Feb 12, 2014

مصاحبه با عبدالحسین ناهیدی آذر

عبدالحسین ناهیدی  آذر

بیوگرافی عبدالحسین ناهیدی آذر؟
سال ۱۳۲۰ در یوسف آباد قوری گؤل به دنیا آمده‌ام. پدرم به خاطر ظلم فئودال مجبور به ترک ده و مهاجرت به شهر تبریز شد. در تبریز تصادفا ساکن خیابان محل سکونت شیخ محمد خیابانی شدیم. یکی دو سالی به خاطر فقر نتوانستم درس بخوانم، ولی بعدا با کار کردن پدرم به مدرسه رفتم. بعدا وارد دانشسرای مقدماتی شدم و بعد از اتمام این دوره، به عنوان معلم در شبستر خدمت می‌کردم. ضمن تدریس، شبانه درس می خواندم. دوباره به تبریز برگشتم و همینجا بازنشست شدم.
استاد از کی نوشتن را شروع کردید؟
رشته تحصیلی‌ام تاریخ است. همیشه در کنار تدریس، می نوشتم. اولین مقاله‌ام در مهد آزادی چاپ شده است. یواش یواش به خاطر علاقه‌ام به تاریخ، در این زمینه فعالیت کرده‌ام. اولین نوشته‌ام در زمینه تاریخی هم مربوط به شیخ محمد خیابانی است. در نظام شاهنشاهی، به شیخ محمد خیابانی مارک تجزیه طلب چسبانده بودند. با تحقیقاتی که کردم عکس این مطلب را در کتاب آوردم. این کتاب از طرف خواننده‌ها نیز مورد استقبال قرار گرفت و چند بار چاپ شد.
چطور شد که متوجه شدید می توانید بنویسید؟
برای کسی که علاقه دارد، نوشتن نوعی معلمی است. اگر در کلاس برای صد نفر حرفی برای گفتن دارید، با نوشتن به کل جامعه تعمیم می‌یابد. یواش یواش نوشتن را شروع کردم، مردم هم استقبال کردند، همین تشویق‌ها باعث شده که مطالعه کنم و بنویسم.
تا به حال چند جلد کتاب داشته‌اید؟
دو مبارز، جنبش آزادی شیخ محمد خیابانی، روزنامه‌های تبریز در سطح مشروطیت، زن در تاریخ، زنان ایران در جنبش مشروطه، سه مبارز، نقش کودکان و نوجوانان در جنبش مشروطه از جمله کتابهای من هستند.
صرفا به خاطر اینکه رشته تحصیلی‌تان تاریخ است، کتابهای تاریخی نوشته‌اید یا به خاطر علاقه‌تان؟
من آذربایجانی‌ام، موظفم در مورد تاریخ خودمان بنویسم. ما باید سعی کنیم نقش آذربایجان در طول تاریخ را برای همه آشکار کنیم. برای مثال تا به حال در مورد اینکه زمان مشروطه، بنیانگذار طنز حقیقی یا اجتماعی تبریز بوده، کار نشده است.
چرا الان مطبوعات آذربایجان در مقایسه با زمان مشروطه شرایط خوبی ندارد؟
شما بهتر از من علت را می‌دانید. در زمان مشروطه، سانسور وجود نداشت، رابطه بین روزنامه‌ها و مردم تنگاتنگ بود. یعنی هر چیزی که در روزنامه‌ها نوشته می‌شد کاملا مستند بوده و مردم اعتماد داشتند. با اینکه در آذربایجان یا به طور کلی در ایران، مردم صدی نود بی سواد بودند، روزنامه انجمن با تیراژ پنج هزار، منتشر می‌شد. در آن زمان، مردم جمع می‌شدند و افراد با سواد مطالب روزنامه‌ها را می‌خواندند و بقیه گوش می‌کردند. چون این روزنامه‌ها درد مردم را منعکس می‌کردند.
منابع تان را چگونه انتخاب می‌کنید؟ در این زمینه مشکلی ندارید ؟
بزرگترین مشکل مؤلف در ایران پیدا کردن و دسترسی به منابع است. اگر مؤلف بتواند از کتابفروشی، کتاب مورد نظرش را پیدا کرده و بخرد مشکلش حل شده است. در غیر این صورت، کتابخانه‌ها به هیچ وجه جوابگوی اهل تألیف نیستند. در واقع کتابخانه‌های ما از قافله تمدن عقب مانده‌اند. جالب اینکه زمانی که در مورد روزنامه آذربایجان تحقیق می‌کردم، با کتابخانه رضوی مشهد، کتابخانه دانشگاه تهران، کتابخانه مجلس در ارتباط بوده و رفت و آمد داشتم. ولی نسخه‌های این روزنامه را به من ندادند. به هر حال این مشکلات برای اهل تألیف وجود دارد.
در مورد کارهای جدیدتان صحبت کنید.
امیدوارم که کتابم در مورد روزنامه آذربایجان چاپ شود. یکی از آروزهایم این است که در مورد روزنامه تجدد نیز کتابی چاپ کنم چون در این روزنامه افکار و اندیشه های شیخ محمد خیابانی کاملا مشخص است. موضوع دیگری که در مورد آن تحقیق کرده ام، نقش روستاییان در انقلاب مشروطه است که امیدوارم به زودی چاپ شود.
جالب است . موضوع هایتان را چگونه پیدا می کنید؟
وقتی مطالعه می‌کنی، خود به خود موضوع به ذهنت می‌رسد. مثلا موضوع کتاب “زنان ایران در جنبش مشروطه” با مطالعه به ذهنم رسیده است. مثلا نوشتن نامه به مجلس توسط زنان، دادن طلا و جواهرات در راه مشروطه، دادن جهیزیه دختران برای مشروطه، دخترانی که با لباس پسرانه مبارزه می‌کردند.
یا مثلا در مورد زینب پاشا که در کتاب «سه مبارز» آورده ام. قبل از اینکه من در مورد زینب پاشا بنویسم از او در کتابهای مکر زنان یاد می شد. در حالی که شاعران مردمی آن زمان فقط در مورد شجاعت و انسانیت وی صحبت کرده‌اند. زینب پاشا در زمانی علیه ظلم مبارزه می‌کرد که خانم‌ها حتی حق بیرون رفتن از خانه بدون اذن شوهر را نداشتند.
عده ای همیشه خواسته‌اند تاریخ را تحریف کنند. مثلا بعضی‌ها می گویند که زینب پاشا اصلا زن نبوده، فکر می‌کنید برای جلوگیری از تحریف تاریخ، اهل قلم چه وظیفه‌ای دارند؟
من که تا به حال چنین چیزی ندیده‌ام. معتقدم برای اینکه در ذهن مردم حک شوی باید قهرمان مردمی باشی. این که «زینب پاشا الده زوپا / اوز قویدو بازارا » مفت و مجانی برای کسی گفته نمی‌شود. ضمن اینکه برای هر حرفی منبع لازم است. این اشعاری که در مورد زینب پاشا وجود دارد را که من نگفته‌ام. این حرف‌ها قابل قبول نیست، حتی اگه گفته شده اشتباه است.
از مشکلات خودتان بگویید؟
بزرگترین آرزویم این بود که ای کاش مدرس دانشگاه می‌شدم. چون از دانشجویان برای تحقیق در تاریخ آذربایجان کمک می‌گرفتم. متأسفانه کارهای تحقیقی ما در آذربایجان، خارج از دانشگاه صورت می‌گیرد. با اینکه به تاریخ آذربایجان و ایران علاقمندم، متأسفانه امکانات لازم وجود ندارد. در خود تبریز ناشری که به معنای واقعی ناشر باشد وجود ندارد. یکی از علت‌های مهم، کاهش علاقه به مطالعه است. گفته می شود که وجود تلویزیون و کامپیوتر و امثال این‌ها باعث کاهش سطح مطالعه است. در حالی که کتاب دایی جان ناپلئون در مسکو با بیش از ده هزار تیراژ منتشر شده، چندین بار تجدید چاپ شده است. با اینکه در مسکو، تمام اسباب سرگرمی و تفریح وجود دارد. متاسفانه رسانه‌های گروهی ما، در این مورد کم کار هستند. خودتان تاثیر تبلیغ تلویزیونی در مورد فروش دیوان شهریار بعد از پخش سریال را دیدید. مردم بسیاری از شخصیت های تاریخی را نمی‌شناسند. تبریز مهد مشروطه است، مجسمه قهرمانان مشروطه باید در هر چهار راهی نصب شود. من شنیده ام در مسکو، یکی از صحنه‌های جنگ جهانی دوم را با مجسمه سازی بازسازی کرده‌اند و بچه ها و کودکان را با تاریخ آن زمان آشنا می‌کنند. اینجا فقط مجسمه ستارخان را در پارک مشروطه نصب کرده‌اند که آن هم اصلا عظمت و شهامت ستارخان را نشان نمی‌دهد. در خود تبریز، نورالله یکانی، امیر حشمت نیساری افرادی که یک عمر به خاطر مردم تلاش کرده‌اند را نمی‌شناسند. وقتی ما قهرمانان خودمان را نشناسیم، مجبورا قهرمانان ساختگی و خارجی را به خورد بچه‌هایمان می‌دهیم.
جالب‌ترین قسمت تاریخ آذربایجان از نظر شما؟
جالب‌ترین بخش تاریخ آذربایجان جنبش مشروطه است. وقتی محمد علی شاه مجلس را به توپ بست، این تبریزی‌ها بودند که مشروطه را حفظ کردند. ستارخان با اسلحه‌اش، میرزا با قلم‌اش در روزنامه ناله ملت و روزنامه بلدیه. صد سال قبل در تبریز، انتخابات شورای شهر وجود داشت. هر محله‌ای برای خودش نماینده‌ای داشت. حسن محله‌ای بودن این شورا در این بود که مردم هر محله نماینده خود را در هر مراسمی مثل عروسی و مجلس عزا می‌دیدند و مشکلاتشان را مطرح کرده و جویای وعده‌ها می‌شدند.
ویژگی یک نویسنده یا پژوهشگر طوری که مورد قبول مردم باشد؟
باید حقیقت را بنویسد. اگر غیر از این باشد موفق نخواهد بود. مطمئن باشد مردم به درستی متوجه حق و باطل هستند.
در طول این ۴۰ سال فعالیت حرفه‌ای شما شرایط نوشتن چه تفاوتی کرده است؟
وجود سانسور، عدم دسترسی به منابع، کاهش سطح مطالعه از شرایطی است که همواره حاکم بوده است. عدم علاقه به مطالعه کتاب در مردم، باعث شده که ناشر هم علاقه‌ای به چاپ کتاب نداشته باشد.
چه راهکارهایی برای افزایش علاقه مردم به مطالعه پیشنهاد می‌کنید؟
عرض کردم، رسانه های گروهی باید کمک کنند. به جای اینکه سریال‌های ژاپنی و کره‌ای از تلویزیون پخش کنند. درباره شخصیت و قهرمانان خودمان فیلم و سریال ساخته شود.
توصیه‌تان به جوانانی که دوست دارند وارد این عرصه شوند؟
ما اگر می خواهیم پیشرفت کنیم باید به تاریخ خودمان رجوع کنیم. جوان‌هایمان موظف هستند که در مورد تاریخ خودمان مطالعه کنند. اگر تاریخمان را نشناسیم مثل این است که از خودمان شناخت نداریم. تاریخ مانند چراغی است که نمی گذارد اشتباهات گذشته را تکرار کنیم.
خودتان چقدر وقت برای مطالعه و نوشتن دارید؟
همیشه مطالعه می‌کنم. بیشتر در زمینه‌های تاریخی، روزنامه، کتاب می‌خوانم. قسمت‌هایی را هم که توجه‌ام را جلب کرد علامت‌گذاری می‌کنم تا هر موقع بود از آن استفاده کنم. اگر مطالعه نداشته باشی نمی‌توانی بنویسی. معمولا روزانه تا موقعی که خسته نشده‌ام مطالعه می‌کنم. بعضی وقت ها از کتابی خوشم آمده و تا سه شب مطالعه کرده‌ام.
از شما به خاطر چهل سال تلاش، تجلیلی هم شده است؟
چهار، پنج سال قبل کتاب شیخ محمد خیانی برنده جایزه شده است. متأسفانه تقدیر و تجلیل دیگری نبوده است. با این وجود، من همیشه تلاش می‌کنم که بنویسم و تاریخمان را برای همه بشناسانم. برای نویسنده شدن باید عاشق این کار بود. برای هر کاری عشق و علاقه لازم است، اگر این عشق نباشد متأسفانه خدمت خالصانه ای وجود ندارد.
چطور شد در مورد روزنامه ناله ملت تحقیق کردید؟
قبلا تولیدی داشتم. کاغذ های باطله را می‌خریدیم، بعد از ریز کردن برای ته جعبه استفاده می‌کردیم. به خاطر علاقه‌ای که به مطالعه داشتم، همیشه کاغذ ها را با دقت نگاه می‌کردم. یکبار تصادفا از بین کاغذ‌ها، روزنامه ناله ملت را پیدا کردم. نسخه‌های ناله ملت موجود نبود، برای اولین بار توسط بنده تصحیح و چاپ شد.
از بین کتابهایتان، سه مورد را که بیشتر برای مطالعه جوانان پیشنهاد می‌کنید ، کدامند ؟
کتاب هر نویسنده مثل فرزندانش است. دوست دارم جوانانمان، کتاب «سه مبارز» و «شیخ محمد خیابانی» را مطالعه کنند تا بفهمند جوانان با چه شوق و شوری در انقلاب مشروطه شرکت کرده بودند. به خانم ها پیشنهاد می کنم «زنان ایران در جنبش مشروطه» را مطالعه کنند. بچه ها هم کتاب «نقش کودکان و نوجوانان در انقلاب مشروطه» را مطالعه کنند.
از فروش کتابهایتان راضی هستید؟
با اینکه بازار علم و مطالعه کساد است، ولی من از فروش کتابهایم راضی‌ام چون واقعا فروخته شده‌اند.
انتظارتان از مردم و مسئولین؟
پیشنهادم به مسئولین برای حمایت از نویسندگان و افزایش سطح مطالعه این است که کتاب‌های منتشر شده را خریداری کرده و به کتابخانه‌های مدارس اهدا کنند. اگر مردم و جوانان به مطالعه علاقمند شوند به نفع جامعه و کشور است.
خاطره شیرین در عرصه نویسندگی؟
دختر خانمی که در کانادا زندگی می کرده برای تحقیق و مطالعه به تبریز آمده بود سراغ مرا هم گرفته بود و برای دیدنم به مغازه آمده بود. وقتی علاقه او را برای مطالعه دیدم واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم.یا مثلا مقاله ای در مورد شاعر گمنامی با تلخیص «حامبال» در روزنامه سهیل چاپ شد، استقبال خوبی از طرف مردم شده بود، همین مایه شادی ام است.
سخن پایانی ؟
وقتی جوانان متین و آگاه را می‌بینم واقعا خوشحال می‌شوم. امیدوارم روزی برسد که تمام جوانان ما آگاه باشند. از شما هم که برای آگاهی جامعه تلاش می کنید تشکر می‌کنم

.
منبع: http://yurd.ir/blog/?p=16

No comments: