Dec 30, 2015

امپراتوری بزرگ گوسفندان

عزیز نسین – ترجمه بهرام حسینی  (به مناسبت ۱۰۰ – مین سالگرد تولد او)
در دوره ای از تاریخ، برای گرگها  شکارگاهی نمانده بود،. زیرا که شیر سلطان حیوانات، پلنگ، ببر و حیوانات قوی و درنده ای مثل آنها، شکارگاه های جهان را بین خودشان تقسیم کرده بودند و دیگر برای گرگها جائی برای شکار نمانده بود. هر چند که گرگها خود نیز حیوانات درنده ای هستند ولی در درندگی به پای حیواناتی مانند شیر، پلنگ و ببر نمی رسیدند و به همین دلیل نمی توانستند به مناطقی که تحت سلطه ی شیران و پلنگان بود وارد شده و شکار کنند. به این ترتیب امرار معاش برایشان بسیار سخت شده و حتی گرسنه می ماندند. گرگها برای این وضعیت سخت شان باید چاره ای می اندیشیدند. به همین خاطر نیز کنگره بزرگی را سازمان دادند و در این کنگره در باره چگونگی پیدا کردن راه چاره، با همدیگر بحث و گفتگو کردند. در خاتمه تصمیم گرفتند موضوع را با دانایان خود در میان بگذارند.


گرگ پیر دانایی به کنگره گرگها آمد و چنین گفت:
” برادران بسیار عزیزم! همنوعان گرامیم، شیران، پلنگان و حیواناتی مانند آنان استعمارگرانند. این استعمارگران بزرگ بهترین مناطق جهان را تحت سلطه خود در آورده و برای ما گرگها جائی باقی نگذاشته اند. ما نیز جائی را برای زندگی کردن می خواهیم. با این که ما گرگها نیز حیواناتی درنده و قوی وعلاوه بر آن با هوش نیز هستیم، اما منطقه ی قابل زیست برای ما نمانده است. »
گرگ پیر دانا، در این جای سخن اش مکث کوتاهی کرد . بعد از صاف کردن سینه اش این پیشنهاد را داد :
«برادران گرامی! همنوعان عزیزم،! پشنهاد می کنم که همه با هم فریاد بزنیم “گرگها از همه برترند “.
این پشنهاد را گرگهای حاضردرکنگره پذیرفتند و نه تنها آن روز بلکه در روزهای بعد نیز، در هر زمان ومکانی سه بار پشت سر هم و یک صدا ، بدین گونه فریاد سر دادند:
“گرگها، گرگها از همه برترند ”
“گرگها، گرگها از همه برترند ”
“گرگها، گرگها از همه برترند ”
و این جمله به شعار مرامی جامعه گرگها تبدیل شد.
سپس گرگ پیر دانا، سخن خود را این گونه ادامه داد :
- ما نیز باید مستعمره هایی داشته باشیم .در این خصوص پیشنهاد من این است:
گوسفندان را مجاب کنیم که «امپراطوری بزرگ گوسفندی »را تشکیل دهند. زمانی که همه گوسفندان برای برپا کردن امپراتوری بزرگ گوسفندی در منطقه ای جمع می شوند، آن منطقه را احاطه کرده و به دست می گیریم و هنگام گرسنگی، تا زمانی که سیر نشدیم از آنها می خوریم..»
این پیشنهاد در کنگره گرگها تصویب شد و بر این اساس و برای عملی کردن آن دانایان گرگها مجمعی تشکیل دادند و درآن مجمع چگونگی اجرای این پیشنهاد بررسی شد.
گرگ دانای دیگری چنین گفت :
- پیش ازهمه باید گوسفندان را در محلی گرد هم آوریم تا بتوانیم آنها را به راحتی بخوریم.
یک گرگ دانای دیگر گفت:
- کاملا درست است، گوسفندان نیزمانند همه جانداران دیگر ، زمانی که خطری تهدیدشان می کند، دور هم جمع می شوند. به همین خاطر باید خطری سرهم بندی کنیم تا در خطر بودن شان را به آنان به باورانیم . مثلا این خطر میتواند قالاپینتوپ باشد…
گرگهای حاضردر جلسه پرسیدند: خطر قالاپینتوپ دیگرچیست؟
گرگ دانا ساختگی وغیرواقعی بودن چنین خطری را بیان کرد و افزود: یک خطر غیرواقعی را بسیار ترسناک تر از یک خطر واقعی وحقیقی می توان توصیف و بیان کرد چون یک چیز واقعی دیر یا زود آشکار میشود، اما یک چیز واهی امکان برملا شدن نیز ندارد .
گرگها چنین تصمیم گرفتند که، گوسفندان را از خطری که از طرف قالاپینتوپ متوجه آنان است، آگاه کنند و به آنها بگویند که در برابر این خطر خوفناک همواره و در همه جا پشتیبان گوسفندان خواهند بود.
این پیشنهاد باتفاق آرا تصویب شد. سپس یک گرگ دانای دیگر، چنین سخن گفت:
- این کاملا درست است که برای جمع کردن و گردهم آوردن گوسفندان در یک منطقه، باید فریبشان داد و به آنها قبولاند که خطر قالاپینتوپ تهدیدشان می کند، اما این کافی نیست.علاوه براین، باید آرمان بزرگی را به آنها بباورانیم. و این آرمان تحقق نیافتنی باید که رویایی دور و خوابی شیرین برای آنان باشد.
گرگهای دیگر از گرگی که اینها را بیان میکرد پرسیدند:
چگونه آرمانی را باید به آنها تلقین کنیم تا تحقق آن رویا راباور کرده و گله گله دنبال آن براه بیفتند؟
گرگ دانا به این سوال چنین پاسخ داد:
به آنها ضرورت برپایی « امپراتوری بزرگ گوسفندان» را توضیح می دهیم واسم این آرمان را « گوسفند گرایی » میگذاریم .
بعداز تصمیم گیری در این جلسه، به اجرای تصمیمات آن پرداختند. گرگها، از میان گوسفندان سودجو ترینشان، خودخواه ترینشان واحمق ترینشان را یافته، آنها را هوادار خود نموده بودند. به گوسفندان هوادار گرگها، به عنوان رشوه، بهترین چراگاهها و وسیع ترین مراتع را نشان می دادند. بدین صورت دربین گوسفندان جریان « گوسفند گرایی» گسترش یافت. و کتاب های جریان گوسفند گرائی برشته تحریر درآمد. در آن کتاب ها این چنین نوشته شد:
« ما گوسفندان از همه حیوانات دیگر برتریم. در حالیکه از موی شیر و پلنگ پشمی به دست نمی آید، موی ما برای پشم بهترین است . حتی مدفوع ما بعنوان کود مورد استفاده قرار می گیرد، حال آنکه مدفوع شیر و پلنگ جز کثیف کردن این دنیای زیبا به چه درد دیگری می خورد؟ ما گوسفندان برترین هستیم. پس ما باید «امپراتوری بزرگ گوسفندان» را برپا کنیم. و برای برپایی این امپرا توری بزرگ گوسفندان باید که در کانونهای آرمانگرایان گوسفندی متحد شویم. باید در برابر دشمنانمان، دست بدست همدیگر بدهیم!… نابود باد قالاپینتوپ… ما امپراتوری بزرگ گوسفندان را برپا خواهیم کرد. تمامی جنگلها، چراگاه های وسیع و چمنزارهای بی پایان از آن ما خواهند شد… ما سر قالاپینتوپ را بر سنگ خواهیم کوبید….».
گرگها، از گوسفندانی که چنین افکاری داشتند، حمایت و به آنان کمک می کردند. گروهی از گوسفندان با مشاهده این کمک ها و حمایت ها به فکرفرو رفته و می اندیشیدند:
« ما چه اندازه درباره گرگها اشتباه می کردیم حال آنکه آنها بی اندازه خیرخواه و یاری رسان بوده اند…. اکنون می دانیم که گرگها دوستان ما هستند…..»
گرگها که بسیار کار آزموده، دانا و سازمانگربودند، متخصصینی برای گوسفندان می فرستادند. و این گرگهای متخصص، گوسفندان را راهنمایی ها می کردند و نظرها می دادند.
گرگها علاوه براین متخصصین، جاسوسانی نیز به میان گوسفندان فرستادند و این جاسوسان، گرگانی بودند که خود را در پوست گوسفند پنهان کرده بودند. این گرگها خوب آموزش دیده بودند ودقیقا مانند گوسفندان بع بع میکردند. گوسفندان، آنهارا نیز همانند خود می پنداشتند. این جاسوسان هر سخنی را با این جمله آغاز می کردند که: «ما اکنون بیش از هر زمان دیگری نیازمند اتحاد و همبستگی هستیم » و پس از این مقدمه گوسفندان را برای اتحاد و گردهمایی در یک منطقه دعوت میکردند.
آرمان امپراتوری بزرگ گوسفندان که بسرعت میان آنها پخش شده بود، از گله ای به گله ای دیگر بی وقفه منتقل میشد. تمامی رمه های گوسفندان، خواستار همبستگی در برابر دشمنشان قالاپینتوپ شده و در حسرت چمنزارهای بی انتها، چراگاههای گسترده و مراتع سبز درامپراطوری بودند. آری! تمامی گله های گوسفندی بدانجا سرازیر شده و همه دشمنان و قالاپینتوپ ها را نابود خواهند کرد.
پنداشتن اینکه تمامی گوسفندان چنان احمق بودند که این حیله گرگها را باورکنند، اشتباه خواهد بود. گوسفندان عاقلی نیز بودند که تلاش می کردند تا همنوعان خود را هوشیار سازند. آنها توضیح می دادند که دشمنی بنام قالاپینتوپ وجود ندارد و خطرچنین دشمنی ساخته و پرداخته گرگها است، که هدفشان با آفریدن خطری غیر واقعی، پنهان کردن خویش از انظار بعنوان خطرحقیقی است. این گوسفندان عاقل در ضمن خیالی بودن امپراطوری بزرگ گوسفندی را توضیح میدادند وتاکید میکردند که گوسفندان در آن امپراطوری خیالی، در رویای چراگاه های فراوان و چمنزارهای سبز و مراتع گسترده دریده شده وطعمه گرگهای گرسنه خواهند شد. این تلاش های گوسفندان دوراندیش راه به جایی نبرد. زیرا اندیشه یگانگی، اندیشه اتحاد در برابر قالاپینتوپ دشمن و تفکر برپایی امپراتوری بزرگ گوسفندان، بسیار گسترش یافته بود. به کسانی که برخلاف این فکر می کردند به چشم خائن و دشمن گوسفندان نگاه می کردند. در امپراتوری بزرگ گوسفندان، چراگاه ها و چمنزارها حتی در سرمای زمستان و در زیر برف ها نیز سرسبز بود. آنجا یک بهشت است. بهشت گوسفندان….
تلاش برای برپایی امپراتوری بزرگ گوسفندان رفته رفته سرعت گرفت و برای پیروزی بر قالابینتوپ، دشمن خطرناک، یگانهای نظامی از میان گوسفندان تشکیل شد. حتی نحوه راه رفتن گوسفندان دیگر چون گذشته ها نبود، بلکه مثل گرگ ها راه می رفتند. آنها دیگر چون گذشته ها بع بع نمی کردند، بلکه سعی میکردند مانند گرگها زوزه بکشند.
در سرانجام این تلاشها آن روز تاریخی فرا رسید. خبرها از گله ای به گله ای دیگر پخش شد و گله های گوسفندان از سراسر جهان برای پیوستن به همدیگر، نابود کردن دشمنشان قالاپینتوپ و برپایی امپراتوری بزرگ گوسفندان، برای زندگی در آنجا شروع به حرکت کردند.
راه پیمایی خیلی سخت گذشت. تمامی گوسفندان در دره ای وسیع و طولانی که گرگ های متخصص نشانشان داده بودند، گرد آمدند. آنها بی وقفه و یک صدا فریاد می زدند:
- نابود باد قالاپینتوپ!
- در چنین روزی که بیش از هر زمان دیگری محتاج اتحاد و همبستگی هستیم…
- امپراتوری گوسفندان را بر پا خواهیم کرد!
همه گرگان گرسنه، گوسفندانی را که در آن دره گرد هم آمده بودند در میان گرفتند. گرگها به راحتی گوسفندان را می دریدند، خفه می کردند و می خوردند. چونکه گوسفندان را دیگر نه چوپانی بود و نه سگان گله ای که از آنها محافظت کنند. گوسفندان دیگر فهمیده بودند که خطر واقعی از کجاست، دانسته بودند که دشمن واقعی کیست و چگونه فریب خورده اند ولی دیگر کار از کار گذشته بود .
در نتیجه حماقت گوسفندان، گرگ ها نیز دیگرصاحب سرزمین، صاحب مستعمره شده بودند. حالا گرگ ها نیز سرزمینی داشتند که بر آن فرمانروایی کنند.
گوسفندان هشیاری که این دروغها را باورنکرده و فریب نخورده بودند در گوشه و کنارقایم و پنهان شده، و نسل بعدی گوسفندها را دوباره پرورش دادند. اگر آنان نبودند، گونه ای از جانداران که گوسفند نامیده می شود جملگی از بین میرفتند.
واقعه ای که روایت شد ، هرچند در تاریخ گوسفندان، بصورت مکتوب ثبت شده است، ولی این فریبکاری گرگها در جهان همچنان ادامه دارد. زیرا در جهان امروزهم، چه در میان گوسفندان وچه در میان جانداران دیگر، صد افسوس که سودجویان، احمق ها و اشخاص پست هنوز هم وجود دارند.
۱۹۷۳ عزیز نسین
سایت آذربایجان

No comments: