احد واحدی
قبل از ورود به بحث اصلی، توضیح نکته ای را ضروری می دانم. در طی چند سال اخیر همپای هیستری «چپ
ستیزی» در مرکز، هیستری «مبارزه با مطالبات ملی ملیتهای غیر فارسی زبان» نیز به یکی از امور متداول جامعه ما تبدیل شده است. جامعه ای که اردوی ضد چپ و ضد ملی هر
نوع خزعبلات و ترشحات علیل مغزی خود را بدون کوچکترین مانع و رادعی در شکلهای
مختلف صوتی، تصویری و نوشتاری به خورد توده مردم می دهند و اعتراضات به حق نیروهای
چپ و ملی را با توطئه، تخطئه و سرکوب پاسخ می دهند. در
زمانه ای که نویسندگان و فرهیحتگان جامعه روشنفکری ایران برای تحریر، چاپ و پخش
مقالات و نوشته های خود رنجهای فراوانی را متحمل می شوند و با عبور از موانع و
خاکریزهای متعدد، تلاش دارند اگر بخت یارشان باشد بتوانند محصولات فکری خود را با
سرمایه شخصی خود! به بازار عرضه کنند، نشریاتی بطور مستمر و برنامه ریزی شده علیه چپ و ایضا" فعالین ملی هر خزعبلات و توهین و
افترایی را منتشر می کنند. اکنون کار این گروه به اصطلاح نویسندگان و ناشران به
جایی رسیده است که حتی به مبارزانی که 40 سال از مرگ قهرمانانه آنها می گذرد، هر
افترایی را روا می دارند. کار این افراد در جامعه آذربایجان، برخورد ضد ملی،
جانبدارانه و شوونیستی و صد البته تحریف گرایانه با طلایی ترین دوره تاریخ معاصر
آذربایجان یعنی دوره حکومت ملی آذربایجان در سالهای 25 ـ 1324 می باشد. از طرف این
گروه های افراطی، کتابهای رنگارنگی در برخورد با حکومت دموکراتیک آذربایجان چاپ
شده که در همه آنها بی انصافانه و یکجانبه با علل و نتایج واقعی آن رویداد مهم تاریخی
برخورد شده است. البته لازم است کار کارشناسانه ای در عرصه نشر این کتابها و
نشریات صورت گیرد که چه کاسه ای زیر نیم کاسه است؟ چه مقدار از این فعالیتهای
مستمر با خواسته های رژیم اسلامی پهلو می زنند؟ به دیگر سخن، تا چه حد این اعمال و
حرکتها در موازات با پروژه های امنیتی رژیم در سرکوب و بی اعتبار کردن چپ و فعالین
ملی قرار دارند؟ البته کار نوشته ای که در پی می آید، بررسی این موضوع نیست، بلکه
افشای سیاست گندم نمایی و جو فروشی عده ای است که ظاهرا" خوانندگان خود را
عاری از فهم و فاقد عقل محسوب می کنند!
چندی پیش" کتابی بنام «مختصری از تاریخ قدیم
آذربایجان»(1) به دستم رسید. کتاب با مقدمه شخصی بنام «پروفسور حسین کوزه کنانی» و
با قید کلمه «ترجمه و تحقیق: جمشید پور اسمعیل نیازی» در تبریز به چاپ رسیده است.
41 صفحه از
این کتاب 180 صفحه ای رساله ای است که
توسط زنده یاد «فریدون ابراهیمی»، حقوقدان آزادیخواه، نویسنده مبارز و دادستان حکومت ملی آذربایجان درسال
های1324ـ25 نوشته شده و در همان موقع توسط «انجمن
فرهنگی اتحاد شوروی» در تبریز با عنوان «از تاریخ قدیم آذربایجان» انتشار
یافته است. این رساله همزمان به چند زبان ازجمله به فارسی ترجمه شده و سبب بحثهای
جنجالی بسیاری بین موافقان و مخالفان کتاب بویژه در تهران گردیده بود.
139 صفحه باقیمانده از180 صفحۀ کتاب این آقایان،
اساسا" ربطی به رساله فریدون ابراهیمی ندارد وتوسط خود همین دو نفر نوشته شده
است؛ شاید گفته شود که این "آقایان" قصد خیر داشته و میخواسته اند نوشته
فریدون ابراهیمی را برای خوانندگان امروزی "به روز" کنند. اما چنین
نیست. هرخواننده منصفی با یک نگاه کوتاه به این "افاضات" 139 صفحه ای
اضافه شده بر رساله، تصدیق خواهد کرد که این نوشته ها، نه بخاطر "به
روز" کردن رساله مزبور بلکه بیشتر برای «کم اثر» و یا «بی اثر» کردن آن تحریر
گردیده است.
لازم است تا دراین
باره به نکاتی چند اشاره کنم :
1 ـ زنده یاد فریدون ابراهیمی این رساله را در پاسخ به
شوونیستهای افراطی و نیروهای ارتجاعی تهران نوشته بود که اعتقاد داشتند
آذربایجانیها نه یک ملت، بلکه بخشی از فارس ها هستند و زبان "آذری" نیز
شاخه ای است از زبان فارسی. فریدون ابراهیمی با دقت یک تاریخ نگار، افکار و دانسته
های خود را در قالب یک کتاب کوچک و کم حجم در اختیار دانش پژوهان و عامه مردم
قرارداده بود. او در مقدمه رساله خود می نویسد:
« مقصود از نوشتن این یادداشتها اینست که اولا" یاوه
سرایان تهران را سر جای خود بنشانم. ثانیا" از حقوق و تاریخ و مدنیت درخشان
ملت آزادیخواه و پرافتخار خود دفاع کرده، نشان بدهم که کیست، سابقه تاریخی اش چیست
و نیاکانش چه کسانی بوده و در دفاع از حیثیت ملی خود چه فداکاریها نموده اند؟ می
خواهم هویت حقیقی ملت آذربایجان را که امروز برای تحصیل مقام و موقعیت واقعی خود در
جامعه آزاد و سعادتمند بشری مردانه قیام نموده است، به دنیای آزاد اعلام بدارم.»
