Nov 26, 2013

جنسیت و انقلابات

by Norma Claire Moruzzi

published in MER268
ترجمه: هدایت سلطانزاده 


نقد منقطع شده

جنسیت چه رابطه ای با انقلابات دارد؟پیوند بین «جنسیت» وزن چیست ؟ چرا رابطه بین جنسیت وزن و مرد مهم است؟ اگر جنسیت کلا بعنوان ساختاریابی اجتماعی تمایز جنسی  فهمیده می شود ، چه چیزی هویت های جنسیت یافته در بین فرهنگ ها و  درطی زمان را  توضیح می دهد؟و در اندیشیدن درمورد جنسیت، چگونه یک مشاهده گر می تواند از طبیعی جلوه دادن ویا اهریمن نمائی مناسبات جنسیتی که عجیب و بیگانه بنظر می آید ، احتراز کند؟
این سئوالات بشیوه بسیار برجسته ای در تغییرات سیاسی  و اجتماعی در خاورمیانه که با «انقلابات عربی» در بهار ۲۰۱۱ آغاز گردید ، مطرح گردیده است.
انقلابات (برخلاف کودتا ها) فرآیندی طولانی هستند تا یک حادثه برجسته ، که ریشه های آن به شرایط پیش از انقلاب برمی گردد و آثار آن به پیش و فراتر از تغییرات سیاسی در دولت فرا می رود.
زنان در تمام جنبه های انقلابات عربی درگیر بودند  و حقوق زنان بعنوان مشخصه ای از حقوق شهروندی ، در بسیج دموکراتیک علیه رژیم های خودکامه وفاسد ، نقش مرکزی داشته است.با اینهمه ، جنبه های جنسیتی مبارزات سیاسی در منطقه ، به سمبولیسم فرّار مساله «حجاب» کاهش داده میشود: « آنها بازنانشان چه رفتاری دارند»؟
سه نمونه زیر ، یک نقش اصلاحی براین تقلیل گرائی ساده سازانه را دارند و این نمونه ها نشان می دهندکه چگونه جنسیت بعنوان یک موضوع بنیادی  ، در تحلیل پویائی سیاسی معاصرو  دموکراتیزه کردن نقش ایفاء میکند.این نمونه ها نه فقط فعالیت های زنان ومردان را بعنوان فاعل، بلکه همچنین بررسی در اینکه چگونه ساختار های اجتماعی هویت و اقتدار ،امکانات برای عمکلرد افراد را شکل میدهند ، روشن می سازد.جنسیت ، سیاست را شکل میدهد.لیکن سیاست نیز بر جنسیت اثر می گذارد ، و تغییرات سیاسی میتواند بر ساختاریابی متفاوت زن بودن ویا مرد بودن در یک جامعه در حال تغییر، تاثیر بگذارد.
باید بخاطر داشت که مناسبات پایه ای بین  جنسیت وسیاست مهم است ، زیرا در غالب  این تحلیل ها «مسائل زنان» را از دیگر مسائل جدا کرده و پویائی جنسیت در رابطه با شرایط بومی و تغییر اجتماعی را نامرتبط  با مسائل زنان تلقی میکنند.بهمین ترتیب، موضوع  جنسیت خیلی راحت و آسان به موضوع زنان تقلیل می یابد ، ونه در برگیرنده تحلیل اینکه چگونه نقش های اجتماعی ( وایده های مرد محور وفمینیسم ) توسط افراد ساخته میشود  ونهاد ها نیز توسط همان افراد شکل داده میشوند.[1]تمرکز صرف  بر زنان ، میل به این دارد که نسبت به دامنه و ابعاد درگیری فعال زنان در دیگر جنبش های اجتماعی درهم تنیده ( ازجمله فعالیت در سطح توده ایرا که ممکن است بر جنسیت متمرکز نباشد)  بی توجه بوده و یا میزان دور بودن زنان از بسیج سیاسی( ازجمله جنبش اعتراضی «جوانان» که غالبا پسر هستند) را نادیده بگیرد.الگوئی که تصویری از زنان ارائه میدهد که صبورانه رنج میبرند و یا بطور تاریخی علیه یک پدر سالاری بی تغییر و همگانی مقاومت میکنند ، در بسیاری از نقاط جهان به کناری رانده شده است  تا تحلیل پویا و مشخص تر بجای آن بنشاند، ولی خود آن نیز بیشتر با  یک تفسیر نو-شرق گرا ( نئو اوریانتالیست) سازگار است. زیرا چنین چهارچوب فکری محدود ، عملا برای کاوش جدی در باره زندگی زن امروز ، و مناسبات  جنسیتی و یا سیاسی  ناکافی است ، حالا میخواهد این امر بصورت رسمی و یا غیر رسمی ، چه در خاورمیانه و چه در هر نقطه ای از جهان بکار بسته شود.

زنان و اسلام

 در سال ۲۰۱۱، لیلا احمد، کتاب جدید خود بنام « یک انقلاب آرام : ظهور دوباره حجاب از خاورمیانه تا آمریکا» را بر کار پژوهشی  خود  افزود که خود  نقطه عطفی در باره سیاست های جنسیتی در جهان اسلام بود .پژوهش او تحت عنوان « زنان و جنسیت درجهان اسلام( ۱۹۹۳) هنوز مهمترین روایت تاریخی در مورد این موضوع بشمار میرود ، و یاد نگاره «عبور ازمرز» او(سال ۲۰۰۰)کمک کرد  که خواست  زنان  مسلمان برپایه تجربه شان   بصورت مستندی تدوین گردد.(  اکنون دشوار می توان بخاطر آورد که حتی در سال های ۱۹۹۰ ، پژوهشگران از موانع فرهنگی بازدارنده ، ازجمله منع گوش دادن به صداهای  زنان در مورد زندگی نامه شخصی آنان ، شکوه داشتند).زمان انتشار کتاب جدید ، کاملا تصادفی بود .کتاب زمانی زیر چاپ رفته بود که طغیان عربی به موج می نشست.  حوادث بهار ۲۰۱۱، از تونس گرفته تا مصر ویمن وفراسوی آنها ، تقریبا همه را غافلگیر کرد.لیکن کتاب «یک انقلاب آرام » لیلا احمد ، مربوط به بسیج کردن های غیر منتظره در خیابان ها نبود. بلکه پژوهش گسترده دیگری بود در باره معانی فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی حجاب.
همانگونه که خود لیلا احمد در « زنان و جنسیت » نشان داده است ، دقیقا در قرن نوزدهم بود که حجاب به موضوع بحث بر انگیز سمبل اسلام بعنوان یک مذهب و یک فرهنگ تبدیل گردید.در دوره ای از زمان که عصر امپریالیسم و ناسیونالیسم را بهم متصل می کرد ، حجاب به سمبل های مختلفی تبدیل گردید : حجاب بعنوان  مظهر زنان ، فرهنگ ،ستم ، رهائی، پارسائی ، سنت و قشری گری (فاناتیسم) . با وجود این برداشت های متضاد از حجاب ، یک معنای ثابت و مطلقی از آن مستفاد می شود. ولی تحقیق در این زمینه موُید این بوده است که هم شکل وهم معنی  استفاده ازحجاب در زمان و مکان ، دائما تغییرکرده است.با اینهمه ، «حجاب» بعنوان یک علامت اختصاری دم دست در مورد مسائل مرتبط با جنسیت و اسلام در خاورمیانه و اسلام بکارگرفته شده است ، وکتاب لیلا احمد  گوئی درست در مناسب ترین زمان ،امکان  جلب توجه عمومی خوانندگان  برای خود را پیدا می کرد. این کتاب در واقع یک تحقیق جامعه شناسانه  و قوم شناسانه در استفاده امروزی از حجاب در مصرو آمریکا ، بویژه در بین نسل تحصیل کرده و جدید زنان فعال مسلمان است که انتخاب آنان  درپوشاندن سر خود ، بخشی از ورودآنان به حوزه زندگی اجتماعی را تشکیل میدهد. و باز برخلاف انتظار، این کتاب ، همچنین یک کتاب تاریخی است در باره رشد اسلام سیاسی در واکنش  به شرایط سیاسی و اقتصادی جدید درمصر و در منطقه، و نیزبروز تازه هویت  در بین مهاجرین مسلمان به آمریکا که در حوزه اجتماعی فعال شده اند.لیلا احمد با قراردادن دقیق استفاده جدید زنان ازحجاب در یک تاریخ سیاسی امکان میدهد که به کارکرد جنسیت ، بصورت یک تحلیل میان رشته ای نگریسته شود تا یک تحلیل ذات گرایانه (اسانسیاسم ) از آن.
لیلا احمد بجای تمرکز تنها بر روی زنان ، به کنکاش در تاریخ سیاسی جدید مصر ، و واکنش زنان و مردان به قرنی از سرکوب دولتی و چندین دهه از سیاست های نئولیبرالی اقتصادی  می پردازد که تحت پوشش مدرنیزاسیون توجیه میشود.جامعه اخوان المسلمین ، که سازمانی است که  رهبری آن تماما ازمردان تشکیل گردیده است ، به مهمترین تجمع علیه حکومت مصر تبدیل شد.اخوان المسلمین به یک نقد فرهنگی از زاویه ای راست پرداخت که هویت متمایز اسلامی را در اولویت خود قرار میداد که علامت قابل شناخت در بسیج توده ای و همبستگی اجتماعی ( ونه تساوی طلبانه) بود.لیلا احمد بطور دقیقی به یک تحلیل میان رشته ای می پردازد و بروز کشمکش میان نسل ها در دوره  بعد از سقوط حسنی مبارک درمصر را بروشنی نشان میدهد: یک سازمان مخالف قدیمی با یک رهبری جا افتاده ای از مردان که تجربه ناچیز دموکراتیکی دارند ، و نسل جوان مرتبط باهمی ازفعالین دموکراتیک  پسر ودختر ، با چادر وبی چادر،و با تشکل رسمی اندک  ، آنهم در برابریک دستگاه امنیتی اصلاح ناشده ای که خواهان متحد شدن با هر جریان سیاسی است ، بشرط آنکه حاضر باشد به وی مشروعیت دهد بی آنکه امتیازات اقتصادی و خودکامگی عمیقا ریشه دوانده آنرا مورد چالش قراردهد.
بموازات این تحلیل خود، لیلا احمد به بررسی ظهور جمعیت مسلمان در آمریکا میپردازد . برای این جمعیت ، بسیج سیاسی آن برحول مسائل جامعه اسلامی ، هویت و عدالت اجتماعی،و با تعهد به پلورالیسم محلی که با واقعیت های سیاست آمریکا در باره اقلیت ها مرتبط است ، در همزیستی  با هم قرار دارند.برای بسیاری از زنان مسلمان در آمریکا ، بویژه در بین نسل دوم مهاجرین ، حجاب یک انتخاب خود آگاهانه ای برای هویت متمایز و دوگانه مشترک برای مهاجرین به آمریکا بشمار می رود.ازنظر این زنان ، مشارکت در سازمان های اسلامی ،هم دریچه یک مکان مشترک برای فعالیت و ایدوئولوژی برابری مدنی خواهرانه را می گشاید ، و هم امکان درگیرشدن در سیاست های جنسیت را فراهم می سازد که با درگیر شدن زنان در این سیاست های های جنسیتی و چالش با آن ، خود موضوع بحث بر انگیزی بوده است.یک چهارچوب مقایسه ای نشان می دهد که گزینه حجاب و سیاست های جنسیتی ، در جهات چندگانه ای حرکت می کند.نه حجاب  ونه دموکراسی یک امر اساسی در هیچیک از این اجتماعات ویا محلی بشمار نمی آید.
ادغام جنسیت و سیاست (اسلامی) در تحلیل لیلا احمد ، ارائه نمونه واری است که از هرگونه تفکیک واز هم جدا  سازی این مقولات در رابطه با حقوق زنان در کشورهائی راکه غالب شهروندان حقوق اندکی دارند ، باید حذرکرد.ازاینرو ماشاهد یک چالش بنیادی آرام  در موضوعاتی هستیم که کتاب لیلا احمد درارتباط  با مطالعه انقلاب ، دموکراتیزه کردن و سیاست های جنسیتی در خاورمیانه امروز به آنها می پردازد.لیکن، ضمن اینکه کتاب لیلا احمد ، یک مرور جامعی از تاریخ وجامعه شناسی معاصر در مورد گزینه حجاب از طرف زنان درمصر و آمریکا را ارائه می دهد، نمونه های زیر، به تحلیل تنگاتنگ تر از تجربه پیکره سیاسی می پردازد که در آن سیاست خصلت جنسیتی یافته است و نشان می دهد که چگونه جنسیت ( بعنوان مقوله ای از تمایز جنسی اجتماعاّ ساختار یافته) تماماّ با ساختار های رسمی و غیر رسمی روابط قدرت در همه حوادث طغیان های عربی ، عجین بوده است. این نمونه ها همچنین امکان اینرا برای ما فراهم می سازد که محدودیت های فعلی بر پروژه دموکراتیک در فرآیندی را که در بسیاری از مکان ها در منطقه   جریان دارد را، تشخیص دهیم.

جنسیت و سیاست

  خود سوزی غم انگیز محمد بو عزیزی، نمونه ای از آن چیزی است که به آن اشاره شد.خود سوزی دست فروش خیابانی ، به اعتراض توده ای در سطح ملی منجرگردید که به سقوط حکومت بن علی منجرگردید  و شعله های سرکش آن ، دیگر دولت ها در منطقه را فراگرفت که مسائل مشابهی در رابطه با نخبگان فاسد ، سرمایه داری همدست پرور،رکود اقتصادی و شیوه حکومتی خودکامه داشتند.لیکن بوعزیزی خود را باین دلیل به آتش نکشیدکه حق تلاش برای زیستن را از او دریغ کرده بودند ، بلکه باین دلیل آتش در جان خود افکند که بنا به ادعا ، زنی سیلی بر صورت او نواخته بود.
 بوعزیزی برای کمک به مادر بیوه و عموی علیل (که در عین حال ناپدری او نیز بود) و خواهر و برادر خود ، با حواس جمع و با هشیاری در بخش غیر رسمی اقتصاد کار می کرد.هر از گاهی ماًموران محلی پاپیچ او می شدند.دستفروشی در خیابان ممکن است که در سیدی بوزید ، یک فعالیت قانونی یا غیر قانونی بوده  است و ماّموران شهرداری نیز در آنجا لباس هائی شبیه پلیس می پوشیدند.در شهری با نرخ بیکاری بالاتر از ۳۰درصد و برای فرد جوان فاقد یک مهارت کاری نظیر بوعزیزی ، دستفروشی یکی از  معدودامکانات شغلی بود و فیدا حمدی ، خانم بازرس شهرداری ، می گفت که کار کردن بو عزیزی در آن محل را مدتها بود که «تحمل» می کرد.در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ ،بگومگوی داغی بین آنها بوجود می آید.خانواده بو عزیزی مدعی بود که حمدی بصورت بو عزیزی سیلی زده و تفی نیز بروی او انداخته بود.ولی خانواده حمدی منکر آن بود که حمدی با بو عزیزی بدرفتاری کرده است ، هرچند که برای«انجام وظیفه» اجناس بوعزیزی را مصادره کرده بود.حمدی اظهارداشته که با بوعزیزی بدرفتاری نکرده و قبل از وقوع آن حادثه نیز هرگز با او صحبت نکرده بود. حمدی همچنین گفته بود که او دستور جدیدی برای پاکسازی آن محل از دستفروش ها داشت ووقتی او خواست که  اجناس وی را مصادره کند ، بوعزیزی با او گلاویز شد و او نیز پلیس را فراخواند.واقعیت آنچه که بین این زن ۴۵ ساله و بو عزیزی ۲۶ ساله گذشته است ، شاید هرگزروشن نگردد. روایت شاهدان عینی متفاوت ازهم است ، و شاهدان درگیری بین  یک ماّمور اونیفورم پوش یک دولت رشوه گیر و خشن و یک فروشنده دوره گرد خیابانی نیز، شاید بصلاح خود ندیده بودند که جزئیات حادثه را بخاطر بسپارند.لیکن صرفنظر از جزئیات مورد بحث و اختلاف در مورد این حادثه ، داستان درگیری و روایت پیچ وتاب داده شده هویت های جنسیتی و سیاست در محل ، فی نفسه خود حائز اهمیت است.  «مردمحور »پارسا ( شریف و سخت کوش)در برابر یک زنِ نماینده یک قدرت فاسد دولتی در ملاً عام دچار حس خفت و خواری می گردد.این همان داستانی بود که تظاهرکنندگان را براه انداخت و سرانجام حکومت تونس را بزیرکشید  و آتش طغیان های عربی را بر انگیخت.
بنا به گفته ها ، بو عزیزی خود را زنده به آتش کشید ، زیرا زنی بروی او سیلی زده بود ، زنی که مامور یک دستگاه دولتی سوء استفاده جو بود .در تونسِ دچار خودکامگی ، آزار و اذیت طبقه کارگر  توسط عمال محلی که از طرف مقامات حکومتی مورد حمایت قرار می گیرند ، همواره یک امر قابل انتظار بود و بنابراین بطور ویژه ای تحقیر آمیز بحساب نمی آمد. در برابر ستم طبقاتی همواره یکنوع همبستگی وجود دارد. لیکن تعارض با سروری مردیت بوعزیزی ، ته مانده غرور او را نیز از او بر می گرفت  و وقتی که دو لت از باز پس دادن  اجناس او امتناع کرد ، بو عزیزی ، نابودی خودرا به اعتراض عمومی مبدل ساخت. عمل او و سوء استفاده متکی به پشتیبانی دولتی  که عکس العمل او را بر انگیخت ،وی را به فراتر از حد تحمل خود سوق داده بود.
فیدا حمدی دستگیر و سپس آزاد گردید و دومرتبه بنا به دستور رئیس جمهور بن علی دستگیر شد.بعد از سرنگونی بن علی ، فیدا حمدی نیز آزاد گردید.او روایت خود را گفت : وقتی او با بو عزیزی مواجه شد ، بو عزیزی سینه های او را چنگ زد.افکار عمومی تغییر کرد.حالا دیگر ، بی حرمتی به غرور مرد محوری ، با رفتار نا مناسب با حجب زنانه ، متوازن شده بود.[2] زنانگی عفیف ( محجوب و با وجدان) از خود در برابر حمله جنسی مردمحوری بدفاع برخاسته بود.چنین داستانی ، آشتی دشوار بازیگران متعارض باهم در سطح ملی را آسان تر می ساخت.حمدی بعنوان بازرس شهرداری با لباس عیرنظامی ایکه بعد از بن علی جایگزین اونیفورم های پیشین شده بود، به سر کار خود بازگشت و سیاست های جنسیتی در حال تغییر حادثه حمدی ـ بوعزیزی ،در بین مسائل کلی  نمایندگی انتخابات رسمی وشراکت در قدرت بین حکومت جدید و شهروندانی که انتظار شرکت در آنرا داشتند ، ادغام گردید.
فمینیسم ازبالا هدایت شده دولتی در رژیم های خودکامه ،به بهترین وجهی خود را درگیری حمدی=بوعزیزی نشان میدهد.پیش از انقلاب دموکراتیک ۲۰۱۱، تونس یک دولت سرکوبگر پلیسی بود که در آن فضای بسیار اندکی برای مشارکت سیاسی ، خواه برای مرد و خواه برای زن وجود داشت، لیکن برای زنان یک برابری قانونی نسبی را فراهم می ساخت. زن پلیسی که بصورت یک مرد فقیر و شوربخت بتواند سیلی بزند ، بخشی از سیاست دولتی وارد کردن پاره ای از زنان در داخل یک دولت خودکامه بود.باینطریق ، یک فروشنده دوره گرد ، تحت تعقیب یک دستگاه امنیتی فاسد و سلطه طلب قرار می گرفت که در آن زنان ( بعنوان عوامل همان دولت  ) در مواضعی از قدرت قرار داشتند. تونس بن علی ، جامعه دموکراتیکی نبود ( دولت به مردم قدرتی نمیداد و فقط ماموران او صاحب قدرت و اختیار بودند)  و قدرت فردی زنان بعنوان عوامل دولتی ، ضرورتاُ کمکی به روابط اجتماعی تساوی طلبانه نمیکرد و اصول و رفتار های پدرسالارانه ، در همزیستی با پیشرفت فردی زنان قرارداشت. ازاینرو ، مرد ها در صورتی که سرکوب دولتی در پوشش زنانه ای ( بصورت مامور دولتی) بود، بطور مضاعفی تحقیر می شدند که ( سیلی زدن)  را میتوان شکل اجتماعی این تحقیر تامید.
لیکن بعد از گذار دموکراتیک صوری ، مامور دولتی بدنام ، دوباره احترام پیدا کرده و بعنوان یک زن معمولی در سیاست اجتماعی جذب می شود: به او دیگر بدیده یک عامل دولتی (مونث) در گذشته نمی نگرند ، بلکه این بار از او بعنوان یک شخصیت اجتماعی (جنس زن)  نام برده می شود.همانگونه که بوعزیزی ( بعنوان یک تبعه سیاسی ) ، غرور مردمحوری بخطر افتاده خود را  بمثابه  آخرین علامت خواست احترام از طرف دولت می دانست ، حمدی نیز حرمت به حق زن را بعنوان یک دعوی برای ورود مجدد در دولت جدید و بعنوان یک تبعه جامعه ( نفی سیاست های جنسیتی زیاده طلبانه)  قرارداد.لیکن در این تغییر موازنه در اعتراض جنسیتی و تعهد به وظایف ، هیچگوته پیوندی با عاملیت دموکراتیک رهائی و یا برابری را  نمی توان مشاهده کرد.

جنسیت و دولت

 در حکومت های خودکامه در خاورمیانه بطور ویژه ای، سنت جا افتاده ای وجود دارد که زنان را بعنوان اتباع سیاسی برابر ، ولی نه بعنوان شهروندان سیاسی واجد حق مشارکت در امور ،  وارد سیاست های تجددطلبانه و سکولار در تحت کنترل دولت می کنند. [3]برنامه های برابری جنسیتی در حوزه قانون ،در دولت هائی که هیچ شهروند عادی ، واجد کوچکترین قدرت و اختیاری است ، خطر برهم زدن وضعیت سنتی مبتنی بر سلسله مراتب ( ازجمله سلسله مراتب مبتنی بر زن ومرد ) را دارد ،بی آنکه در مقابل آن ، فرصت های جمعی( و نه صرفا یک بلیط رقابتی برای پیشرفت فردی) جایگزینی را عرضه کنند. از سال های ۱۹۷۰ ببعد ، پروژه های تجددطلبی سکولار، سیاست سرمایه داری نئولیبرال « ایجاد ثروت» را داخل پروژه های خود کرد که وسیله ای بوده برای افزایش نابرابری اقتصادی ، با امکان پیشرفت یک لایه کوچکی از نخبگان ، و با فقر فزاینده برای اکثریت جامعه ( که با تمجید از فرد گرائی توجیه می شد).این تغییر بمعنی این بود که ثبات هویت طبقاتی نیز بواسطه یک ایدوئولوژی رقابتی برای پیشرفت فردی درهم می ریخت ، بی آنکه یک هدف رهائی جمعی و یا برابری را در برابر خود قرار داده باشد.
اصول و آداب پدرسالارانه که غالباّ توسط قانون نیز تقویت می شد ، بار ها و بارها توسط سرمایه داری لیبرال ، بموازات آزادی های بی کنترل بازار، برای حفظ نظم اجتماعی موجود مورد استفاده قرار گرفته است. ایدوئولوژی آزادی بی مهار اقتصادی ،  به ایدوئولوژی کنترل اجتماعی بعنوان یکی از الزامات جنبی خود دامن زده است.نظام های اجتماعی سرمایه داری جدید، برغم امکان بروز پاره ای از  بی بند و باری ها ، غالبا  خانواده را بعنوان کانون و مرکز طبیعی قیودو تعهدات برای همه قرار می دهد.لیکن پدرسالاری ،متضمن سلطه مرد نیز هست. پدرسالاری یک سیستم مبتنی بر سلسله مراتب برای همه ، از رابطه جنسیتی گرفته تا پیر وجوانی ، طبقه و نژاد را نیز در بر می گیرد.موقعیت پدرسالاری ، با جایگاهی که که پدرسالار در الگوی خانواده دارد، تغییر پیدا می کند.اگرجه پدر سالاری ، هویت های  اجتماعی بی انعطاف و محدودی را عرضه می کند ، لیکن جایگاه هر فردی در ساختار مبتنی بر این سلسله مراتب ،اساساّ جایگاهی پویا و دینامیک است .  بعبارتی دیگر ، فرد پدر سالار بدنیا نمی آید ، بلکه پدرسالار میشود.
دردرون یک سیستم پدرسالار، مرد ها همانند  زن ها، شدیداّ به هویت دوگانه ای گره خورده اند : معادل دوگانگی متضاد  زنانه مادرـ روسپی ،تقابل  دونقش حامی و پدرسالار درمرد ، یا قربانی کننده و جنایتکار است.اعمال یک فرد در برابر جنس مخالف ، بسته باینکه درداخل یا بیرون از مرزهای پیوند های خانوادگی قرارداشته باشند ، بطور متفاوتی تفسیر خواهد شد.پدرسالاری فقط شکلی از سلطه نیست ، بلکه سیستمی از بازتولید اجتماعی است.در درون یک خانواده ، یک زن ،یک مادر و یا مادر بالقوه است.در خارج از خانواده ، یک زن ، یک روسپی بالقوه است.در داخل خانواده ، یک مرد هم حامی خانواده است و هم یک پدرسالار.در خارج از خانواده ، یک مرد ، یک هرزه احتمالی ویا یک قاتل بالقوه است. وابستگی خانوادگی است که این تفاوت ها را بوجود می آورد.
نظام پدرسالاری ، به روابط خویشاوندی محدود نمی گردد.دامنه آن می تواند به جمعیت تبعه دولت نیز گسترش یابد[4].پیشرفت صرفاّ سمبولیک برخی اززنان می تواند تحت حمایت دولت پدرسالار انجام گیرد.تهدید بنیادی برای نظام پدرسالار ( چه در درون دولت و چه  در داخل خانواده ) نه از جانب  قدرت (بعضی) از زنان وفادار به نظام پدرسالار ، بلکه ازطریق مشارکت دموکراتیک و درخواست برابری مدنی بوجود می آید.شهروندانی که چنین خواسته هائی را عنوان می می سازند ، با خطر پرتاب شدن خود به بیرون از مرزهای تحت الحمایگی خانوادگی دولت پدرسالار مواجه هستند و ممکن است که بعنوان یک خطر محتمل نسبت به خانواده سیاسی تلقی شوند.خارج از مرزهای تعریف شده وابستگی ، هر زنی یک فاحشه احتمالی و یک مرد ،یک تروریست احتمالی است.
در سال ۲۰۱۱، میدان تحریر ، به سمبل بین المللی مثبتی  برای توانائی  اعتراض  صلح آمیز و پائین کشیدن یک دیکتاتور تبدیل گردید. ولی در سال ۲۰۱۳ ، میدان تحریر به سنگر دفاعی و تلافی جویانه سمبولیک پدرسالارانه ترین نظام مبدل شده بود.اشکال گوناگون حملات و آزارجنسی خشن و روبه تزاید در اطراق میدان تحریر ، با الگوی مشابهی همراه بوده است: یک زن رادر تمامی این موارد  و بطرز مشابهی از همراهان خود جدا کرده و انبوهی از مردان مهاجم ، لباس های وی را کشیده  و دست در بدن او می کنند.مهاجمین به عمد اورا دچار گیجی و آشفتگی می کنند و او نمیداند که آیا کسانی که فریاد می کشند آیا به نجات  و کمک او آمده اند یانه![5] در دوره حسنی مبارک نیز حملات مشابهی علیه زنان صورت می گرفت و گروه های فعال بر صحت وقوع آن گواهی داده اند که ازظرف جنایتکاران موسوم  به« بلتقیه» انجام می گرفت که تحت حمایت نیرو های امنیتی قرار داشتند. زنان معترض در معرض حملات جنسی و هم آهنگ شده ای قرار داشتند و هدف آنان این بود که زن هارا از مکان های اعتراض بیرون برانند و همانگونه که یکی از قربانیان ، گفته یکی از افسران را ذکر می کند: « شما یاد میگیرید که ازاین پس در تظاهرات شرکت نکنید» .[6] دولت ، زنی را که بخاطر چالش علیه نظم دولت پدرسالار ، بدینگونه  تنبیه و مجازات شده است ، وادار به اطاعت می کند . و این شکل از مجازات زنان بطورضمنی القاء می کند که دولت پشت سر آن قرار دارد( مردانی که نظام موجود را به چالش می طلبیدند، بشیوه متفاوتی مجازات می شدند).بعضی از مردها گفته اند که در دوره رژیم مبارک ، آنها برای مشارکتشان در گروه های مهاجم در سایه «بلتقیه» علیه زنان ، پول می گرفتند و بعد از انقلاب نیز بهمان شیوه در استخدام در آمدند و پول می گیرند.[7]
تنها تفاوت عمده دربین حملات دوره مبارک و بعد از انقلاب ، بنظر می رسد که در عبارت پردازی های حمله کنندگان است .در میان حمله ، ضمن پاره کردن لباس زن ، مردی که دست در بدن زن موردتهاجم کرده است ، به او می گوید که « نترس ،من ازتو پشتیبانی میکنم »یا « تو مثل خواهر من هستی»! [8]چنین کلماتی ، قربانی را دچار گیجی می کند.او نمی تواند فعالین  خوش نیت مخالف آزار زنان را از مرتکبین این حملات  تشخیص دهد.این امر همچنین ، مرزهای نظام پدرسالاری را مه آلود می سازد.از چه زمانی مجاز بوده که یک مرد علناّ دست در بدن خواهر  خود بکند؟ هویت های روشن سیاسی و هویت های بهم گره خورده خانواد در دولت پدرسالار مصر ، بواسطه یک انقلاب ناتمام مورد چالش قرار گرفته است ، لیکن جامعه سیاسی فعلی ، ملغمه غلیطی ایست از دموکراتیزه کردن، دسته بندی ها ، و دستگاه امنیتی که از اعمال خود پشیمان نگردیده است.
پیش از انقلاب مصر، اعمال کنندگان قدرت دولتی ، نماینده یک نظام خانواده ای دولت پدرسالار بودند.تظاهرات ضددولتی ، در خارج از مرزهای خانوادگی قرارداشت و بهمین دلیل ، براحتی تحت پوشش تحریک جنسی و سیاسی هدف تهاجم قرار می گرفتند، و بنا به منطق هویت های پدرسالاری ، به زنان شرکت کننده در تظاهرات به چشم روسپی می نگریستند.بعد از قیام ۲۰۱۱، «شورای عالی نیروهای ارتش» بنام انقلاب و مردم حکومت کرد. انتخابات برگزار شد و محمد مورسی بعنوان رئیس جمهور ، رسماّ قدرت را بدست گرفت. ارتش از حکومت کنار کشید ، ولی سیستم امنیت دولتی ( یعنی « دولت واقعی» در درون دولت ) همچنان اصلاح نشده باقی ماند. حملات هدفدار به زنان شرکت کننده در تظاهرات همچنان ادامه یافت و برتعداد حملات علیه زنان بیشتر از پیش افزوده شد.ولی این بار عبارت پردازی ها در این حملات رنگ عوض کرد. اکنون قاتل ها و آدم کش ها ، بنام «حمایت» از « خواهران» ، زنان را مورد تهاجم قرار می دادند.باند های تحت حمایت دولت ، چنین وانمود می کردند که آنها دارند «مانع» از حمله مردانی در داخل جمعیت میشوند ،که دنبال هدف های  غیرسیاسی  و جنسی هستند .پاره ای از زنان جان بدر برده از این حملات ، گفته اند که دسته کوچکی که بین خود تبانی کرده بودند ، آنها را از داخل جمعیت بیرون کشیده  و بعد آنها را برده و در جاهای دیگری آنان را تک تک مورد تجاوز جنسی قرار می دادند.[9]تنش مابین یک نظام دولتی پدرسالار ، و خواسته های دموکراتیک شهرواندان ، باهمدیگر آشتی ناپذیر بودند و دشوار است که در بلبشوی رقابت بین این دسته های رقیب ، خواسته های دموکراتیک شهروندان را با آنان آشتی داد. ولی روشن است که قدرت در دست چه کسانی است.اکنون قاتل ها به قربانیان خود می گویند که« ما همه دموکرات هستیم! ما همه یک خانواده ایم »! ولی ما همه یک خانواده ای هستیم که در آن ارتکاب همه چیز برای ما مجاز است ، و شما باید بترسید!

زنان و مردان

یکی اززنان شرکت کننده در ۲۳ نوامبر ۲۰۱۲ روایت می کند که توسط یکی از حمله کنندگان بخود نجات داده شد.او به میدان تحریر آمده بود که به قانون اساسی جدید پیشنهاد شده اعتراض کند.بعد از حمله پلیس با گاز اشگ آور، اورا از بقیه دوستانش جدا کردند.ناگهان او توسط باند عجیب و غریبی از مرد ها محاصره شد.لباس های اورا کندند و شروع به دستمالی به بدن و آزار جنسی او کردند و سپس وی را برهنه به یکی از معابر میدان هول دادند و خواستند او را بداخل مغازه ای بکشند که صاحب مغازه حاضر نشد در مغازه را بازکند و بعد اورا به محوطه ای که محل زباله ها بود کشاندند.او ناامیدانه به مهاجمین خود که در برابر او ایستاده بودند ، التماس می کرد.و رو به یکی از مردهائی که بنظرش« جسور و شجاع»بود ، ناله می کرد که آخه من یک مادرم ، من یک مادرم ! این اقدام او اثر کرد و آن مرد ناگهان کمربند خود را در آورده و با فریاد به بقیه مردها یورش برد که « من نمی گذارم به او دست بزنید ..من نمی گذارم به او دست بزنید» تا که او توانست خودرا خزیده به حیاط بیمارستانی کشانده و به آنجا پناه ببرد.[10]
این زن  با تاکید ، شهادت به  داستان آشنای  آنچه که بر سر وی  آمده و  داستان ِنجات خود داده است.ولی آنچه که در این تغییر ناگهانی در ارزش های اجتماعی پدرسالاری ، می توان استثنائی بحساب آورد ،امکان دشوار استقرار مجدد  پدرسالاری است.زن از مرد  تمنا کنان میخواهد که او را بعنوان یک مادر برسمیت بشناسد و نه یک روسپی. و او مرد را بعنوان یک حامی و پشتیبان شرافتمند برسمیت می شناسد و نه یک جنایتکار.پذیرش قرائت خیرخواهانه ای از هویت های جنسیت یافته پدرسالاری مرد محور ازطرف زن، مناسبات او با دیگر مردان  در اطراف یک مرد را دگرگون می سازد.زیرا این مردان برای موقعیت قابل اتکاء بودن خود بعنوان یک پدر سالار و بعنوان پشتیبان در امنیت و آسایش زن را به مخاطره می اندازند.لحظه ای پیش او یکی از همان مردان بود و زن ، بیرون از چهارچوب تعهدات اوقرارداشت.لحظه ای دیگر، همان مردان اطراف او ، خود به خطر و تهدیدی نسبت به نظام پدرسالار تبدیل شده اند.در هردوی این حالت ها ، فضائی برای برابری وجود ندارد.
زن از دست حمله کنندگان خود گریخته است ، ولی احتمال استقلال و شهروندی برای زنان ومردان ، درست همانند لباس تکه و پاره شده همان زن است.

 دموکراسی، انقلاب و مساّله ی  پدرسالاری

بنابراین، جنسیت به چه شکلی با انقلابات مرتبط است؟ اگر جنسیت ، تمایز جنسی اجتماعاّ ساختاریافته است که بطور روز مرَه ای از طریق عمل و عرف و نهاد های اجرائی آن تجربه میشود ، آنگاه رابطه بین جنسیت و سیاست ، یک امر بنیادی خواهد بود.و این رابطه در دو مسیر حرکت می کند: نه جنسیت منحصر بخود و دافع سیاست است و نه سیاست منحصر بخود  و دافع جنسیت، ونه هیچیک از آنها به تنهائی عامل مطلق و تعیین کننده هستند. جنسیت ، مناسبات سیاسی و هویت های ذهنی همه بازیگران سیاسی را اشباع میکند . تغییر سیاسی جمعی ، فرجه های تجربه فردی و ازجمله واقعیت ها و انتظارات جنسیت یافته را در جهت دیگری قرار می دهد.اصول و نورم های جنسیتی ، بویژه در دوره های تغییرات بزرگ انقلابی ، لرزان و بی ثبات می گردند.همانگونه که ارسطو دیر زمانی پیش گفته بود ، اگر دولت در معرض تهدید قرار گیرد، پایه های نظام خانوادگی تحت حمایت آن دولت نیز متزلزل خواهد شد.فیلسوف یونانی ،در بیان منشاّ شهر( دولت شهر خود مدیر) گفته بود که نخستین شکل اجتماعی مناسبات مابین انسان ها ، مبتنی بر بازتولید و خویشاوندی بوده است.لیکن در رابطه با سیاست ، « دولت بنا به سرشت خود ، آشکارا به خانواده و فرد تقدم دارد ، زیرا کل بر جزء اولویت دارد»[11].
پدرسالاری فقط ویژه جوامع  با اکثریت مسلمان نیست ، و دولت های خودکامه پدرسالار تنهادر خاورمیانه وجود ندارند.ارزش های اجتماعی پدرسالاری می تواند در جوامع دموکراتیک نیز وجود داشته باشند.ولی این ارزش ها بطور اجتناب ناپذیری زیر فشار قرار خواهند گرفت ، چرا که پروژه دموکراتیک ، نه تنها در درون دولت ، بلکه همچنین در ذهنیت های جنسیتی در حال تغییر شهروندان نیز بسط و تعمیق می یابد.اگر ما دموکراسی را  نه فقط بعنوان یک شکلی از حکومت ، بلکه بعنوان شکلی از مذاکره پلورالیستی در بین شهروندان دریابیم ، آنگاه انتخابات رسمی(فورمال) برای تحقق دموکراسی کافی نخواهد بود.بدرجه ای که هر گروه از شهروندان ،خود را منحصراٌ ذیحق برای تعیین سیاست دولتی برای همه بداند،  بهمان میزان نیز  وجود دموکراسی زیر سُوال خواهدبود. بهمین ترتیب ، بدرجه ای که نظام اجتماعی پدرسالار ، در چهارچوب سیاسی بعنوان یک امر طبیعی پذیرفته میشود، دموکراسی و شهروندی نیز ناقص و نا کامل خواهدبود.
دموکراسی نیز همانند انقلاب ، پروژه بلند مدتی است.و همانگونه که بسیاری از تجربیات تاریخی نشان می دهند، نخستین مبارزات محلی ، غالباّ خونین بوده و عوارض آن با بسیاری از حقوق اتباع و شهرواندان خود در تعارض می افتد.شاید این غیر قابل انتظار نباشد ، ولی نباید آنرا نادیده گرفت و دربرابر آن باید ایستاد.قدرت پدر سالار ، پنهان در بسیاری از اشکال ، حضور آرامش بخشی دارد و برای کسانی که در درون مرزهای خانوادگی آن قرار دارند ، احساس امنیت می دهد.مبارزات انقلابی برای حقوق شهروندی برابر و مشارکت سیاسی ادامه دارد، هر کسی باید اینرا خوب بخاطر داشته باشد.
  



[1] 1] These problems of interpretation are not confined to research on Muslim-majority societies, but are epistemological issues prevalent across women’s and gender studies. See Joan Wallach Scott, Gender and the Politics of History (New York: Columbia University Press, 1999).

[2] [2] New York Times, January 21, 2011; al-Sharq al-Awsat, February 2, 2011; Michael J. Totten, “The Woman Who Blew Up the Arab World,” World Affairs, May 17, 2012.
[3] [3] See Hoda Elsadda, “Egypt: The Battle Over Hope and Morale,” Open Democracy, November 2, 2011
[4] [4] Social norms of honorable defense of the public good (gad‘ana) vs. bullying enforcement of arbitrary authority (baltaga) apply inside and outside the family, and to men and women. See Farha Ghannam, “Meanings and Feelings: Local Interpretations of the Use of Violence in the Egyptian Revolution,” American Ethnologist 39/1 (February 2012).
[5] [5] Documentation can be found in “Sexual Assault and Rape in Tahrir Square and Its Vicinity: A Compendium of Sources, 2011-2013,” prepared by the Nadeem Center for Rehabilitation of Victims of Violence and Torture, Nazra for Feminist Studies and the New Woman Foundation (February 2013), available online at http://www.nazra.org/en
[6] [6] Magda Adly, quoting a policeman’s statement regarding attacks on women during the May 25, 2005 protests, in “Sexual Assault and Rape,” p. 5.
[7] 6] Magda Adly, quoting a policeman’s statement regarding attacks on women during the May 25, 2005 protests, in “Sexual Assault and Rape,” p. 5.
[8] [8] “Sexual Assault and Rape,” p. 5
[9][9] Ibid., pp. 19-21, 24-26
[10] 10] Testimony of survivor, “Sexual Assault and Rape,” pp. 24-26.
[11] [11] Aristotle, Politics, Book I, ch. 2, paragraph 1253a, lines 19-20.

No comments: