Apr 18, 2021

روایتی دیگر از سفر پاپ فرانسیس به عراق

م. ائینالی یازیچی نین آدی

بیش از یک ماه از سفر پاپ فرانسیس به عراق گذشته است. هرچند رگه ها و یا گوشه هایی از علل سفر وی در رسانه های بین المللی منعکس شده است اما تا کنون یک تحلیل جامع و یا نزدیک به واقعیات سیاسی روز (حداقل برای نویسنده) از این سفر مشاهده نشده است. نوشتۀ زیر یک تلاش کوچک در جهت روشن کردن برخی از ابعاد و علل این سفر می باشد.

پاپ فرانسیس بالاترین مقام روحانی مسیحیان کاتولیک است اما او در عین حال رهبر دولت واتیکان بوده و دارای یک مقام سیاسی نیز می باشد. اینکه چرا یک مقام روحانی و سیاسی جهان مسیحیت به یک کشور عرب و مسلمان همچون عراق سفر کرد می تواند به جهات گوناگون سئوال بر انگیز باشد. خصوصاً با توجه به این امر که پاپ فرانسیس در طول 16 ماه اخیر به علت شیوع پاندمی کرونا (و کهولت سن او) هیچگونه سفر خارجی نداشته و عراق نیز یکی از نا امن ترین کشورهای جهان برای زیارت  او بوده است! با وجود موانع فوق این برای اولین بار بود که یک رهبر دینی جهان مسیحیت به عراق سفر کرده و از شهر "أور" که گفته می شود محل تولد حضرت ابراهیم بوده و مکانی مقدس برای هر سه دین آسمانی (مسیحیت، اسلام و یهودیت) می باشد دیدار کرد. در کنار آن این برای اولین بار نیز بود که یک رهبر بلند پاِیۀ مذهبی و سیاسی واتیکان از نجف (مرکز شیعیان عراق) و اربیل (مرکز حکومت بارزانی) دیدار می کرد.

اما آنچه در سفرهای چند روزۀ پاپ فرانسیس و دیدارهای او جلب توجه می کرد این امر بود که وی تقریباً با هیچیک از رهبران دینی و حتی سیاسی سُنی های عراق (منهای رئیس مجلس عراق محمد الحلبوسی) ملاقات نکرده و یا امکان ملاقات پیدا نکرد. در حالی که او علاوه بر مقامات رسمی همچون نخست وزیر عراق الکاضمی (شیعه)، رئیس جمهور برهم احمد صالح (کُرد)، رهبران اقلیم کُردستان عراق (خانوادۀ بارزانی) و رهبران مذهبی– سیاسی مسیحیان عراق همچنین با آیت الله سیستانی و فرماندهان نظامی "حشد شعبی" نیز دیدار کرده و حتی تسبیح خود را به عنوان هدیه به یکی از فرماندهان کلدانی (تیپ بابلیون) حشد شعبی بخشید! در کنار آن پاپ فرانسیس با رهبران دینی و یا سیاسی ترکمانهای عراقی نیز دیداری نداشت و این در حالی است که ترکمانها سومین ملیت بزرگ عراق بوده و جمعیت آنها حداقل 10 برابر جمعیت مسیحیان عراقی می باشد. (1)

همانگونه که اشاره شد پاپ فرانسیس بعنوان رهبر حکومت واتیکان دارای یک جایگاه سیاسی می باشد اما با وجود آن او در دیدارهای پر شمار خود در عراق تا حد امکان از اظهارات سیاسی اجتناب و در نطقهای خود نیز بیشتر به بیانات عام و کلی مبنی بر صلح، برادری و یا موعظه های مذهبی در رابطه با اینکه "ما همه فرزندان یک خدا هستیم" و یا لزوم "دیالوگ ما بین ادیان" بسنده کرد. علاوه بر آن او از بیاناتی که می توانست بنوعی مداخله در امور داخلی عراق تعبیر شود بطور جدَی خوداری کرد. این برخورد سنجیده، و لیکن حساب شده، می تواند یک تصویر ظاهری و یا سمبولیک از دیدار پاپ فرانسیس از عراق بدست دهد. اما در مقابل، دقت در دیدارهای پاپ (بلحاظ تعلقات مذهبی و اتنیک مخاطبان) و خصوصاً تمرکز در نقشه و محل های دیدارهای او، می تواند کمابیش تصویری کلی از اهداف این سفر را نیز بدست دهد. بدین جهت و با یک نگاه کلی می توان مراکز ثقل مورد علاقۀ پاپ فرانسیس را برجسته کردن شهر أور، نقش شیعه های عراق و اقلیم کُردستان عراق ارزیابی کرد.

در اینجا دور از موضوع نخواهد بود اشاره شود که کلیسای مسیحی (با انواع مذاهب و فرقه های آن) بخش بزرگی از خاورمیانه (مناطقی از عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و ...) را زادگاه ایدئولوژیک خود بشمار آورده و حتی پاره ای از آن مناطق را جزو "سرزمینهای مقدس" بشمار می آورد. در این میان بر کسی نیز پوشیده نیست که در طول تاریخ، کلیسای مسیحی، پیوسته در صدد برقراری حاکمیت فیزیکی و یا معنوی خود بر این منطقه را در سر پرورانده و حتی رهبران آن بر ضرورت حکمفرمایی مسیحیت برجهان نیز تأکید ورزیده اند. مثلاً پاپ ژان پل دوم رهبر پیشین واتیکان در سال 1999 بیانات و یا "فتوا های" آشکار و بی تعارفی مبنی بر اینکه: " در هزارۀ اول اروپا مسیحی شد، در هزارۀِ دوم آمریکا و آفریکا مسیحی شدند، بیائید در هزارۀ سوم آسیا را نیز مسیحی کنیم" مقاصد و یا آرزوهای استراتژیک کلیسای کاتولیک را ارائه داده بود! (2) در کنار آن باید به خاطر داشت که اصولاً فعالیتهای چند قرنی میسیونرهای مذهبی در گوشه و کنار جهان و خصوصاً قلمرو سابق عثمانی (و ادامۀ این فعالیتها تا به امروز) کوبیدن آب در هاون نبوده است بلکه نتایج سیاسی، دموگرافیک و ژئوپلیتیک شگرفی در پی داشته است.

از این منظر توجه پاپ فرانسیس به نقش شهر " أور" در منطقۀ ناصریۀ عراق را نیز نباید یک امر اتفاقی به حساب آورده بلکه بر اهمیت ویژه دینی و تاریخی آن باید دقت کرد. برای درک اهمیت شهر أور (خصوصاً برای واتیکان) اشاره به این امر نیز دور از موضوع نخواهد بود که پاپ ژان پل دوم چند سال قبل از اشغال عراق درخواست سفر به آن کشور را کرده لیکن رئیس جمهور عراق (صدام حسین) جواب ردَ بدان داده بود. بعدها مشخص شد که علت مخالفت صدام حسین با درخواست رهبر کلیسای کاتولیک در اصل مخالفت "طارق العزیز" ، دست راست صدام حسین و وزیر خارجۀ عراق، بوده است. طارق العزیز، که خود از مسیحیان کلدانی عراق (کاتولیک) بود صدام حسین را از مقاصد پنهانی پاپ در خصوص دیدار از شهر "أور" و اعلام آن شهر بعنوان یک مرکز دینی جدید مطلع ساخته بود.(3)

در همین رابطه علت اصلی عدم دیدار بالاترین مقام دینی سُنی های عراق (رئیس المجمعه الفقهی الصننی) با پاپ فرانسیس در سفر اخیر او به عراق نیز، زیارت از پیش اعلام شدۀ پاپ از شهر أور در ناصریه اعلام شده است. (4) در این رابطه کمیتۀ برگزار کننده دیدار پاپ از عراق درخواستی از رئیس امور دینی سُنی های عراق پروفسور دکتر "شیخ احمد حسن ال طاها" برای دیدار با پاپ فرانسیس بعمل آورده بود لیکن شیخ احمد بدون تعمل هرگونه امکان ملاقات خود با پاپ را ردَ کرده بود. در ادامه، و با توجه به مقام دینی شیخ احمد، رئیس جمهور عراق "برهم صالح"، شخصاً با شیخ احمد تماس تلفنی برقرار کرده و برای دیدار او با پاپ فرانسیس وی را تحت فشار قرار داده بود. اما شیخ احمد به فشارهای رئیس جمهور عراق تسلیم نشده و با جملات زیر به وی پاسخ داده بود:

 "پاپ فرانسیس برای ایجاد یک مرکز دینی جدید در مقابل مکه و مدینه به عراق آمده است. شهر أور در ناصریه به مرکز این دین تبدیل خواهد شد و مردم ما را با اطلاعات غلط گمراه خواهند کرد. در پس (تبلیغات) دینهای ابراهیمی، دیالوگ ما بین ادیان، صلح و برادری این نیَت نهفته است. معتقدم هدف (پاپ از سفر به عراق) کاشتن بذرهای فتنه است."(5) 

در کنار داده های فوق باید همچنین به این نقطه نیز اشاره کرد که هدف پاپ فرانسیس علاوه بر برجسته کردن نقش شهر أور  دادن پیغام محکمی نیز به اقلیت مسیحیی مبنی بر حمایت واتیکان از آنان داشت. او در واقع با حضور خود در عراق (با وجود نا امنی گسترده و پاندمی کرونا) پیغامی در رابطه با "امن بودن عراق" برای مسیحیان، درخواست از آنها برای عدم ترک آن کشور و بازگشت مهاجران را داشت. پیغام فوق علاوه بر همخوانی با اظهارات بالاترین مرجع دینی سُنی های عراق پیرامون وجود طرحهای پنهانی در جهت برقراری یک منطقۀ مسیحی نشین در فردای تجزیۀ عراق هم چنین می تواند پیوندهای میدانی با پروژۀ های بین المللی نیز داشته باشد. تلاشهای فوق با اخباری مبنی بر برخی از فعالیتهای کلیسا در جهت متقاعد کردن مهاجرین مسیحی در کشورهای اروپا و آمریکا برای بازگشت به عراق (از طریق برگزاری پانلها و تشویقهای مادی و معنوی) قوَت بیشتری بخود گرفته است که هدف آن چیزی جز افزایش جمعیت مسیحیان عراق نمی تواند باشد. (6)

در اینجا هنگامی که صحبت از ادیان ابراهیمی و زادگاه حضرت ابراهیم و اهداف احتمالی سفر پاپ به عراق می شود خود بخود در ذهن هر فرد سیاسی هم چنین "توافق های ابراهیم" در دورۀ ریاست جمهوری ترامپ در خاطره ها نیز زنده می شود. توافقهای ابراهیمی که در دولت ترامپ حاصل شد از طرف کشورهای آمریکا و اسرائیل " نخستین موفقیت بزرگ برای صلح خاورمیانه در ۲۵ سال گذشته" قلمداد شده و طبق این توافق‌ها روابط اسرائیل نخست با امارات متحده عربی، بحرین و پس از آن با سودان و مراکش، عادی شده بود. در اینجا سئوالی که پیش می آید این است که آیا رابطه ای ما بین سفر پاپ به عراق و روی کار آمدن جو بایدن (دومین رئیس جمهور کاتولیک آمریکا بعد از جان اف کندی) و سیاستهای جدید اکیپ وی در رابطه با خاورمیانه می تواند وجود داشته باشد؟ این نتیجه گیری می تواند با این فاکت میدانی نیز تقویت شود که سفرهای خارجی پاپ در خاورمیانه (طی دوران ریاست جمهوری ترامپ) به مصر در سال 2017، عربستان سعودی 2019 و امارات متحدۀ عربی 2019 صورت گرفته بود که عمدتاٌ سُنی مذهب بوده و بنوعی در پیاده کردن سیاستهای منطقه ای آمریکا و اسرائیل (خصوصاً در چهارچوب توافق های ابراهیمی) جایگاه ویژه ای داشته اند.

روشن است که با در نظر گرفتن تصویر ارائه شده سفر پاپ فرانسیس به عراق نمی تواند به عنوان یک سفر توریستی، سمبولیک و یا یک سفر مصومانه تنها برای تجدید عهد و پیمان با اقلیت مسیحی، تبلیغ صلح و یا ایجاد "دیالوگ ما بین ادیان" ترجمه کرده بلکه این زیارت بیشتر از هر چیز باید یک سفر سیاسی و یا "تئو پولیتیکی" ارزیابی شود. این سفر هم چنین می تواند همسوئی سیاستهای دیرینۀ کلیسا در رابطه با جهان اسلام و منافع قدرتهای بزرگ جهانی نیز بشمار آید! فراموش نکنیم که حمله به عراق از سوی رئیس جمهور وقت آمریکا "جرج دبلیو بوش" (در سال 2003) به عنوان یک " جنگ صلیبی" معرفی شده بود. شاید به همین جهت بود که پاپ فرانسیس در حالیکه در مقابل یک کلیسای نیمه ویران شده توسط تروریستهای داعش آئین مذهبی بجا آورده و از صدمه دیدن و یا مهاجرت هزاران مسیحی عراقی ابراز تأسف و یا تنفَر می کرد در مقابل هیچ مسجد ویران شده توسط داعش و یا نیروهای آمریکایی مراسمی برگزار نکرد! گذشته از آن وی کوچکترین اشاره ای نیز به اعترافات رئیس جمهور آمریکا، دونالد ترامپ،  مبنی بر اینکه داعش را دستگاه "هیلاری کلینگتون" و "باراک اوباما" بوجود آوردند نکرده و اشاره ای نیز به اینکه، کدام قدرتها با اشغال عراق آن کشور را به روزی انداختند که امروز ما با آن مواجه هستیم، نداشت!؟

دیدار پاپ فرانسیس با آیت الله سیستانی

مورد دیگر که در سفر پاپ فرانسیس به عراق مورد دقت و توجه قرار گرفت زیارت رهبر کاتولیکها جهان از آیت الله علی سیستانی پر نفوذ ترین رهبر شیعیان عراق، در نجف بود. تحلیلهای عمده در بارۀ علل این دیدار و ابعاد آن در رسانه های بین اللملی بیشتر در چهارچوب "دیالوگ ما بین ادیان" معرفی و یا به عمد بدان محدود شد. اما باید اعتراف کرد که این دیدار قبل از اینکه گفتگوئی ما بین ادیان (مسیحیت و اسلام) باشد دیالوگی مابین مذاهب (یعنی کاتولیسم و شیعه گری) بود. در کنار آن باید به خاطر داشت که تاریخ و فلسفۀ پیشبرد سیاست "دیالوگ ما بین ادیان" در اصل معطوف به تفکیک و ایجاد تشتت ایدئولوژیک و سیاسی در جهان اسلام و جدا سازی آن به "اسلام رادیکال" و "اسلام ملایم" بوده است. یعنی اهدافی که روشن ترین نتایج آن را می توان در کوتادی فرقۀ فتح الله گولن (بعنوان نمونۀ "اسلام ملایم") طی سال 2016 در ترکیه مشاهده کرد! در نتیجه دور از ذهن نخواهد بود که اگر پیشبرد همین سیاست را امروزه در رابطه با جهان شیعه نیز ردیابی کنیم.

شاید بتوان تاریخ جدید ظهور اختلافات ایدئولوژیک (و سیاسی) در جهان شیعه را به انقلاب بهمن 1357 و روی کار آمدن "اسلام سیاسی" در ایران نسبت داد. تفاوت و تقابل عمده ایدئولوژیک در این رابطه در اعتقاد به ایده ی "ولایت فقیه" یعنی قرار گرفتن اوتوریتۀ "ولَی فقیه" بر فراز دستگاه دولتی بوده است. این شکاف ایدئولوژیک برای اولین بار، در رابطه با شیعه گری ترکان آذربایجانی برهبری آیت الله شریعتمداری در اوایل انقلاب بهمن 1357 (و بر سر اصل 110 قانون اساسی جمهوری اسلامی) در تقابل با شیعه گری فارسی برهبری آیت الله خمینی (ولیَ فقیه) ظهور کرد که در تداوم خود به درگیریهای خشونت آمیز و در نهایت به حذف آیت الله شریعتمداری و طرفداران او منجر شد. دامنۀ این اختلافات بتدریج و به مرور زمان به عراق نیز کشیده شد که پروسۀ انکشاف آن را امروزه می توان به نوعی در رقابت ما بین نجف و قم مشاهده کرد. در این رابطه آیت الله علی سیستانی با ردَ دخالت روحانیت در دستگاه دولتی (در تئوری)، و موضع گیری (غیر علنی) بر علیه ایدۀ "ولایت فقیه"، شکلی از "شیعه گری ملایم" را در مقابل "شیعه گری رادیکال" ایران به نمایش گزارده است. دامنۀ این اختلافات، طی سالهای اخیر و خصوصاً با دخالتهای ایران در امور داخلی عراق، به شکل گیری نوعی شیعه گری عربی در تقابل با شیعه گری فارسی (ایرانی) نیز انجامیده است. بنابر این، و با توجه به ابعاد انشقاق ایدئولوژیک درون شیعه، دور از ذهن و منطق نیست که دیدار پاپ فرانسیس از نجف و آیت الله سیستانی را نیز مرتبط با نقش ایران در عراق و منطقه ارزیابی کنیم.

برای درک بیشتر این موضوع باید اضافه کرد که ایالات متحدۀ آمریکا، انگلیس و فرانسه تا مقطع اشغال عراق در سال 2003 در اتحاد و یا ائتلاف نزدیک با ایران در جهت سرنگونی دولت عراق (صدام حسین) بودند. لیکن بعد از اشغال عراق بخش عمدۀ رابطۀ آنها تبدیل به کشمکشهای پنهانی برای کسب سهم بیشتر و تلاش ایران در جهت تحقق "حلال شیعه" و بدست گیری رهبری جهان شیعه شد. در این میان ایالات متحدۀ آمریکا با امضای قرارداد امنیتی با عراق در سال 2008 (که به تأئید مجلس عراق نیز رسید) و سپس تعیین زمانبندی برای خارج کردن نیروهای خود از آن کشور به شکست و یا عدم موفقیت خود در اداره عراق اعتراف کرد. بعد از آن با اینکه اتوریتۀ نسبی آمریکا بر دستگاه دولتی، برخی مناطق مرکزی و بر شمال عراق همچنان برقرار بوده است لیکن مبارزه ای پنهانی نیز ما بین نفوذ ایران (و فرانسه) با انگلیس، خصوصاً در مناطق شیعه نشین عراق، جریان داشته است. بی جهت نبوده است که تمامی نخست وزیران شیعه عراق بعد از سال 2011 از جمله "حیدر العبادی" (تحصیل کردۀ انگلیس و سخنگوی حزب الدعوۀ در لندن) ، "عادل المهدی" (فعال سیاسی در فرانسه و طرفدار انقلاب اسلامی ایران) و نخست وزیر کنونی عراق مصطفی الکاظمی (مدیر عامل سابق "بنیاد الذاکره" در لندن و رئیس سابق سرویس اطلاعات ملی) با توافقات پشت پرده و به شرط حفظ رعایت توازن بین نیروهای رقیب (آمریکا، انگلیس، ایران و فرانسه) بر مسند قدرت تکیه زده اند.

نقطۀ حائز اهمیت در اینجا توجه به این موضوع است که جغرافیای تمرکز جمعیت شیعۀ عراق عمدتاً مناطق جنوب آن کشور بوده است یعنی منطقه ای که بخشی از رهبران مذهبی آن دارای پروندۀ قطور تاریخی در همکاری با تحرکات استعماری انگلیس بر علیه امپراطوری عثمانی داشته اند. شاید یکی از علل اساسی اصرار تغییر ناپذیرانگلیسها بر حضور (نظامی) و تسلط (سیاسی) خود بر جنوب عراق (علاوه بر منابع هنگفت نفتی و گلوگاه آن کشور به دریای آزاد) مربوط به سابقۀ تاریخی و شناخت عمیق آنها از ساختار اجتماعی و پسیکولوژی جمعیت شیعۀ آن منطقه و رهبران مذهبی آن باشد. (7) در این مورد در کنار تأکید بر نقش تعیین کننده رهبران مذهبی شیعه در نظارت بر تحرکات توده ای (از مجرای دستورات و فتواهای دینی) باید به نقش آیت الله سیستانی در انتصاب وزیران، انتخاب نماینده گان مجلس و فرمان تشکیل نیروهای مسلح (حشد الشعبی) نیز اشاره کرد.

از سوی دیگر اساساً اشغال عراق یکی از سر فصلهای آغاز اجرای "پروژه خاورمیانۀ بزرگ" بوده، و تلاش در جهت ایجاد جنگهای فرقه ای و سکتاریستی در آن کشور نیز، تنها یکی از ابزارهای مهم در مسیر از هم پاشیدن یکپارچه گی عراق بوده است. از این منظر دیدار پاپ فرانسیس با آیت الله علی سیستانی می تواند از یک سو به عنوان تلاشی در جهت تشدید انشقاق ایدئولوژیک در جهان اسلام (شیعه و سُنی) و از سوی دیگر باید به عنوان عاملی در جهت عمیق تر نمودن فرقه گری و تشتَت در جهان شیعه تفسیر کرد. طبیعتاً کنار آمدن با آن جناح از شیعه که کمتر با غرب و کلیسا سر ستیز داشته، و یا حداقل، با پروژه های استراتژیک آنان در منطقه بیشتر از خود مماشات نشان میدهد منطقی تر باید بنظر برسد! خصوصا با در نظر گرفتن این واقعیت که آیت الله علی سیستانی یگانه رهبر تأثیر گذار شیعی بوده است که در برابر اشغال کشورش توسط قدرتهای مسیحی با "ملایمت" برخورد کرده و حتی هوادران خود را از حمله به نیروهای ائتلاف (آمریکا و انگلیس) منع کرده بود! علاوه بر آن آیت الله سیستانی تنها رهبر بلند پایۀ دینی نیز بوده است که درخواستهای مکرَر از دولت عراق مبنی بر محافظت از مسیحیان عراقی داشته و خود نیز بخشی از نیروهای حشد الشعبی را مأمور حفاظت از آنان کرده است. در کنار آن اسکان هزاران مسیحی مهاجر در مسیر جادۀ مابین نجف و بغداد نیز با تأئید و یا ابتکار سیستانی بوده است. (8)

روشن است که جانبداری سیاسی از نحله های مذهبی در کشوری چون عراق علاوه بر افزایش کشمکش در دو قطب جهان شیعه، یعنی قم و نجف ، هم چنین می تواند تقابل ناسیونالیسم عربی و ناسیونالیسم فارسی را نیز بیشتر از پیش دامن زده و نفوذ شیعه گری رادیکال ایران در آن کشور را به چالش کشیده و یا محدود سازد. خصوصاً با توجه به این واقعیت که پروسۀ دخالت و حضور کشورهای بیگانه در عراق تدریجاً منجر به رشد نوعی ملی گرائی (و یا حداقل تقویت تفکر "عراقی بودن") در بین مردم آن کشور شده که خود را در قالب تظاهرات خیابانی بر علیه ایران طی سالهای 2019-2020 نشان داد. بی جهت نبود که بیشتر این تظاهرات در مناطق جنوبی آن کشور (از جمله آتش زدن کنسولگری ایران در کربلا) و یا در مناطق عمدتاً شیعه نشین (خصوصاً بصره و مناطق شیعه نشین بغداد) صورت گرفت. یعنی مناطقی که منافع ایران و فرانسه با منافع انگلیس بصورت پررنگتری در تقابل با یکدیگر قرار گرفته اند. (9)

اما نباید از نظر دور داشت، که بلحاظ تاریخی و در تصویر بزرگ، استراتژی قدرتهای بزرگ و کلیسا همواره و اساساً بر استفاده ابزاری از شیعه گری برای مقابله با نفوذ ترکیه (سُنی مذهب و دشمن دیرینه اروپا) بوده و هرگاه ترکیه (و یا عثمانی) با منافع قدرتهای بزرگ در غرب درگیر شده است آتش فرقه گری مذهبی نیز در شرق شعله ور گردیده است. این تصویر می تواند هم اکنون همخوانی میدانی با رویاروئی منافع کشورهای قدرتمند اروپا (خصوصاً فرانسه) و آمریکا با ترکیه نیز داشته باشد که دامنۀ آن علاوه بر سوریه، عراق و ذخائر فسیلی هنگفت در بستر شرق دریای مدیترانه، به قارۀ آفریکا (خصوصاً لیبی)، قفقاز، دریای اژه و کشورهای بالکان (خصوصاً یونان) نیز کشیده شده است. بی جهت نیست که تحرکات نظامی ترکیه در شمال عراق طی ماههای اخیر (بعد از عملیات "قرا" و کشته شدن 13 گروگان ترکیه بوسیلۀ PKK) منجر به عکس العمل مشترک نیروهای شیعه عراق (ایران و آیت الله سیستانی) و حتی اعزام 6000 نیروی حشد شعبی برای کمک به PKK در مقابله با ترکیه به منطقۀ "سینجار" شد. به همین جهت نیز بوده است که حتی رهبران حشد شعبی از آمریکا خواستار سیستم ضد هوائی برای مقابله با حضور ترکیه شدند. در جوار آن باید اشاره کرد که حکومت جدید ایالات متحدۀ آمریکا نیز همگام با سفر پاپ فرانسیس به عراق نیروهای نظامی خود در شمال عراق را (تحت پوشش نیروهای ناتو) از 500 نفر به حدود 5000 تن افزایش داده حمایت خود از عربستان سعودی (سُنی) در جنگ یمن را پس گرفته و در کنار آن حوثی های یمن (شیعه) را از لیست گروههای تروریست خارج کرد. از آن گذشته مذاکرات جدی برای احیای دوبارۀ برجام را نیز با ایران شیعه (با میانجیگری اروپا) آغاز کرده است.

دیدار پاپ فرانسیس از شمال عراق

با ترسیم و بررسی دیدارهای پاپ فرانسیس از شهرهای "أور" و "نجف"، و اهداف احتمالی پشت سر آن، روشن است که دیدار پاپ از "اربیل" را نیز نمی توان جدا از محاسبات سیاسی ارزیابی کرد. خصوصاً با در نظر گرفتن این واقعیت که شمال عراق همواره یکی از مراکز مورد توجه کلیسا و قدرتهای جهانی بوده و این منطقه علاوه بر نقطۀ اتصال کشورهای ایران، ترکیه، عراق و سوریه دارای مقادیر هنگفتی از ذخائر نفت و گاز نیز می باشد. بی جهت نیست که بیشترین تمرکز نیروهای نظامی کشورهای خارجی در عراق نیز (تحت عنوان مبارزه با داعش) در این منطقه متمرکز شده است. این در حالی است که مراکز اصلی قدرت یابی و دامنۀ فعالیتهای داعش نه شمال عراق بلکه مناطق مرکزی و شرقی آن کشور بوده و از آن گذشته پیروزی نهایی بر نیروهای داعش نیز سالها پیش از طرف نیرهای ائتلاف برهبری آمریکا اعلام شده است.

بنابراین شاید بتوان دیدار پاپ فرانسیس از منطقۀ اقلیم کُردستان عراق را مرتبط با حوادث سوریه و یا تحولات شرق دریای مدیترانه ارزیابی کرد. در این رابطه باید اضافه کرد که طی سالهای اخیر تلاشهای زیادی از طرف اروپا و آمریکا برای نزدیک کردن، و یا ایجاد نوعی اتحاد عمل، ما بین رهبران حکومت بارزانی و نیروهای PKK/PYD در سوریه صورت گرفته است که نتایج محدودی نیز داشته است. اهداف اساسی این تلاشها از یک سو جلوگیری از حذف PKK/PYD از سوریه توسط ترکیه و از سوی دیگر ممانعت از دامنۀ نفوذ آن کشور در عراق بوده است. نباید فراموش کرد که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا از PKK/PYD به عنوان "نیروی زمینی ما" یاد کرده و آمریکا سرمایه گذاریهای مالی و تسلیحاتی گسترده ای نیز برای گسترش دامنۀ فعالیت و نفوذ آن در سوریه، عراق و ترکیه بعمل آورده است. از این منظر شاید بتوان یکی از اهداف سفر پاپ فرانسیس به شمال عراق را کوششی دیگر برای تشویق و یا ترغیب حکومت بارزانی در نزدیکی به PKK/PYD و فاصله گیری از نزدیکی کنونی آن به ترکیه دانست. اما یک بررسی میدانی، حداقل در شرایط حاضر، نشان می دهد که منافع سیاسی و اقتصادی حکومت شمال عراق در مجموع نوعی همراهی و همکاری  با ترکیه را طلب کرده و تمکین به درخواستهای اروپا و آمریکا می تواند در عمل به معنای تضعیف حکومت بارزانی در مقابل PKK و متحد آن اتحادیۀ میهنی طالبانی (ایران) باشد.

اما در این میان آنچه بیشتر از هر چیز در دیدار پاپ به شمال عراق مورد توجه رسانه های منطقه ای (و نه بین المللی) قرار گرفت انتشار تمبری از سوی مسئولین اقلیم کردستان عراق به یاد بود دیدار پاپ فراسیس از آن منطقه و هدیۀ آن به وی بود. در این تمبر عکس پاپ فرانسیس در زمینه ای از نقشۀ ایدۀ "کُردستان بزرگ " جلب توجه می کرد که سرحدات فرضی آن از یک طرف به دریای مدیترانه، و امتداد آن از سوی دیگر، به نزدیکی کرانه های بصره در جنوب عراق بسط داده شده بود. روشن است که انتشار نقشه هایی از این دست مورد استثانائی نبوده بلکه مشابه آن جزو آفیشهای "معمولی" آویزان شده در دفاتر حزب دموکرات کُردستان عراق (KPD) و حتی محتوای برنامه های تلویزیون اقلیم (Rudaw) نیز بحساب می آید. مشابه گسترش یافتۀ این نقشه هم چنین از طرف PKK و شاخه های ایرانی (پژاک) و سوری آن (PYD) نیز مورد استفاده و تبلیغ قرار می گیرد.

صرف نظر از مقاصد ناشران تمبر یاد شده و یا کاربرد آن توسط دستجات مسلح کُرد نقطۀ بسیار مهم در این رابطه پذیرش این تمبر یادبود از طرف پاپ فرانسیس بعنوان یک "هدیه" ، با اشراف به محتوای سیاسی و ابعاد توسعه طلبانۀ آن، بود!؟ چرا که قبول این تمبر (و سپس انتقال آن به موزۀ هدایای واتیکان) در وهلۀ اول با اهداف معصومانه و صلح جویانۀ پاپ فرانسیس به عراق در تناقض قرار گرفته، و علاوه بر زیر سئوال بردن وحدت و یکپارچگی کشور میزبان، تجاوز آشکار به مرزهای سیاسی کشورهای همجوار نیز به حساب می آمد! از سوی دیگر پذیرش این تمبر می تواند تصویری از اهداف اعلام نشدۀ سفر پاپ به شمال عراق را نیز به نمایش بگذارد که می تواند همخوانی ماهوی با اهداف نقشه های صادر شده از طرف وزارت دفاع آمریکا در چهارچوب "پروژۀ خاورمیانۀ بزرگ" داشته باشد! شاید یکی از علل تمرکز بیشتر فعالیتهای مسیونری کلیسا در شمال عراق (بعد از ایجاد منطقۀ پرواز ممنوع در دهۀ 90)  تحقق بخشیدن به اهداف همان نقشه ها در فردای تجزیۀ عراق بوده باشد. (10)


در اینجا باید تأکید کرد که انتشار تمبر یاد شده و قبول آگاهانۀ آن از طرف پاپ فرانسیس می تواند هشداری برای تمامی خلقهای منطقه خصوصاً ترکان آذربایجانی نیز باشد. چرا که در آن نقشه علاوه بر مناطق چند اتنیکی در سوریه، عراق و ترکیه، هم چنین، بخشهایی از استان آذربایجان شرقی و تمامی استان آذربایجان غربی (در قلمرو ایران) نیز جزو "کُردستان بزرگ" منظور و معرفی شده بود!؟ بطور کلی انتشار نقشه های سیاسی و حرکت از این اصل که "هر جا کُرد است پس آنجا کُردستان است" آنهم در مناطق مولتی اتنیک (که کُردها نیز بخشی از آن را تشکیل می دهند) هم می تواند معرف باورها و مقاصد آشکار ناشران آن و هم می تواند از سوء استفاده سیاسی از موقعیت بدست آمده در نتیجۀ سفر پاپ فرانسیس به عراق نیز نشأت گرفته باشد.

باید اضافه کرد که دعوت از پاپ فرانسیس برای دیدار از عراق توسط برهم صالح (کُرد) رئیس جمهور عراق صورت گرفته بود که خود می تواند رابطۀ احتمالی با مقاصد رهبران اقلیم در جلب دولتها و افکار عمومی جهان به شمال عراق (خصوصاً بعد از شکست اعلام استقلال بارزانی در سال 2017) نیز داشته باشد. در کنار آن انتشار عمدی این تمبر می تواند همچنین توسَل به نوعی ملی گرائی آن هم در شرایطی باشد که حکومت بارزانی از یک سو درگیر کشمکشهای رقابتی و گاهاً مسلحانه با جبهۀ مشترک طالبانی- PKK شده و از سوی دیگر با یک نارضایتی عمومی شکل گرفته در نتیجۀ بحران اقتصادی، فساد و رشوه در دستگاه اداری روبروست. نباید فراموش کرد که اقلیم کُردستان عراق در شرایط کنونی از مشکلات عدیده ای در پرداخت حقوق ماهیانۀ کارمندان ادارات، تأمین مستمر الکتریسیتۀ مناطق تحت کنترل خود و ... رنج برده و سیستم بهداشت آن نیز در نتیجۀ پاندمی کرونا به حالت نیمه فلج در آمده است. امری که گاه و بیگاه به اعتراضات خیابانی (با کشته و زخمی) نیز منجر می شود.

م. ائینالی

2021-04-13

زیر نویسها:

(1) http://www.araznews.org/fa/?p=25515

(2) https://www.turkiyegazetesi.com.tr/Genel/a35620.aspx

(3) طارق العزیز قرار بود همراه با صدام حسین در سال 2006 اعدام شود لیکن با وساطت واتیکان و ایالات متحدۀ آمریکا (از مجرای جلال طالبانی رئیس جمهور عراق) و با اینکه حکم اعدام وی به تصویب رسیده بود از اعدام نجات یافت.

(4) https://www.habervakti.com/dunya/irakli-sunni-lider-papa-nin-gorusme-teklifini-reddetti-dinlerarasi-h138282.html

(5) همانجا

(6) تعداد مسیحیان عراق که در زمان ریاست جمهوری صدام حسین به حدود یک میلیون نفر می رسید بعد از اشغال عراق و در نتیجۀ گسترش ناامنی و رکود اقتصادی بطور وسیعی کاهش یافت. این کاهش در پی ظهور داعش در سال 2014 همچنان ادامه یافته و هم اکنون تعداد کل مسیحیان عراق چیزی حدود 250 هزار نفر تخمین زده می شود. منابع کلیسای مسیحی تعداد مسیحیان عراق را بیشتر از آنچه هستند یعنی حدود 400 هزار نفر اعلام می کنند.

(7) بی دلیل نباید باشد که آمریکاییها در مجموع حدود 6 هزار کشته در پروسۀ اشغال عراق متحمل شدند در حالی که انگلیسیها تنها 148 کشته داشته اند. تلفات انگلیسی ها نیز عمدتاً نه در شهرها و مراکز جمعیتی و یا در مقابله با تظاهرات مردم بلکه هنگام حرکت با کاروانهای نیروهای ائتلاف بوده است.

(8) جالب است که آیت الله سیستانی در تمام طول عمر 90 سالۀ خود هرگز از بغداد، موصل، اربیل و ... دیدار نکرده اما او برای "معالجه" از انگلستان دیدار و فرزندان وی نیز در لندن (بعنوان میلیونرهای بزرگ) مشغول تجارت املاک می باشند.

(9) بی دلیل نیز نیست که سفیر انگلیس در عراق (استیون هیکی) بصورت مستمر از دخالت گروههای تحت حمایت ایران در امور عراق گلایه کرده و خواستار مقابله با آن می شود. نگاه کنید به العربیه فارسی 12 آپریل 2021

(10) در سال های اخیر، اطلاعات و تجزیه و تحلیل هایی در مورد تلاش برای "احیای" زرتشتیگری، به ویژه در میان کُردهای منطقه نیز وجود داشته است که حکایت از یک بازی ارگانیزه شدۀ بین المللی برای تغییر ترکیب دینی و مذهبی منطقه دارد.

https://www.bbc.com/persian/world-38812034

(10) مورد بسیار جالب در این مورد سکوت بسیاری از تشکلات سیاسی ایرانی خصوصاً دستجاتی بود که "تمایت ارضی ایران" را "ناموس" خود قلمداد کرده و بارها عبور از آن را خط قرمز خود دانسته اند. این جماعت  که شعر خوانی چند بیتی اردوغان (در رابطه با منطقۀ لاچین) را پیراهن عثمان کرده و برای ترکیه و ترکان خط و نشان می کشیدند در مقابل نقشۀ تجزیۀ ایران توسط رهبران اقلیم کردستان عراق و PKK/PYD تا کنون عکس العملی جدَی از خود نشان نداده اند.

 

 

No comments: