Feb 11, 2017

ترامپ، سیاست های کهنه با روش های نو

محمد حسین یحیایی

نظام سرمایه داری، گرفتار در بحران های ادواری که با هزینه میلیارد ها دلار از جیب مردم در راستای نجات بانک ها و موسسات مالی در دهه اول هزاره سوم ( تزریق پول از سوی تیم اقتصادی باراک اوباما در سال 2008 ) تا اندازه ای به آرامش کوتاه مدت رسیده، به بازسازی خود پرداخته بود، بار دیگر با بحران عمیقتر و شکننده تری روبرو شده است که برای برون رفت از آن نیازمند بازیگران جدید و تازه کاری است که گفتار و رفتارشان، ناهمگون، تحریک کننده و شگفت آور باشد. بنابرین انتخاب دونالد ترامپ در ایالات متحده آمریکا نه تصادفی و نه تهییج توده هاست که زود گذر و یا مقطعی باشد، زیرا از مدت ها پیش کارشناسان علوم اجتماعی و روانشناسان توده که در خدمت سرمایه و سرمایه داری عمل می کنند، زمینه های این انتخاب را با بهره برداری از همه ابزار فراهم کرده بودند.
به نظر می رسد این روند در برخی دیگر از کشور های سرمایه داری و غربی هم ادامه یافته، افراد دیگری با ویژه گی های ترامپ به قدرت سیاسی و اجرایی دست خواهند یافت.

با آغاز دوران ترامپ در آمریکا که با فرمان های عجولانه و اجرایی همراه بود، موج تظاهرات گسترده ای در شهر های آمریکا و اروپا بطور روز افزون ادامه یافت. در این میان برخی از فعالین اجتماعی و کارشناسی
 از کاربرد صفاتی مانند خود شیفته، خود بزرگ بین و ناآگاه به مسائل اجتماعی و سیاسی به انحراف افکار عمومی پرداختند که با واقعیت های موجود همخوانی و همسویی نداشت، زیرا ترامپ با آگاهی کامل از شرایط موجود وظیفه خود را با بازیگری هوشمندانه پیش می برد تا سرمایه داری گرفتار آمده، در بحران بزرگ تاریخی را نجات دهد.
نگاهی کوتاه و گذرا به تاریخ سرمایه داری در مرحله امپریالیسم نشان می دهد که دول امپریالیستی با توجه به شرایط موجود، مواضع و سیاست های متفاوتی اتخاذ کرده و آن را در راستای منافع خود بکار برده اند..در سال های پایانی قرن 19 با شعار جهانی شدن همکاری نزدیکی را باهم آغاز کرده به استعمار گسترده در مناطق مختلف دست زدند که این همکاری با شعار تقسیم جهان و آغاز جنگ اول به پایان رسید، در نتیجه تا پایان جنگ دوم این کشمکش در سیاست و اقتصاد ادامه یافت، در این مدت چند حادثه بزرگ تاریخی و تعیین کننده بوقوع پیوست.در سال های پایانی جنگ اول، انقلاب اکتبر و اولین تجربه سوسیالیستی در روسیه پیروز و اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت، در جنگ دوم، فاشیسم که سودای جهان داشت شکست خورد و ایالات متحده آمریکا پای در جای پای بریتانیای کبیر گذاشت و خود را طرفدار دمکراسی به جهان عرضه کرد، ولی در سر سودای دیگری داشت که نظام های ملی، با جهت گیری های اندک دمکراتیک را از میان بردارد که شوربختانه ایران هم، از آن بی نصیب نماند و با کودتای 28 مرداد دولت مصدق به بهانه پیشگیری از نفوذ کمونیسم در ایران و منطقه سرنگون شد. در این سال ها بلوک سوسیالیستی که در حال گسترش بود، بلوک کشور های سرمایه داری با پیشینه امپریالیستی را در کنار هم قرار داد تا با حفظ اختلافات و تضاد های درونی، سیاست های مشترکی را بر ضد بلوک سوسیالیستی پیش ببرند. در این راستا نه تنها پیمان های نظامی بلکه اتحادیه های اقتصادی و منطقه ای را تشکیل دهند. در این میان به ابزار دیگری هم مانند دین و باور های مذهبی توده های مردم دست یازیدند که بتوانند با کاربرد آن در سیاست با بلوک شرق مبارزه کنند و هم زمان سیاست های اقتصادی خود را پیش ببرند. در این راستا نفوذ در حوزه های دینی و مذهبی را در سرلوحه فعالیت خود قرار دادند، از آن سو هم با جواب مثبت گروه های مذهبی روبرو شدند ( نامه آیت اله خمینی به سران ایالات متحده آمریکا در سال های ابتدایی دهه 40 خورشیدی با محتوای دوستی و نزدیکی با آمریکا که روحانیت می تواند با کمونیسم مبارزه و منافع آمریکا را بهتر از شاه تامین کند ). در نتیجه با یاری و مساعدت ایالات متحده، در اندونزی، پاکستان، و در سال های بعد در ایران و ترکیه نیرو های مذهبی تقویت شدند، در پاکستان ضیاء الحق جمهوری اسلامی تشکیل داد، در ایران خمینی ( با صلاح دید ریچارد کاتم مامور ارشد سیا بعد از دیدار با خمینی در نوفل لوتاشو با همکاری سولیوان سفیر آمریکا و ژنرال هایزر ) بر اریکه قدرت نشست و در ترکیه کودتای ژنرال « اورن » زمینه صعود اسلامگرایان را فراهم کرد. تقویت اسلامگرایان از گروه های رادیکال مسلح مانند مجاهدین و طالبان ها گرفته تا گروه های سیاسی آن مانند اخوان المسلمین ادامه یافت. در سال های 70 میلادی برخی از اساتید دانشگاه های آمریکا مانند ساموئل هانتینگتن، برنارد لوئیس و دیگران پایه های تئوریک به این باور های ارتجاعی آفریدند تا موقعیت آنها را بعنوان یک نیروی قدرتمند و تعیین کننده در جوامع اسلامی تحکیم کنند.
درابتدای دهه 80 میلادی سرمایه داری که از افزایش قیمت نفت در جهان رنجور و فرسوده شده بود با شعار نئولیبرالیسم موج دیگری از جهانی شدن را آغاز کرد، تا خود را باز سازی کند، در این راستا « تاچر » به نمایندگی از استعمار پیر و « ریگان » از استعمار جوان ملاقات کردند تا به گسترش موج جدید جهانی شدن سرعت بیشتری دهند. بار دیگر دانشگاهیان و تئوریسین ها دست بکار شدند تا تئوری « دهکده جهانی » را مطرح سازند. با فروپاشی شوروی سخن از پایان تاریخ ( فوکویاما ) به میان آمد، گویا با پیروزی نئولیبرالیسم و تک قطبی شدن جهان مرز ها برچیده خواهد شد و سرمایه و کالا بدون برخورد با دیوار های گمرکی در جریان خواهد بود.سرمایه دار آمریکایی و اروپایی بر این باور بود که با حرکت سرمایه به مناطقی با کار ارزان سود بیشتری بدست خواهد آورد، از آن رو به شدت از جهانی شدن برای افزایش سود حمایت می کرد. این بار با دیواری محکم تر از دیوار گمرکی برخورد کردند، و آن گروه های مذهبی خود ساخته بودند که در سودای حکومت به جنگ برخاسته بودند. بنابرین دوستان وهمپیمانان دیروز به دشمنان امروز تبدیل شده به جنگ برخاستند. این سیاست حمله به افغانستان و عراق را در پی داشت و از دل آن دولت اسلامی داعش پدید آمد. در این میان تحول عظیمی در صنایع الکترونیکی و دیگر صنایع بسیار حساس و دانش محور صورت گرفت و سرمایه داران نوظهوری پیدا شدند که براحتی قادر به حرکت سرمایه خود در مناطق مختلف بودند. از آن رو به راحتی از فرار مالیاتی هم بهره مند می شدند، در نتیجه سرمایه های بسیار هنگفتی در دست افراد و شرکت هایی متمرکز شد که پیشتر ها قابل تصور نبود، این روند از یک سو نرخ بازده سرمایه را از نرخ بازده تولید و درآمد از آن ( توماس پکتی ) بیشتر کرد و از سوی دیگر فاصله طبقاتی را در همه جوامع به شدت افزایش داد
هم اکنون انباشت سرمایه تا جایی پیش رفته است که 8 سرمایه دار جهان بیش از نصف جمعیت دنیا در دست خود ثروت و دارایی دارند و این شرایط سرمایه داری جهان را هم به شدت نگران کرده است، تظاهرات روز افزون 99 درصدی ها، گریز سرمایه از منطقه ای به منطقه دیگر، جنگ های منطقه ای که رنگ مذهبی به خود گرفته اند و در نهایتف ناامنی های اقتصادی و اجتماعی خود یکی دیگر از عوامل سیل مهاجرین را به سوی اروپا و آمریکا شده  است. همسو با آن ایالات متحده و اروپا با بزرگترین بحران اقتصادی و اجتماعی خود روبرو شده است. به نظر می رسد پروسه گسست از پیمان ها و اتحادیه های جهانی آغاز شده است. حوادث تاریخی نشان می دهد که با پایان موج جهانی شدن خطر جنگ گسترده و فراگیر بیشتر می شود و جهان امروز با شرایط کنونی و بحران های موجود به آن سو می رود. اتحادیه اروپا با خروج بریتانیا و تلاش برخی دیگر از کشور های عضو در خطر از هم پاشیدن است. ترامپ با شعار های مشابه و با مخالفت با جهانی شدن، دیوار کشیدن، خروج از نفتا و دیگر پیمان ها که سال ها بنام لیبرالیسم از آنها دفاع می کرد به کاخ ریاست جمهوری پا گذاشته است و هدف نهایی خود را برتری آمریکا و برگرداندن سرمایه های آمریکا به آمریکا اعلام می کند، ولی در این میان با افزایش بودجه نظامی گویا اهداف دیگری در سر دارد. با حملات لفظی، تحریک، تهدید و اجرای تحریم های جدید بر علیه جمهوری اسلامی ایران در فکر دلجویی از اعراب است که بتواند از سرمایه های آنها بهره مند شود. ( تحریم 13 شخصیت حقیقی و 12 نهاد حقوقی به بهانه حمایت از تروریسم و توسعه برنامه موشکی که آمریکا آن را تهدیدی برای منطقه و شرکای جهانی خود می خواند ). نزدیک به 2400 میلیارد دلار( 800 میلیارد عربستان سعودی ) پول اعراب می تواند تحولی در اقتصاد و تولید آمریکا بوجود آورد.« خالد الفاح » وزیر نفت عربستان سعودی در گفتگو با بی بی سی، با انتقاد شدید از عملکرد اوباما و تقدیر از ترامپ می گوید: روابط آمریکا با عربستان بسیار محکم است و فکر می کنم ما روابط استراتژیک برای مقابله با چالش های جهانی را داریم و با توجه به سیاست های ترامپ سرمایه گذاری در آمریکا را افزایش خواهیم داد. ترامپ برای دلجویی از اعراب به حملات لفظی خود به ایران ادامه می دهد، همراه با هشدار و اخطار می گوید: ایران دارد با آتش بازی می کند ! و در گفتگوی تلفنی خود با ملک سلمان پادشاه عربستان یادآور می شود، که دخالت ایران در امور کشور های دیگر باید پایان پذیرد.به نظر می رسد تا مدتی دیگر تنش بین ایران و ایالات متحده افزایش خواهد یافت و این سیاست از سوی افراطی های دو کشور نیز مورد بهره برداری قرار خواهد گرفت.
اقتصاد آمریکا با ترامپ در مسیر دیگری قرار می گیرد، دیگر سخنی از اقتصاد لیبرالیستی، بازار آزاد و بدون مرز در تبادل کالا در میان نیست، سخن از اقتصاد حمایتی است که بتواند از جیب مردم بحران موجود را از میان بردارد، به صنایع نظامی، زیربنایی و حمل و نقل که نیازمند سرمایه گذاری های گسترده است، توجه ویژه ای دارد.آمریکا برای پیشبرد این سیاست نیازمند سرمایه خارجی است فدرال بانک ( اف ای دی ) با افزایش بهره می خواهد ورود سرمایه های خارجی را تشویق کند، ولی همزمان بدهی های خارجی افزایش پیدا می کند، از سوی دیگر افزایش بهره به کاهش سرمایه گذاری می انجامد، در این میان با افزایش ارزش دلار واردات ( بویژه از چین ) کاهش پیدا می کند ولی صادرات هم رشدی از خود نشان نمی دهد که خواست تیم ترامپ در سیاست اقتصادی افزایش صادرات و تولید داخلی است. تدبیر دیگر این تیم این است که با عفو مالیاتی بخشی از سرمایه های آمریکایی را به داخل آمریکا برگرداند و این در حالی است که بخشی از سرمایه های کوچک با نگرانی و یاس از آینده به نیوزلند و دیگر مناطق دور افتاده فرار می کنند.به نظر می رسد تضاد بین سرمایه داری سنتی آمریکا که بیشتر بر اساس تولید و توزیع و یا ساختمان سازی ( غیر منقول ) استوار است با سرمایه داری جدید ( با حجم کوچک و درآمد کلان در الکترونیک و بازار های مالی ) که در همه جهان پراکنده است ادامه خواهد یافت و ترامپ قادر به کنترل آن نخواهد بود، در نتیجه تیم جنگ طلب ترامپ برای کاهش تنش در درون به تنش آفرینی در بیرون از مرز ها ادامه خواهند داد و دنیا با یک رویکرد جدید از سوی ترامپ و شرکاء روز های پر تنش و خطرناکی را از سر خواهد گذراند.......
محمد حسین یحیایی 
mhyahyai@yahoo.se.

No comments: