودند. سخنراني ع. عباساف
درباره موسيقي مقامي آذربايجان از طرف همه شركتكنندگان تحسين شده بود. 18 ژانويه
در اجلاس كانون آهنگسازان آذربايجان بر لزوم نشر آثار موسيقي اوزيير حاجيبَياف و
مسلم ماقامايف تاكيد شد. معلوم شد كه بغير از «كور اوغلو» و «آرشين مال آلان» هيچ
اثري از حاجيبَياف نشر نشده است. به همين خاطر در اين اجلاس درباره نشر كليات
آثار اوزيير حابيبَياف و رسالههاي تاريخ موسيقي آذربايجان دوره شوروي به توافق
رسيدند.23
اولين كنگره كانون آهنگسازان
آذربايجان، 21 مارس 1956 شروع شد. در كارهاي كنگره شخصيتهاي مشهوري همچون د.
شوستاكويچ، او. تاكتاكيشويلي، آ. داركويچ اشتراك ميكردند. در اين كنگره قارا
قارايف از موفقيتهاي بدست آمده در موسيقي آذربايجان پس از اولين كنگره
آهنگسازان شوروي سال 1948 صحبت كرد. قارايف در سخنانش خاطر نشان كرد
كه، اپراهاي «ليلي و مجنون» و «كور اوغلو» اوزيير حاجيبَياف و اپراهاي «شاه
اسماعيل» و «نرگس» مسلم ماقامايف در تاريخ موسيقي ملي آذربايجان جايگاه ويژهاي
دارند. با اين همه او توضيح هم داد كه از آن زمان به بعد به استثناي اپراي «سئويل»
فيكرت اميراف ديگر اپراها از جمله «خسرو و شيرين» نيازي، «غضب خلق» از افراسياب
بدلبَيلي و ب. زيدمان، «ماسكاراد» و «بلاي عقل»(عاغيلدان بلا) از زيدمان، «وطن»
از ق. قارايف و ج. حاجياف، «نظامي» از ا. بدلبَيلي اپراهاي ناموفقي از آب
درآمدند. قارا قارايف گفت:« خارج شدن اين اپراها يكي پس از ديگري از صحنه تئاتر
اپرا، ناتواني در جلب رغبت تماشاچيان در خود واقعيتهاي ناخوشايندي هستند كه بايستي
دلايلشان مشخص شوند.»24
نيازي كه پس از قارا قارايف
سخنراني كرد، با در نظر گرفتن شركت كساني كه از مسكو آمده بودند، انتقاداتش را از
كانون آهنگسازان شوروي ابراز كرد. او گفت كه ما براي خودمان ارگاني موسيقي نداريم
و همهمان چشم اميد به ژورنال«موسيقي شوروي» دوختهايم. چرا بايد موسيقيشناسهاي
باكو درباره آهنگسازان ما- ق. قارايف، ر. حاجياف، ف. اميراف، ج. جهانگيراف، ج.
حاجيبَياف- مطلب بنويسند؟ چرا ژورنال به فكر اين نيست كه موسيقيشناسهاي
مشهوري را به اينجا بفرستد تا موسيقيشناسان با آشنايي بيشتر با جزييات موسيقي
مقالههايي را درباره اينها بنويسند؟ در مورد عضويت در كانون آهنگسازان شوروي ما
واقعا متعجبيم. وقتي كه قانون اساسيمان به جمهوريهاي ملي حقوق غير محدودي داده،
چرا كانون آهنگسازان شوروي عضويت ما را در اين كانون با محدوديت روبرو ميسازد،
در حاليكه چنين محدوديتهاي در عضويت به حزب هم وجود ندارند. بيشتر اتفاق ميافتد
كه كساني را كه ما نامزد عضويت كردهايم بخاطر اينكه مسكو با موفقيتهاي هنريشان
آشنا نبوده، رد كرده است. اينها باعث تعجب ما ميشوند. من فكر ميكنم كانون آهنگسازان
آذربايجان به چنان سطحي رسيده كه توان حل اين موضوعات را داشته باشد. سپس نيازي
گفت كه بعلت فقدان همسرايان در آذربايجان، آهنگسازان نميتوانند آثار سمفونيك
بزرگي را بنويسند و همچنين نيازي به ضرورت برپايي اركستر سمفونيك راديو آذربايجان
كه در دو كشور ديگر به تبليغ موسيقي ميپردازند، اشاره نمود.25
افراسياب بدلبَيلي در حواشي
سخنرانيش به موضوع زبان ملي در موسيقي پرداخت. او گفت مسئله زبان ملي در موسيقي
براي بيشتر ما واضح نيست. وقتي به موسيقي سمفونيك گوش داده ميشود، در آغاز چنين
بنظر ميآيد كه موضوع آذربايجاني است، پس از اين قسمت بخش اصل ميرسد، اين هم بد
نيست، اما وقتي كار به مرحله نهايي ميرسد، اصلا مشخص نميشود كه اين زبان به كجا
ميرود و مولف اثر را به چه زباني نوشته است. بخش اصلي اصولا با زبان ملي شروع
ميشود و رفته- رفته تبديل به زبان صنعي بينالمللي ميشود. چرا؟ بخاطر اينكه ما با
مسئله زبان ملي، جديت به خرج نميدهيم. در نتيجه بين موسيقي سازها و موسيقي آوازي
هيچ رابطهاي را نميبينيم. وقتي موسيقي آوازي مينويسد، احساس ميكني كه آهنگساز
يك آذربايجاني است، اما وقتي براي سازها موسيقي ميسازد فكر ميكني كه اين اثر به
زبان ديگري نوشته شده، اين دستخط متفاوتي است. سپس افراسياب بدلبَيلي از ضرورت
كار كردن روي اصطلاحات موسيقي صحبت كرد و از كتابي «هارموني ريتميك كوركاسف» كه با
ترجمه سعيد رستماف و ويراستاري قارا قارايف چاپ شده، مثالهايي آورده و از ساخته
نشدن معادلها صحبت نمود. بدلبَيلي اشاره نمود كه قبلا در آكادمي موسسهاي وجود
داشت كه اوزيير حاجيبَياف به آن رهبري داشت. موسسهاي هم كه پرفسور بلبل رهبر آن
بود ديگر وجود ندارد. كنسرواتور هم كه كاري با مسئله زبان ندارد. اگر مقالهاي را
به زبان آذربايجاني مينويسي، اين براي روسها مشكلي جدي ميشود.
No comments:
Post a Comment