نوشته ی: دکتر جیحون ملازاده ترجمه ی: علی قره جه لو
در این مقاله نویسنده نشان می دهد که چگونه ارامنه برای جلب همدردی دنیای غرب مسیحی از عامل مذهب حداکثر استفاده را کرده اند. نویسنده در این مقاله همچنین با بسیاری از ادعا های تاریخی که ارامنه برای توجیه تجاوز خود به خاک آذربایجان به کار می برند نیز به مقابله پرداخته و آن ادعا ها را رد می کند.
مذهب:برخی از محققین و روزنامه نگاران منازعه قره باغ را به عنوان برخوردی بین اسلام و مسیحیت بیان کرده اند. گرچه ارمنی ها مسیحی و آذربایجانی ها مسلمان هستند، ولی حقیقت این است که در این منازعه مذهب نقش مهمی ندارد، البته چنین ادعا هائی در افکار عامه مردم جهان بی تاثیر نیستتند و ارمنستان آنها را با موفقیت مورد سوء استفاده قرار می دهد تا اذهان عمومی را از علل اصلی منازعه ( توسعه طلبی ارمنستان ) منحرف و همدردی و پشتیبانی قدرت های غربی را که عمدتا مسیحی هستند، جلب نماید. بعلاوه، با ترسیم تصویری از آذربایجان بعنوان کشور "بنیاد گرایان اسلامی" از طرف ارامنه، سبب شده است که در همه وسایل ارتباط جمعی غرب از آنها بعنوان: "ارمنستان مسیحی" و "آذربایجان مسلمان" نام برده شود.
با اینکه این طبقه بندی بلحاظ واقعی درست است، ولی در افکار عمومی این فکر را القاء می کند که علت اصلی منازعه اساسا عدم تحمل دینی است. در حالیکه این موضوع ابدا واقعیت ندارد. متاسفانه این روش به گمراه کردن افکار عمومی غرب ادامه می دهد. با وجود تبلیغات ارامنه، بسیاری از متخصصین که از آذربایجان بازدید کرده اند تاکید می کنند که هیچگونه فاناتیسم مذهبی، عدم تحمل ملیت های دیگر، پیگرد و آزار برعلیه هیچ گروهی بهیچ شکلی وجود نداشته است. بنظر هر ناظر بی طرفی کاملا روشن است که روند زندگی اجتماعی در جمهوری آذربایجان، در واقعیت خود، کاملا لائیک است نه مذهبی.
قبل از آغاز دشمنی ها در قره باغ در سال 1988، ارمنی هائی که در آذربایجان زندگی می کردند، کاملا به زندگی اجتماعی در آن خو گرفته بودند. آنها مناصب مهمی در سیاست، دانشگاه و اقتصاد داشتند.
مسلما اگر سیاست و عملکرد آشکار و گسترده ای از تبعیض قومی در جمهوری آذربایجان وجود داشت اصولا باید جمعیت ارمنی رو به کاهش می رفت، در حالیکه در آن زمان جمعیت ارمنی باکو در حال افزایش بود. تعداد بی شماری از ارامنه قره باغ بجای مهاجرت به ایروان پایتخت ارمنستان، به باکو پایتخت آذربایجان هجوم می آوردند. در آن زمان حدود 250 هزار ارمنی در باکو زندگی می کردند، در حالیکه تعداد ارامنه در قره باغ 130 هزار نفر بود.
در سراسر آذربایجان، ارامنه، مدارس و کلیسا های خود را تاسیس کرده بودند. برای مثال، فقط در منطقه قره باغ 124 مدرسه ارمنی و یک دانشگاه وجود داشت که در همه آنها به زبان ارمنی تدریس می شد.
تهدید به تجزیه قره باغ و ادعا های ارضی ارامنه نسبت به آذربایجان بطور طبیعی سبب شعله ور شدن احساسات
ملی گرایانه در آذربایجان شد. لیکن تبلیغات ارامنه بلافاصله به این احساسات ملی گرایانه برچسب "فاناتیسم مذهبی" زد که با احساسات ژورنالیستی غرب جور در می آمد. در این برهه از زمان بود که عنصر تحریف کننده مذهب با مهارت خاصی ارائه و به عنصر جدا ناپذیر گزارش های بعدی برای تشدید دشمنی ها تبدیل گردید.
یکی از تهییج کننده ترین کلیشه های ارمنستان این بود که: " آذری های مسلمان شیعه مسلح، ارمنی های مسیحی بی سلاح را در آذربایجان، جائی که، سرزمین تاریخی آنهاست به قتل می رسانند"! این استراتژی ارامنه بدون وقفه در سراسر عملیات "پاکسازی قومی" ارامنه در قره باغ ادامه داشت و هنوز هم بعد از اخراج دسته جمعی و قتل عام آذری های قره باغ توسط نظامیان ارمنی ادامه دارد.
تاریخ:
ریشه های تاریخی ارمنستان در خاورمیانه قرار دارد، لیکن کل منطقه خاورمیانه در معرض فتوحات امپریالیستی متوالی بوده که میراث آن، مرزهای متغیر و مهاجرت اقوام مختلف منجمله ارمنی ها است ، که حتی تا به امروز نیز ادامه دارد.
معمولا چنین پروسه پیدایش و از هم پاشیدن همزیستی چند قوم موجب بروز حوادث تلخی که در مورد قره باغ شاهد آن هستیم نمی شود و آنرا به عنوان بهانه ای برای ادعا های ارضی نمی توان بمیان کشید. بدین منظور قدری به عقب برگشته و تاریخ منطقه را مرور کوتاهی می کنیم.
توسعه طلبی تیگران اول در سال 66 قبل از میلاد توسط امپراطوری بیزانس درهم شکسته شد و از آن تاریخ به بعد پادشاهان ارمنستان تبدیل به "واسال" های امپراطوری های روم، بیزانس و ایران شدند.
در سال 387 بعد از میلاد، ارمنستان بین امپراطوری بیزانس و ایران تقسیم شد و تقریبا 16 قرن (تا سال 1918) ارمنستان هیچوقت بعنوان یک کشور مستقل وجود نداشت.
تا قرن های چهارم و دوم قبل از میلاد سرزمینی که امروز جمهوری آذربایجان نامیده می شود و شامل قره باغ است ترکیبی قابل ملاحظه از جمعیت های قومی داشت که مجموعا بعنوان پادشاهی مسیحی آلبانیا یا قفقازی های آلبانی خوانده می شد. (هرگونه شباهت آن با کشور آلبانی تصادفی است)
در آذربایجان امروز، اقلیت قومی بنام "یودین" وجود دارد که خود را اخلاف مسیحیان "اتوچ دونوس" می دانند که متعلق به کلیسای اران بودند (آلبانی های قفقاز) و اورتودوکس های سابق که آنها در قرن 18 به کلیسای ارمنی- گریگوری "منوفیزیست" گرویدند.
"تامارا دراگادزه" مورخ مشهور، در کتاب خود، "آذربایجانی ها: و مسئله ملیت ها در اتحاد شوروی"(1995) پیشروی مهاجرین در این منطقه را باین شکل ترسیم می کند.
ابتدا ماد ها و متعاقب آنها هخامنشیان بودند که در منطقه ایکه امروز آذربایجان جنوبی (ایران) نامیده می شود سکنی گزیدند. اما تا قرن دوم بعد از میلاد، پادشاهی آلبانی های قفقاز بودند که کلیسا های با شکوهی در آذربایجان شمالی ساختند، این واقعیتی است که شدیدا از طرف ارمنی ها انکار می شود.
آلبانی های قفقاز تدریجا موجودیت خود را از دست دادند، بدین ترتیب که بخشی از جمعیت آن در مناطق غربی در میان ارمنی ها و گرجی ها تحلیل رفتند. از قرن 8 الی 10 میلادی نیز خلفای عرب حاکمیت خود را براین مناطق گسترش و اسلام را در میان آنها رواج دادند. آلبانی های مخالف حکام عرب توانستند در قرن 9 میلادی دوباره خود را در مناطق قره باغ استقرار دهند.
بعد ها منطقه تحت سلطه امپراطوری ایران در آمد که بوسیله ترک های آذربایجانی به مدت 9 قرن اداره شد که پایتخت شان تبریز و اردبیل بود. آذربایجانی های شمالی بعنوان دولت های فئودالی (واسال) که "خانلیقلار" یا خانات نامیده می شد در آمدند. طبق سرشماری که در اوایل سالهای 1800 انجام شد، ترک های آذربایجانی، همچنانکه باین نام شناخته شدند، اکثریت جمعیت را در خانات قره باغ، نخجوان و حتی ایروان را تشکیل می دادند.
امپراطوری روسیه بعد از الحاق قفقاز به خاک روسیه در سال 1828، فتح نظامی 30 ساله ای را بر علیه خلق های ساکن آذربایجان و داغستان آغاز کرد. در این دوره بود که روند "ارمنی کردن" در این منطقه به نقطه اوج خود رسید. چنانکه مهاجرت های وسیعی از ارامنه ایران و عثمانی به این منطقه صورت گرفت. (1)
کاشف معروف روس "ن.ن.شاورو"، این روند را بطور مفصل توضیح داده و می نویسد: "بعد از خاتمه جنگ 1828-1826 و در مدت زمان بین 1830-1828، ما 40 هزار ارمنی ایرانی و 84 هزار ارمنی عثمانی را در قفقاز سکنی دادیم. آنها را در بهترین زمین های دولتی "یلی زاوت پل" ( نام روسی منطقه ای که شامل قره باغ نیز می شود) ایالات قره باغ جای دادیم، جائیکه جمعیت ارمنی در آنجا بسیار کم بود.
همچنین در "تفلیس"، "بورچالی" و در منطقه "آخالت سیز" و بخش علیای "یلی زاوت پل" و ساحل دریاچه "گؤکچای" ( اکنون دریاچه سوان در ارمنستان ) ارمنی ها سکنی گزیدند. باید در نظر گرفت، علاوه بر 124 هزار ارمنی که بطور رسمی در مناطق فوق سکنی داده شدند، تعداد زیادی از ارامنه نیز بطور غیر رسمی در آنجا سکنی داده شدند، بطوریکه کل تعداد آنها به بیش از 200.000 هزار نفر رسید". (2)
طبق نظر مورخ ارمنی "جورج بورنوتیان": " در اوایل قرن نوزدهم، حتی در خانات ایروان، ارمنی ها فقط %43 جمعیت ساکنین را تشکیل می دادند. بنابراین گواهی مشخصی از اینکه در دوره اداره ایرانی ها {ترکان آذربایجانی} در هر کدام از این مناطق اکثریتی از ارمنی ها وجود داشته باشد نیز وجود ندارد". (3)
همچنین در سال 1828، روند تاریخ منطقه کاملا تغییر کرد، که در آن روسیه، آذربایجان را به دو قسمت تقسیم کرد. بخش شمالی و بخش جنوبی. بخش اعظم جمعیت آذربایجان در جنوب آن در ایران ماند، که امروز بزرگترین اقلیت قومی ایران را تشکیل میدهند( تقریبا %34 کل جمعیت ایران). بخش کوچکتر آن تبدیل به یک اقلیت ملی در درون امپراطوری روسیه گردید که شامل جمهوری آذربایجان و ارمنستان امروزی است.
مهاجرت ارامنه به قفقاز، که در تمام طول قرن 19 ادامه داشت و در جریان جنگ های روس و عثمانی در اواخر قرن گذشته شدت گرفت و این روند تا اواخر جنگ جهانی اول نیز ادامه یافت، تا زمانی که بلشویک ها قفقاز را از زیر سلطه امپریالیستی روسیه آزاد ساختند و خانات متعدد به دولت های قفقاز، آذربایجان و ارمنستان ملحق شدند.
آذربایجان در سال 1918 بعنوان یک کشور مستقل اعلام موجودیت کرد، ولی عمر حکومت آن کوتاه بود. آذربایجان اولین کشور با نظام جمهوری در تاریخ تمام خاورمیانه و خاور نزدیک است. در آن زمان هم، وقتی منطقه در یک وضعیت انتقالی بود ارمنستان در یک تلاش آشکار برای توسعه مرزهای خود از فرصت استفاده کرده هم به گرجستان و هم به آذربایجان اعلان جنگ کرد. ولی این تشبث به دو دلیل با شکست مواجه شد: اول، ارتش آذربایجان و گرجستان در آن مناطق کنترل رادر دست داشتند، دوم، با امضای قرارداد صلح ورسای مرزهای آذربایجان از لحاظ بین المللی برسمیت شناخته شد. لیکن چند سال بعد، وقتی کل منطقه مجبور به پیوستن به اتحاد شوروی شد، ارمنستان نیز خواستار الحاق نخجوان، "زانگ زور" و قره باغ به خاک ارمنستان شد.
در آن زمان استالین در رابطه با ملیت ها مسئولیت حل این مسئله را بعهده داشت. استالین با کشیدن دوباره خطوط مرزی بین آذربایجان و ارمنستان و دادن منطقه زانگ زور به ارمنستان و محروم کردن آذربایجان از داشتن مرز مشترک با ترکیه و منزوی کردن نخجوان از سرزمین اصلی جمهوری آذربایجان در مقابل سیاست های توسعه طلبانه ارمنستان تسلیم شد.
تغییر عمده دیگر زمانی روی داد که منطقه قره باغ در چارچوب جمهوری آذربایجان خودمختاری داده شد.
محققین، ژورنالیست ها و سیاست مداران ارمنی سعی می کنند اثبات کنند که تصمیم تاسیس منطقه خود مختار قره باغ در چارچوب آذربایجان در سال 1923 تصمیمی ناعادلانه و صرفا نتیجه یک تصمیم اداری بوده که قره باغ قسمتی از قلمرو آذربایجان گردیده است.
ولی سوال اینجا است، قبل از سال 1923 قره باغ به کدام جمهوری و یا دولت متعلق بوده است؟ واقعیت این است که قره باغ در سالهای 1923-1920 قسمتی از جمهوری شوروی آذربایجان بود، همچنانکه قره باغ قسمتی از "جمهوری دمکراتیک آذربایجان" بین سالهای 1920-1918 نیز بوده است.
قبل از آن دوره، قره باغ بخشی از خانات قره باغ و یک دولت فئودالی آذربایجانی بوده است که در آغاز قرن 19 قره باغ کوهستانی نامیده می شد، که در روسی آنرا "نوگورنو قره باغ" می گویند. خانات قره باغ یک ایالت مسلمان نشین در داخل امپراطوری روسیه بود.
قبل از آن تاریخ قره باغ متعلق به سه بیگلربیگی (بخش های اداری) در دولت صفوی بود ( نیمه اول قرن 18). در قرن های 17-16 چهارتا از این بیگلربیگی ها وجود داشته است که یکی از آنها قر باغ بود. پایتخت این خانات و بیگلربیگی ها همیشه شهر گنجه بوده است.
بنابراین آشکار است که صحبت از الحاق قره باغ به آذربایجان در سال 1923 نادرست است. قره باغ بخشی از قلمرو آذربایجان در گذشته تاریخی بوده و در قلمرو آن باقی مانده است، نه اینکه در سال 1923 به آذربایجان ضمیمه گرده است. هرگونه اشاره به اینکه قره باغ در سال 1923 ضمیمه آذربایجان گردیده ، سفسطه ای است که در خدمت حرص و طمع بدست آوردن قلمرو جدید و جاه طلبی های توسعه طلبانه قرار دارد. اگر ارمنی ها از تاسیس ناعادلانه منطقه خود مختار قره باغ شکایت می کنند، آذربایجانی ها حتی دلایل بیشتری دارند تا این وضعیت را به کلی نادرست بدانند.
با وجود اینکه جمعیت ارامنه ای که در بخش کوهستانی قره باغ (داغلیق قره باغ) ساکن بودند و تعدادشان ( تقریبا 90 هزار نفر) بود، در داخل خاک آذربایجان به آنها خود مختاری داده شد، ولی به جمعیت به مراتب بیشتر آذری های "زانگ زور" ( بیش از 300.000 نفر ) که در آن زمان به ارمنستان واگذار شد، نه تنها خود مختاری داده نشد، بلکه تماما تحت اداره ارمنستان قرار گرفت.
شواهد بیشتری از اخراج جمعیت کثیری از آذری ها از قره باغ و "زانگ زور" زمانی آشکار گردید که در سال 1992 اسناد محرمانه ای فاش شد که نشان می داد 50 سال قبل، بیش از 100.000 آذربایجانی توسط حکومت ارمنستان از منطقه زانگ زور اخراج شده بودند. رهبران شوروی "میکویان" و "تیوسیان" که ارمنی بودند راه حل محرمانه ای آماده کرده بودند که در 23 دسامبر 1947 استالین آنرا امضاء کرد. (4)
ماده 11 آن اسناد امضاء شده به شورای وزیران ارمنستان این اجازه را می داد که ارامنه خارج را در مناطقی که از آذری ها تخلیه می شوند اسکان دهند و آذریهای اخراج شده از زانگ زور را در دیگر مناطق آذربایجان سکونت دهند.
تعداد دقیق پناهندگانی که طی این اخراج های غیر عادلانه از بین رفتند هرگز فاش نخواهد شد. طبق اظهارات گوناگون و انتشارات بسیار معدود که بوسیله شواهد عینی نوشته شده اند بیش از 50% پناهندگان از بین رفتند. از آن زمان تمام اسامی مکان هائی که ممکن بود بنحوی یادآور ساکنین آذری آنها باشند از نقشه های معاصر ارمنستان حذف شده اند.
بعد از آغاز منازعه قره باغ در نوامبر 1988 بیش از 200.000 آذربایجانی دیگر از ارمنستان اخراج گردیدند، بطوریکه امروز حتی یک آذربایجانی در ارمنستان زندگی نمی کند.
عملیات "پاکسازی قومی" آذری ها از ارمنستان با کشتار، اخراج و حرکت جدائی طلبانه در قره باغ همزمان پیش برده شده اند. از آغاز سال 1992 احتمالا 300.000 هزار آذربایجانی از مناطقی که بوسیله ارامنه اشغال شده اند ترک دیار کرده اند که شامل قره باغ، "کلبجر"، "فضولی"، "اقدم" و دهکده های بیشماری که هم مرز ارمنستان هستند می شوند. این رقم تقریبا پناهندگان را به 600.000 هزار نفر می رساند که تقریبا 8% کل جمعیت 7.5 میلیونی آذربایجان را تشکیل می دهد که از زمان اغاز منازعه قره باغ در سال 1988 خانه و کاشانه خود را از دست داده و آواره شده اند.
در نتیجه، برخلاف ادعا های ارمنستان، هیچگونه پایه تاریخی برای دفاع از این استدلال که ارمنی ها صاحب سرزمینی هستند که آذری ها آنرا به زور اشغال کرده اند وجود ندارد. حقیقت تاریخی که بعضی از آنها حتی توسط محقق ارمنی "بورنوتیان" تائید گردیده بطور واضح نشان می دهد که اگر اصل تعلق ارضی بر برتری جمعیت باشد، آنوقت آذربایجان دادخواهی ارضی مشروعی برعلیه کل ارمنستان دارد.
علارغم اینچنین دلایل واضحی، تاریخ بخودی خود نمی تواند بعنوان استدلال قطعی برای حل مسائل اینچنین غامضی، حتی هنگامیکه واقعیات به نفع موضع خود انسان باشد، مورد استفاده قرار گیرد. لیکن در این مورد ارمنستان برای انتخاب حوادث تاریخی برای ساختن وسیله ای برای دفاع ار ادعا های ارضی خود بسیار محتاط بوده است.
تاریخ جمهوری های ماوراء قفقاز موضوع بسیار پیچیده ای است. سه امپراطوری ایران، عثمانی و روسیه که سلطه خود را بر ماوراء قفقاز برقرار کرده و توسعه داده بودند، در دوران های متفاوتی از هم پاشیدند. اما سیاستمداران و تصمیم گیرندگان باید از استفاده از تاریخ برای توجیه ادعا های ارضی خود داری نمایند. تاریخ نمی تواند استدلال تعیین کننده ای در حل منازعات بین دولت ها باشد. همچنانکه تاریخ می تواند برای دفاع از ادعا های بسیار متضاد مورد استفاده قرار گیرد. بکارگیری تاریخ خطر تشدید منازعه را دارد تا تخفیف آن. وقتی تاریخ به حل مسئله قره باغ می رسد، مرزهای آذربایجان از لحاظ بین المللی بعنوان یک دولت مستقل در درون مرزهای اتحاد شوروی برسمیت شناخته شده است. در نتیجه حل این مسئله مانند هر منازعه مشابهی در سایر مناطق قفقاز باید براساس شرایط فعلی و حاضر باشد:
1- درچارچوب مرزهای شناخته شده بین المللی جمهوری های شوروی سابق
2- با احترام به حقوق انسان و حقوق اقلیت ها.
هم آذربایجان و هم ارمنستان وقتی در سال 1992 به "کنفرانس امنیت و همکاری اروپا" پیوستند، توافق کردند که از " قرارداد نهائی هلسینکی" تبعیت نمایند. این قرار داد مقرر می دارد که تمامیت ارضی همه جمهوری های سابق اتحاد شوروی سابق قانونی و نافذ بوده و بایستی توسط جامعه بین المللی و همچنین خود جمهوری های سابق مورد احترام قرار گیرد. اصرار ورزیدن ارمنستان به ادعا های جعلی که آن سرزمین ها به ارمنستان متعلق است آنها را بخاطر تخلف از قرارداده ای بین المللی آشکارا مجرم می شناسد.
دخالت خارجی:
از میان قدرت های خارجی اصلی که در گیر بحران اخیر قره باغ شده اند، روسیه بعنوان پرنفوذترین و اصلی ترین تحریک کننده شناخته می شود. ابتدا بعنوان امپراطوری تزاری، سپس بعنوان جمهوری رهبری کننده در اتحاد شوروی و بالاخره بعنوان جمهوری رهبری کننده در فدراسیون "کشورهای مستقل مشترک المنافع" نقش موثری را بازی می کند.
در جریان جنگ های روس و عثمانی، ارتش روسیه و سیاست خارجی آن از غلیان و عدم رضایت رو بافزایش جامعه ارامنه که خواستار جدائی از ترکیه عثمانی و تاسیس یک کشور جداگانه در ارمنستان باستانی بود بهره برداری زیادی کرد. وقتی ناسیونالیست های ارمنی نتوانستند از ترکیه استقلال بگیرند، حمله های خود را متوجه آذربایجانی ها کردند، که انها را "ترک" می نامیدند. از آنجائیکه آذربایجان از لحاظ نظامی فاقد تجهیزات کافی برای مقابله با این تهاجمات بود، ارامنه قادر بودند از اوضاع نابسامان در نخجوان، قره باغ و حتی باکو بهره برداری کنند.
مدت کوتاهی پس از اینکه کشورهای مستقل قفقاز به زور به اتحاد شوروی الحاق شدند (اوایل 1920)، مرزهای سیاسی ارمنستان و آذربایجان پیرو سیاست "تفرقه بیانداز و حکومت کن" دوباره ترسیم شد. سیاست شوروی احتیاج به تخفیف ناسیونالیسم و افزایش وابستگی داخلی داشت، که در واقع به معنای وابستگی به یک حکومت متمرکز در مسکو بود. اتحاد شوروی بدون کوچکترین توجه به آینده یا نتایج این چنین تغییرات بی شرمانه ی مرزها کمک غیر قابل قیاسی به منازعه غیر قابل اجتنابی که اکنون آن منطقه را فرا گرفته است کرد.
ولی نفوذ روسیه در این منازعه فراتر از کنترل مرزهائی است که 70 سال قبل بوجود آمده اند. وقتی در سال 1988 منازعه بین ارمنستان و آذربایجان آغاز گردید، روسیه بهر دو طرف تذکر داد و آنها را از مطالبه استقلال از شوروی برحذر داشت.
بعلاوه، بعد از خونریزی های متقابل قومی، موضع مقامات شوروی نسبت به دو جمهوری متعادل نشده بود. بعنوان مثال، در آن زمان مسکو 41 هزار نیرو در آذربایجان مستقر کرده بود که صد ها تن ازشهروندان آذری را به قتل رسانده بودند. وقتی روس ها در باکو اعلام حکومت نظامی کردند، آذربایجانی ها قادر نبودند تغییرات دموکراتیک را در کشور خود جامه عمل بپوشاند، بطوریکه قادر باشند در مقابل حملات خارجی از خود دفاع کنند. در حالیکه شرایط مشابه در ارمنستان وجود نداشت، ارامنه از دوران بحرانی آذربایجان و حضور نظامی شوروی در باکو حداکثر استفاده را کرده و با کمک روس ها نیروهای نظامی خود را بسیج و تجهیز کردند. (5)
حتی اکنون نیز طبق یک معاهده نظامی، نیروهای روسیه مستقر در ارمنستان از تلاش های نظامی ارمنستان پشتیبانی می کنند. آذربایجان می داند که این بهائی است که بخاطر نپیوستن به کشورهای مشترک المنافع روسیه می پردازند. آذربایجان می دانست که در صورت پیوستن به جرگه کشورهای مشترک المنافع روسیه، امکان کنترل مسکو بر تمامی منطقه عملی خواهد شد، لذا از این کار امتناع کرد.
اکنون وضعیت برای هردو طرف در قره باغ به مرحله بحرانی رسیده است. راه حل پایدار مسئله هرگز بوسیله نیرو های نظامی بدست نخواهد آمد، راه حل فقط از طریق دیپلماتیک و با احترام هر دو طرف به قوانین بین المللی قابل وصول است.
بدین منظور اگر آمریکا نفوذ و امکانات خود را برای میانجیگری بین آذربایجان و ارمنستان بکار گیرد می تواند نقش تعیین کننده ای ایفاء کند. لیکن آمریکا باید با عدالت و بیطرفی متعادلی با هر دو طرف برخورد کند و نبایستی از هیچکدام از طرفین طرفداری کند. ولی اخیرا در گنگره آمریکا بر خلاف این اتفاق افتاد و کمک های انسانی آمریکا به آذربایجان قطع شد.
اگر آمریکا هردو طرف را متقاعد کند که نقش اصلی آنها در مذاکرات صلحی که "کنفرانس امنیت و همکاری اروپا" سعی می کند بین آذربایجان و ارمنستان بوجود آورد، مورد اعتماد قرار گیرد، در آن صورت آمریکا خواهد توانست در تعیین امنیت و ثبات منطقه نقش مثبتی در آینده ایفاء کند.
توضیحات مترجم:
دکتر جیحون ملازاده این مقاله را در 30 آوریل 1992 طی سمیناری با عنوان:"ناسیونالیزم و مسائل اقلیت ها در CSCE در منطقه ی
که در کپنهاگ – دانمارک برگزار شده بود ارائه داد: "دیالوگ بین المللی درباره امنیت و همکاری در ماوراء قفقاز". تجدید چاپ، خانه آذربایجان، پاریس، (31- 24) 1992
دکتر ملازاده در زمان نگارش این مقاله کاردارسفارت آذربایجان در واشنگتن بود. دکتر ملازاده متخصص مسائل ملیت ها در اتحاد شوروی سابق است.
ترجمه این مقاله ایشان، از روی متن انگلیسی آن که در نشریه انگلیسی زبان "آذربایجان انترنشنال" (جون 1992) چاپ شده انجام گردیده است. این ترجمه با اجازه نشریه مذکور انجام و به چاپ رسیده است.
ترجمه این مقاله اولین بار در هفته نامه "شهروند" شماره 412 (11 جون 1999) در تورنتو انتشار یافت. تجدید چاپ آن قبلا با اصلاحات جزئی در اختیار خوانندگان قرار گرفته بود. (21 فوریه 2008)
Reprinted with Permission © Azerbaijan International, spring 1993, A1 1.1 & Summer 1993, A 11.2
منابع:
1- Dragadze, Tamara, 1990. Azerbaijanis: The Nationalities Question in the Soviet Union, P 164.
2- Shavron, N.N 1911. Anew Threat to the Russian Cause in Transcaucasia: Forthcoming Sale of Mugan to Aliens, St.Petersburg, pp.59-61
3- Bournotian,George. 1983. Transcaucasia, Essays in the History of Armenia, Azerbaijan and Georgia. University of Michigan, p.78.
4- نریمان نریمانف، صدر حزب کمونیست آذربایجان عادت داشت رهبران کمونیست ارمنستان را "کمونیست های داشناق" خطاب کند.
5- در مورد کمک های تسلیحاتی بی دریغ روسیه "بیطرف" و یا "میانجیگر" به ارمنستان در جریان منازعه آذربایجان و ارمنستان، روزنامه "واشنگتن تایمز" کمک های تسلیحاتی روسیه به ارمنستان را با رسوائی ماجرای ایران- کنترای آمریکا مقایسه کرده است. البته ماجرای بیطرفی و میانجیگری ایران هم در این مناقشه کم اهمیت تر از روسیه نبوده است .
Armenia Armed by Russia for battle with Azerbaijan Scandal compaired to Iran- Contra
The Washington Times, April 10,1997- By: Marti Sieff
روزنامه سوئدی "داگنز نیوهتر" نیز در گزارشی از حمایت های پنهانی روسیه "میانجیگر" بعنوان رسوائی کمک های تسلیحاتی روسیه به ارمنستان نام برده و فاش کرده است که روسیه در عرض سه سال تسلیحاتی به ارزش 8 میلیارد کرون سوئدی (معادل 3 میلیارد دلار) به ارمنستان کمک کرده است.
Dagens Nyheter ( Michael Winiarski ) April 16, 1997
( ترجمه ی: تایماز، اولدوز شماره 5- 4 جولای 1997)
No comments:
Post a Comment