10 نوامبر 2020 روسای جمهور آذربایجان ، ارمنستان و روسیه بیانیۀ مشترکی در مورد توقَف کامل درگیریها در قراباغ و مناطق اشغالی اطراف آن امضاء کردند. بر اساس سند 9 ماده ای امضاء شده عملیات نظامی در جبهه ها متوقف شده و طرفین درگیر در مواضع کنترل فعلی خود باقی خواهند ماند. از سوی دیگر ارمنستان در این بیانیه مکلف شد تا تمامی مناطقی را که قبلاً (خارج از منطقۀ قراباغ) به اشغال خود در آورده بود بصورت مرحله ای به آذربایجان مسترد دارد. در کنار آن توافق شده است که ارمنستان از طریق دالان لاچین با قراباغ تماس مستقیم داشته و متقابلاً آذربایجان نیز از طریق ایجاد یک گذرگاه باریک به جمهوری خودمختار نخجوان متَصل شود.
از دیگر موارد توافق شده در بیانیه مسئلۀ بازگشت بخش بزرگی از 800 هزار پناهندۀ آذربایجانی به خانه های خود در مناطق اشغالی خارج از قراباغ (آغدام، کلبجر، لاچین، زنگیلان و جبرائیل) می باشد که تحت نظارت کمیساریای عالی پناهنده گان سازمان ملل متحد بوده اند.
اما مهمترین شرط و یا ضمانت تحقق مفاد این بیانیه ورود نیروهای نظامی روسیه بعنوان "نیروهای حافظ صلح" به منطقه قراباغ می باشد. این نیروها که شامل 1960 نفر نظامی روسی می شود نه تنها در امتداد راهرو لاچین و گذرگاه اتصالی آینده آذربایجان با نخجوان (زنگه زور) که در تمامی جبهه های جنگی منطقۀ قراباغ به مدت 5 سال مستقر شده و مانع درگیری نظامی نیروهای ارمنستان با آذربایجان خواهند شد.
بیانیۀ 9 ماده ای ارائه شده به طور کلی و در اساس پیشنهادهایی را که از قبل در چارچوب گروه مینسک و سازمان امنیت و همکاری اروپا به ارمنستان پیشنهاد شده بود (طرح مادرید)، به استثنای کنترل آذربایجان بر شوشا، را تکرار می کند. مفاد اساسی این بیانیه بعد از درگیری 4 روزۀ سال 2016 ما بین ارمنستان (سرکسیان) و آذربایجان (علی یف) بطور جدَی مورد مذاکره قرار گرفته و نتایج آن در سال 2017 از طرف وزیر امور خارجۀ روسیه "سرکئی لاورف" اعلام شده بود. طبق این طرح ، که به "طرح لاورف" نیز مشهور شده است، ارمنستان در مرحلۀ اول 5 رایون (استان) اشغالی آذربایجان (آغدام، زنگیلان، قبادلی، فضولی و جبرئیل) را بدون هیچ گونه پیش شرطی تخلیه و در مرحلۀ دوم 2 رایون دیگر اشغالی (لاچین و کلبجر) را به آذربایجان مسترد می کرد. در عوض آذربایجان می پذیرفت که در مورد تعیین وضعیت حقوقی (استاتوس) قراباغ با ارمنستان به مذاکره بنشیند.
در این مذاکرات یک خود مختاری ویژه برای قراباغ نیز از طرف روسیه (در چهارچوب تمامیت ارضی آذربایجان) پیشنهاد شده بود و لیکن ارمنستان بر استقلال و یا الحاق قراباغ به آن کشور اصرار می ورزید. اما "طرح لاوروف" با انقلاب مخملی آمریکا در ارمنستان و به روی کار آورده شدن حکومت پاشینیان در سال 2018 مختل و پیاده کردن آن امکان پذیر نشد.
تفاوت اساسی "بیانیۀ آتش بس" و یا بقولی "بیانیۀ صلح" کنونی (در چهارچوب اصلی خود) با "طرح لاورف" در خارج شدن کنترل شوشا از دست ارمنستان (به علت عدم پذیرش به موقع آتش بس توسط رهبری ارمنستان و یا مجازات آن) و آزاد سازی بیشتر رایونهای اشغالی توسط ارتش آذربایجان بوده است. لیکن تفاوت دیگر و شاید مهمتر بیانیۀ اخیر با طرحهای پیشین کنار گذاشتن قالب قبلی حل و فصل درگیری قره باغ می باشد که قرار بود علاوه بر روسیه، آمریکا و فرانسه نیز در آن نقش ویژه ای به عنوان ریاست مشترک "گروه مینسک" ایفا کنند.
با بررسی کوتاه این بیانیه، و در تصویر بزرگ، اینگونه استنباط می شود که روسیه چند هدف عمده در رابطه با جنگ قراباغ و از مجرای امضای بیانیۀ 10 نوامبر را دنبال کرده است که هدف اول و اصلی آن وارد کردن نیروهای نظامی خود به اراضی آذربایجان و از آن طریق تأثیرگذاری و یا احتمالاً کنترل آینده سیاسی-نظامی آذربایجان بوده است. به نظر می رسد این هدف برای جلوگیری از گسترش نفوذ غرب و ترکیه در جنگ ژئوپولیتیک و ممانعت از تکرار بوجود آمدن وضعیتی همانند گرجستان و ارمنستان در آذربایجان (خصوصاً قبل از مشخص شدن نتایج انتخابات آمریکا) بوده است. هدف دوم روسیه تضعیف حکومت پاشینیان از مجرای شکست ارتش آن کشور در قراباغ و بدست گیری کنترل کامل ارمنستان میتواند باشد.
در این میان روسیه عجله ای در پایان دادن به عمر حکومت پاشینیان نداشته است چرا که آنچه را که آن کشور از حکومت ارمنستان طلب می کرد در عمل دریافت کرده است و کاندیدهای جانشینی پاشینیان نیز فاسد تر از آن هستند که مقبولیت عمومی داشته باشند. در کنار اهداف ذکر شده هدف سوم روسیه می تواند کسب حمایت ترکیه (و در جوار آن رضایت افکار عمومی آذربایجان) و جلوگیری از نزدیکی آن دو کشور به سیاستهای کشورهای غرب بوده باشد. از این منظر جنگ "دوم قراباغ" و بیانیۀ 9 ماده ای را باید بیشتر در چهارچوب ی بازی بزرگتر ژئوپلیتیک در قفقاز تعریف کرد که بازیگران اصلی آن در درجۀ نخست روسیه و ترکیه و سپس آمریکا، اروپا می باشد.
با بررسی تحرکات اخیر میتوان همچنین به این نتیجه نیز رسید که روسیه دوباره بصورت همه جانبه (همچون دوران اتحاد جماهیر شوروی) به قفقاز جنوبی (با تمامی توان نظامی خود) باز گشته و در این میان مایل نیست هژمونی خود در منطقه را با نیروی دیگری تقسیم کند. اما باید یاد آوری کرد که تحقق این امر به خودی خود هنوز یک واقعیَت تثبیت شده نیست چرا که هم آمریکا و اروپا و هم مهمتر از همه ترکیه در تلاش شکستن منوپل هژمونی روسیه در قفقاز می باشند. روشن است که ترکیه با داشتن مرزهای مشترک با قفقاز و حمایت مردم آذربایجان شانس بیشتری در کسب موفقیت دارد. چرا که در درگیری های اخیر قراباغ، ترکیه با حمایت فعال از آذربایجان باعث محبوبیت بیشتر خود بین اهالی آذربایجان (و همچنین شهروندان آذربایجانی در ایران) شد. اما نباید از نظر دور داشت که برای آذربایجان نیز حضور نیروهای حافظ صلح ترکیه ضامن منافع آن کشور و ایجاد توازان لازم در برابر روسیه می باشد.
در مقابل کشورهای آمریکا و فرانسه (اروپا) نتوانستند چیز جدیدی طی جنگ قراباغ ارائه دهند و در همان ابتدای درگیری با طرفداری آشکار از ارمنستان مواضعی را اتخاذ و پیشنهاداتی را مطرح کردند که به دلیل برتری نظامی آذربایجان نامعقول به نظر می رسید. بنابراین آنها بسیاری از شانسهای خود را نیز در دخالت و یا تأثیر گزاری در مسئلۀ قراباغ را از دست داده اند. با این حال مسلَم است که اروپا و آمریکا همچنان تلاش خواهند کرد تا قالب جدید بوجود آمده در قفقاز را تضعیف کرده و سنگرهای قبلی خود در منطقه را حفظ کنند.
بطور کلی نباید از نظر دور داشت که سیاست آمریکا و اروپا در اساس چه در بحران قراباغ و چه در خصوص دیگر تنشهای منطقه ای (خصوصاً سوریه و لیبی) بر مبنای تحریک و یا کشاندن روسیه و ترکیه به رو در روئی نظامی بنا شده است و آنها تلاش دارند، از این مجرا، هر دو کشور را تضعیف نمایند. حوادث "تووُز" در آذربایجان در ماه جولای سال 2020 تلاشی در این جهت بود که با هوشیاری آذربایجان و پایداری ترکیه با شکست مواجه شد. در اینجا باید به این نقطه نیز تأکید کرد که در انتقاد از تنشهای منطقه ای نوک حملۀ اروپا و آمریکا بیشتر از روسیه متوجه ترکیه می باشد چرا که ترکیه بعنوان یک عضو پیمان ناتو یک سیاست خارجی مستقل از اروپا و آمریکا را پیش برده و حاضر نیست از امنیت ملی خود در برابر پروژه های کشورهای غرب در سوریه و عراق چشم پوشی و یا از منافع اقتصادی خود در شمال آفریکا و منابع نفت و گاز دریای مدیترانه به نفع شرکتهای چند ملیتی صرف نظر کند. از آن گذشته دشمنی با ترکیه دارای ابعاد ایدئولوژیک، اتنیک و تاریخی نیز می باشد که مقوله ای جا افتاده در قاموس فرهنگ و تفکر غرب است.
اما گذشته از آن در عمل دیده می شود که جنگ قراباغ هم چنین در حال تبدیل شدن به منطقۀ تنش دیگری (همانند سوریه و لیبی) می باشد که ترکیه و روسیه در آن نقش محوری ایفا کرده و آنها بنوعی در حال ایجاد توازن پیچیده قدرت میباشند. تحول جدید حاصل شده از این واقعییت نشأت می گیرد که آنکارا و مسکو در حال جایگزین شدن بجای قدرت های غربی در جهان تک قطبی سابق می باشند. با این وجود ترکیه با تمامی اصرارهای خود در عمل از پروسۀ شرکت در نظارت بر آتش بس در داخل منطقۀ قراباغ با فشار روسیه کنار گذاشته شده است و هم اکنون نیز به احتمال، و در بهترین حالت، این نیروها تنها امکان نظارت بر آتش بس را از خارج از مرزهای قراباغ خواهند داشت.
جنگ دوم قراباغ علاوه بر تأثیرات منطقه ای و جهانی با محرکهای ژئوپلیتک دارای تبعات گوناگون در سطح کشورهای منطقه نیز بوده است. امضای بیانیه مشترک آتش بس (و بقولی بیانیۀ صلح) اعتراضات مختلفی را در ایروان را برانگیخت. بطوریکه حتی گروهی به محل اقامت پاشینیان و پارلمان ارمنستان حمله کرده رئیس پارلمان را نیز مورد ضرب و شتم قرار دادند. با این وجود حکومت پاشینیان از بیانیۀ مشترک دفاع کرده است تا در اساس از نتایج آن نیز بهره مند شود. چرا که اگر این بیانیۀ مشترک امضا نمی شد، ارمنستان مورد شکست تحقیرآمیزتری قرار گرفته و می توانست علاوه بر مناطق اشغالی و شوشا بخش بزرگی از منطقۀ قره باغ را نیز از دست بدهد.
در آذربایجان نیز بعد از شور و شوق و جشنهای پیروزی اولیه تدریجاً جوانب مختلف بیانیۀ صلح امضاء شده آشکار شده و برخی از نتایج عملی آن از طرف بسیاری از نیروهای اوپوزیسیون زیر سئوال برده می شود. مشغولیت اصلی معترضین امضای بیانیۀ 10 نوامبر عمدتاً بر محور حضور نیروهای نظامی روسیه در اراضی آذربایجان می چرخد. تا آنجا که گروهی در اعتراض به حضور نظامی روسیه در آذربایجان دست به تظاهرات خیابانی در باکو زدند. روشن است که مردم آذربایجان بلحاظ تاریخی خاطرۀ تلخی از حضور ارتش روسیه در کشور خود داشته و بطور کلی استقرار نیروهای روسی را به معنای تکرار اشغال آذربایجان (همچون سالهای 1920 و 1990) و طرفداری بدون قید وشرط روسیه از ارمنستان و در چهارچوب سیاستهای توسعه طلبانه آن کشور در منطقه تلقی می کنند.در واقعیت امر نیز استقرار نیروهای نظامی یک کشور خارجی در آذربایجان به معنای چشم پوشی آن کشور از حق حاکمیت در بخشی از اراضی خود می باشد. این امر در عین حال (و در عمل) به معنای این است که جمهوری آذربایجان خواسته و یا ناخواسته تحت تأثیر و یا در دایرۀ نفوذ یک کشور خارجی (یعنی روسیه) قرار گرفته است. بر این مبنا روسیه مکانیسمهای تأثیر بر آذربایجان را در دستان خود قرار داده و آذربایجان حتی اگر اراده نیز بکند نمی تواند بساده گی از وضعیت بوجود آمده خارج و یا استقلال خود را بطور کامل حفظ نماید. از سوی دیگر استقرار نیروهای روسیه در اراضی آذربایجان را در وهلۀ اول باید نقض قانون اساسی آذربایجان دانست که در آن حق حاکمیت ملی به ملت آذربایجان واگذار شده و تفعیض آن به یک نیروئی خارجی منع شده است!
هم اکنون و بعد از گشت چند هفته از امضای بیانیۀ 9 ماده ای روشن شده است که روسیه (همانگونه که در گرجستان، ملداوی؛ اوکرائین و بلاروس تجربه شده است) عملاً در صدد گسترش مرزهای نفوذ خود میباشد. بی جهت نیست که پوتین بارها تضعیف اتحاد شوروی را عامل اساسی پیدایش نابسامانیها و تنشهای متعدد در جمهوریهای سابق قلمداد کرده است. کنترل قفقاز جنوبی ، یعنی منطقۀ استراتژیک که دریای سیاه را به منابع انرژی سرشار دریای خزر و آسیای مرکزی متصل می کند (و بر حوادث شمال غرب ایران نظارت می کند) برای روسیه از اهمیت حیاتی برخودار است. سر پا نگه داشتن ارمنستان و حفظ نطفه های اختلاف و درگیری در قراباغ در اساس گارانتی و ستون اصلی سیاست حضور روسیه در قفقاز جنوبی را تشکیل می دهد. از این منظر بیانۀ 9 ماده ای اخیر را باید همچنین "بیانیۀ نجات ارمنستان و ارامنۀ قراباغ" نیز بشمار آورد چرا که بدون آن حاکمیت ارمنستان در قراباغ در حال فروپاشی بوده و تبعات آن نیز دیر و یا زود گریبانگیر تمامی ارمنستان می شد.
نباید فراموش کرد که بحران قراباغ تنها اهرم فشار مستحکم روسیه برای کنترل آذربایجان در قفقاز بشمار آمده و اگر بحران قراباغ بصورت ریشه ای و بر مبنای پرنسیبها و قوانین بین المللی حل و فصل شود روسیه (و کشورهای اروپا) دیگر نمی تواند بساده گی به دخالتهای خود در قفقاز جنوبی ادامه دهد. این واقعیت انکار ناپذیر را بلشویکها یک قرن پیش بخوبی دریافته و بدین منظور نیز منطقه ای بنام قراباغ را در عمق اراضی آذربایجان ابداع کردند تا اهرمی همیشگی برای کنترل بزرگترین گروه ملی قفقاز را فراهم آورده و گذرگاه ورود به آسیای مرکزی و دریای خزر را در دستان خود داشته باشند.
روسیه به هر دلیلی نیروهای نظامی خود را به قراباغ گسیل داشته باشد این واقعیت را نمی تواند کتمان کند که وظیفۀ اصلی این نیروها حفظ موقعیت ارامنه و ارمنستان در قفقاز (بر علیه ترکیه و آذربایجان) و کنترل تداوم بحران قراباغ در اشکال خفیف و قابل قبول تر برای طرفین می باشد. نباید فراموش کرد که روسیه در قالب " پیمان امنیت دسته جمعی" متحد ارمنستان بوده و مؤظف است تا از ارمنستان در مقابل تهدیدات خارجی مدافعه و حمایت کند. بنابراین بی جهت نیست که روسیه بر خلاف مفاد بیانیۀ 9 ماده ای اخیر که خود آن را تنظیم و تحمیل کرده است (و طبق گزارشات متعدَد رسانه های آذربایجانی) بجای 1960 نیروی نظامی "حافظ صلح" چندین برابر آن و بجای سلاحهای سبک از توپ و تانک گرفته تا موشکهای بالستیک در قراباغ و دالان لاچین مستقر کرده است. از آن گذشته روسیه سیستم های جدید استراق سمع در منطقه قراباغ برقرار کرده است که قادر است تمامی تماسهای تلفنی اهالی جمهوری آذربایجان (و شمال غرب ایران) را شنود کرده و محل حضور دقیق آنان را مشخص نماید.
طبق بیانیۀ 10 نوامبر 2020 دولت آذربایجان دارای هیچگونه مکانیسم عملی برای کنترل تعداد نفرات، میزان تجهیزات و یا نظارات بر نحوۀ عملکرد نیروهای روسی در قراباغ (یعنی اراضی خود) را دارا نمی باشد. این بیانیۀ 9 ماده ای ماهیتی یک طرفه داشته و از نظارت بین المللی نیز بدور می باشد. بنابراین روسیه به هر طریق که صلاح بداند می تواند آنرا تفسیر و یا در عمل پیاده نماید.
هم اکنون نیروهای روسیه بجای "حفظ صلح" و جلوگیری از نابودی محیط زیست ، قطع و یا آتش زدن جنگلها، مسموم کردن چاههای آب، مین گذاری در قبرستانها و یا آتش زدن بناهای دولتی، مدارس، موزه ها، کتابخانه ها و خانه های آذربایجانیها توسط ارامنه مهاجر (هنگام تخلیه مناطق اشغالی) به انتقال و اسکان هزاران ارمنی (و بقولی 10 هزار) از ارمنستان به "خان کندی" (و سایر نقاط قراباغ) مشغول بوده و در حال اجرای پروژه های عمرانی و ساختاری برای سهولت زندگی و مانده گاری آنها در قراباغ می باشند!؟ نیروهای روسیه بعنوان نیروی پلیس محلی عمل کرده، فرودگاه خان کندی را به کنترل خود در آورده و اداره تمامی امور قراباغ را در دستان خود متمرکز کرده اند. از همه وخیم تر وزیر دفاع روسیه در ایراوان با وزیر دفاع ارمنستان در مورد قراباغ توافقنامه امضاء می کند گویی این روسیه نبود که می گفت "قراباغ جزو اراضی آذربایجان" است!؟
در جوار آن اخبار جدید حاکی است که روسیه در تدارک صدور پاسپورتهای روسی برای ارامنۀ قراباغ می باشد. اگر این خبر صحَت داشته باشد به صراحت باید ادعا کرد که روسیه در آینده قصد برگزاری رفراندم در داغلیق قراباغ برای الحاق و یا تعیین استاتوس حقوقی جدید برای آن منطقه را دارد. یعنی همان کاری که در اوکرائین، گرجستان و ملداوی انجام داده است. تحرکات فوق در تناقض با اظهارات مکرَر ایلهام علی یف می باشد که گفته بود موضوع "استاتوس (حقوقی) برای قراباغ "به جهنم رفت" و "گوربگور شد."
با جمع بندی موارد ذکر شده آشکار میشود که روسیه تحت نام نیروی "حافظ صلح" در حال برپا کردن بزرگترین پایگاه نظامی خود در قفقاز جنوبی بوده و با اینکار دارای چنان تأثیرگذاری در آذربایجان شده است که بعد از فروپاشی اتحاد شوروی هرگز دارای آن نبوده است. تحرکات روسیه در اراضی آذربایجان با ماهیت یک کشور بی طرف در قالب نیروهای "حافظ صلح" هیچگونه قرابت و سنخیتی نشان نمی دهد. بنابراین آذربایجانیها بجای غرق شدن در فضای جشن و سرور برای پیروزیهای به حق و بزرگ خود همچنین باید اندکی نیز به جدَیَت در مورد عواقب حضور نیروهای روسیه در کشور خود اندیشیده و بدانند که سالی که نکوست از بهارش پیداست. اگر آذربایجان تا دیروز با نیروهای وکالتی روسیه روبرو بود امروز با خود روسیه نیز در قراباغ رو در رو شده است. آذربایجان بعد از نزدیک به 180 سال زیستن تحت سیطرۀ روسیه باید این قاعده را یاد گرفته باشد که بعد از دادن دست با کشوری چون روسیه باید بلافاصله تعداد انگشتان باقی مانده خود را بشمارد.
م. ائینالی
25-11-2020
No comments:
Post a Comment