محمد حسین یحیایی
آذربایجان جایگاه ویژه ای در جنبش های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران دارد که آن را در فرصت ها و شرایط مختلف نشان داده است. جنگ های طولانی با روسیه تزاری در دوران فتحعلی شاه قاجار و فرزندش عباس میرزای ولیعهد که ساکن تبریز بود از یک سو اقتصاد آذربایجان را به ویرانی کشاند و از سوی دیگر زمینه ارتباط با کشور های اروپایی را فراهم کرد. تعدادی از دانشجویان آذربایجان در این دوره برای آموزش های فنی، نظامی و زبان روانه اروپا شدند. دستآورد این اعزام دانشجو در سال های بعد در دوران مشروطه خواهی، فعالیت های سیاسی و فرهنگی در کشور، بویژه در بین کارگران آذربایجانی در مناطق قفقاز خود را نشان داد. خشکسالی بسیار شدید در سال 1283 که به قحطی، گرسنگی و شیوع بیماری های واگیر که به تنش های اجتماعی انجامید، به مشروطه خواهی و رهایی از استبداد شتاب بیشتری داد و تبدیل به سنتی شد که همچنان در آذربایجان ادامه یافت.
در پی مشروطه که با فداکاری و از خودگذشتگی آذربایجانی ها پایدار ماند، جنبش دمکراتیک شیخ محمد خیابانی بین سال های 1917 تا 1920 میلادی شکل گرفت، سپس قیام های گیلان و خراسان که آذربایجانی ها در هر دو شرکت فعال و مستقیمی داشتند، آغاز شد که از سوی ارتجاع سرکوب شدند. با شروع جنگ دوم جهانی و ورود نیرو های متفق از شمال و جنوب دوران استبداد رضا شاهی که به مردم آذربایجان سخت، تحقیر آمیز و شکننده گذشته بود به پایان رسید. در این دوران بویژه بعد از تصویب قانون سیاه 1310 تعداد زیادی از روشنفکران آذربایجان مورد پیگرد، تبعید و یا زندانی شدند، در جابجایی سرمایه در کشور که با تشویق، حمایت و تدابیر دولت مرکزی انجام می گرفت، فرار سرمایه از آذربایجان به سرعت و شتاب بیشتری تحقق یافت. در نتیجه بحران شدید اقتصادی، بیکاری، گرانی و فقر گسترده که ریشه در گذشته داشت، همچنان در دوران جنگ هم ادامه یافت، در این میان عملکرد دولت فروغی که دوران گذار از رضا شاه را به محمد رضا شاه بر عهده داشت اوضاع را وخیم تر می کرد. فروغی مسئولیت نیاز های غذایی، ریالی و خدماتی نیرو های متفق را به عهده گرفته بود، از آن رو برای تشویق صادرات بویژه محصولات کشاورزی که مردم به آن ها نیاز داشتند، ارزش پول ملی را به شدت کاهش داد، با این عملکرد دولت ارزش لیره انگلیس از 68 ریال به 140 ریال افزایش یافت، در نتیجه بخش مهمی از محصولات کشاورزی از سوی بازگانان سود جو بویژه از منطقه جنوب به خارج از کشور انتقال یافت. بحران مواد غذایی بویژه نان که از مهمترین اقلام غذایی مردم آذربایجان بود، در شهر ها و روستا های آذربایجان به یک معضل تبدیل شد. مردم ساعت ها در صف نانوایی ها برای لقمه نانی ایستاده، گاهی در همان صف جان می دادند. با استعفای فروغی نوبت به علی سهیلی رسید ولی گرسنگی در آذربایجان همچنان ادامه یافت. مردم در نمایش های اعتراضی فریاد می کردند: ما گرسنه ایم، نان می خواهیم ( روزنامه فریاد، 22 تیرماه 1322 ).در این میان برخی از تجار و فئودال های بزرگ آذربایجان هم از فرصت استفاده کرده، محصولات خود را مانند گندم و جو در حمایت ژاندارم ها انبار و یا مخفی می کردند تا به قیمت بالاتر به فروش رسانند، این در حالی بود که هر روزه ده ها نفر در شهر و روستا های آذربایجان از گرسنگی می مردند. فقر گسترده، روستائیان و دهقانان تهی دست را به عصیان و شورش کشانده بود. در نتیجه خشم فرو خورده دوران رضا شاه از یک سو، ستم ملی، تحقیر و تبعیض در عملکرد دولت ها، سنت انقلابی و آزادی خواهی آذربایجان، عدم توانایی دولت مرکزی در سرکوب مانند دوران پیشین، فعالیت نیرو های مترقی و کارگری و عملکرد روشنفکران و مبارزین آذربایجان از سوی دیگر زمینه ساز جنبش مردمی 21 آذر 1324 شد که در آن توده های مردمی برای برون رفت از بحران، استبداد و ستم ملی خواهان تعیین سرنوشت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود شدند. بنابرین فرقه دمکرات آذربایجان خواست مردم و ضرورت زمان بود که بدست فرزندان برومند و فرزانه آذربایجان شکل گرفت.
آذربایجان شرایط و زمینه های یک خیزش همگانی را در خود پرورده بود، از آن رو ظرفیت پیشتازی برای گسترش دمکراسی و آزادی را در کشور داشت، به همین دلیل هم استبداد حاکم بر کشور با همکاری نیرو های خارجی که به آینده آن چشم دوخته بودند، در تلاش بودند تا این جنبش دمکراسی خواهی را منزوی و با تبلیغات گسترده آن را به خارج از کشور ارتباط دهند. بار دیگر حمله به مطبوعات آزاد، کلوب های کارگری و فعالین اجتماعی سیاسی آغاز شده بود. آذربایجان به پا خواست تا سنت و حماسه ستار خان را بار دیگر زنده کند و قانون اساسی مشروطه را به اجرا درآورد. بنابرین جنبش آذربایجان نخست خواهان اجرای قانون اساسی و تشکیل انجمن های ایالتی و ولایتی شد، ولی حکومت مرکزی با وقت کشی مانع از اجرای آن شد. اینبار جنبش و رهبری آن فرقه دمکرات آذربایجان راه خود را گشود و کنگره ملی خود را با شرکت نمایندگان مردم از همه اقشار، طبقات اجتماعی و اقلیت های دینی و قومی در تاریخ 29 و 30 آبانماه 1324 تشکیل داد و نام مجلس موسسان بخود گرفت. در پی آن مجلس ملی شکل گرفت و شخصیت برجسته سیاسی آذربایجان سید جعفر پیشه وری مامور تشکیل کابینه شد. لشگر 3 تبریز به فرماندهی درخشانی و کمیته ایالتی حزب توده ایران به سرپرستی صادق پادگان به فرقه پیوستند. فرقه در مدت کوتاهی کار های مهم و ماندگاری در حوزه های مختلف انجام داد تا جائیکه مورد تشویق و حمایت مخالفین نیز قرار گرفت. دولت مرکزی برای پیشگیری از گسترش این جنبش به دیگر نقاط کشور مجبور به کرنش در مقابل آن شد و راه مذاکره را با فرقه در پیش گرفت. در نتیجه موافقت نامه بین دولت مرکزی و فرقه دمکرات آذربایجان بعد از مذاکرات طولانی در تبریز و تهران در 23 خرداد 1325 به امضاء رسید. در این موافقت نامه آمده بود که حکومت ملی همان انجمن ایالتی و ولایتی شناخته می شود، ارتش مردمی به وزارت جنگ ملحق شده، 75درصد از درآمد آذربایجان در محل هزینه شده، زبان ترکی در کنار زبان فارسی به رسمیت شناخته شود. زمینه فعالیت قانونی برای فرقه دمکرات آذربایجان فراهم آید. همانگونه که پیداست هیچکدام از این مواد به اجرا در نیآمد و دولت مرکزی با کاربرد هزاران حیله و نیرنگ و با استفاده از کمک های بی دریغ مستشاران خارجی این جنبش مردمی را درهم کوبید و در پی آن تبلیغات گسترده و یک طرفه ای را در محکومیت عملکرد فرقه پیش برد. همراه با آن با بیشرمی روز 21 آذر را روز نجات آذربایجان نامید.
اکنون چند دهه از این حادثه گذشته، کتاب، مقلات پژوهشی و تحلیلی فراوانی بویژه در سال های اخیر در مورد آن نوشته شده و به چاپ رسیده است، به نظر می رسد برخی از پژوهشگران و تحلیلگران با آگاهی و واقع بینی به شرایط عینی و ذهنی آن روز آذربایجان و با حفظ بی طرفی به تجزیه و تحلیل آن پرداخته به آموزه هایی دست یافتند که می تواند راهگشا و راهنمای مردم آذربایجان در شرایط کنونی باشد، زیرا هنوز خواسته های مردم آذربایجان در 21 آذر 1324 به قوت خود باقی است، باردیگر بیانیه 12 شهریور می تواند منشور و اساس خواسته های مردم آذربایجان را تشکیل دهد. در این میان هستند افرادی که هنوز گرفتار در رسوبات فکری گذشته اند و در بیان دشمنی و تحریف حقایق به هر ترفند و دروغی پناه می برند. فرصت طلبانی که نان را به نرخ روز می خورند و برای مطرح کردن خود به هر دروغی دست می یازند. شاید در راس این گروه مرد خود شیفته ای بنام جمیل حسنلی قرار دارد که کتاب « فراز و فرود فرقه دمکرات آذربایجان » را نوشته و بگونه ای به جمهوری اسلامی هدیه کرده است. کتاب بازنویسی همان مطالبی است که سال های طولانی از سوی رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی تبلیغ و در سفارت خانه های آن در باکو و مسکو یافت می شود. کتاب فاقد ارزش علمی، تاریخی و پژوهشی است. به ژورنالیسم عام گرایانه گرایش دارد، دشمنی با گرایش های چپ در آن موج می زند. نویسنده که از مدافعان و مداحان سرسخت اسلامگرایی است با پیشبرد یک هدف می کوشد برخی را از نوشته خود خشنود سازد تا کتابش به سرعت به فارسی ترجمه شود و این کار هم به سرعت انجام می گیرد و بر خلاف هر نوشته ای در ایران که مسائل، مشکلات و تاریخ آذربایجان را مورد بررسی دقیق و علمی قرار دهد از وزارت ارشاد جواز انتشار نمی گیرد و یا باید از هفت خان رستم بگذرد، کتاب ایشان در اولین فرصت به چاپ می رسد و در دست همگان قرار می گیرد. جمیلی اصرار می ورزد و تلاش دارد که خواست و اراده مردم آذربایجان را انکار کند. تنها به استالین می پردازد که آغازگر جنبش بود و پایان دهنده آن، گویا مردم هیچ نقشی در آن نداشتند!
جمیل حسنلی که گویا دست در جیب همگان دارد می نویسد: برای نوشتن کتاب « فراز و فرود فرقه دمکرات آذربایجان » به همه آرشیو های کمیساریای امور خارجه اتحاد شوروی، کمیته دفاع دولتی، کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، شورای کمیساریای خلق شوروی و ارگان های مختلف آذربایجان شوروی مراجعه کرده و به این نتیجه رسیده است که برنامه سیاسی فرقه، نظام نامه داخلی، چارچوب تشکیلاتی و ترکیب رهبری آن در مسکو تنظیم شده است( ترجمه فارسی، ص 65 ) و ادامه می دهد: شوروی برای رسیدن به هدف از هر امکانی استفاده می کرد، هم مذهب و هم کمک های اقتصادی، به ماموران خود می گفت: در درجه نخست به دین و خدمتگزاران دین توجه کافی شود! ( ص 39 ) و در نهایت به نامه پیشه وری به استالین و جواب آن می پردازد... اینکه جمیل حسنلی به همه این آرشیو های ادعایی خود دست پیدا کرده، تردید های جدی وجود دارد و آنکه پیدا کرده هم تازگی ندارد، همه این مطالب پیشتر ها نوشته و یا از سوی رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی تبلیغ شده است. بهتر و شایسته تر بود که جمیل حسنلی به افرادی مراجعه می کرد که خود و یا دوستان و رفقایشان در این جنبش شرکت مستقیم داشتند، هنوز تعداد اندکی از شاهدان جنبش آذربایجان که مجبور به ترک زادگاه خود شده اند، در همان شهر باکو و یا حومه زندگی می کنند، اگر به خاطرات و یادمانده های آنان مراجعه می کرد هم نوشته پر بارتر و هم یاد داشت ها دقیق تر می شد و می توانست آموزنده و ماندگار در تاریخ باشد.
واقعیت و حقیقت جنبش 21 آذر مردم آذربایجان همچنان در یاد ها و خاطره ها زنده است، کنشگران اجتماعی و پژوهشگران تاریخ بویژه جوانان به همه زوایای آن خواهند پرداخت تا نقاط قوت، تاریک و مبهم آن را روشن سازند و دستآورد های آن را هم که با کوشش و تلاش روشنفکران، کارگران و تهیدستان شهر و روستای آذربایجان بدست آمده مطرح سازند، در نهایت باید یادآور شد که گذشته چراغ راه آینده است...
محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.se
No comments:
Post a Comment