در واقع هدف اصلی از نوشتن رساله
فوق همین است و فریدون ابراهیمی در مقدمه مبسوطی که بر
آن نوشته سعی در توضیح آن دارد. متأسفانه معلوم نیست که چرا وبه چه دلیل این
"آقایان" مقدمه اصلی کتاب را که به قلم خود فریدون ابراهیمی نوشته شده
بود، حذف کرده اند.
2 ـ معلوم نیست کدام "نیاز" و"مصلحتی"
آقای پور اسمعیل نیازی را مجبور به "ترجمه" رساله ای ساخته است که توسط
خود نویسنده در همان سال 1325 به فارسی سلیس و ادبی ترجمه و منتشر شده است؟
آری همانطورکه یادآورشدیم، این رساله در
سال 1325 به فارسی منتشر شده و افزون بر آن، نکته به نکته تحت عنوان «آذربایجان
صحبت می کند...» و با سوءتیتر (چند ورق درخشان از تاریخ پرافتخار ما)(2) به شکل
سلسله مقالات با امضاء «ف. ا.» (فریدون ابراهیمی) از شماره 42 (دوره دوم) چهارشنبه
9 آبان 1324 تا شماره 60 چهارشنبه 30 آبان همان سال در 18 بخش در روزنامه
«آذربایجان» به زبان فارسی منتشر شده است. با این حساب معلوم نیست این آقایان
"پروفسور!" و "مترجم!" عنوان «ترجمه و تحقیق» را از کجا
درآورده اند که بر تارک کتاب خودساخته نقش
بسته است؟
3 ـ نکته دیکری که باید بر آن انگشت گذاشت این که، مقدمه
اصلی(3) رساله حذف شده و مقدمه "مبسوط" دیگری بر کتاب نوشته شده است، که
شاهکار آقای حسین کوزه کنانی است. مقدمه این جناب، قبل از هر چیز «نقض غرض» نویسنده رساله است به دیگر سخن، درست در تقابل
و تضاد آشکار با افکار و اهداف فریدون
ابراهیمی قرار دارد و بخاطر خنثی کردن اثرات احتمالی رساله مزبور در ذهن خوانندگان
تحریرشده است. برای خواننده نکته سنج این سئوال مطرح می شود که اصولا" چه
عاملی سبب شده است که چنین اثر گرانبهایی توسط چنین افراد«مغرضی» تجدید چاپ شود؟ علت چیست که رساله «از تاریخ قدیم
آذربایجان» که دقیقا" علیه افکار شووینیستی و ناسیونالیسم افراطی نگاشته شده
است، توسط افرادی که خود در وحله اول مدافع شوونیسم فارس و مبلغ افراطی گری
ناسیونالیستی هستند، مجددا" منتشر شده است آن هم کج و معوج و دلبخواهی؟ آیا غیر از این است که این آقایان براساس
"مصلحت" و "نیاز" معینی، رساله یاد شده را «وسیله» قرار داده
اند تا ضمن خنثی کردن اثرات احتمالی آن، افکار بشدت ارتجاعی و شوونیستی خود را
تبلیغ نمایند؟
4 ـ "مقدمه" ای که آقای حسین کوزه کنانی نوشته
است، حاوی کوچکترین بار علمی نیست و تکرار مصدع و تهوع آور خزعبلاتی است که
سالهاست شوونیست های افراطی برای تحریک و اغوای مردم ایران و تحریف تاریخ نشخوار
می کنند و برای خواننده آگاه و درد آشنا چیز تازه ای را دربر ندارد. ایشان از یاد
برده اند که نوشته زنده یاد فریدون ابراهیمی مستقیما " در جواب تئوریهای «من
درآوردی» و بشدت ارتجاعی «احمد کسروی» بوده است، که جنابشان (یعنی آقای کوزه
کنانی) مصرف کننده دست چندم همان تئوریها می باشند!
زنده یاد فریدون ابراهیمی درمقدمه ای که برای رساله خود
نوشته و از جانب این آقایان بدون ارائه دلیلی حذف شده است، به درستی می نویسد:
«مشتی ماجراجو بدون پروا علیه زبان و فرهنگ و ادبیات ملت آذربایجان قلم فرسایی می
کنند و با کمال وقاحت هزاران اهانت ناشایست نسبت به زبان و آداب و رسوم ما وارد می
آورند، ما را ملتی بدون تاریخ قلمداد می نمایند. ملت ما را تحقیر می کنند، ما را
فاقد مدنیت معرفی می نمایند، ما را مخالف قانون اساسی می شمارند. اینان احیاء زبان
مادری و درخواست اجرای مواد اصلی و فراموش شده قانون اساسی و اقدام به اجرای اصول
دموکراسی حقیقی را مخالف با قانون اساسی، یعنی خون بهاء و ثمره جانبازیهای مجاهدین
و فرزندان غیور و شرافتمند آذربایجان قلمداد می نمایند!»
ناسیونالیسم افراطی با کمال وقاحت، ضمن چشم بستن به بی
عدالتی هایی که در حیطه مسئله ملی و در حق مردم آذربایجان و سایر ملل غیر فارس در
جامعه ما انجام می شود، حتی مطالبات فرهنگی و زبانی مردم ما را با اتصال به نیروهای
جهانگشای خارجی، به عنوان تجزیه طلبی و جدایی از ایران تعبیر می کند. حال آنکه
زنده یاد پیشه وری وسایر رهبران فرقه دموکرات و حکومت ملی آذربایجان هرگز کلمه ای
در رابطه با جدایی از ایران بر زبان نیاورده اند! آقای کوزه کنانی از همان ابتدای
مقدمه شان سعی در تبلیغ این نکته دارد که همسایه شمالی ایران از سال 1102 شمسی سعی
در گسترش نفوذ خود و بیرون آوردن خویش از انزوای جغرافیایی(؟) داشته و همواره چه
در شکل تزاری خود و چه در فرم سوسیالیستی اش، در گسترش اراضی و حوزه نفوذ خود تلاش
می کرده است. بدین طریق ایشان با چشم بستن به واقعیات و تاریخ مبارزات دموکراتیک
وعدالتخواهانه مردم آذربایجان از اوایل تا نیمه قرن بیستم، تمامی آن جانفشانی ها
را ناشی از جهانگشایی روسیه تلقی می کند.! جای بسی تعجب است که بیش از 6 صفحه
مقدمه کتاب را وصیت نامه جعلی پتر کبیر اشغال کرده است.
ایشان حتی در اشاره ای گذرا به زندگینامه مبارز بزرگ «سید
جعفر پیشه وری» نیز جانب انصاف را رعایت نکرده و بجای مراجعه به منابع موثق دست
اول، قسمتهای گزینشی خود را از کتاب «خاطرات کیانوری» و «فراز و فرود فرقه دموکرات
آذربایجان» انتخاب کرده است. البته کتاب «فراز و فرود فرقه دموکرات آذربایجان» که
توسط آقای منصور همامی و دوستانشان بصورت گزینشی از چند کتاب مربوط به «آذربایجان
در جنگ سرد» نوشته آقای «جمیل حسنلی» سرهم بندی و ترجمه شده است، در این رابطه
جایگاه ویژه ای دارد.
باید اذعان کرد که نوشته جمیل حسنلی، خوراک تبلیغاتی بزرگی
را که شوونیسم فارس و ناسیونالیسم افراطی از دهها سال پیش بدان نیاز داشته، به
وفور فراهم کرده است. یادآوری این نکته لازم است که برای بررسی صحت و سقم محتویات کتابهای جمیل
حسنلی، دسترسی به اصل اسناد مورد اشاره که ظاهرا" در آرشیو مخصوصی نگهداری می
شوند، تقریبا" از غیر ممکنات است. علیرغم اینکه برخی از دانش پژوهان و علاقه
مندان برای دست یافتن به اصل این اسناد تلاش کرده اند، متاسفانه یا با درهای بسته
و جوابهای سربالای مسئولان چنین آرشیوها و یا با اسناد گزینشی روبرو شده اند.
جالب است که آقای کوزه کنانی با همه آسمان ریسمان کردنها
علیه جنبش ملی آذربایجان و حکومت ملی، بخاطر خنثی کردن محتویات درست نوشته
ابراهیمی، با کمال پررویی سعی در القای این مطلب دارد که:
«چنانچه از فحوای کتاب مشخص است، مترجم از اظهار نظر شخصی
در خصوص مظالب نوشته شده اجتناب ورزیده و اخذ نتیجه را به شعور، درک و فهم خواننده
وانهاده است...» (مقدمه ص. 39)
باید به ایشان یادآور شد که اگر جناب پور اسمعیل نیازی
نتوانسته چیزی باب طبع شما و دیگر همفکرانتان به نوشته اضافه کند، جنابعالی با
مقدمه مبسوطتان قبل از واگذاری اخذ نتیجه به فهم و شعور خواننده، خوانندگان خود را
بمباران فکری کرده اید که مبادا حتی یک آن تحت تأثیر اصل نوشته فریدون ابراهیمی
قرار بگیرند.
5 ـ این آقایان یعنی مقدمه نویس و مترجم و محقق، حتی به این
هم قانع نشده، ضمن انتشار اصل نوشته فریدون در 41 صفحه، 70 صفحه نیز «پی نوشت»
بدان افزوده اند. هدف از آن، نه ایضاح نکات باریک و یا مبهم نوشته ابراهیمی بلکه
خنثی کردن تأثیرات احتمالی مثبت آن رساله و تکرار اضافاتیست که خود فریدون به عمد
و صرفا" بخاطر کوتاه نویسی و جلوگیری از اتلاف وقت خواننده، آنها را دور زده
است. افزون بر آن 17 صفحه کتاب را «اصالت و دقت تاریخ نگاری «هرودت» و «گتسیاس» از
دیدگاه دیاکونوف» تشکیل می دهد که از «تاریخ ماد» دیاکونوف کپی برداری شده، که
آنهم هدفی جز زمینه سازی فکری برای القاء آنچه خود می خواهند اشاعه دهند، ندارند.
نیازی به توضیح نیست که اصولا" احتیاجی به این کار
نبوده؛ چرا که می شد خواننده را با ذکر منبع مورد نظر، بسوی همان منبع رهنمون شد.
شاید هدف از تمام این دست و پا زدنها آن باشد که خود آقای کوزه کنانی، فریدون
ابراهیمی نویسنده رساله را بدان متهم کرده ولی بیشتر مصداق حال خود ایشان است. وی
در صفحه 39 مقدمه خود می نویسد: «چنانچه ملاحظه خواهد شد، نویسنده کتاب (یعنی ف.
ا.) به صورت هدفمند، برشی از یک متن را برای اثبات نظریه خویش که از جایگاه علمی
برخوردار نمی باشد، انتخاب نموده و سایر مطالب را حذف نموده است.»
و متأسفانه بارها چنین عملکردی از طرف دست اندرکاران نشر
همین کتاب در حق این رساله و نویسنده مبارز آن انجام گرفته است. براستی اگر دست
اندرکاران نشر کتاب، نظر لطفشان درباره تألیف زنده یاد ابراهیمی همان بود که جناب
مقدمه نویس در سطور فوق اذعان کرده، اصولا" چه عاملی سبب آن شده است که اقدام
به تجدید چاپ این اثر بنمایند؟ یعنی اثری را تجدید چاپ کنند که بقول خودشان هم
هدفمند و گزینشی انتخاب شده و هم فاقد برخورد علمی است؟
6 ـ صحبت کردن از جملاتی که با پس و پیش کشیدن و حذف یا
الحاق کلمه ای معنای خود را عوض کرده و یا از محتوا خالی شده اند، مثنوی هفتاد من
کاغذ خواهد شد. با وجود این به چند مورد آن اشاره می شود:
در جمله «آقای مشیرالدوله پیرنیا در کتاب "تاریخ ایران
باستان"»، بجای کتاب نوشته شده است: «در اثر تاریخی معروف خود» و یا جمله
«افسانه هایی که ساخته شوونیستهای پارس و ضد ماد می باشد.» بدینصورت تغییر یافته
است: « افسانه هایی که ساخته پارس ها می باشند.»
فراموش نکنیم خواننده ناآشنا به افکار و اندیشه های فریدون
ابراهیمی از کجا بداند که چه کلاهی سرش گذاشته شده است. لابد فکر خواهد کرد که این
اصطلاحات از خود فریدون ابراهیمی است.
7 ـ خواننده نکته دان با مطالعه مقدمه کتاب متوجه خواهد شد
که ویژه گیهایی را که مقدمه نویس در سه صفحه پایانی مقدمه، در باره مترجم و محقق
نوشته است، اگر قرض دادن نان نباشد، معنایی جز گذاشتن هندوانه زیر بغل ایشان نمی
تواند داشته باشد. عنوانهایی مانند: «اعتقاد به گردآوری آثار این چنینی»، «یاری به
مورخان و محققان»، «نشر منابع دست اول و نایاب»، «رعایت کامل شیوه نویسنده»،
«اجتناب از اظهار نظر شخصی در خصوص مطالب»، «واگذاری اخذ نتیجه به درک، شعور و فهم
خواننده»، «کمک به بهره گیری خواننده از مطالب کتاب با ارائه "پی
نوشتها"» (در 70 صفحه) و... تنها می تواند کسانی را که این نوع نگارش و
بعبارتی دیگر، چنین کلاه برداری ادبی را می پسندند، خشنود گرداند. کسانی که با غرض
آلوده به افکار ماورای شوونیستی به پیرامون خود می نگرند و کمترین حقی را به
دیگران در ارتباط با احقاق حقوق فردی و اجتماعی شان که با اعتقادات آنها مغایر
باشد، نمی دهند. در واقع اینها فسیل های باقیمانده دوران یکسان سازی فرهنگی رضا
شاهی هستند، که کوچکترین تنوع ملی و فرهنگی در جامعه کثیرالملله ما را قبول
ندارند. اینها با افکار ملی گرایی افراطی سعی دارند جامعه روشنفکری ایران را تحت
تأثیر قرار داده و مسموم کنند.
8 ـ مقدمه نویس در صفحه 39 مقدمه خود وقتی نسبت به نقل
قولهایی که فریدون ابراهیمی از کتاب «تاریخ ایران باستان» مشیرالدوله پیرنیا می
آورد برخورد می کند، می نویسد:
«این امر یقینا" در راستای تاریخ سازی بوده است که از
طرف شوروی به عناصر خویش در آذربایجان دیکته شده است...»
معلوم نیست مقدمه نویس گرامی که عنوان پر طمطراق
"پروفسور" را هم یدک می کشد، در باره رساله ای که تمامی آن در اثبات
تاریخ درخشان آذربایجان، کیستی و هویت اهالی آن است، چگونه نتیجه گرفته که تلاش
نویسنده مبارز فریدون ابراهیمی در راستای ساختن تاریخی بوده است که از طرف شوروی
به عناصر خویش در آذربایجان دیکته می شده؟ حال آنکه نوشته ابراهیمی در اثبات تاریخ
واقعی مردم آذربایجان و در حقیقت در تضاد و تقابل با چنین تاریخ سازی موهومی است
که فکر مقدمه نویس را به خودش مشغول کرده است.
9 ـ ناخن خشکی جناب مقدمه نویس، مترجم یا محقق به اندازه
ایست که حتی از فرصت سوءاستفاده از به کار بردن نوع تصاویری که بر صفحات کتاب و
لابلای رساله فریدون ابراهیمی جا داده اند نیز نمی گذرند. باوجود اینکه رساله
مربوطه تماما" در دفاع از موقعیت آذربایجان در اعماق تاریخ و علیه ظلم، تجاوز
و زیاده خواهی ملت پارس و بویژه پادشاهان بنام آن مانند کمبوجیه، کوروش، داریوش و
خشایارشا می باشد، در لابلای رساله یاد شده، راه به راه از تصاویری که فّر، شکوه و
عظمت این حضرات را بازتاب می دهند استفاده شده است. بعنوان نمونه در صفحه 80 کتاب،
فریدون ابراهیمی می نویسد:
«داریوش که پی برده بود مبارزه فداکارانه مادها ضربه مهلکی
به او خواهد بود لذا اردوی بزرگتری نیز روانه ساخت. ملت قهرمان ماد درگیر مبارزات
بزرگی شد. کیشاترپات اسیر گردید و توسط پارس ها بشکل وحشیانه ای به قتل رسید...»
تصویری که زیر این پاراگراف به چاپ رسیده، به جای اینکه
تجلی گر مبارزه فداکارانه مادها باشد، «صحنه چیره شدن داریوش بر گئوماته (هومات)»
است که از کتاب «امپراتوری ایران» برگرفته شده است. یعنی نه تنها قهرمانی و
فداکاری ملتی را تصویر نمی کند بلکه زبونی و اسارت همان ملت را نشان می دهد!
تصاویر دیگر نیز دست کمی از این ندارند.!!
فریدون ابراهیمی از کجا می توانست بفهمد که بعد از 65 سال،
«چند ورق درخشان از تاریخ پرافتخار ما»ی وی مورد سوء استفاده کس یا کسانی قرار
گیرد که خود در مقدمه رساله اش (بطوریکه گفته شد، از طرف این آقایان بدون ارائه
هیچ دلیلی حدف شده است!) با زبان بی زبانی در حق همانها نوشته است:
«اینان در گردابی از موهومات غوطه ورند و سرتاسر محیط
فکرشان را دیواری از جهل و تعصب فراگرفته که آنها را از درک و مشاهده حقایق و
واقعیات باز می دارد. سمّ سیاستهای استعماری چنان در عروق آنها موثر افتاده که
آنها را از تشخیص راه حقیقی نجات و آزادی باز می دارد.»
در پایان بخاطر ادای دین و جبران نقصانی که توسط این آقایان
به عمد و بدون کوچکترین توجیه و توضیحی از رساله مزبور حذف شده است، اقدام به چاپ
مجدد مقدمۀ رساله یاد شده که در سال 1324 به قلم زنده یاد «فریدون ابراهیمی» نوشته
شده، می نمائیم. البته بسیار طبیعی است که زبان این نوشته که نزدیک 70 سال از زمان
تحریر آن می گذرد، تند باشد، زیرا زنده یاد ابراهیمی آنرا در شرایطی نوشته است که
سردمداران وقت و مطبوعات وابسته به آنها، بی شرمانه ترین و وقیحانه ترین افتراها
را نسبت به تاریخ و فرهنگ مردم آذربایجان و فرقه دموکرات در تبلیغات روزمره شان
بیان داشته اند. درعین حال هدف ابراهیمی از نوشتن این مختصر، نشان دادن راه برای
تاریخدان ها در تحریر آثار مفصل در حیطه تاریخ و مدنیت مردم آذربایجان می باشد
بطوریکه در همین مقدمه تاکید می کند که، «باشد که این
یادداشت ها هادیان افکار عمومی ملت آذربایجان را بر آن وادارد که در راه احیای
افتخارات تاریخی و اهمیت و ارزش مدنیت با شکوه باستانی ملت ما، قدم های برجسته تری
بردارند.»
بحث تاریخ، زمانی می تواند
به جا و مثمر ثمر باشد که شرکت کنندگان در آن بدون حب و بغض توان کنکاش وقایع و
حوادث تاریخی را داشته باشند و این قبل از هر چیز نیازمند حس حقیقت جویی و توان
تحلیل مشخص از شرایط زمانی و مکانی وقوع پدیده ها می باشد؛ کسانیکه با عینک برتری
طلبی ملی و نژادپرستی افراطی به وقایع نگاه می کنند، نه تنها در پی جستجوی حقیقت و
درس گرفتن از تاریخ نیستند، بلکه حقیقت را در مسلخ اعتقادات دگم، جانبدارانه و موهوم خود قربانی می کنند. برای اینان ارضای
برتری قومی و اعتلای روحیه ناسیونالیستی افراطی در وحله اول اهمیت قرار دارد و در
اصل نه تنها کاری با تحلیل واقعی حوادث تاریخی ندارند، بلکه تاریخ را در جهت
مطالبات ایدئولوژیک خود تحریف می کنند. جا دارد همینجا تاکید شود که در همین دوره
حکومت ملی آذربایجان تجربیات گرانبهایی در عرصه های زندگی اجتماعی، مسئله جوانان،
تشکیلات کارگری، جنبش دهقانی، مسئله زنان، زبان مادری و... وجود دارند که برای
استفاده درست از آنها در فرازهای پیش رو، باید مورد توجه پژوهشگران و محققین واقع
بین جامعه قرار گیرند. کوچکترین بهای کم توجهی بدانها، محروم کردن نسلهای آینده
جامعه ما از تجربیات غنی آن دوره می باشد. تاریخ را نباید بازیچه امیال
انحصارطلبانه و شووینیستی خود قرار داد. باید از تاریخ یاد گرفت.
کؤلن خرداد 1394
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*ـ
فريدون ابراهیمی
در 29 آبانماه 1298 در شهر آستارا بدنیا آمد. پدرش غنی، از روشنفکران دوران خود
بود، فريدون در سال 1320 ، زمانی که در دانشکده حقوق دانشگاه تهران مشغول تحصيل
بود، به صفوف حزب توده ايران پيوست. همزمان در جنبش دانشجويی شرکت فعال و موثر
داشت. ودر عین حال در نشریات آندوره مقالات سیاسی می نوشت.
در سال 1322، پس از تاسيس روزنامه آژير
توسط سيد جعفر پيشه وری، شروع به همکاری با اين روزنامه کرد و در همين سال به
عضويت هيئت تحريريه آن درآمد. نوشته های فریدون در نشريات حزب توده ايران از جمله
روزنامه "رهبر" روزنامه ضد فاشيستی "مردم" ، روزنامه "ظفر"
ارگان رسمی شورای متحده مرکزی اتحاديه های کارگران و زحمتکشان ايران و ساير
مطبوعات مترقی به چاپ می رسيد. در آذربایجان نيز با روزنامه های "خاور
نو"، "آذربایجان" و ساير مطبوعات دموکراتيک همکاری می کرد و مقالات
زيادی در تحليل مسائل اجتماعی و سياسی روز می نوشت.
فريدون ابراهيمی در خرداد ماه 1324 در
رشته حقوق سياسی فارغ التحصيل شد. وی علاوه بر زبان مادری، به زبانهای فارسی،
فرانسه و عربی تسلط کامل داشت. با اینکه از طرف وزارت امور خارجه و روزنامه
اطلاعات بارها به او پيشنهاد همکاری می شد، ولی او که خدمت به خلق را وظيفه اصلی
خويش ميدانست، پيشنهادهای مذکور را رد کرد و به سرزمين زادگاهش آذربایجان برگشت.
اوضاع آنروز آذربایجان بسیار طوفانی بود. 3 شهريور ماه 1324 فراخوان 12 ماده ای
فرقه دموکرات آذربایجان منتشر شد. در اين اعلاميه از خلق آذربایجان دعوت شده بود
که برای مبارزه در راه آزادی با هم متحد شوند. اين فراخوان مورد استقبال طبقات
زحمتکش قرار گرفت. در 14 شهريورماه 1324، روزنامه "آذربایجان"، ارگان
رسمی فرقه دموکرات آذربایجان منتشر شد و فريدون آغاز به همکاری با آن کرد. مقالات فريدون درباره تاريخ تمدن
آذربایجان نقش مهمی در بيداری حس غرور ملی خلق آذربایجان داشت. رساله مورد بحث این
نوشته بطوریکه یادآوری خواهد شد، مربوط به
این دوره فعالیت قلمی زنده یاد ابراهیمی می باشد. در دوره حکومت ملی، فریدون
ابراهیمی به سمت دادستان کل آذربایجان منصوب شد.
او در مذاکرات هيئت نمايندگی آذربایجان
با هيئت نمايندگی دولت قوام السلطنه، که در تاريخ 19 ارديبهشت 1325 در تهران انجام
شد، شرکت داشت. همچنین فریدون
بعنوان نماینده مطبوعات آذربایجان در کنفزانس صلح پاریس شرکت کرد. زمانیکه دولت ایران برای ادامه دیکتاتوری خود در آذر ماه 1325
تمامی معاهده ها و قراردادهای منعقده را نادیده گرفته و به خاک آذربایجان حمله
کرد، فریدون، آذربایجان را ترک نکرد و برای مقابله با اشغالگران سلاح بدست
گرفت و با اشغالگران درگیر شد. بعد از دستگیری فریدون در زندان تحت فشارهای جسمی و
روحی شدیدی قرار گرفت ولی هرگز اراده وی در مبارزه با نیروهای ارتجاعی سست نشد.
سرانجام فريدون ابراهيمی در ساعت 4 صبح روز اول خرداد 1326 ، در
خيابان ستارخان تبريز، جلوی باغ گلستان اعدام شد. او با گامهايی محکم به سمت چوبه
دار رفت و با حالتی تمسخرآميز و نگاهی پر از نفرت به جلادان حکم کرد که طناب را به
گردنش بياندازند. یاد و خاطره شهید فریدون ابراهیمی همیشه در خاطر آزادیخواهان
آذربایجان و ایران یادآور جسارت، پایمردی و مبارزه در راه آزادی و عدالت خواهد
بود.
(1) ـ «مختصری از تاریخ قدیم آذربایجان» ، فریدون ابراهیمی ، مقدمه
ی پروفسور حسین کوزه کنانی ، ترجمه و تحقیق : جمشید نیازی ، انتشارات ندای شمس ،
تبریز ، چاپ اول 1388
(2) ـ شکل پ د اف آن را در سایت «آذربایجان» در آدرس زیر می
توان مشاهده کرد:
ضمنا" رساله
مورد بحث با مقدمه یاد شده در کتاب «خانواده ابراهیمی» ـ افسانه یک نسل که
آقایان: «سرابی» و «ظفری» تحریر کرده و توسط «کتاب آیدا» در سال
1388 در آلمان منتشر شده نیز تجدید چاپ شده است. با تشکر از فورمات «وورد» مقدمه
که در اختیار من گذاشتند.
(3) ـ و حال می رسیم به مقدمه رساله «آذربایجان صحبت می کند...» و یا «چند ورق درخشان از تاریخ
پرافتخار ما» نوشته زنده یاد «فریدون ابراهیمی»، که در پی می آید:
مقدمه
«ای آذربايجان لايموت! سرت را بلند دار
و زنده و پايدار باش!...»
« شيخ
محمد خيابانی »
خیال
نداشتم در باره نوشته های فاقد اساس علمی
و سر تا پا افتراهای ننگین پاره ای از روز نامه های مرکز و عده ای از نویسندگانی
که کوس رسوائیشان بر سر هر کوی و برزن نواخته شده و گذشته تیره و نالایقشان بر همه
روشن است، چیزی بنویسم. اینان در گردابی از موهومات غوطه ورند و سرتاسر محیط
فکرشان را دیواری از جهل و تعصب فرا گرفته که آن هارا از درک و مشاهده حقایق و
واقعیات باز می دارد. سم سیاست های استعماری چنان در عروق آن ها مؤثر افتاده که آن
هارا از تشخیص راه حقیقی نجات و آزادی باز می دارد.
با هر پست مقداری از این
اوراق سیاه که هدف و منظوری غیر از تحریک و اغوای افکار عامه و کمک به ادامه و
توسعه سیاستهای شوم استعماری ندارند، به ما می رسد. محتویات غرض آلود این ورق پاره
ها و گستاخی هایی که بعضی از نویسندگان معلوم الحال مرکز نسبت به افکار عمومی
آذربایجان روا می دارند،
در آذربایجان هر خواننده عادی را دچار بهت و حیرت می نماید. در اینجا مردم
به عقل گرد این عروسک ها و آلت های بی اراده سیاستهای استعماری می خندند و آن هارا
با تمسخر خونسردانه ای تلقی می نمایند...
ما از تهران انتظاری هم جز این
نداریم. اهانت هایی که از طرف روزنامه های مرکز
به جامعه و ملت و
افکار عمومی آذربایجان وارد
می آید، تازگی ندارد.
این سیاست تغییر ناپذیر و دائمی
تهران نسبت به آذربایجان در دوره های مختلف به طریق گوناگون تعقیب شده و بر حسب هر
دوره به رنگ های مختلف جلوه گری نموده است. زمانی با کشتن و از بین بردن مجاهدین و
فرزندان غیور آذربایجان، قهرمانان انقلاب مشروطیت، موقعی با تحقیر آداب و
رسوم و خفه کردن زبان ملت آذربایجان، دوره ای
با پیش بردن و اجرای سیاست اختناق،
قلدری و ترور افکار در پی اجرای این منظور بوده اند. اکنون نیز به طریقی که
حکومت مرکزی تهران عمل می کند و راهی که دلالان سیاست های استعماری نشان می دهند و
روزنامه های مرکز هم بعضی ها دانسته و برخی ندانسته و بلا اراده به این نقشه های
شوم کمک می کنند، در صدد پیش بردن و اجرای این مقاصداند.
ما حوصله جواب دادن به این یاوه
سرایی هارا نداریم و وقت خودرا که در راه آزادی ملت آذربایجان و استقرار یک
دموکراسی حقیقی برای نجات مردم ستمدیده این سامان به کار می بریم، گران بهاتر از
آن می دانیم که به این ترهات پاسخ بدهیم. زیرا این نوشته ها صرفاً فاقد پایه و
اساس علمی است و چیزی که فاقد
اساس علمی شد، قابل جواب
و بحث نمی تواند باشد.
جای بسی تأسف است که از میان کسانی که قلم به دست گرفته و هر چه به فکر نارسایشان رسیده در باره وقایع اخیر
آذربایجان نوشته اند، کسی را نمی بینم که در این باره کمی زحمت و مطالعه و تحقیق
به خود بدهد و از روی عدم تعصب و با نظری صائب حقایق تاریخی و تحولات احتراز
ناپذیر طبیعی ملت های زنده را مورد بحث قرار دهد.
مشتی ماجراجو بدون پروا بر علیه
زبان و فرهنگ و ادبیات ملت آذربایجان قلم فرسایی می کنند و با کمال وقاحت هزاران
اهانت ناشایست نسبت به زبان وآداب و رسوم ما وارد می آورند، مارا ملتی بدون تاریخ
قلمداد می نمایند. ملت ما را
تحقیر می کنند. مارا فاقد
مدنیت معرفی می نمایند. مارا مخالف
قانون اساسی می شمارند.
اینان احیاء زبان مادری و درخواست
اجرای مواد اصلی و فراموش شده قانون اساسی و اقدام به اجرای اصول دموکراسی حقیقی
را مخالف با قانون اساسی یعنی خونبها و ثمره جانبازی های مجاهدین و فرزندان غیور و
شرافتمند آذربایجان قلمداد می نمایند!
چرا؟ برای این که این ها دانسته
یا ندانسته آلت اجرای سیاست شوم استعمار و اختناق ملت های کوچک شده اند و برای ملت
ها حق حیات، آزادی و دفاع از حیثیت و استفاده از حقوق ملی خود قائل نیستند.
ما این گونه نوشته هارا قابل
بحث و جواب نمی دانیم. فرقه دموکرات آذربایجان از بدو تشکیل و از همان لحظه ای که
رهبری ملت پر افتخار آذربایجان را به سوی آزادی
و دموکراسی حقیقی
به عهده گرفته، می دانست که دلالان سیاست استعماری در ایران و
خارج ازایران دربرابر این نهضت عظیم ومقدس که ارکان نقشه های پلید و اندیشه های
مسموم آنان را متزلزل خواهد ساخت، بیکار نخواهند نشست و از هر وسیله ای که در
دسترس دارند، خواه روزنامه های مزدور و خواه رادیوهای تحت نفوذ، برای مبارزه با
نهضت ما استفاده خواهند کرد. ولی نهضت ما یک نهضت ملی است. نهضتی است که کلیه
طبقات مردم آذربایجان در آن شرکت کرده اند و از راهی که در پیش گرفته اند تا وصول
به مقصد نهایی برنخواهند گشت. این نوشته های افترا آمیز و موهن روزنامه ها و
نویسندگان تهران حاکی از تعصب بی حدی است که مولود جهل و نادانی و غوطه ور
بودن آنان در دریایی از موهومات است و
کاملاً نشان می دهد که هنوز مدافعین
وادامه دهندگان سیاست قلدری رضا خانی می کوشند تاریخ تحمیلی و ساختگی خودرا بر ملت
ما بقبولانند.
در نتیجه نفوذ و تأثیر سیاست
های اختناق وضعی پیش آمده که حتی امر برکسانی که از عوامل انحراف تاریخ ما بوده و
خواسته اند با سلب هر گونه افتخارات تاریخی از ما و نیاکان ما شخصیت تاریخی مارا
از بین ببرند، مشتبه شده و امروز با امضای آن ها چیزهایی در صفحات روزنامه های
پایتخت دیده می شود که دلیل واضحی برسبک مغزی آن هاست. این ها غافلند از این که
تاریخ ملتی را با هیچ قوه ای نمی توان دگرگون جلوه داد، با پرده ای از موهومات و
افسانه ها روپوش کرد و از انظار پوشیده داشت.
افتخارات تاریخی یک ملت را نمی
توان سلب کرد. زیرا یک ملت لایق و زنده بالاخره ماهیت حقیقی خودرا نشان می دهد و
دیر یا زود علف های هرزه ای را که در دور و ورش سبز شده اند، از خود دور می کند.
مقصود من از نوشتن این یادداشت
ها این است که اولاً یاوه سرایان تهران را سر جای خود بنشانم. ثانیاً از حقوق و
تاریخ و مدنیت درخشان ملت آزادی خواه و پر افتخار خود دفاع کرده نشان بدهم که کیست
ــ سابقه تاریخی اش چیست و نیاکانش چه کسانی بوده و درراه دفاع ازحیثیت ملی خود چه
فداکاری ها نموده اند. می خواهم هویت حقیقی ملت آذربایجان را که امروز برای تحصیل
مقام و موقعیت واقعی خود در جامعه آزاد و سعادتمند بشری
مردانه قیام نموده است،
به دنیای آزاد اعلام
بدارم. می خواهم نشان بدهم که
آذربایجان در تاریخ مدنیت بشری چه مقامی داشته وچگونه قرن های متمادی در زیر اسارت
دولت های غاصب و بیدادگر به سر برده و اینک دوباره برای تحصیل آزادی و حقوق خود قد
برافراشته است. این یادداشت ها از روی هوی و هوس و تعصب تهیه نشده، بلکه حقایقی
است که از روی اسناد و مدارک تاریخی و روی پایه و اساس کاملاً علمی بنا شده و از
روی اصول تحقیقات جدید جمع آوری گردیده است.
بدیهی است برای عده ای از
خوانندگان که فریب تاریخ های دروغ و غیر علمی و افسانه های موهوم را خورده اند،
مطالب این یادداشت ها کاملاً تازگی خواهد داشت.
زیرا کتاب هایی که به نام تاریخ
در مدارس ما تدریس می شوند، به اندازه ای تغییر شکل داده شده و از جامه حقیقت
بیرون آمده که بسیار مشکل است جوانان ما به درک حقایق نایل آیند و به مقصودی که از
خواندن و یاد گرفتن تاریخ در نظراست، برسند.
آن هایی که اسم خودرا مورخ
گذاشته اند و بدون توجه به میزان جنایاتی که مرتکب می شوند، کلیه قوای خودرا صرف دروغ
پردازی ها و اختراع افسانه های موهوم می نمایند، باید این موضوع را در نظر بگیرند
که با این دروغ ها قادر به فریب علم نخواهند شد.
این گونه انحرافات در تاریخ قدیم
ایران بسیار دیده می شود. زیرا عده ای از نویسندگان بی اطلاع بسیاری از
مسایل اساسی را تغییر شکل داده و به صورتی درآورده اند که مورد مسخره دنیای امروز
قرار گرفته است. از جمله در مورد تاریخ قدیم ملت آذربایجان طوری صحبت کرده اند که
گویا این ملت اساساً دارای تاریخ نبوده و کلیه افتخارات تاریخی را از ملت ما سلب
نموده اند. ولی امروز ما می توانیم به نیروی علم ثابت کنیم که ما ملتی دارای تاریخ
مستقل، پرافتخار و مدنیت با شکوه قدیمی می باشیم. هدف اساسی ما از نوشتن این
یادداشت ها این موضوع اساسی است. باشد که این یادداشت ها هادیان افکار عمومی ملت
آذربایجان را بر آن وادارد که در راه احیای افتخارات تاریخی و اهمیت و ارزش مدنیت
با شکوه باستانی ملت ما، قدم های برجسته تری بردارند.
فریدون ابراهیمی
No comments:
Post a Comment